کد pr-9399  
نام لیلا  
نام خانوادگی والایی  
سال تولد 1361  
وضعیت جسمی نابینا  
نوع فعالیت علمی-فرهنگی ، خدماتی  
زبان فارسی  
تحصیلات دکترای حقوق  
مهارت وکیل  
کشور ایران  
استان تهران  
توضیحات گفت‌وگو با لیلا والایی، وکیل نابینا درباره قانونی که رأی نیاورد
حقوق نابینایان درجامعه دیده شود
یک ماه پیش آیین نامه اصلاح انتخابات مجلس در دستور کار بررسی نمایندگان قرار گرفت و ماده 26 آن‌که درباره نمایندگی افراد نابینا در مجلس بود رأی نیاورد. آنچه در این موضوع حائز اهمیت است صرفنظر از رأی آوردن یا نیاوردن این ماده قانونی، نگاه برخی از نمایندگان مجلس به این قشر بزرگ جامعه ماست.
راضیه کباری
سال‌ها پیش مجلس ایران، شاهد حضور دکتر خزائلی، به عنوان یک نماینده مجلس از بین نابینایان بود. او نمونه‌ای آشکار از نماینده‌ای دانشمند و پرتوان از این قشر محسوب می‌شد اما اینک در عصری که تکنولوژی بسیاری از نواقص و کمبودها را بخوبی پوشانده است برخی نمایندگان از طرحی حرف می‌زنند که به موجب آن افراد نابینا، اجازه شرکت در انتخابات مجلس را ندارند. در این زمینه با لیلا والایی وکیل نابینای دادگستری به گفت‌و‌گو نشسته‌ایم.
شما در مورد صحبت‌های اخیر برخی از نمایندگان در مورد شرکت نابینایان در انتخابات مجلس چه نظری دارید؟
در جلسه علنی مجلس، هنگام بحث در مورد اینکه نابینایان نیز می‌توانند در انتخابات مجلس شرکت کنند یا خیر متأسفانه علاوه بر اینکه نابینایان از حضور در مجلس محروم شدند حرف‌های توهین آمیزی هم از طرف یکی از نمایندگان مطرح شد و توانایی‌ها و قابلیت‌های افراد دارای نقص بینایی نادیده گرفته شد. در آن جلسه بیان شد «نماینده نابینا برای مطالعه قوانین، اعلام نظر و رأی دادن در مجلس با مشکل روبه‌رو است و مناسب‌سازی شرایط برای آنها بار مالی به همراه خواهد داشت و این با قانون اساسی مغایرت دارد.
مجلس نباید قانونی تصویب کند که برای دولت بار مالی در پی داشته باشد.» این صحبت که ورود نماینده نابینا برای دولت، بار مالی به همراه دارد از بی‌اطلاعی ایشان است. زیرا ایشان نمی‌دانند یک فرد نابینا چطور می‌تواند قوانین را مطالعه کند یا چطور می‌تواند به سیستم رایانه‌ای مجلس راه یابد و رأی خود را اعلام کند. احتمالاً ایشان تصور کرده‌اند فرد نابینا به یک کارمند نیاز دارد تا کمکش کند یا اینکه فکر کرده‌اند این قوانین باید به خط بریل تبدیل شوند تا نماینده نابینا بتواند به آنها دسترسی داشته باشد در حالیکه امروزه دسترسی به اطلاعات برای افراد نابینا به وسیله نرم افزارهای گویاساز صورت می‌گیرد. افراد نابینا حتی در مورد رأی دادن و مطالعه نیز می‌توانند مستقل عمل کنند.
گاهی شاهد تصویب قوانینی هستیم که از بی‌اطلاعی نسبت به وضعیت معلولان نشأت می‌گیرد، آیا این نمی‌تواند به این علت باشد که اقشار معلول نماینده‌ای در مجلس ندارند تا وضعیت آنان را تبیین کنند؟
سال 83 هم که قانون حمایت از معلولان به تصویب رسید اگر نمایندگانی از معلولان در مجلس حضور داشتند این قانون با این همه نقص تصویب نمی‌شد که در حال حاضر در اجرا با مشکل روبه‌رو شویم و مجبور شویم اصلاحیه قانون را بنویسیم و از مجلس بخواهیم دوباره آن را بررسی کنند.
در مورد قانون کاهش ساعات کاری زنان معلول اگر نماینده‌ای از نابینایان یا معلولان در مجلس حضور داشت مشکلات یک زن معلول را بخوبی بیان می‌کرد البته معلولیت دلیل بر این نیست که امتیاز ویژه‌ای به این زنان تعلق بگیرد ولی باید در نظر داشت مسائل یک زن معلول بسیار بیشتر از سایر زنان است.
تنها در صورت حضور نماینده‌ای از میان قشر نابینا یا معلول در مجلس شورای اسلامی است که قوانین به شکل همه جانبه و کامل تصویب خواهند شد.
ایران در سال 85 به کنوانسیون حقوق افراد دارای معلولیت ملحق شد آیا تصویب این قانون با کنوانسیون در مغایرت قرار ندارد؟
- در این کنوانسیون، به طور مفصل و مکرر بیان شده که افراد دارای معلولیت از حقوق اولیه برابر با دیگران برای حضور در جامعه و زندگی برخوردارند و دولت‌ها مکلفند حقوق اولیه این افراد را به رسمیت بشناسند، برای آنها فرصت‌های برابر ایجاد کنند. در عین حال دولت‌ها نباید در مورد آنها تبعیض قائل شوند و به دلیل معلولیت، آنها را از افراد دیگر جامعه جدا نکنند و اجازه دهند مانند سایرین در امور سیاسی و تصمیم‌گیری‌ها مشارکت داشته باشند. ما هم به این کنوانسیون پیوسته ایم و اجرای مفاد این کنوانسیون نیز مانند سایر قوانین لازم الاتباع است. متأسفانه نمایندگان ما یا نسبت به این موضوع بی‌اطلاع هستند و یا توجه نمی‌کنند و قانونی مغایر با آن را تصویب می‌کنند.
جامعه نابینایان که از این امر هم متضرر است و هم ناراحت از لحاظ قانونی چه می‌تواند انجام دهد تا حرفش را به نمایندگان برساند؟
تنها راه، فراهم شدن فرصتی است تا نابینایان بتوانند اعتراضشان را به گوش نمایندگان خود برسانند و رسانه‌ها باید زبان حال این افراد و واسطه آنها با نمایندگانشان باشند.
ما باید روی خواسته هایمان اصرار داشته باشیم و به طرق گوناگون اعتراضمان را نسبت به تصویب این قانون اعلام کنیم و خواهان اصلاح آن باشیم.
