کد pr-9030  
نام بدیع الزمان  
نام خانوادگی سری  
سال تولد 1280  
وضعیت جسمی نابینا  
نوع فعالیت هنری  
زبان فارسی  
مهارت تخلص بدیع الزمان محمد نوربخش شاعر  
کشور ایران  
استان قاین  
متن زندگی نامه «سری» تخلص بدیع الزمان محمد نوربخش است که در سال 1279 یا 1280 هجری شمسی در یکی از خاندان های قدیمی قاین به دنیا آمد؛ پدرش سید محمد ولی میرزا است؛ نسبش با دوازده واسطه به سید محمد نوربخش، عارف معروف عصر تیموری می رسد. او نابینا به دنیا آمد و در سه سالگی مادرش را از دست داد. تا بیست و نه سالگی در قاین به سر برد و سپس با دلی رنجیده برای همیشه ترک وطن گفته و در بیرجند اقامت گزید. وی در سال 1334 به بیماری سرطان کبد دچار شد و برای معالجه به تهران اعزام شد امّا مداوا سودی نبخشید و در تهران درگذشت و در مقبره ظهیرالدوله در جوار «ایرج» و «بهار» به خاک سپرده شد. از آن جایی که شخصیت انسان در تعامل با اجتماع شکل می گیرد و اوضاع و احوال خانوادگی و اجتماعی تاثیر غیر قابل انکاری در تکوین شخصیت انسان دارد، اظهار نظر در مورد سری نیز تنها با در نظر گرفتن وضعیت جسمانی و شرایط تاریخی و اجتماعی جامعه ی او امکان پذیر خواهد بود.
زندگی عاطفی:
این شاعر مظلوم نابینا چنان زندگانی سختی را تجربه کرده است که به راستی از شعر ترش خون می چکد. به گفته خودش بیست و نه سال از بهترین ایام عمرش را در محیطی به سر برده بود که تعصبات اجتماعی آن به حدی بود که از وطن برای او تبعیدگاهی ساخته بود. پدر با رفتار های خشونت آمیز خود موجبات ناراحتی او را فراهم می آورد؛ احیانا فشار های همان جامعه او را وا می داشت که پسرک کور بی پناه خـویـش را در خـانـه زنده به گـور سازد تا در کوچه با بی توجهی به قراردادهای اجتماعی، آبروی او را به باد فنا ندهد. این کودک نابینا نه تنها مورد عنایت ویژه پدر قرار نگرفته است بلکه اغلب مورد آزار و اذیت و تنبیهات بدنی پدرش بوده، که البته پدر هم برای کارهای خود توجیهاتی داشته است. این شاعر نابینا دل خوشی از خواهر و برادرانش هم که ناتنی بوده اند نداشته است:
نه وفا از دو برادر دیدم
نه محبت ز دو خواهر دیدم
سرانجام بنا به دلایلی پدر او را از ارث محروم و از خانه اخراج کرد. همین رفتارهای سنگ دلانه پدر، زمینه ساز تنفر شدید سری از پدر شده است به حدی که اشعار بسیاری در ذم و هجو پدر خویش سروده است:
مرا بابی ست بی رحم و ستمگر
کزو روحم بود دایم در آزار
گویی نابینایی برای این شاعر بینوا کم بود که بعدها گوشش سنگین شد به طوری که در سی و هفت سالگی به کری نیز آراسته شد! فقر، تنهایی و بی محبتی های اعضای خانواده و مرگ زود هنگام مادر، زمینه سرودن اشعاری است که بیان گر روزگار سیاه و خاطر ناشاد اوست:
پولم کم و می گران و غم ارزان است
گوشم کر و درحافظه ام نقصان است
کور است مرا دیده و دل رنجور است
ای مرگ بیا که مردنم آسان است
در رباعی زیر سری از سر ناامیدی خود را به مار تـشبیه می کند. حتی مار از خود خوشبخت تر می داند:
مار ار به جهان نه دست و نی پا ارد
گوش شنوا و چشم بینا دارد
سری که نه آن نه این به دنیا دارد
گر اژدر مـرگ بلعدش جا دارد
بیشترین ارتباط ما با جهان خارج از طریق بینایی و شنوایی است و بدون آنها به راستی چراغ های رابطه تاریک است، بنابراین به سری حق می دهیم که دم به دم آرزوی مرگ نماید. دو بیتی زیر، زبان دل اوست آن را چنان ماهرانه سروده است که بر دل می نشیند و باعث ایجاد هم حسی عجیبی بین خواننده و شاعر می شود:
