کد bk-23943  
نوع کاغذی  
عنوان آداب معاشرت با معلولان  
نویسنده براندی ال. دارنز برگ  
زبان فارسی  
قطع رقعی  
چکیده فرهنگ ایرانی غنی از راهنمایی‌های اخلاقی، توصیه‌ها و گفتارهایی درباره روابط اجتماعی مردم با معلولان و برعکس است که در قالب شعر، داستان، حکایت و ضرب‌المثل بیان شده است. کسانی مثل مولانا، حافظ، سعدی و نظام‌الملک و ده‌ها نویسنده دیگر میراثی ساخته‌اند که نمونه‌ای در هیچ فرهنگ و کشوری سراغ نداریم.
به رغم این گنجینه و میراث غنی ملی ما ایرانیان، چه حاجت هست، مجموعه‌ای از جملات منفضل و گاه بی‌معنا با عنوان آداب معاشرت منتشر شود و بخواهیم از این طریق مدنیت را در جامعه معلولین گسترش دهیم.
منظورم جزوه‌ای کم حجم و کوچک است که آموزشکده آنلاین توانا که در خارج از ایران مستقر است به فارسی ترجمه کرده است. این جزوه توسط براندی ال. دارنز برگ تألیف شده و آموزشکده آنلاین توانا آن را به فارسی برگردانده و در 23 صفحه در سال 2018م منتشر کرده است. درباره ماهیت این آموزشکده بعداً نکاتی را یادآور می‌شوم؛ اما اکنون نگاهی می‌اندازیم به محتوای این جزوه:

محتوا
این جزوه دارای سیزده قسمت است و در هر قسمت ذیل یک سرفصل، چند جمله آورده است. اولین آن این‌گونه است:
آداب سخن گفتن با معلولان
– آنچه می‌گویید مهم است.
– گاهی ممکن است به طرف مقابل ناخواسته اهانت کنید.
– واژگان کهنه و منسوخ یا اعراق در تعریف و تمجید می‌تواند نشان تحقیر باشد.
– استفاده از زبان کوچه و بازار مناسب نیست.
بین چهار جمله بالا هیچ‌گونه تناسب و پیوند نیست و معلوم نیست چرا فقط این چهار جمله آداب سخن گفتن با معلولان را سامان‌دهی می‌کند و چرا جملات بیشتر نیاورده است. اما جمله اول که می‌گوید: «آنچه می‌گویید مهم است». ظاهرش این را می‌فهماند که همه گفتارها اهمیت دارند، در حالی که چنین نیست و گفته غیر مهم، مخرب و عبث و پوچ هم داریم.
شاخص مهم بودن و اهمیت را هر چه فرض کنیم، می‌توانیم قلمرویی ترسیم کنیم که گفته‌ها به دو قسمت مهم و غیر مهم تقسیم می‌شوند.
این جمله با جمله با آخر تناقض و تضاد دارد، مناسب نبودن از سخن کوچه و بازاری به معنای مذموم و غیر مهم بودن آنها است. به هر حال شاخص مهم بودن را هر چه فرض کنیم، بخشی از گفته‌ها مهم و بخش دیگر غیر مهم خواهند شد از این‌رو این جمله مفاد و معنای درستی ندارد.
اما جمله آخر که می‌گوید «استفاده از زبان کوچه و بازاری مناسب نیست»، صحیح نیست.
همه انسان‌ها بر اساس استفاده از واژگان و تعابیری که توسط عامه مردم در کوچه و بازار به کار می‌رود با یکدیگر ارتباط دارند و تفهیم و تفاهم پیدا می‌کنند. اما اگر بگوییم زبان کوچه و بازار غیر مناسب و مطرود و فاقد مقبولیت است و استفاده نشود در این صورت در ارتباطات بین مردم اختلال پیدا می‌شود.
مگر اینکه بگویید منظور نویسنده اصطلاح مطرود کوچه و بازاری است که شأن و وزانت مقبولی ندارد که در این صورت لازم بود منظورش را توضیح می‌داد و قید می‌آورد.
قسمت دوم می‌گوید:
لحن و کلامی که ارجحیت را به انسان می‌دهد.
– فرد را باید از یک دیدگاه کامل مشاهده کرد.
– اول انسانیت فرد و آن گاه ناتوانی او.
منظور نویسنده این است که وقتی در مورد انسان سخن می‌گوییم جملاتی را باید استفاده کنیم که انسان بودن یا انسانیت را به هر بعد دیگرش رجحان می‌دهد. ولی عنوان بالا این مفهوم را نمی‌رساند. زیرا انسان ارجحیت ندارد بلکه انسانیت ارجحیت دارد. چون انسان مفهوم کلی است که تحقق و عینیت‌اش در مصادیق خارجی است. از این‌رو معنای جمله نویسنده این می شود، حسن، زید و عاطفه ارجحیت دارند. و این غلط است.
اما جمله اول که می‌گوید فرد را باید از یک دیدگاه کامل مشاهده کرد، صحیح نیست بلکه درست این است که گفته شود: هر فرد از دیدگاه انسان بودن کامل و دارای کمال است. جمله دوم با این توضیح قابل قبول است، همه افراد انسان عنصر ذاتی به نام انسانیت دارند و دیگر ویژگی‌ها عارضی است مثلاً پولداری، بی‌پولی، ماشین‌داری و بی‌ماشینی، بیماری و سلامت، نابینایی و بینایی، شنوایی و ناشنوایی و صدها ویژگی دیگر هست که عارض ذات انسان می‌شود. مثلاً یک تخته چوب ذاتی دارد و انواع رنگ‌ها و کوچک یا بزرگی و ده‌ها ویژگی می‌تواند عارض آن شود ولی به ذات آن خللی وارد نمی‌کند. همه بحث در این است که انواع معلولیت‌ها عارض بر انسانیت می‌توانند بشوند ولی موجب از بین رفتن ذات انسان نمی‌شوند. یعنی انسان نابینا، انسان است همانطور که انسان بینا و تفاوتی بین این دو انسان در اصل انسانیت نیست. البته در آن ویژگی تمایز و تفاوت دارند.
برخی فرهنگ‌ها مثل فرهنگ ایرانی و فرهنگ اسلامی این مسئله را پذیرفته و معلولیت را نافی و متضاد با انسانیت ندانسته ولی بعضی فرهنگ‌ها مثل یهود و در تورات، معلولیت را متضاد انسانیت دانسته و نابینا را انسان نمی‌داند، از این‌رو نتیجه می‌گیرد که از جامعه انسانی باید حذف شود. همین نگاه بعد از سده پنجم قمری به تدریج وارد فرهنگ اسلامی شده و رگه‌هایی در فولکور مسلمانان می بینیم که گرایش به نپذیرفتن انسانیت معلولان دارد.
به نظر می‌رسد عباراتی که نویسنده زیر عنوان نادرست آورده اگر مقصود استفاده کننده صحیح باشد، اشکالی ندارد.
در صفحه 11 آمده است:
از چنین کلماتی اجتناب کنید:
– علیل
– عقب‌مانده
– ذلیل
– زمین‌گیر
زبان مثل موجود طبیعی رشد پذیر است و اصطلاحاتی در یک دوره اجازه استفاده دارند و عرف عمومی مردم قبول می‌کنند ولی در دوره دیگر کنار می‌زنند و قبول نمی‌کنند: اگر در کتب و متون هزار سال قبل واژه زمین‌گیر آمده، نباید مذمت کرد و گفت مردم آن دوره عاقل نبوده‌اند. بلکه باید گفت آن دوره استفاده از این واژه‌ها مجاز بوده است.
