کد pr-45745  
نام منیره  
نام خانوادگی نوری  
وضعیت جسمی نابینا  
نوع فعالیت هنری  
زبان فارسی  
تحصیلات کارشناسی ارشد  
مهارت هنرمند گلیم بافی  
اهم فعالیت ها کتابدار بخش نابینایان کتابخانه مرکزی مشهد  
کشور ایران  
استان خراسان رضوی  
شهر مشهد  
توضیحات منیره نوری در نوجوانی نابینا می‌شود و پس از تحصیل در مقطع کارشناسی ارشد در بخش نابینایان کتابخانه مرکزی مشهد مشغول به کار است.
وی در حوزه هنر و صنایع دستی نیز فعالیت می‌کند. مدرک فنی حرفه‌ای گلیم بافی دارد و سرپرست بخش بافت عروسک در یک تولیدی است.
 
متن زندگی نامه منیره نوری – مشهد - رادیو سوینا، برنامه آوای تلاش 20 - 14 بهمن 1399
پیاده شده توسط محمدیاری به تاریخ 18 خرداد 1400

مجری: ممنون که دعوت ما را پذیرفتید. یک معرفی مقدماتی داشته باشید، و من در ادامه با سوالات برنامه در خدمت شما خواهم بود.
نوری: من هم سلام عرض می‌کنم خدمت شنوندگان گرامی، و ممنون از شما که قابل دانستید و من را به برنامه خودتان دعوت کردید تا با هم گفتگویی داشته باشیم. من در خدمتتان هستم.

مجری: وضعیت بینایی شما به چه شکلی است، و علل و ریشه مشکل بیناییتان چه است؟
نوری: علت بیماریم آب‌مروارید مادرزاد بود که خب حالا در طی این سالها اتفاقات مختلفی پیش آمد که منجر به گلوکوم شد و بیناییم کم شد، و الآن از این بینایی چیزی در حدود تشخیص رنگ و نور و تصاویر خیلی بزرگ مانده، که البته این بینایی در حد اطمینان نیست که من بخواهم تردد بدون عصا داشته باشم در معابر و خیابانها.

مجری: راجع به تحصیلاتتان در دوره‌های دبستان و راهنمایی و دبیرستان توضیح می‌دهید؟
نوری: من ابتدایی را در مدرسه تقوا در خیابان فرامرز عباسی مشهد، که البته راهنمایی و دو سال اول دبیرستان را آنجا خواندم. سال سوم و پیشدانشگاهی را در دو مدرسه مختلف عادی گذراندم، بخاطر اینکه مدرسه‌ای که سوم دبیرستان را در آن خواندم پیشدانشگاهی نداشت و نمونه دولتی بود، و سال بعد هم پیشدانشگاهی مدرسه هفده شهریور بود، که هردوی این مدرسه‌ها مدارس عادی بودند.

مجری: یعنی شما الآن خط بریل را در مدرسه تقوا یاد گرفته‌اید، یا درشت خط می‌خواندید آن موقع؟
نوری: نه، من خط بریل را یاد گرفتم، ولی خط عادی را هم بلد بودم. البته مدرسه اجازه نمی‌داد من خط عادی کار کنم. ولی من خودم خط عادی را بلد بودم و می‌توانستم کار بکنم.

مجری: یکی از مسائلی که بخصوص دانش‌آموزان و دانشجویان نیمه‌بینا خیلی دربرابرش مقاومت می‌کنند یادگیری خط بریل است، و خوششان نمی‌آید خط بریل را یاد بگیرند. حالا خیلی برای من جالب است، شما با وجود اینکه می‌دیدید و حتی خط بینایی را هم می‌توانستید بخوانید، ولی این خط بریل را یاد گرفتید. حالا اینکه ناشی از همت خودتان بوده یا اجبار مدرسه، نمی‌دانم. راجع به این بیشتر توضیح می‌دهید؟
نوری: بله، زمان مدرسه به علت اینکه سنمان کمتر بود یک جورهایی جبر بود. ولی خب این جبر شاید به نفعمان بود. چون اگر من مقاومت می‌کردم و اصرارم روی این بود که خط عادی را بخواهم یاد بگیرم، خب در سن بزرگسالی یادگیری خط بریل و کار کردن روی حس لامسه سختتر است. خیلی دوست داشتم که آن زمان خط عادی کار کنم، ولی خب اولیای مدرسه اجازه ندادند و من بریل کار کردم.

