کد pr-44601  
نام آستاره  
نام خانوادگی بختیاری  
وضعیت جسمی نابینا  
نوع فعالیت هنری  
اهم فعالیت ها خواننده  
کشور ایران  
توضیحات آستاره بختیاری بانوی نابینایی که به دلیل صدای زیبا و ترانه خوانی درست، مشهور شده و نه تنها در ایران بلکه در دیگر کشورها حداقل در جامعه نابینایان صاحب شهرت شده است.
چندی بود درصدد یافتن زندگی‌نامه او برای بانک اطلاعات معلولان بودیم تا اینکه مصاحبه‌ای یافت شد که او با دویچه وله و توسط آقای اسکندر آبادی و میترا انجام شده بود. سعید محمدیاری در تاریخ 23 اسفند 1399 این مصاحبه را پیاده‌سازی کرده است.
 
متن زندگی نامه آستاره بختیاری
گفت‌وگو با رادیو دویچه وله

متن مصاحبه
آبادی: درود بر تو میترا و درود بر شنوندگان گرامی. امیدوارم که خانم آستاره بختیاری ناراحت نشود اگر که ما اینجا لو بدهیم که ایشان هم از هم سرنوشتان خود من است؛ به قول آقای جلیل شهناز از چشم نابیناست. من اینجا به جرأت می‌خواهم بگویم که من خیلی صدای ایشان را دوست دارم؛ البته هیچ ربطی هم به چشمش ندارد، بلکه به این ربط دارد که این قدر تحریرهای لری بختیاری که من هم از آنجا می‌آیم را خوب اجرا می‌کند که اصلاً انگار که گوش آدم را نوازش می‌دهند.

میترا: حالا که این قدر تو هم به صدای خانم بختیاری علاقه‌مندی، چطور است اول برویم بشنویم که اصلاً چه شد خانم بختیاری سراغ موسیقی و آواز رفته است.

آستاره بختیاری: از پنج سالگی وارد مدرسه شدم و از همان موقع آهنگ‌های مختلف و ملودی‌های مختلف که از طریق رسانه‌ها پخش می‌شد، آنها را حفظ می‌کردم، سپس آنها را در مدرسه اجرا می‌کردم و در واقع مدیر مدرسه موجب شد که به سمت موسیقی بروم، زیرا هرجا که برنامه‌ای یا محفل فرهنگی‌ای بود یا سمیناری برگزار می‌شد برای من برنامه رزرو می‌کرد و من به صورت سولو می‌رفتم اجرا می‌کردم. از همان موقع سولو خواندن من استارت خورد.
فعالیتم تقریباً از سال 1375 با ورودم به یک گروه موسیقی به اسم گروه «ردپای دل» آغاز شد. این گروه به سرپرستی آقای مصطفی محمدی‌دوست فعالیت می‌کرد. آن موقع خیلی هم امکانات نبود. ایشان با یک ساز سنتور شروع کرد. اما به رغم کمبود امکانات، بهترین کارها را انجام می‌دادیم. فعالیت‌ها در این گروه ادامه پیدا کرد و در سال 1386 در یک جشنواره کشوری شرکت کردیم، جشنواره دانش‌آموزان استثنایی بود و به عنوان دانش‌آموز آنجا معرفی شده بودیم. در آنجا هم کار ما به عنوان کار برتر شناخته شد، هم به لحاظ لباس هم به لحاظ شعر و هم به لحاظ آهنگ‌سازی و به لحاظ خوانش و همسرایی، کارمان برتر معرفی شد.
البته من ناگزیر به فعالیت در گروه می‌شدم و اجرای سولو نمی‌توانستم داشته باشم؛ و نسبتاً راضی کننده بود، ولی باید کار سختی هم داشته باشم چون دوست داشتم به عنوان یک خواننده حالا به صورت سولو کار بکنم و دوست داشتم فعالیتم فقط منحصراً به کُرال نشود.
از سال 1392 برای آموزش خدمت بزرگواری به اسم آقای محمد خورشیدی رفتم که ایشان در آموزشگاه هم ساز ویولن را تدریس می‌کند. ایشان به من پیشنهاد داد که روی صدایم کار کنم و گفت: «شما سعی کن روی صدایت فعالیت داشته باشی، سعی کن به صدایت بها بدهی و آن را پرورش بدهی؛ و اگر بخواهی فعالیتی داشته باشی و موفق بشوی، روی صدایت است. نیز گفت، پیشنهاد من این است که خوانندگی و آواز در اولویت کارهایت باشد تا نوازندگی». از همان موقع کار سولوی خود را شروع کردم؛ چند تا کار را بداهتاً به اتفاق ایشان خواندیم و پخش شد. البته با ضبط خانگی. تا اینکه آقای سیامک حیدری به سراغ من آمد و به عنوان یک آهنگ‌ساز، چند تا کار را به‌صورت استودیویی ضبط کردیم. سپس با آقای دکتر تیرگیر آشنا شدم و ایشان پیشنهاد قطعه لالایی را داد، چون در منطقه‌ای هستیم که دارای موسیقی است و موسیقی غنی‌ای دارد و کلاً به لحاظ فرهنگ و ادب قدمت دارد، من تصمیم داشتم اگر فعالیتی می‌کنم موسیقی فُولک (مردمی) برایم در اولویت باشد و تصمیم داشتم که آواهای فُولک (عامیانه و مردمی) منطقه خودمان را منتشر بکنم.