اما تعیین اینکه چه واژه‌ای را در زمان حاضر می‌توان به کار برد و کاربرد چه اصطلاحی مذموم است، بسته به بسامدی در عرف مردم دارد. از این‌رو حکم کلی و مطلق و مستبدانه نمی‌توان داشت و دستوری نیست که کسی بنشیند و بگوید این واژه‌ها را استفاده نکنید. این رویه برخلاف دمکراسی است.

پیشنهادات در صفحه 11 و 12
چند پیشنهاد و توصیه در این دو صفحه مطرح شده که از زوایایی باید به آن پرداخت. مثلاً نوشته است از خود فرد دارای معلولیت به طور مستقیم بپرسید نه از همراهش.
تصور کنید معلولی در گودالی افتاده و هر چه زودتر باید او را نجات داد، معقول نیست بگویم صبر کن و من نردبانی پیدا کنم و به گودال بروم و از او بپرسم و سپس تصمیم بگیریم. عقلانیت می‌گوید از همراهش که بالای گودال ایستاده، پرسش شود و به سرعت معلول داخل گودال را نجات داد.
معمولاً توصیه‌های کلیشه‌ای برای شرایط عادی و متعارف تا حدی سودمند است. امام مهم‌تر فرهنگ‌سازی است و لازم است مردم به گونه‌ای تربیت شوند که به خواسته‌ها و نیازهای یک معلول احترام گذاشته و او را شخصیتی بدانند که می‌تواند خودش برای امور خودش تصمیم بگیرد. از این رو در مورد مسائل مرتبط به او باید از خودش کسب تکلیف کنند.
اینکه معلول را آدمی ضعیف و فاقد توانایی برای اداره خودش و زندگی‌اش، صغیر و محجور بدانیم درست نیست، حتی افرادی که معلولیت ذهنی دارند اینان ده‌ها مدال طلا در سال برای ایران می‌آورند و محجور دانستن آنها درست نیست.
از این‌رو اگر من به جای نویسنده بودم در رأس پیشنهادات، توصیه می‌کردم فرهنگ‌سازی شود تا مردم معلولان را بهتر بشناسند و بر اساس شناخت صحیح در شرایط مختلف تصمیم درست و مطابق شأن انسان آنان اتخاذ کنند.

صندلی چرخدار
نویسنده در چهار بند توصیه‌های مطرح می‌کند مثلاً آورده فرد دارای معلولیت و صاحب ویلچر تا وقتی اجازه نداده شما به ویلچر او دست نزنید، آویزانش نشوید؛ به آن تکیه نکنید، مقابل او قرار گیرد و با او مکالمه نمایید.
این توصیه‌ها معمولاً در محیط‌های شهری و مدنی اجرا می شود مگر افرادی که آشنایی نداشته و شیوه ارتباط با معلولان را نمی‌دانند. اما انتظار می‌رفت که نویسنده شیوه افزایش شناخت جامعه نسبت به چگونگی اجرای ارتباطات سالم با معلولین را توضیح می‌دهد و روش فرهنگ‌سازی می‌گفت. به هر حال همه انسان‌ها نسبت به متعلقات خود، نسبت به وسایل شخصی خود حساس هستند و آنها را جزء قلمرو خود دانسته و دوست ندارند کسی وارد این قلمرو شود. در این زمینه موانع حقوقی هست که باید رفع شود گاه دلسوزی‌های بی‌مورد پیش می‌آید و افراد وقتی فردی روی ویلچر را می‌بینند به خود حق می‌دهند هر کاری که تشخیص می‌دهند خوب و به مصلحت اوست انجام دهند. در حالی که مصلحت و منفعتش را خودش بهتر تشخیص می‌دهد. اما اصلاح فرهنگ عمومی نیاز به آموزش‌های عمومی دارد و لازم بود نویسنده در این باره نکاتی توصیه می‌کرد.

چگونگی ارتباط با افراد دارای لکنت زبان و اختلال گفتار
در پنج بند، چند توصیه آورده است:
* در گفت‌وگو با فردی که سخن گفتن برایش مشکل است، صبور باشید و سعی نکنید جملاتش را تمام کنید.
* بیش‌تر او را تشویق تا تصحیح کنید.
* اگر مشکلی در فهمیدن آن شخص دارید تظاهر نکنید منظورش را می‌فهمید.
* برای روشن شدن چیزهای که شنیدید آنها را تکرار کنید.
* از طرف مقابل بخواهید چیزی که می‌خواهد بیان کند، آن را بنویسد.
اولین جمله که توصیه به دخالت نکردن در سخن گفتن ناشنوا و تمام نکردن سخن او است در شرایط عادی درست است؛ اما در صورتی که از طریق قرائن گفتاری (مقالی) یا قرینه‌های غیر گفتار (حالی) انسان متوجه شود که ناشنوا نه تنها علاقه دارد که کمکش شود و مساعدت و اتمام و تکمیل سخنش را هم ضروری می‌داند، در این صورت دخالت و تکمیل وظیفه انسانی است.
دومین توصیه که می‌گوید ناشنوا را باید بیشتر تشویق تا تصحیح کنید؛ باید متذکر شویم که تجربه نشان داده اگر ناشنوایان خیلی تشویق شوند، تأثیر منفی دارد و اکراه دارند. اما اگر به جای تشویق، تحریک معقول اجرا شود بهتر است. یعنی از امکانات مختلف استفاده شود تا ناشنوا در تفهیم مقاصدش موفق شود.
این توصیه که می‌گوید مطالبی که شنیده‌اید تکرار کنید، تجربه نشان داده، ناشنوایان ایرانی به هنگام تکرار خیال می‌کنند سخن‌شان تقلید می‌شود و بسیار ناراحت می‌شوند. در فرهنگ ایرانی حرف و سخن کسی یا حرکات کسی را تکرار کردن، اسمش ادا در آوردن یا نوا در آوردن است و مرحوم معین در لغت‌نامه فارسی و دهخدا در لغت‌نامه‌اش آن را توضیح داده‌اند.
گویا فرهنگ آمریکایی با ایرانی متفاوت است و تکرار سخن کسی در آمریکا کراهت ندارد ولی در ایران موجب ناراحتی است.
توصیه آخر این است که از طرف مقابل (یعنی ناشنوا) خواسته شود که مقصودش را بنویسد. اما تجربه در مورد برخی افراد نشان داده واکنش سختی نشان می‌دهند. چون تصورشان این است که در تفهیم با روش‌های متداول در ناشنوایان مثل زبان اشاره و لب‌خوانی ناتوان هستند؛ حتی دیده شده که عکس‌العمل شدید نشان می‌دهند که فکر می‌کنید من نمی‌توانم تفهیم کنم و من را ناتوان فرض کرده‌اید.
تجربه دیگر می‌گوید اگر به ناشنوا گفته شود دوست دارم سخن تو را بهتر بفهمم یا چون سخن تو منطقی است می‌خواهم بهتر متوجه شوم و لطفاً برای من بنویس، در این صورت عکس‌العمل مناسب است.