مجری: و چقدر هم الآن راضی هستید که این اتفاق افتاده. نکته اول اینکه خب شما الآن این راه را رفته‌اید، یاد گرفته‌اید، نتیجه‌اش را هم الآن گرفته‌اید، و نتنها تأیید می‌کنید که این اتفاق باید بیفتد، بلکه خودتان هم الآن شده‌اید فردی که دارید مربیگری می‌کنید و سایر دوستان را تشویق می‌کنید که حتی اگر بیناییشان هم خوب است، بیایند کنار یادگیری خط بینایی خط بریل را هم یاد بگیرند. دوم اینکه چقدر خوب است که خود آموزش و پرورش استثنایی این را اجبار کند برای افرادی که مشکل بینایی دارند. حتی آنهایی هم که نیمه بینا هستند و می‌توانند خطوط عادی را بخوانند به قول شما مجبورشان کنند که خط بریل را یاد بگیرند. چون واقعاً قابل پیشبینی نیست، طرف می‌بینی که در سن هفت هشت سالگی بینایی خیلی خوبی دارد، ولی آسیب بیناییش کاهش تدریجی دارد، و به فرض در سن پانزده شانزده سالگی دیگر قادر به خواندن حتی خطوط درشت خط و یا پای تخته هم نیست. بنابراین خط بریل می‌شود یک ذخیره، یک خط ذخیره‌ای که بعدها بتواند از آن استفاده بکند. کاش این قانون را آموزش و پرورش استثنایی در تمامی مدارس پیاده کند، و علاوه بر خط درشت‌خط برای افراد نیمه بینا مجبورشان کنند که خط بریل را هم یاد بگیرند که بعداً به مشکل نخورند. چون واقعاً این یک معضلی است، الآن خیلی از دوستان نابینا در دانشگاه یا در سالهای آخر دبیرستانشان که نیاز به خط بریل دارند بریل بلد نیستند. می‌توانم اینجوری بگویم که طرف دیپلمش را گرفته و دوران مدرسه‌اش را تمام کرده، ولی هنوز خواندن و نوشتن بلد نیست.
«خانم نوری» شما بعد از اتمام دوران دبیرستان دانشگاه کجا قبول شدید، و الآن درواقع تحصیلات دانشگاهیتان در چه سطحی است؟
نوری: من سال 1386 دانشگاه آزاد مشهد دبیری زبان و ادبیات فارسی قبول شدم، و چهار سال آنجا درس خواندم دوره لیسانسم را، و سال 1391 تا 1393 ارشد زبان و ادبیات فارسی با موضوع پایاننامه «بررسی روانشناختی شخصیتهای کلیدر» را به اتمام رساندم.

مجری: در زمینه شغلی الآن در کجا مشغول به کار هستید؟
نوری: من از اردیبهشت 1398 در کتابخانه مرکزی امام خمینی مشهد نهاد کتابخانه‌های عمومی مشغول به کار هستم.

مجری: خب آنجا درواقع برای بخش خاصی فعالیت می‌کنید، یا نه، کل درواقع خدمات کتابخوانی و کتاب‌رسانی به افراد بیناست، به چه شکلی است؟
نوری: نه، ما آنجا بخش نابینایان داریم، و مثل سایر کتابخانه‌های عمومی که خدمات می‌دهیم به بچه‌های نابینا، از امانت کتاب بریل و گویا گرفته تا گویا سازی کتاب و جزوات درسی، بریل کردن جزوه‌ها و گاهی اوقات کتابهایی که مورد نیاز است. یک سری خدمات کتاب رسانی بصورت ارسال، و آموزش کامپیوتر، آموزش خط بریل، جلسات هم‌اندیشی، جلسات نشست کتاب، و برنامه‌های اینجوری داریم در کتابخانه.

مجری: بعد شما الآن چند تا کاربر نابینا دارید در کتابخانه‌تان؟
نوری: ما تا الآن حدوداً 330 نفر (اگر اشتباه نکنم) عضو نابینا داریم.

مجری: الآن حدوداً چند عنوان کتاب صوتی دارید در کتابخانه؟
نوری: بیشتر از ده هزار عنوان کتاب صوتی ما در آرشیو کتابخانه قسمت گویا داریم.

مجری: بخش کتابخانه بریلتان به چه شکل است؟ آن چند جلد است؟
نوری: عناوین بریلمان اگر اشتباه نکنم، چون اخیراً یک سری کتابهای اهدایی داشتیم و یک سری کتابهایی که باید ثبت بشود، اگر روی هم رفته بخواهم بگویم یک چیزی نزدیک به چهارصد عنوان کتاب بریل داریم، که حالا از دایرة‌المعارف گرفته تا موضوعات مختلف شامل می‌شود که به بچه‌ها ارائه می‌دهیم.