بهار آمد که خوبان گل بچینند
به طـرف لاله و سنبل نشینند
به جز من صوت بلبل چهره گل
همه هـم بشنوند و هم ببینند
وضعیت معیشت:
سری به سبب نابینایی و فقدان آموزش های علمی، قادر به هیچ نوع اشتغال و فعالیت درآمدزا نبوده است. وی همواره از نداشتن لباس مناسب و وضع معیشت نابسامان خود و بی توجهی پدر در این زمینه می نالد. پس از آمدن به بیرجند، مورد حمایت امیران این شهر قرار گرفت که البته گاهی بنا به مقتضیاتی این حمایت نیز از او دریغ شده است که شاعر بی پناهی خود را در شعر خویش منعکس کرده است:
نه مـرا منزل و نه ماوایی است
واقعا ایـن عجب تماشایی است
که کر و کوری اندرین دنیا
نه ورا خانه باشد و نه سرا
همین نا به سامانی زندگی شاعر را بر آن داشته که شعرش را دست آویزی کند برای چنگ زدن به دامان هر کسی که به یاری اش امید بسته بود. این امر شعر نابش را تا سر حد مدح این و آن تنزل داده بود و پای شاعر را به مجالس باده نوشی این ممدوحان گشوده بود و او را تا درجه مجلس گرم کن این محافل تنزل داده بود. شاید هر کس دیگری به جای سری بود در آن اوضاع و احوال خانوادگی و اجتماعی و با وجود معلولیت جسمانی همین طریق را در پیش می گرفت. اگر جامعه دست لطفش را بر سر این نابغه نابینا می کشید، ذوق خدایی او به بهترین وجه شکوفا می شد و اشعارش رنگ و بوی دیگری می یافت. به خوبی پیداست که این اشعار خواسته ی قلبی او نیست؛ بلکه به جبر زمان آن ها را سروده است. از طرف دیگر، این ممدوحان بی شمار او شاید چندان سخن شناس نبوده اند، احتمالا به همین دلایل است که اغلب این اشعار مدحی نسبت به غزلیات از دل برخاسته او بسیار ضعیف تر و سطح پایین تر است. سری شاعری هزال است و این ویژگی در باره او بسیار چشم گیر است. هجوهایی از او بر زبان ها جاریست که از نظر اخلاقی قابل درج نیست. هجو گویی او نیز پیامد اوضاع زندگی و وضعیت روحی و جسمی اوست که از او فردی ناراضی، حساس و هزال ساخته است.
زندگی روحانی:
این شاعر با وجود همه گرفتاری ها، از جمله کوری و کری هرگز از خدا شکوه ای سر نمی دهد و اعتقاد راسخ به وحدانیت خدا دارد. سید است و شیعه و در اشعار خود بسیار به خاندان امامت اظهار ارادت می نماید:
من سیدم و به مذهب جعفری ام
جز دین محمدی ز هر دین بری ام
مهر سه امام را به جان مشتریـم
قربان تـقی و نـقی و عسکریـم
من سری کورم و بدیعم نام است
ز اولاد رسول و دین من اسلام اسـت
در دوستی پیمبـر و حیـدر و آل
آن کس که مـرا پخته نداند خام است
وی منکران صاحب الزمان را نادان می داند:
من گرچه درین زمانه پر شر و شور
نی چشم و نه گوش دارم و نه زر و زور
شادم که نی ام چو منکر صاحب عـصر
بیگانه ز عقل و دانش و فهم و شعور
زندگی اجتماعی:
سری که از همان روزگار اقامت در قاین، به باده نوشی مبتلا گشته بود، پس از مهاجرت به بیرجند که در آن روزگار محیط مناسب تری برای باده نوشی بود، دائم الخمر شد. چون اعیان و صاحب منصبان و روسای ادارات بیرجند اغلب سری را که با شیرین زبانی خود گرما بخش محفلشان می شد، به مجالسشان فرا می خواندند و سری به بهانه آلام و مصائب و ناتوانی های جسمانی و می خوارگی خود را توجیه می نمود:
بدان که بر من تاریک چشم روشن
حلال تر بود از شیر باده روشن
مرا که پیر خرابات دوسست می دارد
چه غم که صاحب طامات داردم دشمن
ناگفته نماند که سری در بسیاری از اشعار خود از باده نوشی اظهار شرم می نماید و از خداوند طلب عفو می کند:
بیا ساقی پیاپی ساغر می ده که می خواهم
شوم مست و همی گویم که یا غفار آمرزم
ای سری کور و کر و بی عقل و دبنگ
وی گفته تو تمام بی مغز و جفنگ
زان پیش که از کرده پشیمان گردی
رو بهر خدا توبه کن از باده و بنگ
سری و فرهیختگان:
سری که از هوش و استعداد بالایی برخوردار بود و در نوع خود فردی اندیشمند و روشن فکر به شمار می آمد، به حکم «قدر زر زرگر شناسد قدر گوهر گوهری»، شعرا و اندیشمندان و فضلا و صاحبدلان را بسیار دوست می داشت و ارج می نهاد. سری به علامه فرزان بسیار ارادت داشت زیرا ایشان سری را مورد تفقد قرا می داده و برای او کتاب می خوانده و با او هم سخن می شده است. سری، فرزان را در بسیاری از اشعار خود سروده است:
نیست خوش تر ساعتی سری از آن ساعت که فرزان
خواند اشعاری که من جویای آن اشعار باشم
فاش می گویم که با قـلـبی پر از مـهر و محبت
بـنـده آن عـارف فـرزانـه بـیدار باشم
در این دو بیتی بیرجندی می گوید:
عـمـو فـرزان کـه خـود مـو مـهربـونه
چـنـو کـه دل مـو مـه فـزران چـنونه
اگر پرسی ز مو فـرزان کـدونـه
ز سـنـدادان و از خـوبـون زمـونـه
همچنین سری به آیت الله شیخ هادی هادوی بسیار علاقه و با ایشان مراوده داشته است. گاهی پرسش و پاسخ ها منظوم بین ایشان رد وبدل شده است:
به غیر عالم دانش پژوه حضرت هادی
به شاعری نبود کس به قاینات نظیرم
از آن جا که ایرج میرزا مدتی در بیرجند تحت حمایت امیر شوکت الملک می زیسته است، سری با او آشنایی و دوستی داشته است و چنان که از اشعارش بر می آید، ارادت و شیفتگی خاصی نسبت به ایرج داشته است. چنان که در شعری که در مدح «مستوفی» سروده است از او سه چیز را طلب نموده که یکی دیوان ایرج است:
مرا دیگر طمع بـنـمود وادار
کـه خواهم از تو من بعضی ز اشعار
خـصـوص اشـعار ایـرج مـیرزا را
که همچون جان گرامی است ما را
وی در مرگ ایرج، دریغا گوی او می شود و مرثیه ای در سوگ او می سراید:
تـا ایـرج از ایـن دار فنا رخت ببست
جان و تن من با غم و اندوه پیوست
از مردن او شیشه صبرم بشکست
یـک باره عنان طاقتم رفت ز دست
او ایرج را بهشتی می داند:
اکـنـون بـه بـهـشت جاودانی ایرج
بـاشـد بـه نـشاط و کامرانی ایرج
وی هم چنین سوگ سروده ای برای پروین اعتصامی دارد که ماده تاریخ در گذشت او هم است:
بـوسـتـان شـعـرا را گـل نـسـریـن، پـروین
در جوانی ز جهان رفت و به گل گشت نهان
سری افسوس همی خورد و به تاریخش گفت
حـیـف از آن شـاعـره نادره پروین جوان
مقام شاعری سری:
سری در موضوعات مختلف شعر سروده است. از تحمید خدا، مدح رسول و ائمه، بیان درد و رنج ها، شرح غم و شادی ها گرفته تا مدح بزرگان و هجو. شعر های او در قالب های مثنوی، غزل، قصیده، مسمط، رباعی، دوبیتی (به گویش بیرجندی و قاینی) است. سخن سری دارای اوج و فرود است. در غزل ها و رباعی ها و دوبیتی ها، هنرمندی بسیار از خود نشان داده است زیرا آن ها حرف دل اوست. اما آن جا که به اقتضای موقعیت ناچار از پرداختن به ماده تاریخ و مرثیه و تشکر و پیام و نامه منظوم بوده است، سخنش به فرود می گراید و جلوه اشعار غنایی او را ندارد.