همین چند سال پیش بود که کانون دادگستری از حضور نابینایان به‌عنوان وکیل جلوگیری می‌کرد و معتقد بود وکلای نابینا نمی‌توانند در محاکم از حقوق موکلشان دفاع کنند. اما با اصرار و اعتراض برخی از وکلای نابینا، این حق به آنها داده شد.
حضور نابینایان به‌عنوان نماینده مجلس نیز از حقوق اولیه آنهاست و خود مردم می‌توانند بفهمند که نمایندگان نابینایشان دانش و مهارت لازم برای حضور در مجلس را دارند یا خیر؟ و آیا این افراد می‌توانند برای آنها مفید باشند یا خیر؟
زیرا همین مردم در انتخابات شورای شهر، دو نماینده نابینا را برای حضور در شورای شهر تهران برگزیدند. از طرف دیگر شاهد بودیم از الفاظی که عوام برای نامیدن افرادی که توانایی شنیدن و سخن گفتن را ندارند در مجلس استفاده شد که استفاده از لفظ کر ولال در سطح مجلس نیز توهین به این افراد به شمار می‌رود.
به نظر می‌رسد این نماینده محترم باید در صحن علنی مجلس و از طریق رسانه‌ها به دلیل همه قصورهایی که صورت گرفته از جامعه معلولان عذرخواهی کند.
به نظر شما این نا آشنایی نسبت به معلولان، از کجا نشأت می‌گیرد؟
بسیاری از مردم ما در مورد توانایی‌های نابینایان بی‌اطلاعند که این از قصور صدا و سیما و رسانه‌های دیگر در اطلاع‌رسانی نشأت گرفته است.
البته تمایل برخی از معلولان به حضور نیافتن در سطح جامعه و در فعالیت‌های اجتماعی نیز دلیل دیگری برای این موضوع محسوب می‌شود. من خود وکیل دادگستری هستم اما برای بسیاری، این موضوع هنوز جالب است و از من می‌پرسند شما واقعاً وکیل هستید.
در نگاه مردم، نابینا فردی متکی به دیگران است که نمی‌تواند زندگی مستقلی داشته باشد حال این موضوع در سطــــوح بالاتر به نمایندگان مجلس هم تسری می‌یابد در حالیکه انتظار این است آنها با بینش بالاتری به مسائل نگاه کنند.
در تصدی امر نمایندگی مجلس آنچه حرف اول را می‌زند دانش، تفکر و تخصص نماینده نسبت به قوانینی است که باید تصویب شود. اگر این‌گونه نباشد ما شاهد تصویب قوانینی خواهیم بود که کم و کاستی دارند و قدرت اجرایی لازم را ندارند و همه موضوعات در آنها پیش‌بینی نشده‌اند.
برای قانونگذاری تنها داشتن مدرک کارشناسی ارشد کفایت نمی‌کند ما قوانینی داریم که پس از گذشت صد سال هنوز نتوانسته‌اند موادی از آن را تغییر دهند زیرا جامع و کامل هستند کاش به موضوع نمایندگی مجلس این‌گونه نگاه شود تا اینکه به مشکل فیزیکی افراد نگریسته شود.
منبع :روزنامه ایران
امروز لیلا والایی، وکیل دادگستری در این ستون هم سخن ماست. او میگوید: میخواهم در مورد مشکلی که اغلب کم بینایان با آن دست به گریبان هستند، صحبت کنم. بچه های کم بینایی که مشکل بیناییشان به تدریج پیشرفت میکند یا از عصا استفاده نمیکنند یا در استفاده از آن خیلی عجول هستند. شاید این بدان دلیل باشد که احساس نمیکنیم مشکلمان پیشرفت کرده یا نمیخواهیم آن را بپذیریم یا مثل من جلوتر از عصایمان راه میرویم. در اغلب افراد سرعت پیشرفت نابینایی خیلی کند است. گاه خود فرد هم متوجه آن هست، اما به جای اینکه تصمیم بگیرد و استفاده از عصا را شروع کند میگوید دقتم را بیشتر میکنم و با همین بینایی بدون عصا راه میروم. مدتی پیش در روزنامه خواندیم خانمی که تنها 10 درصد بینایی داشت در چاله آسانسور افتاد. این بینایی آن قدر نیست که فرد به آن تکیه کند و بدون عصا حرکت کند. شاید اگر این خانم عصای باز در دست داشت این اتفاق برایش نمی افتاد. مورد دیگری که اغلب ما با آن رو برو شده ایم این است که وقتی میخواهیم از خیابان بگذریم رانندگان خودروها به ما اجازه عبور نمیدهند و گاه بوق میزنند، یعنی صبر کن تا ما بگذریم. شاید هم منظورشان این است که تو اینجا چه کار میکنی. متأسفانه صدا و سیما هم با اینکه تکلیف قانونی دارد تا در این مورد به مردم آموزش بدهد به وظیفه خود عمل نمیکند که البته کوتاهی از ما و تشکلهایمان است که این خواسته را به گوش مسئولان نمیرسانیم. اما اخیراً قانونی به نفع ما تصویب شده که رانندگان را مکلف میکند به محض دیدن عصای سفید بایستند، یعنی عصای سفید به منزله چراغ قرمز است. حال که این قانون را داریم بهتر است خود ما در فرهنگسازی سهیم شویم، چون بیش از همه به نفع خودمان است و بویژه در چهارراهها که اغلب افسر ایستاده است اگر راننده ای به عصای سفید اعتنا نکرد، از مردم کمک بگیریم و شماره خودرو را برداریم و به افسر بدهیم و بخواهیم راننده خاطی را جریمه کند. البته بعضی از جرایم برای دوربینهای نصب شده در معابر تعریف شده است، اما گمان نمیکنم این مورد نیز در نظر گرفته شده باشد. ما میتوانیم از راهنمایی و رانندگی بخواهیم این مورد هم در برنامه این دوربینها در نظر گرفته شود. والایی در ادامه میگوید: میبینیم آقای صابری، نماینده نابینای شهر تهران به خوبی از حقوق نابینایان دفاع میکند و جای آن دارد که همه ما از ایشان تشکر کنیم؛ بعنوان مثال اینکه در فروشگاههای شهروند یکی از کارمندان موظف شود تا در هنگام خرید به فرد نابینا کمک کند. این یکی از مشکلات بزرگ نابینایان بوده و هست. البته پیش از این هم گاه کارمندان فروشگاه به کمک نابینایان میآمدند، اما این بسیار متفاوت است که آنها مکلف به این کار باشند. یکی از خوانندگان روزنامه نیز در مورد استفاده مستقل از خودپرداز بانکها پرسیده است. ما منتظر شنیدن تجربه های شما در این مورد هستیم.
------------

