کد pr-5499  
نام طاهره  
نام خانوادگی جوان  
وضعیت جسمی فقدان حرکتی  
نوع فعالیت هنری  
زبان فارسی  
مهارت خیاطی با سه انگشت  
کشور ایران  
متن زندگی نامه هیچ وقت برای هیچ کاری دیر نیست‌. هر وقت در هر سن و در هر شرایطی بخواهید شروع کنید همان جا اول کار است.

قیچی بزرگ و تیز در 3 انگشت کوچک جا می‌گیرد‌. انگشتان چروکیده، نشان از سوختگی وحشتناکی دارند‌. قیچی یک لحظه از دستان طاهره نمی‌افتد‌. پارچه‌های ساده، گلدار، حریر و ساتن زیر قیچی برش می‌خورند و در عرض چند ساعت به لباس‌هایی زیبا تبدیل می‌شوند‌.
مشتری‌ها هر کدام با کیسه‌ای پر از پارچه در نوبت نشسته‌اند‌. طاهره با آنها گاهی خوش و بشی هم می‌کند و همچنان بدون متر و سانتی‌متر پارچه‌ها را برش می‌زند‌. «طاهره جوان» که بر اثر حادثه‌ای، دچار سوختگی شدید می‌شود و چند انگشتش را هم از دست داده، همچنان به آینده امیدوار است و زندگی را دوست دارد‌. آنچه در پی می‌آید حاصل گفتگوی ما با اوست‌.


ابتدا کمی ‌از خودتان بگویید.

طاهره جوان هستم، 49 سال دارم‌. حدود 35 سال است که خیاطی می‌کنم و هم اکنون با اداره یک مزون در خدمت مردم هستم‌. دو دخترم یکی پزشک است و دیگری لیسانس طراحی دوخت دارد که در کار مزون به من کمک می‌کند.

شما دچار سوختگی شدید شده‌اید‌. برایمان از آن حادثه تلخ بگویید.
یکی از روزهایی که فقط 12 سال داشتم از خواب بلند شدم‌. کتری چای را برداشتم و آن را پر از آب کردم و به سمت اجاق گاز رفتم‌. کبریت را کشیدم و دیگر جز انفجار و آتش چیزی ندیدم. 98 درصد سوختگی و 24 بار عمل جراحی مرا به این شکل و شمایل درآورد که می‌بینید‌. 3 سال در بیمارستان بستری شدم‌. یادم می‌آید درست یک سال شبانه‌روز فقط جیغ می‌کشیدم تا این‌که کم‌کم زخم‌هایم التیام یافت و بهتر شدم.

شنیده‌ایم شما در بیمارستان با همسرتان آشنا شده‌اید‌.
درست است‌. در بیمارستان با همسرم آشنا شدم که او هم دچار 75 درصد سوختگی بود‌. وقتی از بیمارستان مرخص شدم 15 سال داشتم. او به خواستگاریم آمد و با هم ازدواج کردیم و به همراه او به یکی از روستاهای اصفهان به نام «هسته» رفتیم‌. همان وقت تصمیم گرفتم ظاهرم موجب گوشه‌گیری من نشود‌. همه از من می‌ترسیدند، ولی در میان مردم بودم و با همه مراوده می‌کردم. با این‌که تا کلاس پنجم فقط درس خوانده بودم، ولی سعی کردم با فراگیری هنرهایی مثل گلدوزی، خیاطی، قلاب بافی، تزریقات و نقاشی مفید باشم‌.
در اصفهان و روستای هسته، خانه‌ای داشتیم که 6‌اتاق داشت و من 3 اتاق آن را به آموزشگاه اختصاص دادم و کم‌کم درهای موفقیت با یاری خداوند روی من گشوده شد.
همیشه از خدای مهربان سپاسگزارم و با این که یک صورت سوخته دارم، اما در عوض یک هنرمند واقعی‌ام و می‌توانم برای مردم کارآفرینی کنم‌. خیلی از خانم‌ها را می‌شناسم که ظاهری زیبا دارند، تحصیلات دانشگاهی دارند، ولی عاطل و باطل هستند‌، ولی من می‌خواستم کاری کنم که نشان دهم هستم.
در آمدی که از کارم درمی‌آورم برایم مهم نیست‌. چون من 35 سال کار کردم‌. درآمدی که می‌خواستم برای یک خانه و یک ماشین را دارم‌، ولی خوب این خانم‌هایی که اینجا کار می‌کنند خیلی برایم مهم هستند‌. حقوق این خیاط‌ها بین 500 تا 700 هزار تومان در ماه است، یک خانم خیاط در جامعه ما اصلاً چنین درآمدی ندارد‌.