مجری: «خانم نوری» شما ظاهراً خب بین تحصیلات کارشناسی و ارشدتان فکر کنم یک وقفه کوتاهی بوده، و بعد از اینکه فارغ‌التحصیل هم شدید و تا زمانی که آمدید مشغول به کار شدید در کتابخانه باز یک وقفه‌ای اتفاق افتاده. شما در این مدت چکار می‌کردید، و فعالیتتان چه بود؟ یا اصلاً الآن غیر از اینکه در بخش نابینایان کتابخانه مرکزی مشهد مشغول به کار هستید، غیر از این سمت فعالیت دیگری هم دارید؟
نوری: من خب سال 1390 که درسم تمام شد، حالا بخواهم بصورت خلاصه بگویم یک جاهایی کار کرده‌ام، ولی نه بعنوان فعالیت هنری. فعالیت هنری را در کنار اینکه جاهای مختلف می‌رفتم کار می‌کردم، چون علاقه داشتم، سال 1390 یک دوره گلیم بافی بود که شرکت کردم و از سازمان فنی و حرفه‌ای مدرکش را گرفتم. خب باز 1391 تا 1393 که دانشگاه رفتم، و باز 1393 همینطور این فعالیتها ادامه داشت تا سال 1395 که من با کار بافتنی با ماشین آشنا شدم. تا همین الآن که با شما صحبت می‌کنم این کار را در کنار کار کتابخانه من ادامه می‌دهم.

مجری: خب چه شد که اصلاً رفتید سراغ هنر و صنایع دستی؟
نوری: من راستش از دوران کودکی خیلی علاقه داشتم. یعنی آن موقع که بیناییم خوب بود به نقاشی خیلی علاقه داشتم، و فکر می‌کردم که در آینده یک نقاش می‌شوم. یعنی چون بیناییم خوب بود تصورم این بود. و با تکه پارچه‌ها و تکه‌های ابر یا کلاً هر چیز دور ریختنی که دم دستم می‌رسید کاردستی درست می‌کردم. بافتنی هم چون مادرم انجام می‌داد و خیلی در بافتنی متبحر بود و عروسک می‌بافت البته با میل بافتنی، خب من چون سنم کم بود نمی‌توانستم یاد بگیرم، ولی این ذوق را داشتم که این کار را انجام بدهم. و خب بزرگتر که شدم مدرسه دوران راهنمایی در درس هنر به ما بافتنی با میل را یاد دادند. ولی خب آنجا یک چیزی بود که جنبه رفع تکلیف داشت، بخصوص مدارس متأسفانه استثنایی آنجوری استعدادیابی نمی‌کنند که اگر کسی زمینه‌اش را دارد بخواهند وقت بگذارند یا دنبالش باشند که پیگیری کنند کارش را. ولی خب دیگر من همینطور که به مرور گذشت و گذشت و امکانش فراهم شد، این سالها گذشت تا زمانی که واقعاً امکانش فراهم شد، و اول که کار گلیم را انجام دادم، قبل از آن هنرهای دستی خیلی ساده‌تر مثل مرواریدبافی را انجام می‌دادم. هر چیزی که دستم می‌آمد و فکر می‌کردم که نیاز به بینایی ندارد و من از پسش برمی‌آیم را انجام می‌دادم.
تا اینکه خب سال 1395 از طریق خانم زهرا همایی با کار بافندگی با ماشین آشنا شدم، که البته ما چون دو تا شهر متفاوت بودیم از همدیگر، و در مشهد متأسفانه هیچ کس این کار را بلد نبود، و حتی حاضر نبودند که به من آموزش بدهند، ما از طریق واتساپ از طریق تلفن، یعنی دیگر هر چیزی که دستمان می‌آمد، با یک خانمی آشنا شدیم که ایشان خب بینا بود و کلاً شاگردهایش همه بینا بودند، و اصلاً تا به حال هنرجوی نابینا نداشت، خانم همایی برای ایشان توضیح می‌دادند و ایشان به من آموزش می‌دادند. من آن اصول ابتدایی را از ایشان یاد گرفتم و مابقی‌اش را دیگر حالا از خانم همایی می‌پرسیدم، مثلاً دستورالعمل بافت مثلاً لباس یا حالا هر چیز دیگری.
بعد خب آن خانم هم که مربی من بود اوایل شاید خیلی اعتماد نداشت، ولی صبور بود. بعد من از طریق ایشان با واسطه با یک خانم دیگری آشنا شدم که ایشان یک کارگاه داشتند و عمده کارشان کار عروسک بود، و من کار عروسک بافی را از ایشان یاد گرفتم و کلاً به عهده من شد که بخش بافتن عروسک را من انجام بدهم. آماده سازی آن اسکلت عروسک و لباسهای عروسک و کلاً هر چیزی که مربوط به تنه و لباس عروسک می‌شد را من انجام می‌دادم. و دیگر این یک استارتی شد که من کار را شروع کردم و تا الآن، حتی الآن هم که کار کتابخانه را دارم انجام می‌دهم، کار بافتنی را باز هم رها نکرده‌ام و انجام می‌دهم.