حقوق زنان و دختران دارای معلولیت
گفت‌وگو با لیلا والایی

توضیح
خانم دکتر لیلا والایی وکیل و دارای دکتری حقوق است. بانک اطلاعات معلولان و دفتر فرهنگ معلولین قبلاً مصاحبه درباره زندگانی و مسائل خودش از او گرفت و منتشر کرد. ولی به دلیل فعالیت‌های گسترده ایشان در امور زنان و حقوق زنان تصمیم گرفتیم در این باره هم با ایشان گفت‌وگوی اختصاصی داشته باشیم. این مصاحبه توسط مریم قاسمی در مهرماه 1399 انجام یافت.

متن گفت‌وگو
* اولین پرسش را این‌گونه آغاز می‌کنم که می‌دانید که زنان از قشرهای اجتماعی در ایران هستند که حقوقشان کمتر مراعات شده و همواره تبعیض و انواع ظلم و اجحاف‌ها را داشته‌اند. از طرف دیگر درباره آنها پروژه‌های پژوهشی کمتر اجرا شده و کتاب و مقاله از نظر حقوقی و عدالت و مساوات کمتر درباره آنها تألیف و عرضه شده است. نظر شما چیست؟
ـ من تز دکتری‌ام را در خصوص قوانین اختصاصی زنان و همسران دارای معلولیت در نظام حقوقی کشور خودمان در مقایسه با استانداردهای بین‌المللی نوشتم، در واقع استانداردها بر اساس حقوق بشر بنا شده است. برای این کارم، تحقیقات زیادی کرده‌ام. جامعه قانون‌گذاران ما به معلولین خیلی نپرداخته‌اند. در جاهای مختلف، قوانین چندانی نداریم. فقط کنوانسیون حمایت از حقوق معلولان را داریم که به آن پیوسته‌ایم، نیز قانون حمایت از حقوق معلولین را داریم. در هر دو قانون به بسیاری از جنبه‌های حقوقی زنان و دختران دارای معلولیت پرداخته نشده است. البته به طور خاص نمی‌توانم بگویم که چقدر و به چه مسائلی پرداخته شده و به چه مواردی پرداخته نشده است. ولی در مورد فرزندآوری نپرداخته‌اند. فرزند آوردن و اگر کسی به طور طبیعی بخواهد صاحب فرزند بشود هیچ مانعی وجود ندارد. طبیعتاً از جنبه‌های حقوق بشری هم قطعاً مانعی وجود ندارد. ولی مشکل از اینجا شروع می‌شود که در قانون سرپرستی کودکان بدون سرپرست، شرطی آمده و سلامت جسم برای افرادی که می‌خواهند حالا سرپرستی فرزندی را به عهده بگیرند آمده است.
این شرط در مورد زنان خیلی سخت‌تر می‌شود. یک مادر نابینا یا معلول که فرزندی را به دنیا آورده بر اساس این قانون، نمی‌تواند حضانت و سرپرستی کودکش را بر عهده گیرد، ولی مگر می‌شود از این مادر، فرزندش را گرفت؟ ولی اگر به طور طبیعی نتواند صاحب فرزند شود، حق سرپرستی فرزند را قانون‌گذار از او گرفته و بدون در نظر گرفتن جنبه‌های مختلف که حالا چقدر این معلول می‌تواند توانمند باشد که بتواند آن فرزند را تربیت بکند، و چقدر آن فرزند می‌تواند کمک کند، حالا نه اینکه به عنوان فردی باشد که کمک رسان یک معلول باشد، چقدر می‌تواند زندگی این فرد معلول را ارتقا ببخشد؟
در خصوص اینکه حقوق زنان و دختران دارای معلولیت نادیده گرفته می‌شود و کسی به آن توجه نمی‌کند، هم ریشه فرهنگی دارد، هم ریشه قانون‌گذاری دارد. به طور کلی حقوق افراد دارای معلولیت در جامعه ما، حالا عموم افراد جامعه و مسئولین جامعه، نگاه خیلی سطحی به این موضوع دارند و افراد دارای معلولیت را شاید از روی ترحم دلسوزی یا اینکه حالا یک باری روی دوش این جامعه هستند و سعی کنیم این بار را تحملش را راحت‌تر بکنیم، نگاه این است و به همین دلیل است که حالا هم افراد معلول به طور کلی و به‌ویژه زنان، چون ما متأسفانه مسائل فرهنگی در خصوص عموم زنان جامعه هم داریم. زنان بسیاری هستند که محدودیت‌های خانوادگی اجتماعی اقتصادی فرهنگی دارند و در خانواده‌ای که هستند نمی‌توانند رشد کنند، با اینکه سالم هستند و هیچ مشکلی هم ندارند. استعدادهای بسیار هم دارند، ولی متأسفانه نمی‌توانند آنها را بروز بدهند، به دلیل همین تعصبات خشک و پوچی که وجود دارد و دید مردسالارانه و نگاه جنس دوم به زن؛ یعنی یک مردی باید اجازه بدهد که زن رشد پیدا بکند در جامعه ما.
البته به مرور، زن‌های زیادی هم تلاش کرده‌اند و به موفقیت‌های بسیاری هم دست پیدا کرده‌اند. ولی واقعاً تلاش کرده‌اند. حالا شما در نظر بگیرید این زن معلول هم باشد؛ یعنی یک نقص جسمی هم دارد که همین باعث می‌شود که از خیلی پیشرفت‌ها باز بماند. پس بنابراین حقوق آن فرد هم نادیده گرفته می‌شود. حق یک فرد معلول است، حق یک زن معلول است که به راحتی رفت و آمد بکند، بتواند تحصیل بکند، شغل انتخاب بکند، ازدواج بکند، صاحب فرزند بشود. ولی همین دیدگاه‌های مردسالارانه‌ای که وجود دارد، خیلی مواقع این زن را بازمی‌دارد؛ و حتی زن معلول در گروه خودشان، یعنی گروه زنان، ممکن است در رتبه‌های بسیار پایین‌تری قرار بگیرد. ما ممکن است زنان معلول موفق بسیاری داشته باشیم، تحصیل کرده، دارای مشاغل با رتبه خوب و موقعیت اجتماعی خوب، ولی به دلیل همان معلولیت و نقص جسمی که دارد، همین باعث می‌شود که از بسیاری از حقوق اولیه محروم بشوند.
عرض کردم، دلیل عمدتاً فرهنگی است و نگاه بسته‌ای که در جامعه ما وجود دارد. البته قدم‌های خوبی برداشته شده، ولی زمان نیاز دارد تا اصلاح شود. شاید به این نسل و نسل بعدی قد ندهد. ولی به هر حال باید تلاش کرد.

* مردم نظر مثبتی نسبت به باروری و بارداری و کلاً روابط جنسی دختران و زنان دارای معلولیت ندارند. چرا این‌گونه است و چرا پژوهشگران درباره این مسائل روشنگری نمی‌کنند و کتاب و مقاله نمی‌نویسند؟
ـ در پاسخ به سوال دوم، در خصوص باروری و فرزندآوری و روابط جنسی دختران و زنان معلول و اینکه چرا پژوهشگران به این موضوع نمی‌پردازند، دقیقاً موضوعی بود که من در پایان‌نامه‌ام خیلی به آن تکیه کرده‌ام؛ یعنی هم به لحاظ منبعی که خواستم کار بکنم، متأسفانه منابع مطالعاتی به‌روز و مقالاتی که منطبق باشد با آن استانداردهای جهانی و ترجمه بشود و مقالاتی که در کشورهای پیشرفته بوده وجود ندارد.
این دقیقاً مطلب صحیحی است که شما فرموده‌اید، پژوهشگران گرایش زیادی ندارند. این موضوع به این دلیل است که دولت و جامعه، حالا به عمد یا به سهو، معلولین را می‌خواهد به حاشیه بکشاند. ببینید، یک فرد معلول فردی است که از دید جامعه نقص عضو دارد، توانمندی ندارد و حتی اگر توانمند باشد واقعاً این توانایی دیده نمی‌شود. به‌صورت ساده عرض می‌کنم، مثلاً یک فرد معلولی بگوید که « من کارهای خانه را انجام می‌دهم، آشپزی می‌کنم»، شاید مردم تشویق کنند و بگویند «به‌به، آفرین که این کار را می‌کنی»، ولی درواقع در درون خیلی اعتقادی ندارند، یعنی نمی‌توانند بپذیرند، مگر اینکه مثلاً با فرد معلول زندگی بکنند، و به مرور متوجه بشوند که این فرد معلول واقعاً توانمند است و می‌تواند امورش را رتق و فتق بکند. برای اینکه کارهایش را انجام دهد طبیعتاً نیاز دارد از شخص دیگری کمک بگیرد، ولی عمده کارهایش را دارد خودش انجام می‌دهد.
حالا در مورد فرزند آوری و بارداری همین نگاه وجود دارد که فرد معلول توانمند نیست که یک فرزندی را اولاً سالم به دنیا بیاورد در حالی که ریشه بسیاری از معلولیت‌ها ممکن است که عوامل خارجی و اتفاق و حادثه باشد، و عموماً ژنتیکی نیست. حالا فرزند سالم یا خدای ناکرده معلولی هم به دنیا بیاید، جامعه این باور را ندارد که این فرد بتواند از عهده پرورش و تربیت جسمی و روحی روانی آن فرزندش بربیاید. مگر اینکه واقعاً معلولی این کار را انجام داده باشد، زن معلولی این توانایی را داشته باشد و فرزندی یا فرزندانی را بزرگ کرده باشد، و جامعه بپذیرد. همین موضوع در قانون گذاری ما هم خودش را نشان داده. مثلاً در قانون فرزندخواندگی «سلامت جسمی و توانایی لازم» از شروط درواقع پذیرفتن سرپرستی توسط زوجین فاقد فرزندی که نمی‌توانند بارور بشوند می‌باشد.
در ادامه پاسخ به سوال دوم باید عرض کنم که همین مشکل فرهنگی که وجود دارد، حالا خود معلولین باید تلاش بکنند، جامعه، مسئولین، و رسانه. رسانه‌ها خیلی مهم هستند. در قانون حمایت از معلولین از رسانه خواسته که در هفته چند ساعت را اختصاص دهد به فرهنگ سازی یا معرفی معلولین. ولی متأسفانه این مسائل اتفاق نمی‌افتد، و به همین دلیل معلولین هرچه که در حاشیه هستند بیشتر در حاشیه می‌مانند.

* گویا همین شرط قانونی در مورد اهدا کننده جنین هم گذاشته شده است؟
ـ بله، حتی در قانون اهداء جنین هم آمده که زوجین باید سلامت جسم داشته باشند. یعنی در قانون آمده که فقط افراد سالم می‌توانند جنین اهداء کنند. البته منطقی است که نسل‌های آینده جامعه باید سالم و سالم‌تر باشند. ولی معلولیت فرد ربطی به سلامت نسل‌های بعد ندارد و می‌توان با انجام مشاوره‌های ژنتیک و آزمایشات تعیین کرد که این جنین سالم است یا نه؟ و آن خانواده‌ای که دارد اهداء می‌کند، جنین سالمی اهدا می‌کند.

