| چکیده |
اضطراب و اختلالات عاطفی را نتیجه طرز تفکر غیر منطقی و غیر عقلانی می داند. به نظر او افکار و عواطف کنشهای متفاوت و جداگانه ای نیستند. از این رو تا زمانی که تفکرغیر عقلانی ادامه دارد، اختلالافات عاطفی نیز به قوت خود باقی خواهند بود.او همچنین معتقد است که انسانها طبیعتاً برای انسانهای دیگر یار و یاورند و بدانها عشق می ورزند. مشروط بر آن که مدام در دام تفکر غیر عقلانی خود گرفتار نشوند. چرا که ایننوع تفکر به تنفر از خویش و رفتار مخرب نفس منجر می شود و سرانجام به تنفر از دیگران خاتمه می یابد و علاقه اجتماعی او را مختل می کند.روابط زناشویی و خانوادگی نیز،بیشتر از این که تحت تأثیر مسائل موجود میان اعضای خانواده باشد،تحت تأثیر ادراکاتو تصوراتی است که اعضای خانواده نسبت به این رویدادها و مسایل دارند با توجه به جامعه کنونی و رواج خانواده هسته ای ، روابط زوجین اهمیت بیشتری پیدا کرده است. و بسیاری از طلاق های امروزی بعلت نبودن رابطه مناسب بین زوجین میباشد. هدف این تحقیق بررسی اثرات این تفکرات غیر منطقی بر بروز اختلافات زناشوئی می باشد. در این پژوهش میزان عقاید غیر منطقی در دو گروه زوجین موفق و زوجین دارای مشکلات زناشوئی مورد مقایسه قرار گرفته است در این پژوهش 26 زوج دارای مشکلات خانوادگی آزمون عقاید و غیر منطقی به آنها داده شد پس 26 زوج دارای زندگی زناشویی موفق انتخاب شدند و آزمون عقاید منطقی به آنها داده شد و در پایان نمرات گروه گواه و آزمایش بااستفاده از آزمون X2 (خی دو ) مورد مقایسه قرار گرفت که نتیجه زیر بدست آمد. بین میزان نمرات تفکرات غیر منطقی در دو گروه گواه و آزمایش تفاوت معناداری وجود دارد. نتایج دیگری که بدست آمد شامل 1- بین میزان تفکرات غیر منطقی در زنان و مردان تفاوت معناداری وجود ندارد. 2- بین میزان تفکرات غیر منطقی در زنان تحصیلکرده و غیر تحصیلکرده تفاوت معناداریوجود دارد. 3- عامل سن بر میزان تفکرات غیر منطقی موثر است ولی عواملی مانند سنوات ازدواج و تعداد فرزندان بر میزان تفکرات غیر منطقی موثر نیست.
|
