کد bk-46142  
نوع کاغذی  
عنوان خسی در بزم یار: خاطرات سفر حج تمتع، یداللّه قربعلی  
ناشر انتشارات توانمندان  
محل نشر قم  
سال انتشار 1399شمسی  
نوبت چاپ 1  
تعداد جلد 1  
تعداد صفحه 193  
زبان فارسی  
قطع رقعی  
موضوعات عربستان سعودی — سیر و سیاحت ، Travelers’ writings, Iranian — 20th century ، *Hajis– Iran — Diaries ، سفر‌نامه‌‌های ایرانی — قرن ‫14 ، حاجیان– ایران — خاطرات ، *Hajj — Diaries ، حج — خاطرات ، Saudi Arabia — Description and travel  
شابک 978-622-6216-01-2  
چکیده دیباچه
سفر مربی مرد است و آستانه‌ی جاه
سفرنامه ها و خاطرات از جمله گنجینه‌های تجربه‌های انسان‌های سیاح و جهانگردی است که ضمن گذر از شهرها و کشورها و دیدن آداب و رسوم و نحوه‌ی زندگی مردم مناطق گوناگون، آنها را به ارمغان آورده‌اند و انسان با مطالعه‌ی آن نشاط و شادی خاطر می‌یابد.
در سفرنامه‌ها کمتر توصیف‌ها و تصورات فردی نابینا به نگارش در آمده است و شاید ندیدن مانعی بوده است، که بسیاری از مسافران نابینا گمان کنند، آنچه برای آنان اتفاق افتاده است، برای عرضه به دیگران چندان مفید نباشد. اما بیان یافت‌ها و برداشت‌های هر مسافر می‌تواند نخست برای خود او و پس از آن برای خوانندگان، اندوخته‌ای باشد که در گوشه گوشه‌ی آن آموزه‌های بسیار مفید و سودمندی عرضه گردد. مطالعه‌ی آزموده‌های هر سفر و گشت و گذار خود یک سیاحت بدون هزینه است که حاصل آن بارور شدن اندیشه و افزونی مهارت‌های ارتباطی و اجتماعی است.
من نیز بر آن بودم که هرگاه به سفری می روم، یادگاری از آن بر جای گذارم، تا در اوقات تنهایی مرا به یاد ایام رفته بیندازد و با آن جان خویش را صفایی تازه بخشم. این ویژگی اخلاقی را در بیشتر سفرهای دوستانه و خانوادگی به کار می‌بردم و اغلب مانند کسانی که دوربینی برای سفر به همراه می برند، من نیز در روزگار ضبط صوت و نوار کاست، یا از ضبط‌های بزرگ و بعدها از واکمن یاری می‌جستم و در عصر دیجیتال، از دستگاه Voice recorder استمداد میطلبیدم و در سفر حج تمتع از رایانک. یادگار سفرهای متعددم نیز نوارهای کاست و یا فایل‌های صوتی بسیاری است که با شنیدن آن یاد آن روزها و دوستان و خویشان را تازه می‌کنم.
در سال 1394 و 1436 قمری پس از بیش از 10 سال انتظار، موفق شدم که برای بار دوم راهی سفر حج تمتع شوم و از همان روزی که ثبت نام کردم، برای نوشتن خاطرات نیز جدیتی به خرج دادم. به همین خاطر از رایانه دستی مدد جستم. اما با این فرض که ممکن است، از بردن آن به مکه ممانعت شود، از یک دستگاه ضبط کننده دیجیتال نیز به عنوان یار رایانه درخواست یاری نمودم.
آنچه حاصل این سفر بود، در دو بخش صوتی و متنی فراهم آمده بود، که پس از بازگشت آن ها را به متن برگرداندم و بر آن جز گذر ایام مطالبی را افزودم، تا صرفا واگویه های یک دست نباشد.
مقصود اصلی‌ام، نحوه‌ی تعامل یک نابینا، در سفرهایی از این دست بود و توصیف‌هایی از دید کسی که نمی‌بیند. مشتاق بودم که آزموده ها و ابتکارات خویش را به همنوعان عرضه نمایم و آنان را برای اقدام به چنین سفر ویژه‌ای راهگشا باشم.