* قانون در مورد روابط جنسی چه می‌گوید و چه مانعی وجود دارد؟
ـ در مورد روابط جنسی دختران، مشکل ابتدا در خود دختران وجود دارد. من با افراد معلول زیادی در ارتباط هستم، هم نابینا، هم حوزه‌های دیگر معلولیت و با معلولیت‌های جسمی بیشتر ارتباط دارم؛ نگاه بسته و محدود اول در بین خود معلولین وجود دارد. ببینید، مثلاً یک دختر معلول وقتی به سن جوانی می‌رسد، مثل هر دختر جوان دیگری انتظار دارد که ازدواج کند. ولی به دلیل همین مشکلات جسمی که وجود دارد، حتی اگر آن دختر معلول خیلی موقعیت اجتماعی عالی هم داشته باشد، ممکن است که ازدواجش به تأخیر بیفتد. ولی این نگاه‌هایی که در جامعه ما وجود دارد که دختر باید خودش را حفظ کند، و خیلی عفت و مراقبت نسبت به خودش داشته باشد، همین باعث می‌شود که روابطش محدود شود. به هر حال من نمی‌خواهم بگویم که روابط آزاد و بی‌قید و بندی وجود داشته باشد، ولی قطعاً حق می‌دهید شما مثلاً به یک دختر خانمی که به سی سال چهل سال، من افرادی می‌شناسم چهل سال پنجاه سالشان است و هیچ نوع رابطه‌ای را تجربه نکرده‌اند. شرایطی هم فراهم نبوده و نتوانسته‌اند ازدواج بکنند. ولی خودشان را محروم کرده‌اند از اینکه یک رابطه طبیعی و غریزه‌ای که خداوند در وجودشان قرار داده از آن بهره‌مند بشوند. مثل اینکه سالیان سال یک فردی را که تشنه است، یک مایعی را در اختیارش بگذاریم میل بکند و تشنگیش خیلی سطحی و کم برطرف بشود، و عمیق آن تشنگیش برطرف نشود. این طبیعتاً می‌دانید چه مسائل و مشکلاتی دارد. و افراد جامعه هم ممکن است مثلاً پسرهای جامعه هم حالا آن دختر خانم چون معلول است، یک مقدار ترس داشته باشند بیایند به سراغ او، و حالا هم آن نگاه ترحم آمیزی که وجود دارد، و آن هراسی که «حالا این معلول است، رابطه‌ای برقرار بکنیم چه اتفاقی می‌افتد، چه می‌شود، چه نمی‌شود» این مانع می‌شود.
و حتی ما بین زوجین معلول هم می‌بینیم که روابط چون آموزش وجود نداشته، حالا آن دختر خانم معلول یک مقدار در روابطش ممکن است که دچار مشکل باشد. حالا هم تجربه نداشته، هم آموزش نداشته، و دچار مشکلات بسیاری خواهد شد.
عرض کردم، خود فرد معلول این نگاه‌های محدود و بسته را دارد، و از جانب دیگر هم خانواده، وقتی خانواده هراس دارند فرزندشان را تنها جایی بفرستند، و همیشه حواسشان است که با آژانس یا خودشان این طرف آن طرف بفرستند، این دختر محدود می‌شود، و نمی‌تواند روابط راحت و آزادی بگیرد. عرض من این نیست روابط آزاد و بی‌قیدوبند، و اینکه با هر کسی هر ارتباطی هر چیزی، نه، اینکه یک ارتباط سالم داشته باشد، و تجربه‌ای که به هر حال نیازهای روحی و روانی و جسمیش را برطرف بکند کسب بکند. ولی متأسفانه به دلیل همین محدودیت‌های خانوادگی و اجتماعی که وجود دارد، مانع همه اینها می‌شود.

* برخی گفته‌اند علت اساسی مشکلات زنان معلول، فرهنگ مرد سالار است. این را جریان فمنیسم بسیار می‌گوید. نظر شما چیست؟
ـ جواب این سوال فکر کنم در پاسخ سوال اول و دوم مستتر باشد. اینکه نگاه مردسالارانه در جامعه ما وجود دارد، و خود فرد معلول در این جامعه در خانواده بزرگ شده، تربیت پیدا کرده، خودش هم برای خودش حصار و دیوار دور خودش می‌کشد، و به این نگاه‌ها دامن می‌زند. من خود شخص معلول را هم خیلی موثر می‌دانم، و حالا علاوه بر آن این فرهنگی که در جامعه ما وجود دارد و نیازمند اصلاح است. کم‌کم تک به تک باید خودمان شروع بکنیم و سعی بکنیم این فرهنگ را اصلاح بکنیم. حالا می‌گویند با یک گل بهار نمی‌شود، ولی گلها کم‌کم کنار هم قرار بگیرند بالاخره حتماً بهاری از راه خواهد رسید.

* اساساً چه مسائلی هست که به نظر شما حقوق زنان دارای معلولیت را عادلانه مراعات نمی‌کند و موجب تبعیض است؟
ـ من فکر می‌کنم این عمومیت دارد، یعنی در خصوص اغلب زن‌ها این اتفاق می‌افتد. همین محدودیت‌هایی که وجود دارد در رفت و آمد زن‌ها، یا پوشش زن‌ها، یا اینکه زن‌ها مجاز نباشند مشاغل خاصی را انتخاب بکنند، یا حتی مجاز نباشند که خودشان همسرشان را انتخاب بکنند. همیشه باید انتخاب بشوند. حالا اینها همه ریشه‌های فرهنگی و قانون‌گذاری در جامعه ما دارد. اموری است که باعث تبعیض نسبت به زنان معلول و دختران معلول شده است.
مهمترین موضوع ، موضوع قانون‌گذاری است که ما نقص بی‌شمار داریم، در مورد پذیرفتن فرزند، در مورد زوجی که حالا می‌خواهد صاحب فرزند بشود، یا اینکه خانواده و جامعه بپذیرد که این فرد معلول صاحب فرزند بشود. حق اولیه هر زن یا دختری است که حالا ازدواج بکند، صاحب فرزند بشود. ما خلأ قانونی را در اینجا زیاد می‌بینیم. قانونی باید تصویب بشود که کارآمد باشد. متأسفانه ما قوانین بلااستفاده زیاد داریم، و نیازمند این است که مجلس و افرادی که در سازمان بهزیستی دست‌اندرکار هستند طرح‌هایی را بنویسند و به سازمان بدهند به وزارت رفاه بدهند که زیرمجموعه آن وزارتخانه هستند، و وزیر اینها را در قالب لایحه به مجلس ببرد و تصویب بکند، و زندگی زنان و دختران معلول را به این طریق تسهیل کنند.

* انجمن دفاع از حقوق زنان دارای معلولیت (مهرآفرین) چه زمانی تأسیس شد و دارای چه فعالیت‌هایی است؟
انجمن دفاع از حقوق زنان معلول (مهرآفرین) در دی‌ماه سال 1395 تأسیس شد، ولی کارهای ثبتش و اینها یک مقدار زمان برد.
حوزه فعالیت این انجمن در زمینه‌های فرهنگی اجتماعی قانون‌گذاری و اقتصادی و آموزشی است. در این زمینه‌ها تلاش‌هایی صورت گرفته توسط همکاران. هسته اولیه انجمن توسط چند تا خانم وکیل و حقوقدان پایه گذاری شد. هدف ما این بود که قوانینی که مربوط به زنان معلول باشد، آیین‌نامه‌هایی که مربوط به حقوق زنان دارای معلولیت باشد، و کارهایی که می‌شود کرد که زندگی زنان معلول سهل‌تر باشد و راحت‌تر زندگی بکنند، این قدم اول درواقع انجمن باشد، و حالا در این زمینه پیگیری‌هایی هم صورت گرفت. ولی یک مقدار در ایران کند پیش می‌رود. ما به زنان معلول خدماتی از قبیل اینکه مشاوره حقوقی به آنها بدهیم، پرونده‌هایشان را اگر واقعاً توانایی مالی برای وکیل گرفتن نداشته باشند، به آنان کمک می‌کنیم و امورشان را پیگیری می‌نماییم. حالا چه به عنوان اینکه وکیل باشیم از طریق اداره معاضدت معرفی‌نامه برایشان بگیریم که به عنوان وکیل معاضدتی وارد پرونده‌شان بشویم، یا اینکه همراهشان، چون به هر حال قضات نگاهشان خوب و مثبت است و اجازه می‌دهند که همراهی بکنیم و لایحه برایشان بنویسیم و کمکشان بکنیم که کار حقوقیشان را پیش ببرند، در این زمینه فعالیت کردیم و چند کارگاه آموزشی در حوزه حقوق خانواده و حقوق فرزندان و والدین و حقوق معلولین داشتیم، و فعالیت‌هایی هم در حوزه اقتصادی و توانمندسازی زنان معلول داشتیم. به این صورت که در زمینه اشتغال با مراکزی که بتوانند شغلی ارائه بدهند، حالا نتوانستیم شغل دولتی برایشان فراهم بکنیم، ولی شغل‌های آزاد و موقت فراهم کردیم. و یا دختران معلولی بودند که در شرف ازدواج یا فرزندآوری بودند، کمکشان کردیم، و در تهیه جهیزیه و وسایل فرزندشان که مورد نیاز است سعی کردیم که به آنها کمک بکنیم.