میترا: خب اسکندر، در واقع قطعه‌ای را که شنیدیم یک لالایی است و چقدر لالایی‌های مناطق مختلف ایران زیباست. یعنی هر کدامشان برای خودشان ویژگی‌هایی دارند. واقعاً از تعریف آن زبان قاصر می‌ماند. ولی لالایی خیلی زیبایی است. با اینکه من گویش بختیاری را خیلی متوجه نمی‌شوم، ولی موسیقی آن بسیار زیباست، همان‌طور که گفتید صدای آن بسیار زیباست. فقط یک نکته اینجا دارم، در این لالایی یک سری از سازها استفاده شده که معمولاً در لالایی‌ها استفاده نمی‌شود.

آبادی: بله، حقیقتاً من که این قدر از صدای بختیاری خوشم آمد و می‌آید و خواهد آمد، ولی تعجب کردم که در این لالایی با این صدای لطیفی که ایشان دارد، لازم نبود که مثلاً دهل استفاده بکند، یا اینکه یک حالتی به آن بدهد که آدم فکر بکند که این یک بویی از سازهای رزمی هم برده است. ولی تنظیم کننده تصمیم گرفته این کار را بکند، شاید هم به خاطر اینکه یک ارکستر کاملی می‌خواسته که همراه آستاره باشد این کار را کرده. ولی نمی‌دانم، به هر حال مثل خیلی چیزهای دیگر در موسیقی سلیقه هم دخالت دارد.

میترا: خوب است اینجا که صحبت از لالایی شد، به مجموعه لالایی‌هایی که خانم سیما بینا سال‌ها پیش فکر می‌کنم در آلمان منتشر کرده اشاره کنیم، که بسیار مجموعه نفیسی است. لالایی‌های مناطق مختلف ایران را ایشان در گوشه گوشه ایران سفر کرده، و اینها را جمع‌آوری کرده و در چهار سی‌دی به همراه یک کتاب شامل متن این لالایی‌ها منتشر کرده است. بد ندیدم که امروز که خانم آستاره بختیاری این لالایی را به این زیبایی خوانده و ما پخش کردیم، به این مجموعه هم یک اشاره‌ای داشته باشیم.