شما فقط خیاطی می‌کنید یا آموزش هم دارید؟
من سالی 3 ماه آموزشگاه دایر می‌کنم‌. چون خدا این هنر را به من داده و من هم باید به بندگان خدا کمک کنم‌. وقتی به بنده‌های خدا چیزی یاد می‌دهم خدا راضی می‌شود‌. من خانم‌هایی که کمی خیاطی می‌دانند را آموزش می‌دهم‌. اگر نیازمند باشند برای آنها چرخ خیاطی می‌خرم، وقتی خوب دستشان راه افتاد یا برایشان مشتری می‌فرستم یا خودم استخدامشان می‌کنم‌. وقتی که من با این شرایط فیزیکی می‌توانم کار کنم، چرا به این خانم‌ها کمک نکنم؟ ما در این مزون حداقل روزی 150 دست لباس می‌دوزیم و خلاصه کار و بارمان به لطف خدا خوب است‌. البته گاهی از ساعت 8 صبح تا 11 شب کار می‌کنیم.

شما چگونه بدون متر و اندازه، لباس می‌دوزید؟
من خیلی دوست داشتم کاری کنم که با همه فرق داشته باشد‌. تصمیم گرفتم هر لباسی را نیم‌ساعت تا یک ساعت بدوزم‌. آن هم با نازل‌ترین قیمت. برای من مهم این است که زندگی همکارانم خوب بچرخد. در حال حاضر 25 نفر در مزون من کار می‌کنند و تعداد مشتریانمان هم خیلی زیاد است‌. ما در اینجا از سانتی‌متر به هیچ وجه استفاده نمی‌کنیم، زیرا با دیدن افراد، سایزشان را می‌شناسیم.

تا به حال شکست را هم تجربه کرده‌اید؟
به اعتقاد من جاری بودن بهتر از راکد بودن است‌. هر شکست می‌تواند سر آغازی بر یک پیروزی باشد. شکست یک تجربه است‌. خب تجربه خیلی مهم است، آدم چگونه تجربه را به دست می‌آورد؟ هر تجربه زمان نیاز دارد‌. وقتی زمان می‌گذرد در این زمان امکان رخ‌داد شکست هم وجود دارد‌. وقتی من در کاری شکست می‌خورم این برای من تجربه می‌شود و من می‌توانم از راه دیگری وارد شوم، وقتی که از راه دیگری وارد می‌شوم به این امید وارد می‌شوم که شکست نخورم اگر هم دوباره شکست بخورم، چه اشکالی دارد؟ دوباره شروع می‌کنم‌. من این همه وقت دارم‌. حتی یک سال عمر آدم یک دنیا وقت است‌. اصلاً نمی‌توانم بگویم 35 سال کار کردم و خسته شدم‌. نه! فکر می‌کنم تازه شروع کرده‌ام و خیلی کارها می‌توانم انجام دهم‌. اگر یک‌ساعت وقت داشته باشم، با خودم می‌گویم این یک‌ساعت را چه کار کنم که به مردم کمک کنم‌. من با این‌که دیابت دارم ولی این باور را دارم که هیچ وقت مریض نمی‌شوم‌. هیچ وقت نمی‌توانم بگویم چون من مریض هستم پس کم در سالن حضور داشته باشم‌. سعی می‌کنم کارهای بیشتر و جدیدتر را انتخاب کنم و هر وقت که با موضوعی مواجه می‌شوم از اول شروع کنم‌.