* مدیر آن از آغاز تا امروز چه کسی یا چه کسانی بوده‌اند؟
ساختار مدیریتی این انجمن در واقع در حال حاضر این‌گونه است که هیئت مدیره همان هیئت موسس است. و ما نامحدود مدیریت را قرار دادیم. البته تعداد محدودی را به این شکل، ولی باز هم سالانه که مجمع برگزار می‌کنیم، دوباره همان افراد انتخاب می‌شوند و مسئولیت‌ها تعیین می‌شوند و تاکنون همان افراد به فعالیت ادامه می‌دهند. اینجانب عنوان رئیس انجمن و مدیرعامل انجمن، و همکاران دیگرمان سرکار خانم لاله عرب زاده به عنوان نائب رئیس، و سرکار خانم الهام تقی زاده که از وکلای دادگستری هستند و از همدلان انجمن و درواقع بینا هستند، یعنی افراد بعدی که نام خواهم برد. سرکار خانم الهام تقی زاده، خانم مرضیه ربیعی، خانم مرضیه عسگری، و خانم مینا صالحی، و سرکار خانم آرزو باغبانی، اینها از دوستانی هستند که هم وکیل هستند و هم حقوقدان، و در این حوزه بسیار به ما کمک کرده‌اند.

* در پایان اگر نکته‌ای باقی‌مانده بفرمایید.
در پاسخ به سوال‌های قبل تقریباً خدماتی که تا به حال ارائه داده‌ایم را شمردم. البته جلساتی گذاشته‌ایم که بعد از این خدمات را گسترش بدهیم. چون واقعاً حیف است افرادی که می‌توانند، توانایی حالا مذاکره چانه‌زنی و مطالبه‌گری، و به لحاظ مشاوره‌ای هم که خدمتتان عرض کردم، کمک بکنند به افرادی که حالا سواد حقوقی ندارند. ما سعی کرده‌ایم از نیروهای جدید نیروهای جوان‌تر و همدلان دیگر کمک بگیریم استفاده بکنیم، و کارمان را گسترش بدهیم.
نکته پایانی، یعنی تنها نکته‌ای که من در بیشتر صحبت‌هایی که خدمتتان عرض کردم متأسفانه وجود دارد، و باید اینها کم‌کم، حالا هم تک به تک هم توسط رسانه‌ها، منظورم از رسانه فقط تلویزیون نیست، رسانه‌های دیگر و رسانه‌های اینترنتی که بسیار اهمیت دارد. الآن یک خبر یک پیام به راحتی در عرض 24 ساعت تقریباً هفتاد هشتاد درصد افراد جامعه از آن مطلع می‌شوند، و خود افراد معلول بسیار مهم و موثر هستند در تغییر دیدگاه جامعه تغییر زندگی خودشان تغییر آینده، در همه اینها عرض کردم حالا خود افراد معلول و افرادی که در این حوزه، فعالیت دارند، نقششان بسیار موثر و درواقع حائز اهمیت است.
در پایان من هم از شما سرکار خانم قاسمی بسیار تشکر می‌کنم.

* من هم از شما که وقت گذاشتید و در این گفت‌وگو شرکت کردید صمیمانه تشکر دارم.



 
متن زندگی نامه توضیح
خانم دکتر لیلا والایی در تهران به سال 1361 متولد شد و با تلاش و پشتکار فراوان توانست موانع را پشت سر گذارد و در رشته مورد علاقه‌اش به موفقیت برسد. او گنجینه‌ای از تجربه‌ها و شکست‌ها و موفقیت‌ها است و اطلاعات ذی‌قیمتی در این باره دارد.
اینکه در دوره تحصیل چه موانعی جلوی راه او بوده، مردم، دانش‌آموزان، معلمان و استادان چه تلقی و چه دیدگاه‌هایی درباره او و امثال او داشته و گفتارهای آنان موجب آزار و اذیت او می‌شده است.
تبعیض‌های فراوانی که در نظام گزینش هست و نابینایی که با ده‌ها زحمت و مشقت باید منابع را پیدا کند، صوتی کند، سپس گوش بدهد، ولی هیچ امتیاز و سهمیه‌ای برای اینان منظور نشده و مانند افراد عادی از حقوق مساوی برخوردار هستند با اینکه قواعد عدالت اقتضاء می‌کند برای نابینایان شرایط و امتیازات ویژه تصویب کنند. او از این نوع تبعیض‌ها اطلاعات سودمند دارد. به نظر خانم والایی، ارتباط یک نابینا می‌تواند در موفقیتش موثر باشد.
بالاخره خانم والایی وکیل شد و تجارب مهمی هم در این دوره دارد. به همین دلیل تلاش شد با ایشان گفت‌وگویی داشته باشیم. خانم مریم قاسمی از طرف بانک اطلاعات معلولان در 31 تیرماه 1399 این مصاحبه را به انجام رساند.

متن مصاحبه

* به منظور آشنایی جامعه با شخصیت و فعالیت شما، لطف کنید خودتان را معرفی کنید.
ـ من لیلا والایی هستم، در 23 آذر 1361 به صورت کم بینا متولد شدم. ولی به مرور مشکلم تشدید شد و الآن بیناییم بسیار کم، یعنی در حد نور و سایه است.
من در مدارس نابینایی تحصیل کرده‌ام، و بعد هم برای لیسانس حقوق خواندم، درواقع سال 1381 رفتم دانشگاه علامه طباطبایی؛ و بعد هم ارشد و دکترا را هم دانشگاه آزاد خواندم. ارشدم را دانشگاه تهران مرکز، دکترا هم دانشگاه آزاد واحد شهرک قدس.
سال 1383 به عنوان مشاور حقوقی کارمند دادگستری بودم، یعنی حالا نه به‌عنوان استخدام، بلکه یک آزمون داخلی برگزار کرد، و به‌صورت قراردادی تعدادی پذیرفته شدند، که من هم شروع کردم به کار. یعنی سال دوم دانشگاه بودم، ولی توانستم حدنصاب را کسب کنم. کارمان مشاوره حقوقی بود، و به مراجعین تلفنی، یعنی قسمت پاسخگویی تلفنی قوه قضائیه. و سال 1386 هم پروانه وکالت را گرفتم، و کم‌کم دیگر از آن مجموعه دولتی خارج شدم، و تا الآن هم همین کار وکالت را انجام می‌دهم. پروانه‌ام برای شهر تهران است، و در حال حاضر هم کار وکالت می‌کنم و کار مشاوره، و ریاست و مدیریت عاملی انجمن دفاع از حقوق زنان معلول مهر‌آفرین را هم بر عهده دارم.

* علت نابینایی شما چه بوده است؟
ـ من سال‌های اخیر که خودم بیشتر دنبالش بودم، با آزمایشاتی که از من گرفتند گفتند برای شما جهش ژنی بوده، که من با آب‌مروارید به دنیا آمدم، که آن سال‌ها نمی‌توانستند کامل بردارند. بعد دیگر شبکیه‌ام مشکل پیدا کرد و شبکیه پاره شد و عصب چشمم درگیر شد و تبدیل به گلوکوم شد، و دیگر همین‌طور باعث شد که به تدریج بینایی‌ام کمتر بشود.

* فرمودید ابتدایی و راهنمایی را مدارس نابینایان درس خوانده‌اید؟ کدام مدرسه؟
ـ بله. چون دو تا بچه قبل از من هم نیمه بینا به دنیا آمدند و مشکل داشتند، به همین خاطر خانواده‌ام با مدرسه استثنایی آشنا شده بودند، مجتمع نابینایان حضرت عبدالعظیم شهرری. بعد از آن که من به دنیا آمدم و این مشکل را داشتم، طبیعتاً خانواده‌ام می‌شناختند، و از پیش دبستان در همین مدرسه حضرت عبدالعظیم بودم تا دیپلم، و سال پیش‌دانشگاهی دیگر ما را تلفیقی فرستادند. یعنی آن سال‌هایی بود که آموزش و پرورش می‌گفت: باید دانش‌آموزان پیش دانشگاهی را در مدارس عادی بگذرانند.