ارتباط با افراد دارای ناتوانی ذهنی و فکری
نویسنده در هیچ بند، توصیه‌هایی مثل استفاده از جملات کوتاه، استفاده از واژه‌های واضح، صبور بودن، نگه‌داشتن احترام طرف مقابل مطرح کرده است. اما در مورد افراد دارای معلولیت ذهنی تجربه نشان داده این‌گونه توصیه‌ها کلی و کلیشه‌ای خیلی کارساز نیست و قبل از هر چیز لازم است:
1ـ معلولیت‌های ذهنی و فکری دارای طیف بسیار گسترده است و هر گروه از آنها اقتضائات خاص خود را دارند و در تعامل و معاشرت با هر گروه باید از روش خاصی استفاده کرد.
2ـ اما قبل از هر چیز لازم است اعتماد طرف مقابل را به دست آورد.
3ـ اگر با آنها به روش انسانی، طرح دوستی و رفاقت ریخته شود معمولاً جواب مثبت داده است.

دیگر بخش‌ها
در ادامه توصیه‌های در چهار بخش مستقل مجزا یعنی کمک به افراد دارای مشکل بینایی؛ کمک به افراد دارای ناشنوایی یا گوش سنگین؛ کمک به افراد دارای حساسیت به مواد شیمایی؛ تجهیزات کمکی و حیوانات امدادی آورده و در هر بخش چند توصیه مطرح کرده است.
نویسنده در پایان منابع مورد استفاده‌اش را معرفی کرده و چهار منبع انگلیسی آورده است. با توجه به اینکه این جزوه برای ایرانیان و فارسی زبان‌ها ترجمه و منتشر شده، حداقل مترجم می‌توانست چند منبع فارسی هم معرفی کند.

فرهنگ و ادب فارسی
برای نشان دادن اهمیت و غنی بودن زبان و فرهنگ ایرانی درباره معاشرت مردم با معلولان و معلولان با مردم و نیز معلولان با یکدیگر چند مطلب از چند منبع نقل می‌کنم.
دو مطلب از “دانشنامه ناشنوایان” و یک مطلب از کتاب “معلولیت در آیینه مثل‌های فارسی” به قلم محمد نوری می‌آورم. اینها فقط نمونه‌هایی است که گویای غنای فرهنگ ایرانی است:

روابط اجتماعی
ناشنوایان در فعالیتهای اجتماعی و تفریحی خود، دوست دارند در کنار هم جمع شوند و این، به دلیل سابقه تحصیلی کمابیش مشترک آنان، علایق مشترکشان و توانایی آنها در برقراری ارتباط آزاد و فصیح در جمع همتایان خود از طریق استفاده از زبان اشاره است. ناشنوایان در بیشتر شهرها کانونهای اجتماعی ویژه‌ای دارند. این گروههای سازمان‌یافته، افزون بر اینکه راه تماسهای اجتماعی را هموار می‌سازند، برای ارتقای رفاه عمومی ناشنوایان نیز تلاش می‌کنند. جز سازمانهای محلی، انجمنهای دولتی‌ای نیز فعالیت دارند که به صورت فدراسیون متحد شده، نام انجمن ملی ناشنوایان را به خود گرفته‌اند.
در سایر کشورهای برجسته جهان نیز، ناشنوایان به همین طریق سازمان یافته‌اند و در کنار یکدیگر، فدراسیون جهانی ناشنوایان را تشکیل داده‌اند.
ناشنوایان حدوداً به نسبت سایر شهروندان، در طبقات مختلف اقتصادی و اجتماعی جوامع یافت می‌شوند. آنان معلولیت خود را انکار می‌کنند و اقدامات انجام گرفته به همت قانونگذاران و بشردوستان را، در جهت تضمین معافیتهای مالیاتی خاص این قشر، رد می‌کنند. آنان شهروندان واقعی هستند، برای خود منزلی دارند، عادی زندگی می‌کنند و به رانندگی می‌پردازند. این گروه، برای جبران معلولیت شنوایی خود، هوشیاری عجیبی دارند و به قدرت بینایی متکی‌اند. در نتیجه، عموم مردم معتقدند آنان مطمئن‌ترین و محتاط‌ترین رانندگان به شمار می‌آیند.
ناشنوایان البته توانایی بهره‌مندی کامل از خدمات عادی اجتماعی و عمومی را ندارند؛ زیرا قادر به برقراری ارتباط موثر نبوده و نیازها و قابلیتهایشان را نمی‌شناسند. حضور آنان در دادگاه به زیانشان است؛ زیرا دادگاهها رابط زبان اشاره در اختیارشان قرار نمی‌دهند. استفاده از زبان انگلیسی برای بسیاری از ناشنوایان بسیار دشوار است. ناکافی بودن ارتباط مکتوب و نداشتن مهارتهای شفاهی، باعث شده است ارتباط آنان با سایران برایشان دشوارتر از معلولیت ناشنوایی‌شان باشد.
با پیشرفت فناوری و دانش، وسایل جدید ارتباطی به میان آمد و ارتباطات ناشنوایان با این وسایل آسان‌تر و بهتر شد. سمعک، پیوند حلزونی، فکس، تلفن تحریری و تصویری ناشنوایان و برنامه‌های تلویزیونی با زیرنویس، از جمله وسایل جدید برای ناشنواها است.
البته، ناشنوایان در استفاده از این وسایل مشکلاتی دارند؛ مثلاً همه ناشنوایان در همه کشورها توان مالی خرید آن وسایل ندارند و سیستمهای خدماتی مخابراتی و برنامه‌های تلویزیونی با زیرنویس، برای ناشنوایان در همه کشورها وجود ندارد.
شکلهای ارتباطی: یکی از راههای ایجاد رابطه، لب‌خوانی است. البته لب‌خوانی و گفتار برای حل مشکل ارتباطی ناشنوایان تأثیر محدودی دارد؛ زیرا لب‌خوانی یعنی درک گفتار با دیدن حرکات دهان گوینده، بدون شناخت کلمات و عبارات و دستور زبان، بی‌فایده و یا کم‌فایده است و ناشنوایان عموماً از لحاظ شناخت کلمات و عبارات و دستورزبان در سطح بالایی قرار ندارند؛ مضافاً به اینکه سبیل، اندازه لبها، شکل دهان و طرز حرف زدن و گویشهای مختلف و یا موقعیت نامناسب گوینده، نسبت به دید مخاطب ناشنوا، لب‌خوانی را مشکل و یا غیر ممکن می‌سازد. در تاریکی هم لب‌خوانی و یا گفتارخوانی مقدور نیست؛ زیرا دهان و لبهای گوینده دیده نمی‌شود.
یکی از روشهای دیگر ارتباط، خواندن و نوشتن است. خواندن و نوشتن یک وسیله مهم ارتباطی است؛ ولی از ناشنوایان تحصیل نکرده و بی‌سواد که بگذریم، همیشه و همه جا همه ناشنوایان تحصیل‌کرده از نظر خواندن و فهمیدن و نوشتن در سطح مناسبی نیستند؛ و البته علت آن هم عمدتاً و به طور کلی نارسایی آموزش ناشنوایان است؛ وگرنه از نظر بهره هوشی و استعداد، ناشنوایان در سطح طبیعی و برابر شنوایان قرار دارند.