از سویی افراد بینا نیز با مطالعه این نوشته، با تصورات و تخیلات یک فرد نابینا آشنا شوند.
تلاش پیوسته‌ام در این سفرنامه نمایش تعامل یک نابینا با افراد بینا است و این که ضمن یاری گرفتن از دیگران در هنگام نیاز، می‌توان با حفظ استقلال فردی و داشتن روحیه‌ای پویا و سرشار از انرژی، باری بر دوش کسی نبود و حتی خانواده را نیز به مشقت نینداخت.
از آنجا که باریک‌بینی و کنجکاوی در سفر یک اصل اجتناب ناپذیر است، من نیز به نکات ریز اطراف با نگاهی ظریف نگریستم و آنچه در نظرم آمد، از خوانندگان همنوع و افراد علاقه مند دریغ نداشتم.
اما از همه مهمتر این ابیات انوری مرا بر آن داشت که در سفرها نگاهی تازه داشته باشم:
سفر مربی مرد است و آستانه‌ی جاه،
سفر خزانه‌ی مال است و اوستاد هنر،
به شهر خویش درون بی‌خطر بود مردم،
به کان خویش درون بی‌بها بود گوهر.
درخت اگر متحرک شدی ز جای به جای،
نه جور اّره کشیدی و نه جفای تبر.
به جِرم خاک و فلک در نگاه باید کرد،
که این کجاست ز آرام و آن کجا ز سفر
در واقع این نوشته خاطراتی سفرنامه گونه است، نگارنده در آن کوشیده است، برداشت‌ها و داشت‌های خویش از سفر حج را با توصیف فضای معنوی و گاهی مادی آن مکان شریف، بنگارد.
پیداست که به دلیل تغییرات بسیار جغرافیایی، توصیف مکان‌ها و مساجد و سایر مناطق چندان مفید به نظر نرسید، نیز آن توصیف‌ها را می‌توان در کتب سفرنامه و از این دست یافت. از سویی به دلیل نابینایی نگارنده، توصیف همه‌ی مکان‌های دیدنی آن‌گونه که با خواست را قم این سطور باید باشد، میسّر نبود، به همین دلیل از توصیف بسیاری از بخش‌ها صرف‌نظر نمود و هر جا حالی و توفیقی دست می‌داد، به حد مختصری از وصف مکان برای روشن شدن مطلب بهره جست.
در این مجموعه در برخی جاها اسامی اعضای خانواده و برخی از هم‌سفران –که حقیقتاً همراهانی پرمهر و بی‌تکلف بودند- باید یاد می‌شد، اما به دلیل پاره‌ای از ملاحظات از آن پرهیز شد.
در همین سرآغاز از تلاش‌های همه‌ی آنان صمیمانه سپاسگزاری می‌کنم و به همین دلیل که از یاد نامشان خودداری کردم؛ انتظار پذیرش پوزش دارم.