* دقیقاً همان سال‌هایی که آموزش و پرورش آموزش تلفیقی را در رأس کارش قرار داده بود، درست است؟
ـ سال‌های دهه هفتاد برای دختران نابینا در تهران مجتمع نرجس و حضرت عبدالعظیم را داشتیم، و برای پسرهای دارای معلولیت، مجتمع شهید محبی را داشتیم. آن موقع با جدیت جدا نمی‌کردند. ولی سالی که ما وارد پیش‌دانشگاهی شدیم و یکی دو سال قبل از آن، یعنی سال‌های 1379 و 1380 کم‌کم آموزش و پرورش رو به این سمت رفت که بیشتر بچه‌ها را تلفیقی و مدارس عادی بفرستند. در سال‌های بعد از آن هم بیشتر شد، و در مقاطع راهنمایی و ابتدایی هم به تلفیقی می‌فرستند. البته این را من اعتقاد ندارم و صحیح نیست، ولی من دیده‌ام که در مقاطع راهنمایی هم این کار را انجام می‌دهند و بچه‌ها را به تلفیقی می‌فرستند.

* فرمودید دکترا را کدام دانشگاه خوانده‌اید؟
ـ دانشگاه آزاد، واحد شهرک قدس

* علت اینکه رشته حقوق را انتخاب کردید چه بوده؟ چرا به این رشته گرایش پیدا کردید؟
ـ حقیقتش چون من خیلی درس‌خوان بودم. معدل دیپلمم 19.5 بود، یا در پیش‌دانشگاهی با رتبه خوبی که آوردم همه تشویقم کردند که حقوق را انتخاب کنم، حقوق هم پذیرفته می‌شوم. ولی آن موقع‌ها هم خیلی فکر می‌کردم، دغدغه‌ام بود که بتوانم اولاً حداقل چیزهایی که روابطی که بین آدم‌ها وجود دارد، روابط انسانی، ساده‌ترینش این است که مثلاً در یک خانواده زن و شوهر باهم اختلافی پیدا می‌کنند. بعد از آن هم دغدغه‌ام مربوط به خودمان یعنی جامعه معلولین بود، یعنی برایم مهم بود که بتوانم هم تحصیلات آکادمیک را داشته باشم، و هم بتوانم فعالیت هم بکنم. البته در دوره لیسانسم واحد درسی کار تحقیقی، یا مثلاً در دوره ارشد سمینار یا مثلاً تز دکتریم اینها را سعی کردم، موضوعات مرتبط به حوزه معلولین را انتخاب کنم.

* آیا نابینایی شما مانع تحصیلتان بود، از جهت مشکلاتی که برای فرد نابینا برای ادامه تحصیل پیش می‌آید.
ـ مانع نبود، ولی مسائل و مشکلات زیاد داشت. یعنی واقعاً بچه‌هایی که معلولیت به‌ویژه معلولیت بینایی دارند، با شرایط بسیار سخت درس می‌خوانند، به ویژه در آن روزگار. من الآن دانش‌آموزان را می‌بینم که لپ‌تاپ و تبلت در دست دارند و چه امکانات خوبی دارند، ولی واقعاً آن زمان‌ها وسط سال می‌شد هنوز نوارهایمان تکثیر نشده و دستمان نرسیده بود. بعد دوران مدرسه را گذراندیم رسیدیم به دانشگاه. در دانشگاه من شانس آوردم چند دوست خیلی صمیمی پیدا کردم و آدم‌های خیلی متعهد و مسئولیت پذیری بودند که جزوه‌ها را می‌خواندند و به من می‌رساندند. ولی بچه‌ها واقعاً می‌مانند، مشکلات بسیار است. این مشکلات مانع ایجاد نکرد، ولی مسائل زیاد داشت. و حتی من سال اول دانشگاه در یک محیطی مثل شهر ری زندگی می‌کردم، خانواده‌ام هم خانواده سنتی‌ای بودند، و من شاید خیلی اجازه نداشتم از خانه بیرون بیایم، ولی یکباره در دانشگاه پرت شدم، آن هم آن سر شهر و در خیابان خاص، با مشکلات ویژه خودش و من هم با مشکل نابینایی یک دفعه پایم را در جامعه‌ای با آن همه عواقب گذاشته بودم. ولی خدا را شکر خانواده‌ام کمکم کردند، خودم تلاش کردم و بالاخره کم‌کم سال اول دیگر کنار آمدم و توانستم خودم را با شرایط هماهنگ کنم.

* عوامل و مسائلی که در پیشرفت شما موثر بودند را می‌شود برایمان بیان کنید؟
ـ مهم‌ترین عامل، حالا صرف نظر از اینکه خداوند خیلی کمکم کرده و می‌کند، خانواده‌ام به‌ویژه مادرم خیلی پشتیبانم بوده و همواره تشویقم کرده است. یعنی همیشه، چه دوره مدرسه، چه دوره دانشگاه، و بعد از آن هم تشویقم کرده که «باید تلاش بکنی، درس بخوانی، و موفق باشی، دستت در جیب خودت باشد (حالا ایشان با نگاه سنتی خودش می‌گوید)» و مادری که کاملاً بی‌سواد است، مادرم حتی اسم خودشان را هم نمی‌توانند بخوانند، ولی برای من خیلی زحمت کشید و خیلی کمکم کرد.
عامل مهم دیگر پشتکار خودم بود. من خیلی اراده‌ام قوی بوده است. هر موقع هر چیزی را که اراده کرده‌ام و تصمیم گرفته‌ام که باید به آن برسم، ایستادگی کرده‌ام. حالا شاید هوش و استعدادم تأثیر داشته، ولی مهم‌تر از آن پشتکارم بود. من نسبت به هر چه که اراده کنم بخواهم انجامش بدهم، با تمام قوت و قوا می‌ایستم و تلاش می‌کنم به آن برسم.

* مردم و حالا جامعه‌ای که ما در آن داریم زندگی می‌کنیم نسبت به شما چه برخوردهایی داشته‌اند؟ مثبت بود این برخوردها یا منفی؟
ـ ببینید، همه جور برخورد را ما دیده‌ایم. مثلاً در دوره دانشگاه یا دوره‌ای که داریم کار می‌کنیم واقعاً برخوردهای مثبت و منفی زیاد دیده‌ایم، به‌ویژه در کار من. من شده موکل را حتی به خاطر نابیناییم از دست داده‌ام. به هر حال موکل‌ها با معرفی به ما معرفی می‌شوند که کارشان را انجام بدهیم. ولی پیش آمده که آمده و در دفتر نشسته، ولی وقتی متوجه شد که من نابینا هستم، رفت. با این برخوردها ممکن بود که من ناامید بشوم و اعتماد به نفسم را از دست بدهم، ولی هرگز و یا حتی در محاکم، قضات اصلاً به توانایی، دانش، علم و کلام من به هیچ‌کدام کار ندارد، و می‌پرسد «خانم شما کی نابینا شده‌اید؟ چطور درس خوانده‌اید؟ چطور به اینجا رسیده‌اید؟ چه کار کرده‌اید؟» اینها ممکن است، آدم را متزلزل بکند، مثلاً پرونده‌هایی بوده که از طرف مقابل موکل‌ها توهین شنیده‌ام که مثلاً «خانم فلان (آن لفظ توهین آمیز را به کار نمی‌برم) تو با این چشمت و فلان تو دیگر چه داری می‌گویی این وسط؟» ولی من برایم مهم این بوده که کارم را درست انجام بدهم. یعنی سعی کرده‌ام این برخوردها روی من تأثیر نگذارد.