ارتباط دستی یا اشاره، روش دیگری است. در این روش دستها برای ساختن علایم و اشاراتی با معانی مختلف به کار می‌روند. این وسیله ارتباطی اختصاص به ناشنوایان ندارد و شنوایان هم از اشارات دستی استفاده می‌کنند. تفاوت در این است که اشارات دستی برای ناشنوایان وسیله اصلی، و برای شنوایان وسیله فرعی ارتباط است.
( دانشنامه ناشنوایان، محمد نوری، جلد2، ص 648-649)

مشکلات اجتماعی
ناشنوایان، گاه در رابطه با شنوایان و موانست و معاشرت با آنان، با مشکلاتی روبه‌رو می‌شوند. اصولاً این گروه، از آن جهت که ضمیری پاک‌تر و نهانی سالم‌تر از دیگران دارند و به سبب بی‌خبری از جریاناتی که در اطراف آنان می‌گذرد، دور از زدوبندهای اجتماعی، گذران زندگی می‌کنند. به همین دلیل، گفتار دیگران را سریع‌تر و با سادگی باور می‌کنند.
آنان به سرعت به همه اعتماد پیدا می‌کنند و گفتار و سخن دیگران را می‌پذیرند، ولی پس از مدتی، ناگهان از آنان روی برمی‌گردانند و یا تحت تأثیر گفتار دیگران، تغییر رأی می‌دهند و ناگهان دوستیها به دشمنی تبدیل می‌شود. از این روی بایستی یکی از آموزشهای آنان در جهت ایجاد ثبات در آنان و استعدادشان باشد. گرچه ناشنوایان گاه حتی در جمع دوستان و آشنایان شنوای خود احساس تنهایی می‌کنند و گوشه‌گیری می‌گزینند، ولی به هر صورت معاشرت را دوست دارند و اکثراً خود آنان با هم انس و الفتی عمیق دارند و دوستان صمیمی خود را از بین ناشنوایان برمی‌گزینند.
ناشنوایان گاه به سب عدم آگاهی از قوانین، به مقررات بی‌تفاوت‌اند که در این باره باید اطرافیان و به ویژه مربیان، توجه آنان را به پیروی از قانون جلب کنند.
گاه دیده می‌شود برخی از ناشنوایان پرتوقع و زیاده خواه‌اند و انتظار دارند هر چه می‌خواهند به آنان داده شود. یکی از علل عمده این نقص اجتماعی را باید در تربیت دوران کودکی آنان جست‌وجو کرد.
خانواده‌هایی که به سبب ناشنوایی طفل خود، او را نسبت به حقوق خویش آشنا نمی‌کنند و هر چه کودک ناشنوای آنان می‌خواهد در اختیارش می‌گذارند و گاه به سبب ساکت و راضی کردن او، حتی حق کودک دیگری را گرفته، به او می‌دهند، ناخودآگاه سبب می‌گردند حس همه چیزخواهی و توقع زیاد در فرزندشان ریشه گیرد و در بزرگی نیز برای خود حقوقی بیش از استحقاق خود، قائل باشد و این امر بدون شک در گذران زندگی، وی را با مشکلاتی روبه‌رو خواهد ساخت و چه بسا سبب طرد او از سوی دیگران شود.
کمبود محرکهای اجتماعی، به ویژه در کودکانی که در محیطهای محدود مانند شبانه‌روزیها زندگی می‌کنند، به انزوای بیشتر کودک و نوجوان می‌انجامد. این است که تا حد امکان، کودکان ناشنوا را نباید در شبانه‌روزیها نگاهداری کرد؛ مگر در مواردی که این آخرین چاره و راه حل باشد.
گاه نداشتن اعتماد به نفس کافی و ترس از عدم پذیرش از سوی دیگران و احساس حقارت به سبب قادر نبودن در هماهنگ ساختن خود از نظر گفتار و رفتار با سایران، در ناشنوا ایجاد اضطراب می‌کند و این اضطراب به گوشه‌گیری وی می‌انجامد.
بر اطرافیان است که به تدریج به کودک ناشنوا حس اعتماد به نفس بخشند و با قرار دادن او در جریان آنچه در جمع می‌گذرد، او را با خویش هماهنگ سازند. این عمل باید از کودکی مورد توجه قرار گیرد تا در بزرگی و بلوغ، ناشنوا را دچار مشکل نسازد.
در مواردی کودک یا نوجوان ناشنوا به سبب غوغایی که در درون خویش دارد و قادر به بازگو کردن آن نیست، برای جلب توجه دیگران و یا ناراحت کردن آنان، رفتارهای ناهنجاری از خود بروز می‌دهد.
اطرافیان، به ویژه مربیان، باید به مجرد مشاهده رفتارهای نامتناسب، درصدد آگاهی از علت برآمده و با رفع آن، کودک یا نوجوان ناشنوا را به آرامش هدایت کنند. گفتنی است تنبیه در این گونه موارد، نتیجه‌ای عکس دارد و او را که هنوز علت ناراحتی‌اش برطرف نشده است، بیشتر سرکش و عصبی خواهد ساخت. کشف علت, به رفع اضطراب و پرخاشگری کمک می‌کند.
(دانشنامه ناشنوایان، محمد نوری، جلد3، ص 1185)

ضرب المثل گویای روابط اجتماعی
در زبان و ادبیات فارسی ضرب المثل های بسیاری هست که گویای روابط مردم با معلولان و برعکس و نیز معلولان با یکدیگر است. کتابی با عنوان معلولیت در آینه مثل های فارسی توسط محمد نوری تألیف و زیر چاپ است. بخشی از آن را اخذ و در اینجا آورده‌ام:
ضرورت مثل در جامعه هدف
توجه به ویژگی‌هایی که برای مثل گفته شد به نظر می‌رسد، مثل‌ها و استفاده از مثل‌ها برای معلولین و نخبگان این جامعه یک ضرورت و نیاز و اولویت است و هر کس اندک شناختی از جامعه معلولین داشته باشد به این نکته اذعان و اعتراف خواهد نمود. اکنون به ادله و استدلال‌هایی که این ضرورت را مبرهن می‌نماید می‌پردازم:
1- معلولان به دلیل شرایط خاصی که دارند معمولاً از افسردگی و انزوا طلبی رنج می‌برند و نیازمند شیوه‌هایی هستند که شوق و شور و نشاط را در روح و روان آنها بدمد و آنان را سرمست و تحریک کند تا بهتر و بیشتر فعالیت نمایند.
مثل‌ها چنین ویژگی دارد و می‌تواند هم ذهن و افکار آنان را رشد دهد و هم روحیه آنان را تحریک کند.
2- مثل‌ها برخوردار از تجارب و دستاوردهای قرون گذشته هستند. در واقع دستاوردها و عبرت‌های فراوانی فشرده شده و به صورت یک مثل کوتاه عرضه شده است.
نیاکان ادیب و دانشمند ما تجارب خود را در جملات کوتاه ولی پربار با مایه‌های اندرز و با بیانی شیرین ساخته و پرداخته‌اند و تلاش کرده‌‌اند به گوش ما برسد. این مثل‌ها از صدها یا گاهی بیش از هزار سال پیش تا کنون سینه به سینه به ما رسیده و تا همیشه مانند شاهکارهای ادبی، جاوید خواهد ماند.