مجری: این خیلی جالب است که شما شروع کرده‌اید رفته‌اید یاد گرفته‌اید، و حتی مدرک فنی حرفه‌ای هم توانسته‌اید بگیرید، و اینکه شما به هر حال از همان کودکی خودتان می‌رفتید حالا تکه پارچه‌هایی پیدا می‌کردید و بعد می‌آمدید کاردستی درست می‌کردید، و صنایع دستی مادرتان را نگاه می‌کردید، و در مدرسه هم یک سری هنرها را توانسته‌اید یاد بگیرید، و بعداً در سال 1390 آن مدرک فنی حرفه‌ای را گرفته‌اید، و از 1395 به بعد آمده‌اید شاگرد خانم همایی شده‌اید، آن هم بصورت تلفنی. درواقع نکته‌ای که خیلی برای من ایجاد سوال کرده و برای من جذاب است همین بخش است. چه انگیزه‌ای در شما بود، یعنی چه چیزی شما را وادار کرده بود که حاضر بشوید بصورت تلفنی یا در قالب همان حالا شبکه‌های اجتماعی این هنر بافندگی را یاد بگیرید و به صنایع دستی بپردازید؟ در صنایع دستی قطعاً نیاز است که طرف بصورت حضوری این حرفه را یاد بگیرد. این انگیزه از کجا آمد، و اصلاً با چه رویکرد رفتید سراغ این موضوع که می‌شود بصورت تلفنی هم یاد بگیرید، و یاد هم گرفتید؟
نوری: من راستش فکر می‌کنم واقعاً چیزی که خیلی موثر است علاقه است. من دو تا نکته را اینجا باید خدمتتان بگویم. یکی اینکه من خب چپ دست هستم، و کلاً چون چپ دستها عملیاتی هستند، در همه جا، در آموزش موسیقی، در آموزش یک سری کارها که یدی است، مربیها چون بیشتر شاگرد یا هنرجوی راست دست دارند، خب یک مقدار چالش دارند با آنها. بخصوص اینکه باز طرف یک اقلیتی در اقلیت باشد. یعنی مثلاً من مشکل بینایی هم داشته باشم. خب واقعاً تلفنی سخت بود. من ریسک کردم، چون باید آن ماشین را تهیه می‌کردم، و آن موقع شاغل نبودم، و تمام پس‌اندازم را گذاشتم وسط که دیگر این کار را واقعاً انجام بدهم، بخاطر علاقه‌ای که داشتم. و یادم است سر بافت یک لباس من به جرأت می‌گویم که بیشتر از سی‌و‌پنج مرتبه این لباس را من بافتم تا ساعت دو‌و‌نیم نصف شب که آخرین باری که بافتمش دیگر داشتم مثلاً این را کور می کردم که از روی ماشین دربیاورم و کلاً کار تمام باشد، دانه آخری که این قرار بود که دیگر کور بشود از سوزن دررفت، و من آن موقع هنوز کامل بلد نبودم این را چجوری بخواهم بگیرم. یعنی برای منی که تازه کار بودم و بلد نبودم، این به این معنی بود که باید همه را بشکافم و دوباره این را ببافم. فردا صبح که بافتم این بافت من اینقدر این کاموا بافته شده بود، که نهایتاً که موفق شدم، پشت و روی این لباس کوتاه و بلند شده بود. چون نخ اینقدر کش آمده بود که آن طرف که صاف بافته شده بود و خیلی نخش استفاده نشده بود خوب بود، و این طرف که سی‌و‌پنج مرتبه بافته شده بود قشنگ بلندتر از پشت لباس بود. به هر حال علاقه خیلی مهم است، علاقه خودش انگیزه می‌آورد. البته انگیزه مهم است. البته علاقه به تنهایی موثر نیست، باید هم تلاش بکنی، هم علاقه، هر دو باهم می‌تواند. استعداد به تنهایی، اینها هر کدام جای خودش، ولی تلاش خیلی مهم است.