نقد زیبایی شناسانه یک غزل از سری:
سری غزل ها و دوبیتی های زیبا بسیار دارد که در این جا برای آشنایی بیشتر با سبک شاعری او یکی از آن ها را از دریچه نقد زیبایی شناسانه به تماشا می نشینیم:
نام: خواهم گریست
قالب: غزل
نوع ادبی: غنایی
درون مایه: هجران یار
بحر: رمل مثمن محذوف
ردیف: خواهم گریست
حرف روی: ـَ ر
تعداد بیت : 7
امـشـب از عـشق تو جانا تا سحر خواهم گریست
تا سحر امشب من از سوز جگر خـواهـم گـریـست
از فـراقـت هـمـچو بلـبـل نـاله سر خواهم نمود
با دو چشم کور در بیـت الـحـزن خـواهم نشست
هر زمان چون طایری بی بال و پر خواهم گریست
همچو یـعـقـوب از غم هجر پسر خواهم گریست
کـرد خـواهـم روی بـر دیـوار و هـر دم زار زار
تا نسازم خـاک را از گـریـه تـر خـواهـم گریست
گـریـه ابـر بـهـاری را نـدیـدسـتـم ولـی
این قـدر دانـم کـز او مـن بیشتر خواهم گریست
تـا مـگـر یـابـم نـشـان یـوسـف کـنـعـان دل
چـون زلـیـخـا بر سر هـر رهگذر خواهم گریست
گه به شهناز این غزل را خواندخواهم گه به شور
گاه همچون سری شوریده سر خواهم گریست
شعر در فراق یار سروده شده است و بیانگر عشق و محبتی است که معرکه کرده است و شاعر احساساتی و نابینای ما را به سرودن غزلی چنین تاثیر گذار و جانسوز واداشته است. همان طور که می دانیم «غزل» زبان دل است و احساسات قلبی، بهترین عامل اهتزاز روح و بهترین بهانه برای سرودن شعر استژ. البته شعری که شعر باشد و از دل بر خاسته باشد و لاجرم بر دل نشیند، نه سخنان یخ زده ای که سرایندگان آن طمع خام داشته اند که از طریق هم نشینی با جادوگر وزن معجزه کنند و با این ترفند بر اریکه دل خوانندگان به سلطانی نشینند. در شعر های جوششی وزن متناسب حالات روحی شاعر خود به خود ایجاد می شود و همراه محتوا چون ژاله صحبگاهان بر گلبرگ لطیف روح و روان شاعر می نشیند و چو نان باده ی نابی در ساغر کلام او می ریزد و کام جان مشتاقان را سیراب می سازد و آنان را به جهان جان خویش می خواند و هم حسی عجیبی می آفریند که خواننده را هم برای لحظاتی شاعر می کند. وزن این غزل "فاعلاتن، فاعلاتن، فاعلاتن، فاعلات (فاعلن)" است. این وزن سومین وزن پر کاربرد شعر فارسی است. انتخاب این وزن نوعی تاکید و جزمیت به غزل داده است که حاکی است از سنگینی درد فراق و گریه بی اختیاری که پیامد قطعی این هجران است .هر «فاعلاتن» گویی هق هق گریه ای است که از هجران یار محبو بش سرداده است.
به گفته شاعر و محقق ارجمند، دکتر شفیعی کدکنی: "وزن لذت موزیکی به وجود می آورد و این در طبیعت آدمی است که از این لذت می برد خواه ناخواه و از طرف دیگر نیز چنان که یاد شد، زبان عاطفه همیشه موزون است زیرا آدمی در انفعالات روحی سخنش مقطع است و تکیه ها و ترجیعاتی دارد که آهنگش متفاوت است."
انتخاب ردیف طولانی «خواهم گریست» که به مقتضای حالات روحی اوست بسیار به جا و حساب شده است چرا که از طرفی بر محوری ترین اندیشه شاعر در این غزل انگشت می گذارد و از طرف دیگر تکرار آن بر ارزش موسیقایی شعر می افزاید. کاربرد ردیف در ادب هیچ زبانی به وسعت شعر فارسی نیست.