3- معلولان نیازمند آشنایی با واقعیت‌های اجتماعی هستند. لازم است آثار عدم رعایت بهداشت جسمی و اخلاقی، گردآوردن مال از راه حرام، ستمگری، خیانت، ناجوانمردی و پرده برداری از چهره ریاکاران و ده‌ها واقعیت موثر در زندگی آنان را با به کار بردن مثل‌ها آموخت. البته همراه با احترام به کسانی که کارهای ناپسند انجام می‌دهند ولی شایسته احترام هستند و با استفاده از صنایع بدیع شاعرانه مانند ایهام. این ویژگی‌ها در سرتاسرِ مثل‌ها موج می‌زند.
4- معرفی توانمند‌ی‌های معلولان به جامعه، مثل‌هایی هست که معلولان را به جامعه می‌شناساند. مثل این مثل‌ها:
* موعظه کور و بینا نداره!
یعنی هم نابینا و هم بینا می‌توانند موعظه‌گر باشند.
* کور هر چه را نبیند خدا را می‌بیند!
یعنی نابینا خداشناس و خدا ترس است.
* چشمی که دلی بَرَد به تاراج نیستش به بینایی محتاج
یعنی افرادی هستند که با اینکه چشم بینا ندارند ولی با دلیل هنری که دارند یا توانایی‌هایی که دارند دیگران را عاشق و شیفته خود می‌نمایند.
* چشم به یک راه، دل به صد راه
یعنی چشم اگر انحراف پذیرد و به راه کج برود کمتر است از دلی که منحرف است. لذا نابینا دارای انحراف کمتر از دیگران است.
این‌گونه مثل‌ها که توانایی‌ها و واقعیت‌های معلولان را نشان می‌دهد بسیار زیادند.
5- جلب مشارکت مردم برای دستگیری و حمایت و مساعدت عمومی. برخی مثل‌ها، مردم را دعوت می‌کنند تا به معلولان مساعدت نمایند.
نگاهی به کتاب گزیده امثال و حکم و ضرب‌المثل‌ها
این کتاب توسط خانم طاهره محمدپور تدوین و انتشارات دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی در سال 1387 آن را منتشر کرده است. حدود 190 مثل را توضیح داده است. مثل‌هایی را انتخاب کرده که عنوان آن کوتاه و از هشت کلمه بیشتر نباشد. اغلب مثل‌ها پنج کلمه‌ای است، مانند:
چاقو دسته خودش را نمی‌برد
جیبش تار عنکبوت بسته
بار کج به منزل نمی‌رسد
استخوان لای زخم گذاشتن
ساختار هر فقر این‌گونه است: نخست مثل را با اشارات مقبول در زبان اشاره فارسی توضیح می‌دهد. برای هر مثل چند تصویر که نشانگر اشاره خاص باشد آورده است. زیر هر تصویر اشاره‌ای، مابه ازای آن اشاره را با کلمات فارسی آورده است. برای نمونه یک تصویر آورده که با انگشت اشاره به استخوان ساق دستش می‌کند و زیر آن نوشته است: استخوان
پس از تصاویر اشاره‌ای و به ازای آنها، عنوان مثل آمده است.
در مرحله سوم کاربرد آن را نوشته است. برای نمونه زیر «استخوان لای زخم گذاشتن» آورده است:
تأخیر انداختن= عقب انداختن = انجام ندادن به موقع کار
در مرحله چهارم، به اختصار معنا و مفهوم مثل را توضیح می‌دهد. زیر مثل مزبور نوشته است:
یعنی: برای سود و بهره بیشتر انجام کاری را تمام نکردن، طول دادن و به تأخیر انداختن آن است.
از بین همه مثل‌هایی که در این کتاب آمده فقط دو مثل «آدم بی‌سواد کور است» و «چشم و گوش بسته» در عنوانش واژه معلولیتی هست و می‌توان گفت به نحوی مرتبط به معلولان می‌باشد. اما دیگر مثل‌ها عمومی است ویژه معلولان نیست. با اینکه اگر از مثل‌هایی که ویژه ناشنوایان یا معلولان دیگر است استفاده می‌کرد، سودمندی کتاب افزایش می‌یافت. ده‌ها مثل در کتب هست که نشانگر فضائل اخلاقی یا مشکلات زندگی و دیگر مسائل و ابعاد کار و زندگی یا مشکلات یا موفقیت‌های آنان است و معلولان با مطالعه آنها هم مثل یاد گرفته و هم درس‌ها و تجاربی برای زندگی‌شان یاد می‌گیرند. به هر حال یکی از نواقص مهم این کتاب همین نکته است. اما عنوان کتاب «امثال و حکم و ضرب‌المثل‌های رایج در زبان فارسی» است. امثال جمع مَثَل است. و ضرب‌المثل به معنای بیان و ادای است، از این‌رو با مثل تفاوتی ندارد و اساساً آوردن ضرب‌المثل در عنوان کتاب و در کنار امثال درست نیست. زیرا آنچه در کتاب آمده مثل‌ها نه بیان مثل‌ها است.
همچنین واژه حِکَم جمع حکمت در عنوان درست نیست چون که محتوای کتاب صرفاً معرفی مثل‌های فارسی است و حکایات و حکمت‌ها در کتاب نیامده است.
خانم محمد‌پور در مقدمه کوتاهی که به این کتاب نوشته متذکر شده هدفش عرضه کتاب مناسب سازی شده برای ناشنوایان است. البته توضیحی بیشتر ارائه نکرده است.
این کتاب نیاز به مقدمه مفصل دارد تا تجارب گذشته را توضیح دهد و دستاوردهایی که طی چندین دهه از ایران و جهان در زمینه کتاب معلولیتی و کتاب ناشنوایی به دست آمده را گزارش دهد. اما این کتاب فاقد چنین مقدمه مبسوط و جامع است.
لازم به تذکر است که مناسب سازی صرفاً لفظ و کوتاه کردن الفاظ نیست انطباق مفاهیم جملات ناشنوایان یا ادبیات مردمی هم در مناسب سازی باید مورد توجه قرار گیرد.
تأثیر
مثل‌ها چون زودتر و سریع‌تر پیام و مقصود را می‌رساند، مردم در زندگی روزمره بسیار به کار می‌برند. گاه برای فهماندن یک نکته باید چند دقیقه صحبت کرد و از جملات بسیار استفاده نمود اما با گفتن یک مثل ده کلمه‌ای در زمانی بسیار کمتر می‌توان نتیجه بهتری در پیام رسانی به دست آورد. اینجا تلاش می‌کنم تأثیرها و کارایی‌های مثل را معرفی کنم:
1- سرعت انتقال، مثل‌ها سریع مخاطب را به مطلب مورد نظر یا مقصود می‌رسانند.
2- بذله‌گویی و فقدان آزردگی، در بسیاری از مواقع مخاطب از سخن عادی و کلام صریح آزرده خاطر می‌شود. برای اینکه مانع ناراحتی شنونده و مخاطب شویم، مقصود و نکته خود را به وسیله مثلی بیان می‌کنیم.
3- زمان کمتر و مفهوم رسانی بیشتر، مثل‌ها در زمان بسیار کم، مفهوم‌های بیشتری را می‌فهمانند.