مجری: اشاره کردید که سال 1390 مدرک فنی حرفه‌ای گرفتید در گلیم بافی. برای یادگیری و اخذ این مدرک چه چالشهایی داشتید؟ و چطور حل می‌کردید این چالشها را؟
نوری: در زمینه اخذ مدرک که دو مرحله دارد، یک مرحله عملی و یک مرحله کتبی. در مرحله عملی که ما با افراد بینا فرقی نمی‌کردیم، و همان امتحانهایی که آنها باید می‌دادند را ما هم گذراندیم. مرحله کتبیش سخت بود که باید خودمان منشی می‌بردیم، یا یک نفر برای چند نفر می‌خواند و دغدغه سختی بود، و در این زمینه مشکل خاصی جز اینجا نبود. ولی برای منشی بافت متأسفانه موانع زیاد بود. اولاً سازمانهایی که می‌توانستند بانی باشند و مدعی بانی بودن برای حمایت کردن افراد نابینا و معلول هستند مثل بهزیستی، که در زمینه‌های مختلف همیشه اعلام می‌کند که «شما قدم را بردارید، خود اشتغالی کنید، ما پشتیبانتان هستیم» به هیچ عنوان اینجوری نبود و نیست. و حتی من مراجعه کردم، آنها ماشین داشتند در انبارشان، ولی حاضر نشدند که استفاده کنند، حاضر نشدند که ساپورت کنند. سازمان بهزیستی مراجعه کردم و درخواست کردم که من را ساپورت کنید که ادامه کار را حداقل یا خانم همایی از تهران بیایند مشهد، یا اینکه من را بفرستید تهران آموزش کاملتری را ببینم. چون واقعاً تلفنی سخت است، و من تا آنجا که ادامه داده بودم خوب بود، ولی باید بازهم حضوری یک نکاتی را مراجعه می‌کردیم، که بهزیستی همکاری نکرد.
من با همان مرارت و سختی بازهم آمدم و همان چیزهایی که سخت بود را تلفنی از ایشان یاد گرفتم، و نمونه کار بردم برای بهزیستی که ببینید اینها نمونه کار است، خب شما که حمایت نکردید در آموزش، بیایید حمایت کنید که من همین آموزش را به بچه‌های خودمان بدهم. چون واقعاً ساپورتی نکردند. چون حتی می‌توانستند مربی را بیاورند سازمان بهزیستی، و در کنار من دیگران هم استفاده بکنند، ولی به هیچ عنوان این کار را نکردند.

مجری: «خانم نوری» وجود افرادی مثل شما خیلی ارزشمند است، بخصوص در جامعه افراد نابینا. چرا؟ از یک طرف شما خب یک هنری را بلد هستید. بعد می‌آیید این هنر را به دیگران یاد می‌دهید، اشتغال زایی می‌کنید، و آنها هم می‌روند یاد می‌دهند و برای تعداد دیگری اشتغال زایی می‌کنند. یعنی یک زنجیره‌ای دارد اتفاق می‌افتد.
الآن محصولاتی که حاصل دست شماست و شما تولید می‌کنید، تولید می‌شود و به فروش می‌رسد؟ درواقع بازار فروشی دارد یا خیر؟
نوری: بازار فروش بله. حالا البته متأسفانه از اسفند پارسال که بحث بیماری کرونا پیش آمد، یک مقداری شدت تقاضا بخاطر اینکه ما نمی‌توانستیم مراجعه کنیم مکانهای مختلف کمتر شد. ولی باز هم ما خب ارسال به جاهای مختلف داشتیم، ارسال حتی به تهران داشتیم. درست است که برای یک سری از بچه‌های نابینا زمینه‌اش فراهم نشد که بیایند یاد بگیرند، اما در زمینه فروش توانستند موفق باشند، یک درآمدی را برای خودشان مختصر داشته باشند که باز هم به نظر من جای امیدواری دارد. چون به هر حال به نوعی یک اشتغال زایی خیلی کوچک می‌شود گفت شده برایشان.

مجری: یعنی الآن محصولات شما به شهرها و استانهای دیگر هم ارسال می‌شود، و همین عروسک دیگر، درست است؟
نوری: بله عروسک. البته ما محصولات دیگر هم داریم، ولی خب بیشتر عروسک متقاضی دارد، چون عکسهایش در تلگرام است و ما یک کانال کلاً عروسکی داریم، از آن طریق خب بیشتر با عروسکهایمان آشنا هستند.