در زبان عربی، اعراب آخر کلمات قافیه را میتوان به مقتضای وزن در تلفظ، کشش و توسعه داد اما در فارسی این عامل نیست و همین امر باعث می شود که موسیقی قافیه به وجود کلمات بیشتری نیاز پیدا کند تا جای این کمبود را پر کند. از طرفی امکانات گسترده نحو فارسی به خصوص از نظر جای کلمات در جمله باعث شده که شاعران در ادوار مختلف ردیف های اسمی و فعلی را التزام کنند و در عین حال زبان فصیح خود را نیز از دست نداده اند.
اکثر غزلهای سری مردف هستند. به طوری که از بیست غزلی که در کتاب «زندگی و اشعار سری» سیزده تای آن مردف است. البته سری نگاری است که مکتب نرفته به غمزه مسئله آموز صد مدرس شده است. وی یقینا با توانایی ردیف و خاصیت آن آشنایی علمی نداشته است اما طبع روان و ذوق فطری او چنین آفرینش ها و نگارگری هایی را برایش امکان پذیر کرده است. آخرین هجای ردیف، هجای کشیده «یست» می باشد که بنای آن بر مصوت بلند «ی» است که با کششی صوتی که ایجاد می کند، به بهترین صورت بیانگر غمی بزرگ و مداوم است.
شاعر در این شعر از توانایی آوایی واج ها و تاثیر ایقایی آن در القای اندیشه و فضاسازی عاطفی به خوبی استفاده کرده است. درین غزل 43 بار واج «ر» به کار رفته است که روان بودن اشک و جریان آن را برای ما تداعی می کند. بنای قافیه هم بر همین حرف گذاشته شده که خواه ناخواه زمینه ساز تکرار آن و تاثیر گذاری بیشتر موسیقی آن می شود.
بیت اول: شاعر در این بیت 9 بار از مصوت های بلند استفاده کرده است تکرار مصوت «ا» همچون آه بی پایانی بازتاب اندوهی است که سراسر قلب شاعر را فرا گرفته است. آرایه دیگری که به زیبایی این بیت افزوده است، تکرار (سحر، امشب، خواهم گریست) این تکرار شدت غم هجران را بهتر می رساند.
بیت دوم: شاعر با تشبیه خود به بلبل - که نماد عاشق است – و نیز تشبیه خود به پرنده ای بی پر و بال - که یاد آور ناتوانی های جسمانی شاعر است- ، غم و اندوه و مستاصل بودن خود را به تصویر می کشد.
بیت سوم: شاعر با اشاره به کوری خود به ویژه با تشبیه خود به حضرت یعقوب، غم هجران یعقوب در فراق یوسف را در ذهن خواننده تداعی می کند و از این طریق هم حسی عمیقی را در خواننده ایجاد می نماید.
بیت چهارم: سری در خلوت تنهایی خود به ناچار سر بر دیوار می گذارد و با زاری زار می گرید. چنان که سیل اشک از دیده روانه می سازد و خاک غمکده خود را به اشک می شوید و این بیت با اغراق لطیفی که دارد تنهایی و سوز و گداز او را به خوبی به تصویر می کشد.
بیت پنجم: شاعر با استفاده مناسب از آرایه تشخیص، ابر بهاری را به صورت آدمی گریان مجسم می کند و با یادآوری این که او باران بهاری را ندیده است، بار دیگر خواننده را به نابینایی خود توجه می دهد. با استفاده از تشبیه تفصیلی و مضمری که در شعر خوش می نشیند، خود را از ابر بهاری گریان تر می شمارد و هنرمندانه خواننده را در غم خود شریک می سازد و غم عمیق خود را به او تسری می دهد.
بیت ششم: با تلمیح به ماجرای یوسف وزلیخا، برای حال و هوای عاشقانه خود، فضاسازی می کند به ویژه که یوسف را استعاره از محبوب و زلیخا را استعاره از خود می آورد و خود را عاشقی می داند که همچون زلیخا محکوم به شکست و ناچار از تحمل فراق است و تدبیری جز جنون و نشستن بر سر هر رهگذر و بی پروا گریستن در هجران محبوب ندارد.