4- گستره مخاطبان، با یک مثل کوتاه و چند کلمه‌ای جمعیتی از شنوندگان که دارای افکار و گرایش‌های متنوع‌اند، می‌توان راضی کرد.
5- جلب رضایت، به تجربه نشان داده شده که مثل‌ها در جلب رضایت شنوندگان موفق‌تر هستند.
6- چند پهلو سخن گفتن، از طریق مثل‌ها می‌توان یک مطلب حساس و ظریف که ابعاد مخاطره انگیز دارد، را بیان کرد به طوری که هر کس بتواند ظن و برداشت خود را نسبت به آن داشته باشد.
7- ادخال سرور، معمولاً مثل‌ها نوعی خوشی و خوشحالی و سرور در شنونده ایجاد می‌کند و کلام عادی چنین حالتی ندارد. به همین دلیل یکی از ویژگی مثل‌ها را طربناکی دانسته‌اند.
8- پند و عبرت آموزی، اغلب مثل‌ها به گونه‌ای است که خود به خود روان و ذهن شنونده را متوجه عبرت گیری و درس آموختن می‌نماید.
بنابراین این همه مثل‌های سرشار از نکات غنی و عمیق و نغر، حاصل خرد و حکمت و ذوق و نکته سنجی و صفات روحی و لطافت طبع قومی دلسوز که با کلامی موجز و پیام‌های بلند به قبیله خویش الفبای تجربه می‌آموزند و آیا حیف نیست این لطیف روان، عامه فهم، مختصر و روشن!
یادمان بماند پیران ما طایفه‌ای خردمند و دنیا دیده بودند که برای انتقال دیده و شنیده‌ها و درس‌ها و عبرت‌هایی که از تاریخ و روزگار گرفتند به جوان‌ترها و آیندگان به مدد صفات باطنی و معرفت خود، حاصل عمرشان را به یادگار گذاشته و رفتند تا سره را از ناسره تمیز دهند و بدانیم آب رفته به جوی باز نمی‌گردد.
توسعه زبان اشاره
مثل‌ها می‌تواند در توسعه اجتماعی زبان اشاره موثر باشد. کمیته پژوهش و توسعه زبان اشاره گروه دانشگاهی فعال در زمینه زبان اشاره است. این کمیته با هدف بررسی قوت‌ها و کاستی‌ها و توسعه زبان اشاره ناشنوایان در سال 1352 به همت شماری از کارشناسان تأسیس شد و هم اکنون وابسته به دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی تهران است. مهم‌ترین هدف این گروه، تدوین زبان اشاره بر اساس نیازها و اقتضائات جامعه ناشنوایان است. آنها درصدد ایجاد هماهنگی بین ناشنوایان سراسر کشور از طریق به کار گیری یک زبان مشترک‌اند؛ تا مربیان، خانواده‌ها، دانشجویان رشته‌های مربوطه، رابطان، صدا و سیما و علاقه‌مندان ارتباط با ناشنوایان در تمام نقاط کشور یک ادبیات و زبان داشته باشند.
غیر از کتاب زبان اشاره ویژه ایران که بر اساس خاستگاه‌های ملی تدوین شده، یک کتاب زبان اشاره خاص فرهنگ کشورهای اسلامی تدوین گردیده است. این کمیته تا کنون چهار جلد فرهنگنامه زبان اشاره و شماری کتاب کودکان و تعدادی فیلم‌های آموزشی تدوین کرده و از ابتدای مسئولیت، آموزش زبان اشاره را در دوره‌های مختلف آموزش و دوره‌های رابطی به عهده داشته و در تدوین کتاب‌ها از دیدگاه‌های تمام ناشنوایان سراسر کشور و مراکز مربوط به ناشنوایان بهره برده است.
کمیته توسعه زبان اشاره با مراکز ناشنوایان از جمله کانون ناشنوایان، انجمن خانواده ناشنوایان، انجمن فرهنگی ناشنوایان و انجمن والدین ناشنوایان و شورای کتاب کودکان ناشنوا و مرکز ناشنوایان بهزیستی در ارتباط است.
همچنین با کشورهای همسایه مانند افغانستان برای آموزش کارشناسان ناشنوای آن کشور همکاری داشته و با شرکت در سمینارهای خارجی مربوط به ناشنوایان در جریان اطلاعات روز دنیا قرار می‌گیرد و آن را در اختیار جامعه ناشنوایان ایرانی قرار می‌دهد.
در ایران، دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی و سازمان بهزیستی کشور مسئول تحقق و دستیابی افراد و گروه‌های هدف به حقوق اجتماعی خود هستند، تا آنها بتوانند از حقوق برابر با سایر افراد جامعه برخوردار گردند. یکی از راه‌های این برخورداری، ایجاد زمینه استفاده از فرصت‌های برابر در عرصه‌های فرهنگی و اجتماعی است.
از زمره این گروه‌های هدف ناشنوایان هستند. برای افراد ناشنوا، و نوجوانان و جوانان این گروه به خصوص آنهایی که به جز ناشنوایی مشکل خاص دیگری ندارند و از بهره هوشی متوسط به بالا برخوردارند، اهم فرصت‌ها، استفاده برابر در زمینه خواندن و مطالعه است. آنچه این امر را امکان پذیر می‌سازد در اختیار داشتن کتاب‌های مناسب سازی شده می‌باشد. مطالعه چنین کتاب‌هایی می‌تواند گام مهمی در جهت ارتقاء کمی و کیفی فراگیری زبان جامعه گردیده و به تبع آن موجب رشد و بالندگی اجتماعی و تحصیلی آنان شود و سازگاری بهتر اجتماعی آنان را فراهم آورد.
مناسب سازی
در فن ترجمه متون یک زبان به زبان دیگر، توصیه می‌شود که مترجم باید به اقتضائات و پیچیدگی‌های زبان مبدأ و زبان مقصد آگاه باشد و به گونه‌‌ای ترجمه کند که با ویژگی‌های بومی زبان مقصد کاملاً هماهنگ باشد.
آخرین نظریه‌ها در مورد معلولان این است که تبدیل متون به متن بریل یا متن گویا شده یا متن اشاره در واقع ترجمه و برگردان به زبان جدید است و لابد مترجم باید متنی در زبان مقصد عرضه کند که معلولان متوجه شوند و قابل فهم برای آنان باشد.
اغلب در این زمینه سوء برداشت دارند و فکر می‌کنند مناسب سازی متون برای معلولان به معنای آسان سازی متن مبدأ است. تعریفشان هم از آسان سازی تقلیل و کاهش حجم متن مبدأ و دوم حذف اصطلاحات تخصصی و کاهش محتوا در حدّ گروه‌های سنی پایین‌تر. مثلاً اگر کتابی برای جوانان ناشنوا می‌خواهیم تدوین کنیم باید در حد نوجوانان باشد.
استدلال طرفداران این طرز فکر دو چیز است: معلولان اعم از نابینا و ناشنوایان توان فکری‌شان پایین‌تر از همسالان آنها از مردم عادی است. دوم اینکه معادل‌های کاربردی و به عبارت دیگر دامنه واژگان آنها کمتر است؛ مثلاً در زبان اشاره واژگان بسیار کمتر از زبان معمولی است. از این‌رو دامنه محفوظات ناشنوایان در لغات کمتر است و در کتب هم باید واژه‌های کمتر به کار رود.
