چکیده |
چشم بهعنوان مدرک بینایی، یکی از عضوهای حسی بسیار مهم انسان به شمار میرود که بخش بسیار زیادی از تجارب فرد را فراهم میکند. نابینایی یکی از مفاهیم مرتبط با چشم است که درواقع سلب توانایی ادراکی چشم محسوب میشود. وجود این نقص در انسان، محدودیتها و ویژگیهای رفتاری خاصی را به دنبال دارد. با در نظر گرفتن این نکته که تجارب افراد نابینا حاصل ادراکات غیر دیداری آنهاست و به همین دلیل تجارب اکتسابی و نوع برخورد آنها با محیط اطراف، افراد حاضر در آن و رخدادها نسبت به افراد بینا متفاوت است، اهمیت توجه به شیوه شخصیتپردازی نابینا در آثار داستانی آشکار میشود. زیرا نویسنده، شخصیتهای داستانی خود را یا بهطور ذهنی و یا با الگوبرداری از افراد اجتماع خلق میکند و در هر دو صورت، باورپذیری این شخصیتها از سوی مخاطب اهمیت دارد. مطالعه داستانهایی با محوریت شخصیت نابینا پرسشهایی را از دلیل خلق این شخصیتها، شیوه شخصیتپردازی نابینا، مولفههای مهم در شخصیتپردازی آنها و چگونگی واکنش شخصیتها در برابر نقص بینایی مطرح میسازد. این پایاننامه بر آن است که به شیوه توصیفی-تحلیلی و با رویکردی تطبیقی، نخست شخصیت نابینا و شیوهها و مولفههای پردازش او را در داستانهای «چشم دوم»از محمد محمدعلی، «پیادهروی در هوای آزاد»از سعید عباسپور، «کلاغ کور»و«سایه»از سیمین دانشور و فیلمنامههای «از کرخه تا راین»از ابراهیم حاتمیکیا، «دو چشم بیسو»از محسن مخملباف مورد تحلیل قرار دهد و سپس به مقایسه شیوه شخصیتپردازی داستان بلند «راویان روایت تو»با محوریت شخصیتپردازی بینا از سعید عباسپور که نویسندهای نابیناست، با چهار داستان«نمازخانه کوچک من»، «عکسی برای قاب عکس خالی من»، «هر دو روی یک سکه»و «گرگ»از مجموعه«نمازخانه کوچک من»نوشته هوشنگ گلشیری، بهعنوان یک نمونه از نویسندگان بینا بپردازد و در نهایت براساس نظریه احساس حقارت و مکانیزم جبران آلفرد آدلر که نقص عضو را یکی از عوامل حقارت میداند و شیوههای جبرانی را برای آن مطرح میکند، نشانههای بروز کهتری و حقارت و مکانیزم جبران آن را در شخصیتهای نابینای آثار موردبحث و نویسنده نابینا بررسی کند. نتایج حاصل از پژوهش از این قرار است: 1-همسویی طرح داستانی با خلق شخصیت نابینا و مفهوم نابینایی. 2-لزوم در نظر گرفتن مولفههای شخصیتپردازی نابینا از قبیل: جایگزینی حواس، راهنما، تصویرسازی، رنگ، مطابقت الفاظ با وضع جسمانی نابینا و پرسش که به باورپذیری شخصیت نابینا کمک میکند. 3-روایتگری به موازات توانایی ادراکی: به این معنا که شیوه روایتگری در داستان نویسنده نابینا به موازات توانایی ادراکی او که غیر دیداری است، تغییر میکند. 4-کهتری و واکنشهای دوگانه: به این معنا که معمولاً اشخاص نابینا در برابر کهتری ناشی از نقص بینایی خود یا از مکانیزم جبرانی طبیعی و پیروزشونده استفاده میکنند و حس برتری خود را تقویت میکنند و یا تسلیم محدودیت و نقص خود میشوند.
|