* به نظر شما برای اصلاح فرهنگ عمومی چه کارهایی باید انجام شود؟
ـ کار خیلی زیاد است. اول باید از خودمان شروع کنیم. اولاً اینکه خود نابینایان یا خود معلولین باید تلاش کنند. خودمان را خوب نشان بدهیم، یعنی توانایی‌هایمان را بشناسیم و مهم‌تر بشناسانیم. ببینید، قرار نیست همه مثل من حقوق بخوانند و وکیل بشوند. می‌بینیم یکی موزیسین خوبی است، یکی هنرمند است و آشپز حرفه‌ای و توانمندی است. و هر کسی در رشته‌ای موفق می‌شود. من نابینا می‌شناسم مکانیک است. یعنی با دستش موتور را پیاده می‌کند، کار می‌کند، دوباره سوار می‌کند و می‌گذارد روی ماشین. یعنی اطلاع دارم که یک چنین شخصی را ما داریم. بعد خودمان باید توانایی‌هایمان را پیدا بکنیم، روی آن کار بکنیم، به جامعه خودمان را مثبت نشان بدهیم، و خودمان را دست کم نگیریم.
و مهم این است که با مردم در ارتباط باشیم. ببینید، خود من وقتی که در جامعه رفت و آمد می‌کنم، کسی راجع به مسأله نابینایی صحبت می‌کند، یا ما خیلی خیلی دیده‌ایم مثلاً می‌گویند «خدا را شکر فلان اینها» من می‌ایستم و سعی می‌کنم بیشتر با شوخی و خنده با آنها صحبت بکنم، بگویم مثلاً شما وقتی یک معلول یا نابینا را دیدید هرگز خدا را شکر نکنید، چون او را ناراحت می‌کنید. یا اینکه مثلاً شما می‌گویید «خوش به حالت که نمی‌بینی» اصلاً این‌طوری نیست، بینایی بزرگترین نعمت است. حالا من مگر می‌توانم با چند نفر این ارتباط را داشته باشم؟ ولی همه که با همدیگر در ارتباط هستید می‌توانید صحبت بکنید سینه به سینه فِیس‌تو‌فِیس، و فرهنگ سازی بکنید.
و مهم‌تر از همه اینها که واقعاً مهم است بحث رسانه‌ها است، صداوسیما. در قانون حمایت معلولین پیش‌بینی شده که صداوسیما هفته‌ای چند ساعت باید اختصاص بدهد به معلولین و فرهنگ‌سازی در این زمینه کند. ولی متأسفانه هیچ برنامه‌ای نمی‌بینیم. خیلی اهمیت دارد، مردم هستند، و رسانه‌ای که این قدر همه‌گیر است. علی‌رغم اینکه همه در خانه‌هایشان رسانه‌های خارجی هم دارند، صداوسیما را هم دنبال می‌کنند. مثلاً برنامه‌های پربیننده‌ای مثل دورهمی و خندوانه و اینها خیلی خوب می‌توانند فرهنگ‌سازی بکنند، و مردم را آگاه بکنند. ولی فعلاً این اتفاق نیفتاده است. البته دلایل اجرای نشدن آن زیاد است.

* جز اولویت‌های این جامعه هنوز قرار نگرفته است؟
ـ بله، درست است. ولی بالاخره خودمان باید دست به کار بشویم. الآن رسانه‌های اینترنتی خیلی مهم هستند، نگوییم از صداوسیما خیلی دارد فراتر می‌رود، ولی پا به پای صداوسیما و رادیو دارد کار می‌کند. فکر می‌کنم در این زمینه‌ها، یعنی رسانه قوی مجازی، می‌توانیم حالا خودمان، افرادی که می‌توانند، ویدئو درست بکنند منتشر کنند، بنویسند منتشر بکنند، به این شکل حالا فرهنگ‌سازی را انجام بدهند.

* به نظر شما اگر یک فرد نابینا بخواهد وکیل یا حقوقدان بشود باید چه کارهایی انجام بدهد؟ یا حالا آن بحث آزمون وکالتی هم که دوستان باید داشته باشند، آیا شرایطش برای نابینایان فرق می‌کند یا نه؟
ـ خیر، به هیچ عنوان. اولاً شرایط فرق نمی‌کند، فقط مثل همه آزمون‌ها که همه دوستان می‌دانند که یک‌سوم وقت اضافه می‌شود. یعنی معلول وقتی بخواهد آزمون کنکور شرکت بکند، چون سازمان سنجش این امتحان را می‌گیرد، یک‌سوم وقت به همه معلولین اضافه می‌دهد، همین. و الا اینکه همان کتاب را باید تلاش کند، کتاب‌ها را بدهد ضبط کنند، یا از مراکزی که وجود دارد ضبط شده آن را تهیه بکند مطالعه بکند، و هیچ امتیازی، شاید البته در دوره لیسانس مثلاً یک سهمیه، که منطقه‌بندی می‌کردند، به معلولین هم فکر کنم دقیقاً یادم نیست، انگار مثلاً منطقه 2 می‌دادند به معلولین. ولی فقط در مورد لیسانس. ولی در مورد آزمون کانون نه، کانون وکلا برای نابینایان یا معلولین هیچ امتیاز خاصی قائل نیست، آزمون کاملاً شبیه افراد دیگر، یعنی با افراد دیگر، برگزار می‌شود، و فقط یک مقدار زمان اضافه می‌شود.
حمل بر خودستایی نشود، من رتبه‌ام پنجاه در کانون بود. یعنی در آزمون حدود 300-400 نفر سالیانه می‌گیرد، که من رتبه پنجاه را آورده بودم. من خودم خواندم تلاش کردم. یعنی تقریباً دو ماه تمام. یعنی از وقتی که چشمم را باز می‌کردم تا شب که بخوابم، یکسره می‌خواندم، و روشش را هم باید پیدا بکنی دیگر. یعنی به روش صحیح درس بخوانی. خیلی‌ها بودند که به کلاس‌های دادآفرین می‌رفتند با چه مخارجی و چه آزمون‌هایی ولی من واقعاً به آنها اعتقاد نداشتم، و می‌گفتم باید ما منابع درست را پیدا کنیم، خودمان بخوانیم، تست بزنیم، و خودمان را برای امتحان آماده کنیم.

* باید تسلط کافی روی منابع اصلی داشته باشیم.
ـ بله، این مهم است. و الا اینکه صبح تا شب وقتمان را صرف این کلاس‌ها کنیم، من به طور کلی این کلاس‌ها را نقض نمی‌کنم، شاید یک عده نیاز داشته باشند که در این کلاس‌ها شرکت کنند و اطلاعاتشان به روز شود.
چون من یکی دو سالی هم بود که کارمند قوه بودم، به این واسطه روزانه مثلاً با سی چهل پرونده در ارتباط بودیم. وقتی مردم از ما سوال می‌کردند، در واقع اطلاعات حقوقی به ما می‌دادند، ما هم دوباره جواب می‌دادیم، نفر بعدی، نفر بعدی، این خیلی به من کمک کرد. ولی این هم اگر نبود، من منابع اصلی را اگر پیدا می‌کردم، امکان نداشت که مثلاً بخواهم وقتم را صرف رفت و آمد کلاس و اینها کنم.

* به نظر شما درآمد این شغل خوب است یا نه، دوستان اگر بخواهند انتخاب کنند؟
ـ بستگی به شخص دارد، به ارتباطاتش دارد. ولی به‌طور کلی یک فردی که معلول نیست، نابینا نیست، چه از روزگاران قدیم که وکلای مرد بهتر کار می‌کردند، ولی خب افرادی که بینا هستند خب خیلی بهتر کار می‌کنند. من هم ممکن است خیلی از پرونده‌هایم را به دلیل شرایطم از دست بدهم، این یک حقیقت است و من نباید این را انکار کنم. چون مردم به دانش و توان من، تا وقتی که کارشان را انجام ندهم، نمی‌توانند ایمان بیاورند، که بدانند این خانم مثلاً می‌تواند، پس کار را به او بسپاریم. یک حق بزرگی، مثلاً چندین میلیارد حقش ضایع شده، و می‌ترسد، مثلاً فکر می‌کند که شاید یک نابینا نتواند این را انجام بدهد. متوجه عرضم شدید؟

* بله، چون آن فرهنگ‌سازی ایجاد نشده، هنوز توانمندی‌های فرد معلول را باور ندارند.
ـ بله، دقیقاً. ولی با همین شرایط هم خدا را شکر. بالاخره به نظر من هر کسی یک روزی مقدری دارد و باید تلاش کنیم که به آن روزی برسیم. یعنی شغلی است که دوستان می‌توانند از عهده آن برآیند. البته روحیات و علایق افراد متفاوت است. من کارمند بودم، یعنی مرحله‌ای که داشتم پیمانی می‌شدم از آن اداره بیرون آمدم. ولی چون دوست داشتم تلاش کنم و نمی‌توانستم یک جا ساکن بمانم، این شغل را انتخاب کردم که بتوانم افراد متنوع، اداره‌های متنوع رفت و آمد کنم، دادگستری جاهای مختلف رفت و آمد کنم، و این کار را به این شکل به پیش ببرم. حالا دوستان دیگر می‌بینیم حقوق هم می‌خوانند آزمون می‌دهند و جاهای دولتی پذیرفته می‌شوند.

* به نظر شما کسانی که کارشناس حقوق هستند و حالا در این رشته فعالیت می‌کنند، تا چه اندازه می‌توانند در حل مشکلات حقوقی معلولین کمک بکنند؟
ـ چون دانش حقوق می‌تواند راهگشا و حلال مشکلات باشد از این‌رو یک حقوق‌دان و وکیل چون به راه‌های حقوقی آشنا است، بسیار می‌تواند به معلولین کمک کند.