مجری: در دورانی که قبل از اینکه با خانم همایی آشنا بشوید و شما این هنر را یاد بگیرید، به مراکز و کارگاههایی که مراجعه می‌کردید، واکنششان چه بود نسبت به شما؟ نمی‌گفتند شما نابینا چطوری می‌خواهید یاد بگیرید؟
نوری: آشنایی با ماشین بافتنی از زمانی شروع شد که با خانم همایی آشنا شدم، و از آن زمان دنبال این بودم که بروم کارگاههای مختلف، که عرض کردم متأسفانه با آموزشگاهها تماس می‌گرفتم، حاضر نمی‌شدند، یعنی تردید می‌کردند، یا اعتماد نمی‌کردند و می‌ترسیدند. چون اصلاً کلاً قبل از آموزش با نابینا آشنایی نداشتند. بعضی ها مشکل بینایی را با مشکل ذهنی اشتباه می‌گیرند، و فکر می‌کنند اگر طرف مشکل بینایی دارد ذهنش است که مشکل دارد، فکر نمی‌کنند چشمش است که مشکل دارد. یعنی به نظر من ما قبل از اینکه بخواهیم این کارها را انجام بدهیم باید فرهنگ‌سازی بکنیم که مردم از لحاظ روانی و روحی و عاطفی و احساسی و رفتاری یاد بگیرند که چطوری با معلولین مواجه بشوند. ما هنوز اینها را یاد نگرفته‌ایم متأسفانه. با وجود اینهمه شبکه‌های اجتماعی هنوز یک دست گرفتن عادی که می‌خواهی از خیابان رد بشوی را مردم بلد نیستند، و این وظیفه رسانه‌هاست که اینها را تبلیغ کند. چرا باید فقط سالی یکبار سالی دوبار 23مهر 12آذر فقط بیایند دستاوردهای نداشته بهزیستی را عنوان بکنند، و هیچ اشاره‌ای به فرهنگ سازی رفتار درست با نابیناها نشود. این به نظر من مقدم بر هر چیز است.