نام این نگاره را «خسی در بزم یار» گذاشتم تا کمی به جلال در «خسی در میقات» اش نزدیک شوم و در آن گوشه‌های معنوی و اخلاقی را گنجاندم، تا با کتاب حج دکتر شریعتی انسی داشته باشد. اما صد البته که در آن از صهبای معرفت جوادی آملی نیز بهره‌هایی بسیار هست. اما این نوشته کجا و آن مردان بزرگ و آثارشان کجا. من فقط خواستم ابراز ارادتی به آستان دوست بنمایم و تحفه‌ای به ره‌آورد برای یاران بر جای گذارم که خاقانی گفته است:
یاران که ز راه آیند، آرند ره‌آوردی،
این قطعه ره‌آورد است از بهر دل اخوان
این سفر مرا سر حال و سرخوش و مست از شراب معنویت نمود، زیرا خودم را در محیط لطف معبود می‌دیدم؛ او مرا این‌قدر آدم دانست که به من فرصت داد یک ماه بیایم در خانه‌اش و مهمان خاصش شوم. البته شاید برای اینکه من بفهمم که همه‌ی عمر بر سر سفره‌ی لطفش بوده‌ام و خودم نمی‌دانسته‌ام. این یافته‌های درونی را در این ابیات خلاصه کردم تا گویای رهاورد این سفر باشد:
چند روزی در کنارت آمدم،
گرچه چون خس، پر ز بارت آمدم
آمدم تا توشه سازم مهر را،
بگسلم از کین و نفرت چهر را
آمدم تا پاک قربانت شوم،
در بیابان شام مهمانت شوم
با همه شور و شرار بندگی،
هیچ در کف نیست جز شرمندگی
با تمام آنکه بی‌کس آمدم،
توی بزمت هم چو یک خس آمدم
من خسم، آزرده از خودباوری،
ناکسم در اوج این نام‌آوری
نام و جاه و جای را بنهاده‌ام،
سر به تسلیم نگاهت داده‌ام
موی می‌ریزم که فخرم بشکند،
مویه تا سلطان فضلم بفکند
می‌کنم قربان که قربانی شوم،
در حریم عشق تو فانی شوم
رخت می‌ریزم، که اجلالی شوم،
«از فسونی وز دغل خالی شوم»
می‌شوم در بادیه تا از غرور،
باد نخوت را کنم از سینه دور
حوله می‌بندم که گردم حلیه‌ات،
زیور دل یابم اندر قبله‌ات
می‌کنم تقصیر تا یابم خلاص،
از همه تقصیرهای عام و خاص
در طوافت باز می‌گردم چنان،
تا شوم محو جمالت هر زمان
در طوافم تا چو چرخ نیلگون،
محو گردم، محو در بحر سکون
چون بریزم فخر و فقر و جاه را،
«بار یابم صاحب درگاه را»
ای به درگاه تو مسکین آمده،
لطف جوی و مست و سنگین آمده
سنگ دل زآنم که بند بندگی،
نیست بر پایم بدین پایندگی
پای و دست و روی من در دست توست،
بود و نابودی من در هست توست
تا بتابد نور لطفت سال‌ها،
«می‌شود ادبار من اقبال‌ها»
من به اقبال تو مهمان آمدم،
چون خسی در بزم سلطان آمدم
گر برانَد زین درم سلطان عشق،
این من و این آخرین سامان عشق
لیک سلطان خوانَدَم تا کنج گنج،
می‌رهاند خاطرم از مار رنج
گنج او رنج است و برپای آمدن،
خویشتن تا ژرف دریا آمدن
تا به ژرف بی‌کسی پایین شدن،
زآن پس اندر بندگی شیرین شدن
گر فروتن باشی و فرمان پذیر،
می‌شوی در مسندش آرام گیر
ور نه هر دم چون خسی بر باد شو،
از خود و از خویشتن آزاد شو
من خسم لیک اندر این بزم حکیم،
بیشتر ارزم ز قدر زّر و سیم
سیم و زر آنجا چه کار آید مرا،
جان چو زر اینجا شکار آید مرا
با «شمیم»ت از جهان بیگانه‌ام،
محو تو تسلیم صاحبخانه‌ام
تا سرای تو شود هر دم دلم،
از تمام غیر تو دل بگسلم
یاد این نکته نیز خالی از لطف نیست که نام شعری «شمیم» تخلصی است که بدان حس کنجکاوی و رایحه حیات مشام جان را تازه کند.
امید که این سفرنامه مورد اقبال خوانندگان ارجمند قرار گیرد و در صورت وجود هرگونه سستی و کاستی، نگارنده را با دیدگاه‌های ارزشمند خویش مورد محبت قرار دهند و نیز عذر تقصیرم را پذیرا باشند.
برای دریافت ایده ها، نقدها و پیشنهادهای اهل نظر رایان نامه ghorb1386@gmail.com پیشکش می‌گردد.
یداللّه قربعلی  
تاریخ ثبت در بانک 19 تیر 1400  
فایل پیوست
تصویر