* یک کسی مثل شما که خودش حالا شرایط ویژه‌ای دارد و بیشتر درک می‌کند شرایط یک فرد معلول را، به چه صورت و تا چه اندازه‌ای می‌توانند در حل مشکلات کمک بکنند؟
ـ به نظر من اگر کسی بخواهد که کمک بکند و بخواهد قدمی بردارد، به‌ویژه اگر فرد حقوقی باشد، به آن ریزه‌کاری‌ها، آن ابزارهای مختلف قانونی که می‌تواند در دستش داشته باشد، اقداماتی که می‌تواند انجام بدهد، و چه منابعی وجود دارد. چون قوانین بسیار زیاد هستند. یعنی ما مملکتی داریم که قانون‌های خُرد و ریزی که حتی خیلی‌هایشان را هم حتی یک نفر هم شاید یکبار هم استفاده نکرده. از این چیزها زیاد داریم. یک فردی که حقوقی باشد و واقعاً اهل مطالعه و تحقیق و کار کردن باشد، یعنی کار عملی هم دوست داشته باشد انجام بدهد، خیلی بهتر می‌تواند کمک بکند برای احقاق حقوق معلولین، تا فردی که مثلاً تاریخ خوانده. ایشان ممکن است که ادبیات خوانده باشد، ایشان ممکن است توانایی نگارش خوبی داشته باشد و لوایح خوبی بنویسد، ولی با آن ریزه‌کاری‌های حقوق مسلماً یک فرد حقوقی آشنا است دیگر، و او می‌تواند کار را انجام بدهد طبیعتاً.
اصلاً من یک عقیده‌ای دارم که تمام افراد نیاز دارند که حقوق را بخوانند. اگر کسانی هستند که می‌توانند، ما الآن دانشگاه‌های پیام نور و علمی کاربردی زیاد داریم که رشته حقوق دارند. اگر لیسانس داشته باشید، فکر کنم آزمون را بدهید، یک سری درس‌های عمومی را دیگر فرد لازم نیست بگذراند. به نظر من نیاز است که هر فردی برای اینکه در جامعه موفق شود، باید حداقل الفبای حقوق را بداند. در حوزه معلولین که مسلماً بیشتر نیاز است، که یک موقع بتوانیم کمک کنیم.

* پایان‌نامه و تز دکترای شما می‌توانم بپرسم در مورد چه موضوعی بوده؟
ـ بله، در مورد شرایط اختصاصی حقوق همسران دارای معلولیت از دیدگاه‌های استانداردهای بین‌المللی. یعنی به من اجازه ندادند کلمه «حقوق بشری» بیاورم، چون حساسیت دارد، از این جهت «با استانداردهای بین‌المللی» یعنی دقیقاً حوزه معلولین را کار کرده‌ام.

* مقاله یا کتابی است که چاپ کرده باشید؟
ـ هنوز نه. روی پایان‌نامه‌ام دارم کار می‌کنم، چون وقتی پایان‌نامه را می‌نوشتم در حوزه‌های دیگری مثل روابط جنسی و باروری اجازه نداشتم، ولی الآن که می‌خواهم تبدیل به کتاب کنم می‌خواهم آن را کامل کنم و یک اثر جامع عرضه کنم.
در مورد مقاله هم، مقاله‌ای که مدنظرتان است که خیلی اعتبار بین‌المللی داشته باشد، واقعاً شاید تا الآن فرصت نکرده‌ام که بنویسم. ولی جاهای مختلفی، مثلاً روزنامه ایران سپید یا روزنامه ایران، جایی اگر نوشته‌ای از من خواسته‌اند، یا فصلنامه‌های کانون وکلا، مطالبی راجع به حقوق معلولین نوشته‌ام. ولی به آن شکل مقاله‌ای که مدنظرتان است، یک مقدار من خیلی آدم برون‌گرا و اکتیو و کاری‌ای هستم، یعنی خیلی بیشتر دنبال دویدن برای کار و اینها بوده‌ام، شاید فعالیت علمی‌ام و آکادمیک‌ام یک مقدار متأسفانه ضعیف بوده، ولی در هر جایی که دست داده مطلبی نوشته‌ام.

* در پایان اگر خاطره‌ای دارید بیان کنید، می‌شنویم.
ـ من موکل‌هایی داشتم که ابتدا با ترس و تردید که «آیا این خانم می‌تواند کار ما را انجام بدهد؟ این که نمی‌بیند، چطوری می‌تواند به ما کمک کند؟» من الآن با کارآموزهایم می‌روم، ولی قبلاً با همکارها یا دوستان یا کسانی که استخدامشان می‌کردم، می‌آمدند در دادگاه لوایح را می‌خواندند و یا من می‌گفتم می‌نوشتند، به این طریق کمک می‌کردند. ولی چندین مورد پیش آمده که با سختی و تردید کارشان را به من سپرده‌اند. یعنی حتی من یک موکل داشتم که آمد کارش را سپرد، بعد هفته دیگر دوباره آمد پس گرفت، دوباره، یعنی با خودش درگیر بود. ولی خدا را شکر ما کار ایشان را در اسرع وقت انجام دادیم. یعنی یک وقت حقوق یک چیزهایی دارد که، به قول معروف فوت کوزه‌گری، یعنی کاری که قرار بود چندماهه به نتیجه برسد ما در یک ماه به نتیجه رساندیم، و این باعث شد که ایشان مداوم بعد از آن، من را به کسان دیگری هم را معرفی می‌کرد و مشتری برایم می‌آورد.
یک خاطره شیرین دیگری هم که داشتم و برایم خیلی ارزشمند بود، من یک‌بار یک کاری بود، در شورای حل اختلاف بودیم، با کارآموزم بودم، یک خانمی آمد و دید ما کار مردم را داریم انجام می‌دهیم، یعنی کار آن پرونده را. بعد لایحه داشتیم می‌نوشتیم، می‌رفتیم داخل چک و چانه می‌زدیم، می‌آمدیم بیرون، و داشتم کارشان را انجام می‌دادم. ایشان کارت مرا گرفتند. بعد که به دفترم آمدند، باورتان نمی‌شود، این خانم گریه می‌کرد و می‌گفت «من کارم به جایی رسیده بود که داشتم خودکشی می‌کردم. خیلی حالم بد بود که چرا این‌جوری است، چرا روزگار این‌طوری است، چرا زندگیم این‌طوری است، چرا حقم را می‌خورند، چرا این چرا آن» و می‌گفت «ولی وقتی من شما را دیدم که با این شرایطتان این‌جوری داری تلاش می‌کنید، و امید به زندگی دارید، و دارید زحمت می‌کشید و با انرژی دارید کار مردم را انجام می‌دهید، به من انرژی دادید، و نمی‌دانید زندگی من چقدر متحول شد.» و این خیلی من را خوشحال کرد. بحث نابینایی من و اینکه این مشکلات را دارم و با این وجود تلاش می‌کنم و انرژی دارم و مثبت هستم، و این می‌تواند روی افراد جامعه تأثیر بگذارد، این برای من خیلی ارزشمند است.

* اگر توصیه‌ای برای دوستان نابینا دارید بفرمایید.
ـ من مهم‌ترین توصیه‌ای که دارم، داشتن پشتکار است. این خیلی اهمیت دارد. ما نباید کوتاه بیاییم، نباید بترسیم و اعتماد به نفسمان را از دست بدهیم. حالا من دوست داشتم کار وکالت را انجام بدهم. اگر رفیقی دوستی می‌خواهد جایی استخدام بشود، دو بار می‌رود سه بار می‌رود با درب بسته مواجه می‌شود ناامید نشود، بازهم تلاش بکند، و هرگز از تلاش دست برندارد. امیدمان را از دست ندهیم. گابریل گارسیا مارکز مرد بزرگی است، همه می‌شناسیمش. ایشان در کتاب «صد سال تنهایی» می‌گوید که «امید آخرین چیزی است که می‌میرد.» یعنی اینکه امید نباشد هیچ چیز وجود ندارد. امیدمان را هرگز از دست ندهیم. تلاش بکنیم. قطعاً به اندازه‌ای که تلاش می‌کنیم، و چه بسا پروردگار، طبیعت، روزگار بیش از آن چیزی که تلاش می‌کنیم به ما پاداش بدهد، و زندگیمان خوب پیش برود.

* با تشکر از اینکه وقت خود را در اختیار این مصاحبه گذاشتید.
 
تاریخ ثبت در بانک 22 تیر 1395  
فایل پیوست
تصویر