مجری: درمورد آن مراجعه به کارگاهها که من اشاره کردم خاطرم است خانم همایی دقیقاً همین حرف شما را می‌زد. ایشان می‌گفت که: آن اوایل به یکی از آموزشگاهها زنگ زدم و گفتم که من می‌خواهم بیایم ثبتنام کنم برای یادگیری بافندگی، بعد مربی گفت که «خب پاشو بیا دیگر، ما که مشکلی نداریم، تشریف بیاورید ثبتنام کنید.» بعد گفتم که آخر می‌دانید چه است؟ من نابینا هستم. بعد این را که گفتم آن خانم آن طرف تلفن گفت «الله اکبر!» یعنی چه؟ یعنی شما نابینا هستید و چطوری می‌خواهید بیایید یاد بگیرید!
منظورم این است که خب متأسفانه این نوع واکنشها دیده می‌شود، و باید افرادی مثل شما یا خانم همایی پیشگام بشوند پیشقدم بشوند یاد بگیرند و این اصلاح نگرش را، چون ببینید خانم نوری، من یک اعتقادی که همیشه دارم این است که «اصلاح نگرش در جامعه» که شما به آن اشاره می‌کنید دو بخش است. یک بخش انتظاراتی است که ما از جامعه داریم، حالا اصلاح در رفتار در گفتار در طرز تفکر. و یک بخش آن هم برمی‌گردد به خود ما، اینکه خود ما چه داریم، خود ما چقدر توانمند هستیم، خود ما چقدر تلاش می‌کنیم. خب طبیعتاً فردی مثل شما فردی مثل خانم همایی، فرقی نمی‌کند، آن کسی که شاعر است، آن کسی که نوازنده است، آن کسی که تحصیلات آکادمیک دانشگاهی دارد، اول باید یک توانمندی از خودمان نشان بدهیم، ما خودمان یک قدمی برداریم، بعد بتوانیم از طریق توانایی و هنر یا حرفه و مهارتی که از خودمان نشان می‌دهیم روی دیگران آن تأثیر را بگذاریم تا اصلاح نگرش اتفاق بیفتد. الآن خب وقتی مربیان بینا می‌بینند که خانم نوری خانم همایی می‌توانند در زمینه صنایع دستی فعالیت کنند خب طبیعتاً اصلاح نگرش اتفاق می‌افتد. یعنی به این باور می‌رسند که بله، افراد نابینا هم می‌توانند یاد بگیرند. البته خب متأسفانه یک جاهایی یک حکم کلی صادر می‌شود، که این حکم کلی یک جاهایی خوب است، یک جاهایی بد است. الآن خب خوبیش این است که شما را وقتی می‌بینند این حکم کلی را می‌دهند که «بله، افراد نابینا می‌توانند یاد بگیرند.» خب یک بدی هم که دارد این است که وقتی یک فرد نابینا یک جا نمی‌تواند کاری را انجام بدهد یا به هر حال از پس آن کار خوب برنمی‌آید یا زمان به او داده نمی‌شود، این حکم کلی دوباره صادر می‌شود که «افراد نابینا نمی‌توانند.»
ولی خب در هر صورت آن بحث اصلاح نگرش که راجعبش صحبت می‌کنیم، از من و شما و افراد نابینای دیگر شروع می‌شود که باعث می‌شود که روی جامعه تأثیر بگذاریم، و جامعه هم بتوانند به این باور برسند که ما هم می‌توانیم کارهایی انجام بدهیم، و حتی در بعضی از زمینه‌ها بهتر از دیگران هم این کارها را بتوانیم به انجام برسانیم.
خود فرد هم برود روی توانمندیهایش کار بکند. به هر حال به قول شما در یک زمینه‌هایی استعداد دارد، در یک زمینه‌هایی علاقمند است. قرار نیست همه دکتر بشوند، قرار نیست همه مدیر و معلم بشوند. خب یک سریها می‌روند سراغ موسیقی، یک سریها می‌روند سراغ تحصیلات، یک سریها می‌روند سراغ ورزش، و مهم این است که فرد آن توانمندی و علاقه‌اش را بشناسد و در آن حوزه خودش را تقویت کند. و نکته صحبت من اینجا بود که من معتقدم صدای رفتار قویتر از صدای کلام و زبان ماست، و اگر که من ورزشکارم و اگر که من تحصیلات آکادمیک دارم، یا موسیقیدان و خواننده و یا اینکه در زمینه صنایع دستی فعالیت می‌کنم، باید اینقدر خوب کار کنم که آن باور را در افراد تغییر بدهم و نگرش مثبت ایجاد بشود. چرا؟ به این دلیل که فرصت به سایر افراد هم برسد. چون وقتی که فرضاً یک فرد می‌بیند که خانم نوری در حوزه صنایع دستی موفق است، خب طبیعتاً به افراد نابینای دیگر هم اعتماد می‌کند و به آنها هم فرصت داده می‌شود، و آنها هم می‌توانند وارد بازار کار بشوند.
فقط یک نکته‌ای را نباید از قلم بیندازیم، و آن هم اینکه در تمامی این زمینه‌ها نیاز است که به هنرجوها یا کلاً افراد نابینا فرصت و زمان داده بشود، و این انتظار را نداشته باشیم که مثلاً کاری را که یک فرد بینا در ده دقیقه انجام می‌دهد، زمان آموزش انتظار داشته باشیم که فرد نابینا هم در همان ده دقیقه آن کار را انجام بدهد. فقط کافی است که مدیران مدارس معلمان مدارس مربیان اساتید دانشگاه و تمامی کسانی که شاگرد نابینا دارند و در حوزه و در هر فعالیت و حرفه‌ای که با این دوستان کار می کنند فرصت بیشتری به آنها بدهند. بلافاصله بعد از این فرصت مطمئناً پاسخ اعتماد را خواهند داد، و می توانند به خوبی در آن زمینه کار کنند.
شاید خیلی از هنرجویان نابینا دوست داشته باشند که در حوزه صنایع دستی هنر و حالا بطور خاص بافندگی عروسک فعالیت کنند و در این حوزه کار بکنند. این حوزه چه چالشهایی دارد برای افراد نابینا که شما بخواهید الآن پیشاپیش بگویید که هنرجویان نابینا آمادگیش را داشته باشند ازنظر ذهنی، که بعداً به این چالشها برخوردند سریع کوتاه نیایند؟
نوری: سوال خیلی خوبی پرسیدید. ببینید، چون کار با یک ماشین است، قطعاً در مراحل مختلف آموزش بافتنی پیش می‌آید. ما یک اصطلاحی داریم به نام «دونه گرفتن» که دونه‌های بافتنی را باید با ابزاری به نام دونه گیر بگیریم. خب این یک مقداری تا جا بیفتد و کارش روی روال باشد طول می‌کشد و احتمال خطا خیلی زیاد است، و دونه در رفتن و اینها چیزهایی است که یک فرد بینا می‌تواند آن دونه‌ای که دررفته را بگیرد، ولی برای یک نابینا ممکن است این با سختی صورت بگیرد. بیشتر ترس ما این است که وقتی تنها می‌شویم و مربی پیشمان نیست، یا وقتی سوزن می‌شکند، تعویض سوزن، روغن زدن ماشین، یک سری کارهای اینجوری وجود دارد که ممکن است یک ترسهایترسهایی را داشته باشد، و من اینها را خب داشتم، ولی واقعاً مقاومت کردم. این مقاومت خیلی مهم است. کلاً در انجام هر کاری در برابر سختیش آدم بتواند مقاومت کند و ایستادگی کند، خب می‌تواند موفق باشد به نظر من.