اما به نظر می‌رسد هر دو استدلال اینان مخدوش است. اولاً سطح توانایی ذهنی و هوشی معلولان بالاتر است. یعنی متوسط بهره هوشی آنها از متوسط هوش عموم مردم بر اساس بررسی‌ها و آمارها بالاتر می‌باشد.
استدلال دوم این است که دامنه واژگان معلولان اشاره و بریل کمتر از فرهنگ‌های لغت عمومی است. بنابراین سطح دانسته‌های معلولان کمتر است.
اما این استدلال هم ناتمام و مخدوش است. چون ناشنوایان فقط از طریق اشاره یاد می‌گیرند و اصطلاحات و مفاهیم را فقط از راه زبان اشاره یاد نمی‌گیرند بلکه از راه معمولی مثل دانش‌آموزان عادی هم یاد می‌گیرند. درست مثل اینکه بگوییم یک نفر مترجم انگلیسی به فارسی چون سطح اندوخته‌های او کم است بنابراین سطح فهم و درک او پایین است.
اما این سخن درست نیست چون کم بودن دامنه لغات ربطی به سطح فهم مترجم در زبان دیگر ندارد.
به هر حال مناسب سازی متون برای ناشنوایان و نابینایان به معنای کوتاه کردن حجم و پایین آوردن سطح آن با حذف اصطلاحات علمی و آسان سازی متن به نظر می‌رسد نه تنها مشکل آنان را رفع نمی‌کند بلکه موجب مشکلات جدید فرهنگی خواهد شد. چون سطح دانش آنان را تقلیل داده و موجب تنبلی فکری و ذهنی آنان می‌گردد.
البته اصل مناسب سازی مورد قبول است زیرا نیاز حتمی معلولان می‌باشد، اما در چگونگی اجرای آن بحث است. به نظر می‌رسد مناسب سازی درست عبارت است از:
1- آماده کردن متنی متناسب با نیازها و اقتضائات جامعه هدف
2- متونی که می‌خواهند به صورت بریل یا اشاره عرضه شوند، به دلیل حجیم بودن و اینکه ذاتاً حجم زیادی اشغال می‌کنند، باید ابتدا کوتاه نویسی شوند سپس به بریل یا به اشاره ترجمه گردند. البته کوتاه نویسی در اینجا با کوتاه نویسی به معنای مخفف سازی متفاوت است. مخفف سازی به معنای این است که یک علامت یا یک حرف یا چند حرف جایگزین یک عبارت یا یک جمله یا یک اسم طولانی می‌شوند. اما در اینجا کوتاه نویسی به معنای کم کردن جملات متن است.
تعامل و ارتباطات اجتماعی
موفقیت معلولان تا اندازه بسیار به ارتباطات آنان با آحاد جامعه و روابط آنان با قشرهای مردم بستگی دارد. آنان باید بتوانند خود را معرفی کنند و با تعامل با مردم توانایی خود را بشناسانند.
اما تعامل و ارتباطات اجتماعی می‌تواند با شیوه‌های مختلف و متنوع تحقق پیدا کند. می‌توان از شعر، نثر، مثل، حکایت و قصه، فیلم، موسیقی و ده‌ها شیوه دیگر استفاده کرد.
دو زبانه بودن
ناشنوایان از جمله گروه‌های اجتماعی هستند که دو زبانه می‌باشند. دو زبانه‌ها لازم است برای انطباق‌پذیری اجتماعی بیشتر تلاش کنند.
اگر بنا به هر دلیلی فرد نتواند زبان متداول جامعه را از محیط اطراف خود به طور طبیعی فرا بگیرد و مجبور باشد، از زبان دیگری به غیر از زبان جامعه استفاده نماید، دو زبانه محسوب می‌شود. افراد ناشنوا در سراسر دنیا به مفهوم واقعی کلمه و به شدت دو زبانه هستند. تفاوت زبانی به میزان زیادی باعث تفاوت فرهنگی آنها با سایر افراد جامعه شده و در گروه همسانان خود صاحب خرده فرهنگ خاص خود می‌گردند. افراد جامعه ناشنوا به دلیل محرومیت از حس شنوایی، زبان جامعه بزرگتری را که از آن برخاسته‌اند خود به خود و به راحتی یاد نمی‌گیرند و نیاز به آموزش‌های مستقیم و رخ به رخ (Face to Face) دارند، به همین دلیل محدودیت زیادی را در دستیابی به منابع فرهنگی متداول، آداب و رسوم و ارزش‌های اجتماعی پیدا می‌کنند. برای رفع این محدودیت‌ها لازم است تمهیدات مناسب اندیشیده شود. از جمله می‌توان با آموزش‌های مستقیم فرهنگی افزایش آگاهی و به تبع آن تغییر نگرش لازم را به وجود آورد و از تفاوت‌های فرهنگی که موجب انزوای فردی و گروهی ناشنوایان و ایجاد فاصله و تفاوت بین افراد شنوا و ناشنوای جامعه می‌گردد، کاست. این مهم اقداماتی گسترده، مداوم و پیوسته با استفاده از شیوه‌های اطلاع‌رسانی مناسب را می‌طلبد، و مناسب سازی منابع فرهنگی غنی در زبان فارسی می‌تواند از جمله این اقدامات باشد.
جمع‌آوری
مثل‌ها را با گرایش در قبایل و خاندان‌های اصیل قدیمی و شنیدن خاطرات و حکایات از زبان آنها می‌توان یافت و ضبط و ثبت کرد. در دهه‌های گذشته افرادی این کارها را انجام داده و مجموعه‌هایی تألیف کرده‌اند. آقای حسین آزاده با گردش در قبایل و جوامع و مردم شمال استان فارس مثل‌های آنان را جمع‌آوری و کتاب ضرب‌المثل‌های شمال فارس را نوشت.
در مورد معلولان به نظر می‌رسد لازم نیست به سراغ جامعه و قبایل و مردم رفت بلکه باید کتب مختلف بررسی و مثل‌های معلولیتی را جمع‌آوری نموده‌ایم.
کلام آهنگین
یکی دیگر از ویژگی مثل‌ها این است که می‌توان به صورت صوت مسجع و زیبا قرائت گردد و جذابیت و مقبولیت افزون‌تر ایجاد کند. اکثر مثل‌ها قابلیت زیباخوانی و گذاشتن ضرب و موسیقی روی آن دارند. در گذشته نوعی از آهنگ‌ها و ترانه‌ها همین مثل‌ها بودند که خوانندگان با صدای خوش خوانده بودند و آهنگی هم روی آن قرار گرفته بود.
در حالی که کلام عادی و جملات معمولی چنین وضعیتی ندارند. اگر منبری در منبر نیم ساعته خود چند مثل را با صوت برای مردم بخواند هم خستگی مردم از بین می‌رود و هم جذابیت و تأثیر و نفوذش افزون‌تر است.
اگر مثل‌های معلولیتی با ضرب و آهنگ قرائت گردد و در یک CD منتشر شود تأثیر آن بسیار بیشتر از بسیاری از دیگر روش‌ها می‌باشد.
