کد pr-3935  
نام موسی  
نام خانوادگی عصمتی  
وضعیت جسمی نابینا  
نوع فعالیت علمی-فرهنگی  
زبان فارسی  
تحصیلات کارشناسی ارشد زبان و ادبیات فارسی  
مهارت شاعر  
اهم فعالیت ها 1395/08/22 موسی عصمتی شاعر و دبیر نابینا در مرکز آموزشی امید نابینایان مشهد کتابی را با عنوان بی چشم داشت تالیف کرد. سه کتاب در زمینه شعر کودک و دو کتاب در زمینه شعر بزرگسالان از دیگر آثار این شاعر گرانقدر و همکار عزیز می باشد. این کتاب شامل دو بخش می باشد که در بخش اول به اشعار کلاسیک با موضوعات دفاع مقدس و اشعار آیینی و در بخش دوم کتاب نیز به شعر سپید با موضوع تجربیات خاص دوران نابینایی پرداخته است. شایان ذکر است وی فوق لیسانس رشته زبان و ادبیات فارسی است و 3 کتاب در زمینه شعر کودک و دو کتاب در زمینه شعر بزرگسالان از دیگر آثار این شاعر گرانقدر و همکار عزیز می باشد. اهل سرخس‌ام شهری مرزی در خراسان, مدرسه روستایم (معدن آق دربند) آموزشگاه نابینایان شهید محبی در تهران و آموزشگاه نابینایان امید مشهد جاهای بودند که در آن تحصیل کردم,سال 76 در رشته زبان و ادبیات فارسی در دانشگاه بیرجند پذیرفته و در همین رشته موفق به اخذ کارشناسی ارشد شدم,و اکنون معلم ادبیات دانش آموزان نابینا در مشهد هستم. یک کتاب مجموعه شعر هم چاپ کردند به نام قدمی مانده به تو  
کشور ایران  
استان خراسان رضوی  
توضیحات آموزشگاه نابینایان شهید محبی در تهران و آموزشگاه نابینایان امید مشهد جاهای بودند که در آن تحصیل کردم,سال 76 در رشته زبان و ادبیات فارسی در دانشگاه بیرجند پذیرفته و در همین رشته موفق به اخذ کارشناسی ارشد شدم,و اکنون معلم ادبیات دانش آموزان نابینا در مشهد هستم.  
متن زندگی نامه شاعر روشندل آستین بالا زد؛ کتاب‌های سفارشی شعر در راهند
شناسه خبر: 934816 سرویس: فرهنگی
15 آذر 1394
کمبود منابع جدید در بازار کتاب برای نابینایان، شاعر روشندل خراسانی را بر آن داشت تا خود آستین بالا بزند و فکری به حال مخاطبان این دسته از آثار کند. تاکنون کتاب‌های متعددی در حوزه شعر به خط بریل از این طریق تولید شده است.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، چاپ کتاب برای نابینایان با مشکلات متعددی همراه است. گذشته از هزینه بالای تولید این دسته از کتاب‌ها، عدم تنوع لازم در انتخاب و تبدیل کتاب‌ها به خط بریل نیز از دیگر مشکلاتی است که در این حوزه وجود دارد. به نظر می‌رسد با وجود تلاش‌های برخی از موسسات برای تولید این دسته از کتاب‌ها، هنوز مشکلاتی مانند نبود تنوع لازم و یا عدم حضور بسیاری از کتاب‌ها به ویژه در زمینه شعر احساس می‌شود.
موسی عصمتی، از شاعران روشندل و از فعالان فرهنگی، در اقدامی خودجوش شروع به تبدیل برخی از کتاب‌های شاعران به خط بریل کرده است. او که چندی است این کار را آغاز کرده، به سراغ کتاب‌های شاعران امتحان پس داده رفته و تلاش کرده تا از این طریق، تا حدودی نیاز مخاطبان روشندل علاقه‌مند به شعر معاصر را رفع کند. گفت‌وگوی ذیل درباره اقدام اخیر او برای تبدیل کتاب‌های شعر شاعران متعهد و انقلابی به خط بریل است:
*تسنیم: آقای عصمتی! شنیده شده که شما اخیراً اقدام به تبدیل کتاب شعر تعدادی از شاعران به خط بریل کرده‌اید. چرا کار خود را از شعر آغاز کردید؟
من خودم شاعرم و به شعر هم علاقه دارم. پیوسته کار دوستان شاعر را پیگیری می‌کنم. تبدیل کتاب‌های شعر شاعران به خط بریل را چند سالی است که هم به دلیل وجود همین علاقه و هم به دلیل کمبودهایی که در این زمینه در کتاب‌های نابینایان وجود دارد، آغاز کرده‌ام. در این مدت هم عمدتاً به سراغ سروده‌هایی از شاعران رفته‌ام که مورد پذیرش عموم واقع شده‌اند و حرفی برای گفتن دارند.