مجری: درباره تشخیص و ترکیب رنگها در بافندگی چکار می‌کنید؟ و راهکارتان چه است برای افراد نابینا؟
نوری: ببینید، ماشین بافتنی یک آنتن دارد که این آنتن دوشاخه است، که آن شاخه‌ها مثل شاخک زنبور است، که نخ از داخل آنها رد می‌شود. برای دورنگ بافی یا تکرنگ بافی از یک بینا می‌توانند کمک بگیرند. چون ما معمولاً با دوک کار می‌کنیم برای بافتهای زیاد، حالا حتی اگر کلاف هم باشد، نشانه‌ای که من خودم می‌گذاشتم، بخصوص رنگهایی که طیف رنگیشان به هم نزدیک بود، مثلاً به ذهنم می‌سپردم که سمت چپ رنگ صورتی پررنگ است، سمت راست رنگ صورتی کمرنگ. یا اینها می‌توانند برچسب بچسبانند روی آن آنتن، بنویسند. من در کار بافندگی با گلیم خب آنجا ترکیب رنگ خیلی زیاد بود، و من نقشه استفاده نمی‌کردم، نقشه من ذهنی بود. یعنی یک طرح شطرنجی آمدم بافتم که رنگهای مختلف بود، و رنگها خیلی به هم نزدیک بود. اینها را من ترتیب رنگها را حفظ کردم و به ذهنم سپردم، که مثلاً در یک خط افقی بافت گلیم فرض کنید که هشت رنگ متفاوت تکرار می‌شود، که من این هشت تا را حفظ کردم، و آن کلافهای کوچکی که برای خودم درست کرده بودم را بالای دارم آویزان کرده بودم که خب به ترتیب هشت تا به هر کدام که می‌رسم این را ببافم. تازه این سختش است. و ترکیب رنگ هم همینطور که گفتم خب باید از یک بینا کمک بگیرند برای اینکه ببینند کدام رنگ به کدام رنگ می‌خورد.

مجری: برای استفاده از نقشه چکار می‌کنید؟
نوری: در کار بافندگی با ماشین نقشه‌ای وجود ندارد، مگر اینکه ما بخواهیم برجسته بافی و دورنگه بافی بکنیم، که یک سری کارتهایی داریم که این کارتها را می‌گذاریم داخل دستگاه، و این کارت می‌چرخد. من آمده‌ام روی کارتها، یعنی قسمت اول نقشه، سوراخ کناریش را یک نخ رد کرده‌ام، آن نخ را گره زده‌ام، و کارت را که داخل دستگاه می‌گذارم می‌چرخانمش، یک سوزنی دارد که آن سوزن باید قرار بگیرد روی ابتدای رج اول کارت. و آن نخ هر وقت که موازی باشد با سوزن، این نشانه را برای من دارد که خب این ابتدای نقشه است. یعنی ما این کار را مناسب سازی کردیم برای خودمان. در صورتی که افراد بینا خب می‌بینند و نیاز ندارند این کار را انجام بدهند.

مجری: «خانم نوری» از شما سپاسگزاریم که در گفتگوی امروز ما شرکت کردید و دعوت ما را پذیرفتید.
با توجه به اینکه بخش نابینایان کتابخانه عمومی مشهد را هم اداره می‌کنید، و همانطور که اشاره کردید چیزی حدود سیصد عضو نابینا دارید و ده هزار عنوان کتاب صوتی و چهارصد عنوان کتاب بریل دارید، و اینها را خب می‌توانید در سراسر کشور هم خدمات رسانی بکنید و کاربران نابینا داشته باشید، اگر که موافقید شماره تلفن و آدرس ایمیل کتابخانه را اینجا بخوانید که دوستان نابینایی که تمایل دارند در کتابخانه شما عضو بشوند و از خدمات کتابخانه شما استفاده بکنند با شما تماس بگیرند یا به شما ایمیل بدهند، و دوم اینکه دوستانی که تمایل دارند در حوزه صنایع دستی و بطور خاص بافندگی فعالیت کنند یا به هر حال سوالاتی دارند از شما بپرسند.
نوری: تلفن تماس ما 05138915560 و آدرس ایمیلمان
ketabkhane.markazimashhad@gmail.com
 
تاریخ ثبت در بانک 31 خرداد 1400