خانم جوان! شما درآمد خوبی دارید‌. هیچ وقت نخواسته‌اید با انجام جراحی پلاستیک مشکل آثار سوختگی را برطرف کنید؟

درست است، من درآمد خیلی خوبی دارم. خارج از کشور هم موقعیت‌های عالی پزشکی داشتم که بروم و به ظاهر خودم برسم‌. با خودم گفتم «خُب برای چه؟ من چند میلیون خرج خودم کنم که چه بشود؟ من درآمد و پولم را کمک می‌کنم به کسی که واقعاً احتیاج دارد‌. من می‌توانم هزینه‌ای را که می‌خواهم خرج خودم بکنم به 4 یا 5‌نفر تا از جوان‌ها بدهم تا چرخ زندگیشان بچرخد‌. من 50‌نفر بی‌سرپرست دارم که خرج خانه‌شان را می‌دهم و ماهی 3 یا 4 جهیزیه برای رضای خدا می‌دهم.

من هیچ وقت فکر نکردم که برای زیبا شدن باید عمل کنم‌. من دست دارم، پا دارم‌. من الآن ابرو ندارم، خوب مداد می‌کشم، چرا باید خرج کنم تا مو بکارم؟ من همین‌جوری هم بسیار زیبا هستم‌. از خانم‌هایی که مرتب به فکر تغییر قیافه و زیبایی خودشان هستند تعجب می‌کنم‌. به نظر من هر چیز طبیعی‌اش زیباست.

شما برای تقویت روحیه‌تان چه کارهایی انجام می‌دهید؟
در زندگی هر کسی ناراحتی، دلسردی، غم و مشکلات هست‌. خوب در زندگی من هم بوده‌. من هیچ وقت در کارم کم نیاوردم چون هر مشکل کاری را براحتی حل کردم‌. کار هیچ وقت من را خسته نمی‌کند‌. در خانواده هم اگر مشکلی بوده سعی کردم با روحیه‌ای شاداب و خیلی محکم و استوار با این قضیه روبه‌رو شوم‌.

و آخرین سخن با مخاطبان چاردیواری؟
هیچ وقت برای هیچ کاری دیر نیست‌. هر وقت در هر سن و در هر شرایطی بخواهید شروع کنید همان جا اول کار است‌. ناامیدی هم دلیل ندارد‌. برای من اصلاً درصد سوختگی‌ام مهم نیست‌. مهم خودم هستم‌. شاید من در مهمانی‌ها لباسی بپوشم که خانم‌ها من را نگاه کنند، مهم خود منم، مهم دل من است‌. من ناخن مصنوعی می‌گذارم و در دستم انگشتر هم می‌اندازم‌. من فکر می‌کنم یک خانم خانه‌دار خیلی کارها می‌تواند بکند که مفید باشد‌. آخر عاطل و باطل بودن تا کی؟ واقعا نمی‌خواهم کسی را ناراحت کنم، اما تا کی می‌خواهیم جلوی آینه بایستیم و خودمان را ورانداز کنیم‌. زیبایی خوب است، اما همه چیز نیست‌. من فکر می‌کنم کار، نشاط می‌آورد‌. شما دقت کنید، بیشتر خانم‌هایی که از بیماری افسردگی رنج می‌برند، چرا این‌گونه هستند‌. بی‌هدفی و بیکاری موجب افسردگی می‌شود‌. همیشه برای آغاز، وقت هست‌. باور ندارید همین امروز امتحان کنید‌.
منبع: روزنامه جام جم، دوشنبه 19 مرداد 1388
 
تاریخ ثبت در بانک 16 خرداد 1395  
فایل پیوست
تصویر