بیت هفتم: با آوردن اصطلاحات موسیقی (شهناز و شور) شوری به پا می کند و مراعات نظیری زیبا می آفریند وبا آوردن تخلص خود (سری) از خود به صیغه سوم شخص یاد می کند و در عالم خیال وجود خود را منتزع از سری تصور می کند و با تشبیه خود به او (سری شوریده سر) رندانه تنها خودش را هم چون خودش می شمارد و نظیر دیگری در شوریده سری برای خویش نمی شناسد و تنها همین غزل خود را مناسب ترین ترانه ای می داند که می تواند نوای گریه هایش را همراهی کند.
نقدو نظری درمورد کتاب "زندگی و اشعار سری:
نام کتاب: زندگی و اشعار سری
به اهتمام دکتر محمود رفیعی، تهران، هیرمند، 1385
مولف محترم در آغاز مقدمه ای بسیار وزین و محققانه بر کتاب نوشته اند که در آن به ابعاد گوناگون زندگی و شعر سری پرداخته اند. ابتدا دلیل انتخاب سری و دیوان او را بیان کرده اند و پس از معرفی نسخه های مورد استفاده، نظرات بزرگانی چون استاد محیط طباطبایی، شیخ الملک اورنگ و احمد احمدی را در مورد سری نقل کرده اند و سپس شواهدی از شعر او را برای موضوعات مختلف آورده اند (مرگ مادر، خشونت پدر و...) آن گاه تحت عنوان «نگاهی گذرا به زندگی سری» چهار بعد مهم زندگی شاعر را با توجه به اشعار خودش تحلیل کرده اند. بعد با استناد به اشعار خود سری به منزلت شعر و بیان ویژگی های سبکی و موضوعات شعری او پرداخته اند. تحلیل اوضاع اجتماعی روزگار سری پایان بخش مقدمه است. پس از مقدمه کتاب به ترتیب شامل بخش های زیر است:
غزل ها ( 20شعر )
مخمس ها (2 شعر ) آنچه تحت این عنوان آورده اند در واقع همان مسمط های مخمس است.
مسمط ها ( 2 شعر ) که البته اولی ترجیع بند است نه مسمط )
قصیده ( 2 شعر )
قطعه ( 53 شعر )
مثنوی ( 16 شعر )
رباعی ( 53 شعر )
دوبیتی ها ( 53 شعر ) شامل 2 شعر به گویش معیار، 17 شعر به گویش بیرجندی (که به گویش معیار برگردانده شده است - همچنین در پایان این بخش واژه نامه ای مختصر حاوی واژه های بیرجندی این دو بیتی ها با معنی فارسی آن آمده است)
متفرقه ها (شامل 19 قطعه دوبیتی با موضوعات مختلف از جمله ماده تاریخ وپیام های دوستانه به اشخاص مختلف و یک تک بیت و سه بیت که ظاهرا قصیده ای نا تمام است)
مقالات (شامل مقالاتی چند است که در باب سری نوشته شده است. مقاله که در مجله «یغما» چاپ شده تحت عنوان «سر سوگ سری»، مقاله «یادی از سری» از عبدالحسین فرزین، «مرگ شاعر» از احمد احمدی بیرجندی، «نابینای روشن دل» از آقای اورنگ، «شاعر تیره چشم روشن بین، سری قاینی» از استاد محیط طباطبایی. در خاتمه یاین مقاله یک قصیده به لهجه قاینی بابرگردان فارسی آن آمده است. یک مقاله در باره علامه فرزان در این قسمت آمده است که شاید فلسفه وجودی آن، معرفی بهتر ایشان به خواننده باشد ازباب این که ایشان یک از عزیزتری اشخاص برای سر و از ممدوحان دوست داشتنی و محترم او بوده است. مقالاتی علم و روان شناسانه در باره نابینایان از دکتر محمود رفیعی.
پایان بخش کتاب فهرست عنوان ها و مطلع ها وفهرست اعلام و بلاخره تصویرها آمده است . این فهرست ها به ارزش کتاب می افزاید زیرا به کمک آن استفاده از کتاب ساده تر می شود.
قطع و نوع کاغذ و نحوه صحافی و ویرایش کتاب و طرح روی جلد بسیار مناسب است.
 
تاریخ ثبت در بانک 14 تیر 1395