چکیده |
درکشوری که سالهای طولانی درگیر جنگی سخت است تمام مردان کشور به جز نابینایان باید راهی جبهه شوند و کلینیکی به منظور تشخیص قطعی نابینایی افرادی که مدعی این بیماری هستند، تشکیل شده است. دکتر حاضر در کلینیک، نمیتواند خویش را به معرفی افراد بینا به ارتش برای مجازات قانع کند و آنها را به بهانههای گوناگون، در آسایشگاه نگاه میدارد. روزی پسر وی برای فرار از جنگ، به عنوان شخص نابینا به آن محل مراجعه میکند و مهر مادری مانع از هرکاری میشود. جوان به پرستار کلینیک دل میبازد و برای اثبات شجاعت خویش، تنها چند ساعت پیش از پیروزی قطعی نیروهای خودی، تصمیم به معرفی خویش به ارتش میگیرد و در پی آن اعدام میشود. پرستار جوان میمیرد و دکتر با وجود تحمل مشقات فراوان همچنان عاشق وطن مانده و حاضر به نفرین آن نیست. نمایشنامهٔ مذکور تحت عنوان «نابینایان» با حضور هشت شخصیت قابل اجراست. مجموعهٔ حاضر، علاوه بر نمایشنامهٔ نابینایان دربردارندهٔ نمایشنامهای دیگر با عنوان «سرباز» است.
|