آبادی: بحث لالایی‌ها در موسیقی رسمی ایرانی ما، غیر از این موسیقی محلی، از طریق فیلم و داستان شب وارد میدان و عرصه موسیقی شد. تا آنجایی که من یادم است اولین لالایی را پوران در یکی از این فیلم‌ها که نمی‌دانم حالا اسمش چه بود خواند، و یک لالایی هم که بیست بیست‌و‌پنج سال از رادیو پخش می‌شد، و آن لالایی ویگن بود که ما هم اینجا پخشش کردیم، خیلی خاطره انگیز بود، ولی ربطی به موسیقی محلی و لالایی‌های که مثلاً مادر من برای من می‌خواند نداشت، ولی خیلی خاطره انگیز بود و هست. به هر حال این یک نوع مناسب‌خوانی بود، یا سبب‌خوانده‌ای بود که بعداً ایده خیلی جالب سیما بینا شد. از این‌رو او به جستجو پرداخت تا ببیند لالایی‌های واقعی چطوری هستند. این قدر تعریف‌های جالبی سیما می‌کند از این سفرهای خودش، و آن مادرانی که این لالایی‌ها را می‌خوانند که اصلاً حیف، حیف که ما از هر خواننده‌ای یک بار قرارمان است که ترانه بیاوریم. این را هم شاید تغییر بدهیم.

میترا: آستاره برای ما ترجمه این لالایی را گفته، برای کسانی مثل من که گویش بختیاری را نمی‌دانند.

آستاره بختیاری: دو بیت از شعر را می‌خوانم و ترجمه می‌کنم. در قسمتی می‌گوید: با اینکه کنارت هستم، ولی همچنان از گریه زاری تو بیقرارم و همچنان دلتنگ تو هستم و گریه زاری تو مرا بیقرار می‌کند. این قدر دوستت دارم که ماه و ستاره را برای تکان دادن گهواره‌ات می‌آورم که گهواره تو را تکان بدهند.
در بین دیگر می‌گوید: آفتاب را خورشید را می‌آورم برای نگهداری تو. این قدر که تو برای من ارزش داری، خورشید را برای نگهداری تو می‌آورم. خورشید را می‌آورم برای اسب تو، که تو سوار بر خورشید بشوی، و دیار و دشت دل خودم را هم جایی برای تازاندن تو قرار می‌دهم. یعنی در واقع می‌خواهد بگوید که دل من یک دشتی است که تو در آن قرار گرفته‌ای در آن به آرامش برسی، جایگاهت آنجاست، در دل من است.

آبادی: حالا بالاخره یک مقدار ما اعتراض کردیم که نمی‌دانم چرا دهل گذاشتید، چه کسانی همکاری کردن با آستاره؟

آستاره بختیاری: عواملی که در این قضیه با ما همکاری داشتند، خب آهنگساز، تنظیم کننده و نوازنده نی در این کار استاد فرهنگ بختیاری بودند. استاد کورش اسدپور، استاد ربیع فرهمند، و استاد محمدرضا حاجی‌پور در جمع‌آوری اشعار به ما کمک کردند. نوازنده سه‌تار آقای مازیار قاسمی، نوازنده دهل و تمبک مسلم پورحسینی بودند.

آبادی: برویم به‌صورت کامل آهنگ را بشنویم و قبل از اینکه تمام کنیم بگویم که دوستان عزیزی که در کار موسیقی هستند، اگر خوب گوش بدهند به این لالایی که بعضی موقع‌ها این حالت شوشتری می‌گیرد، بعضی موقع‌ها حالت شور می‌گیرد، یعنی اینکه یک کُما پایین‌تر بالاتر بعضی نت‌ها را می‌خواند، اینها همه آگاهانه است و واقعاً که ازنظر موسیقایی هم می‌شود گفت یک آهنگ کم‌شنیده‌ای است که در آن محیط‌های ما می‌خوانند و کمتر این را رسمی ارائه می‌دهند.

 
تاریخ ثبت در بانک 11 فروردین 1400