اولین کاری که اقدام کردم، کتابی از محمدکاظم کاظمی با عنوان « قصه سنگ و خشت» بود که با استقبال خوبی از سوی جامعه روشندلان مواجه شد. سپس این کار را با کتاب «شمشیر و جغرافیا» و «کفران» اثر محمدکاظم کاظمی، «حق السکوت» و «رودخوانی» از محمدمهدی سیار، مجموعه سروده‌هایی از شاعرانی چون خدابخش صفادل، عمارلو و ... ادامه دادم. اخیراً نیز دو کتاب از محمدحسین انصاری‌نژاد با عناوین «اجاق کوهپایه» و «مکاشفه‌ای رنگ رنگ» نیز در شمار این دسته از کتاب‌ها قرار گرفته است.
*تسنیم: گفته می‌شود که ضعف‌هایی هم در حوزه چاپ کتاب به خط بریل در کشور وجود دارد. آیا این موضوع هم انگیزه‌ای برای انجام این کار هست؟
بله؛ ما کمبودهایی در حوزه چاپ کتاب برای نابینایان داریم که این موضوع را می‌توان در دو مبحث مورد بررسی قرار داد؛ نخست اینکه چاپ کتاب برای نابینایان هزینه‌بر است و دوم اینکه کتاب به روز در اختیار این دسته از مخاطبان قرار نمی‌گیرد. آخرین کتابی که در دست نابینایان در حوزه شعر قرار داشت، قبل از آغاز این کار، گزیده شعر قیصر امین‌پور بود. عمده کارها به صورت جسته و گریخته در اختیار دوستان روشندل قرار می‌گیرد؛ به همین دلیل به عنوان یک معلم ساده و کسی که دوستدار ادبیات و شعر است، تلاش کردم تا از این طریق بتوانم بر سهم ناچیز شعر در میان کتاب‌های بریل بیفزایم و مخاطب را از این نظر تا حدودی کمک کنم.
* تسنیم: روش کار شما دقیقاً در این طرح به چه صورت است؟
ما در این طرح فایل ورد کتاب‌های شاعران را با نرم‌افزاری به خط بریل تبدیل می‌کنیم. در این طرح، من با شاعران موضوع را در میان می‌گذارم و بعد اقدام به تبدیل خط این کتاب‌ها می‌کنم. دوستان شاعر هم تاکنون از این طرح استقبال کرده‌اند. قرار است کتاب‌های جدید دیگری هم به این عناوین افزوده شود. کتابی از محمدحسین ملکیان، شاعر جوان اهل استان اصفهان در دست انجام است.
ما این فایل‌های تولید شده را به چاپخانه می‌سپاریم تا اگر نابینایان علاقه‌مند به دریافت این کتاب‌ها بودند، با مراجعه و درخواست، کتاب را تهیه کنند. البته همانطور که گفتم، هزینه تولید کتاب‌های این‌چنینی زیاد است.

*تسنیم: به روز نبودن منابع فقط منحصر به حوزه شعر است یا در دیگر حوزه‌های ادبی هم این کمبودها احساس می‌شود؟
در حال حاضر مرکز رودکی در تهران اقدام به تولید این دسته از کتاب‌ها می‌کند، اما عمده فعالیت‌ها معطوف بر کتاب‌هایی است که در حوزه رمان و داستان نوشته شده‌اند؛ چون مخاطب این دسته از آثار بیشتر از حوزه شعر است. شعر معمولاً مخاطب خاص دارد. به طور کلی فعالیت‌هایی که در زمینه ادبیات داستانی در این رابطه انجام شده، بیشتر از کتاب‌هایی است که در حوزه شعر ارائه شده است.
اگر کسی کتاب شعری بخواهد، باید سفارش دهد تا برایش آماده کنند. به همین دلیل سختی‌هایی وجود دارد. من معلم نابینایان هستم. بارها علاقه بچه‌ها به خواندن این دسته از کتاب‌ها را دیده‌ام. هرچند در ابتدای امر علاقه به این صورت وجود نداشت، اما کم‌کم با مطالعه آثار نظر بچه‌ها هم تغییر کرد.