ضرب‌المثل‌ها دارای گوشه‌هایی از دستگاه گوش نواز موسیقی ایرانی است. البته مثل‌ها ساختار معنایی هم دارند و از مفاهیم بلند و عبرت‌آموز و خردپرور هم برخوردار هستند؛ از این‌رو موسیقایی ساختن چنین ساختارهایی تأثیر بسیار خواهد داشت.
چون تمام صفاتی که یک انسان خوب و یک جامعه متمدن باید داشته باشد و چیزهایی که نباید داشته باشد با زیباترین جمله‌های کوتاه، طنزگونه و طبیعت آمیز در قالبی خوش ساخت و شاعرانه در قالب مثل آمده است. با کمی توجه به شکل و درون مایه مثل‌ها می‌توان دریافت که نیاکان ما تا چه میزان حکیم، دانشمند، شاعر (با شعور) و زیبایی شناس بوده‌اند. اختصار، ایجاز و گزیده گویی به صورت شعر، نثر، مسجع، یا دست کم جمله‌های کوتاه آهنگین با موسیقی درونی و محتوای شنیدنی و دلنشین چنان قیامتی برپا کرده که شاعران نوسرا خیال نکنند پدیده نوسرایی اختراع و ابداعی جدید است.
با مطالعه ساختار و درون مایه مثل‌ها به این نتایج می‌رسیم:
1٫ تقریباً همه ضرب‌‌‌المثل‌ها طنزآمیز است. خواندن و شنیدن هر یک ضمن اندیشه برانگیز بودن، باعث نشاط و انبساط خاطر می‌شود.
2٫ پیوند همیشگی انسان با گیاهان و حیوانات و موارد استفاده بهینه از آنها در بسیاری از مثل‌ها به چشم می‌خورد.
3٫ در مواردی که پند و اندرز به روش‌های معمول با سخنانی طولانی و نصیحت گونه کسالت‌آور و تلخ است، می‌توان به راحتی از مثل همراه با موسیقی استفاده کرد و طرب همراه با بهجت و سرور را به مجلس القا نمود.
(معلولیت در آینه مثل‌های فارسی، محمد نوری، دفتر فرهنگ معلولین، ص222-232)

توانا را بهتر بشناسیم

اشاره
این مطلب از وب سایت آموزشکده مجازی توانا (tavaana.org) اخذ شده و بدون حذف نکات، همه مطالب را آورده‌ایم تا حقایق مرتبط با توانا به درستی و شفافیت به دست آید و پژوهشگران شناخت جامع از آن داشته باشند.

تأسیس توانا
توانا پیشتازترین پروژه آموزش شهروندی و ظرفیت‌سازی برای جامعه مدنی ایران، با چشم‌اندازی به سوی جامعه‌ای آزاد و باز است که در آن تمامی ایرانیان از برابری، عدالت و تمامی آزادی‌های مدنی و سیاسی برخوردار خواهند بود.
توانا در سال 2010 میلادی (1389 شمسی) با بودجه اولیه‌ای از سوی دفتر دموکراسی، حقوق بشر و کارگری (DRL) در وزارت خارجه ایالات متحده آغاز به کار کرد. این پروژه تا کنون علاوه بر کمک های دولتی (DRL, USAID و دفتر امور خاور نزدیک در وزارت کشور ایالات متحده)، کمک‌هایی از سوی «کمک هزینه ملی دموکراسی»، مصاحبه‌ها، وزارت امور خارجه هلند و کمک‌های حیاتی متنوع از سوی گوگل دریافت کرده است.
بنابراین سازمان حامی و اسپانسرهای توانا عبارت‌اند از:



کارآیی و اهمیت
توانا شبکه‌های ارگانیک قدرت‌مندی ساخته است که هر روز میلیون‌ها نفر در ایران و جهان در آن‌ها فعال هستند. پست‌های شبکه‌های اجتماعی توانا، تلاش‌های سازمان‌دهی جامعه مدنی ایرانیان را در هر گوشه‌ای از ایران تقویت می‌کند. ایرانیان، حتی در کوچک‌ترین شهرها در دورافتاده‌ترین نقاط ایران، به طور گسترده درباره این پست‌ها بحث می‌کنند. علاوه بر این، خزانه بزرگ ما – که مملو از کتاب‌های الکترونیکی، مقالات دانشگاهی، تحقیقات و همچنین دیگر منابع آموزش مدنی است – به صورت آزاد در اختیار همگان قرار دارد؛ مانند برنامه‌های زنده، کلاس‌های آن‌لاین و موضوعاتی که به شدت تحت سانسور قرار دارند، از قبیل فعالیت‌های فمنیستی، گذار دموکراتیک، دیدبانی فساد، اصلاحات اسلامی، سازمان‌دهی کارگران، سکولاریسم، آزادی‌های دینی، حقوق اقلیت‌های جنسی و همچنین تاریخ ایران و وقایع بزرگ تاریخی جهان که تحریف شده‌اند، از جمله هولوکاست.
مدرسان توانا از شمار برجسته‌ترین استادان دانشگاه و مدافعان حقوق بشر هستند. ما به عنوان یک اجتماع روادار آموزش شهروندی، طیف کامل آزادی‌های سیاسی و مدنی دریغ‌شده را پوشش می‌دهیم و در عین حال به بررسی تاثیرات نابودگر استبداد مذهبی می‌پردازیم؛ به‌ویژه در زمینه‌های بحران آموزشی، آسیب روانی، نابودی محیط زیست، خشونت داخلی، روسپی‌گری، قاچاق انسان، بیماری‌های اپیدمیک، اعتیاد و غیره.
ما به معلمان ایرانی که ذهنیت مدنی دارند کمک‌های آموزشی و پرورشی تخصصی ارائه می‌کنیم که به وسیله آن‌ها با دروغ‌های جمهوری ‌اسلامی و رسانه‌ها و آموزه‌های غیرلیبرال مبارزه کنند. خدمات «تواناتک» ما به جامعه مدنی ایرانی کمک می‌کند در مبارزه برای دست‌یابی به دموکراسی و حقوق بشر، خود را بهتر و امن‌تر به تکنولوژی‌ها مجهز کنند. پروژه «رواداری» ما به تفاوت‌ها ارج می‌نهد و در زمینه آزادی‌های دینی، حقوق اقلیت‌ها و تکثرگرایی دموکراتیک آموزش می‌دهد.
توانا، تواناتک و پروژه رواداری، از پروژه‌های 501c3 سازمان غیرانتفاعی «مشارکت آن‌لاین برای آموزش مدنی (ECCE)» هستند. ECCE در بتزدا در ایالت مریلند قرار دارد که تیم‌های آن‌لاین همکار را در سراسر جهان مدیریت می‌کند. موسسان و مدیران مشترک ECCE، مریم معمارصادقی و اکبر عطری هستند که سابقه‌ای طولانی در آموزش شهروندی و تحصیلات دانشگاهی در علوم سیاسی دارند و همچنین در زمینه فعالیت مدنی و کمک به گروه‌های شهروندی در حال مبارزه علیه رژیم‌های سرکوبگر در سراسر دنیا، تجربه شخصی دارند. اکبر ده سال از رهبران جنبش دانشجویی ایرا  
تاریخ ثبت در بانک 26 تیر 1398  
فایل پیوست
تصویر