*تسنیم: آیا در حوزه ادبیات کودک و نوجوان هم همین موضوع وجود دارد؟
در این حوزه هم محدودیت‌های ذکر شده، وجود دارد. علاوه بر موارد یاد شده، ما با مشکلات حقوقی به ویژه در حوزه ادبیات کودک و نوجوان مواجهیم. وقتی شاعران و نویسندگان کار خود را به ناشر می‌سپارند، دیگر تبدیل این دسته از آثار به خط بریل با دشواری همراه خواهد بود.
*تسنیم: فکر می‌کنم که کتاب‌های گویا هم می‌تواند تا حدود زیادی نیازهای موجود در این زمینه را رفع کند.
بله؛ همین‌طور است. کتاب‌هایی که به خط بریل چاپ می‌شوند، علاوه بر گران بودن، حجیم هم هستند. به همین دلیل کتاب‌های گویا برای این دسته از مخاطبان مفیدتر است. تاکنون کتاب‌های متعددی با این شیوه تولید شده‌اند که همگی جمع‌آوری شده و در مراکز گوناگون نگهداری می‌شوند. علاقه‌مندان برای تهیه این منابع می‌توانند به مراکزی مانند دانشگاه‌ها و مراکز فرهنگی مجهز مراجعه کرده و از این بانک جامع صوتی استفاده کنند. علاوه بر حوزه شعر، کتاب‌هایی با موضوعات مختلف آموزشی، ادبیات داستانی و خاطرات دفاع مقدس نیز در این قالب تولید شده است که دسترسی و استفاده را سهل‌تر کرده است. به عنوان نمونه، الآن کتاب گویای «دا» در دسترس است و مخاطب می‌تواند به راحتی از آن استفاده کند؛ حال آنکه اگر قرار بود این کتاب به شیوه خط بریل تولید شود، به چند جلد می‌رسید.
به همین خاطر ما تلاش داریم که تعداد منابع گویا در حوزه شعر را هم افزایش دهیم تا شاعران بتوانند از شعر معاصر بهره بیشتری ببرند؛ از این رو اقدام به تشکیل بانک صوتی از جلسات شعرخوانی شاعران در محضر رهبر معظم انقلاب کرده‌ایم.
*تسنیم: اگر قرار باشد کسی این کتاب‌ها را تهیه کند، باید چه کار کند؟
ما دوشنبه شب‌ها ساعت 21:30 از طریق اسکایپ شب شعر برگزار می‌کنیم که علاوه بر شاعرانی از ایران، افرادی از کشورهای هلند، سوئد، کانادا و آلمان نیز حضور دارند. در این برنامه هفتگی تمام فعالیت‌های جدید بین روشندلان اطلاع‌رسانی می‌شود. اگر کسی علاقه‌مند به تهیه این دسته از کتاب‌ها باشد، می‌تواند از این طریق اقدام کند.

*** بخش هایی از پایان نامه کارشناسی ارشد خانم فاطمه صادقی تبار در مورد زندگی و اشعار موسی عصمتی:

گر چه اساس کار این رساله در وهله اول پرداختن به تصویرهای شعری شاعران نابینای مادرزاد
و در مرحله دوم شاعرانی که تا شش سالگی نابینا شده‌اند، است. اما شعر موسی عصمتی
شاعری که تا 12 سالگی بینا بوده و بعد نابینا شده، به خوبی با حال و هوای نابینایان مرتبط است.
شاعر در اشعارش می کوشد تا من واقعی خود را نشان دهد و ادراک واقعی خود از محیط اطرافش را در شعرهایش گنجاند.
آنچه درباره موسی عصمتی نوشته می شود حاصل گفتگوی مستقیم با ایشان است.
موسی عصمتی در فروردین سال 1353 در روستای شوریجه از توابع شهرستان مرزی سرخس به دنیا آمد
. در روستای معدن که نزدیک روستای شوریجه است دوران کودکی خود را سپری کرد.
عصمتی به این دو روستا علاقه فراوانی دارد در اشعارش از آنها یاد کرده است. تا کلاس پنجم ابتدایی بینا بود
و در 12 سالگی بر اثر بیماری مننژیت بینایی خود را از دست داد. تلاش برای بهبود ثمری نداشت
و عصمتی سرنوشت محتوم خود برای ادامه زندگی در دنیایی بی نور و تصویر را پذیرفت.
برای ادامه تحصیل به تهران آمد و در مدرسه نابینایان ادامه تحصیل داد.
پیشتر از نابینایی شعر سرودن را آغاز کرده بود و پس از آن ادامه داد.
کارشناسی و کارشناسی ارشد زبان و ادبیات فارسی را از دانشگاه بیرجند اخذ کرد.
وی هم اکنون دبیر ادبیات دانش آموزان آموزشگاه امید نابینایان مهشد است.
شعر بزرگترین دغدغه او در زندگی است. از دستاوردهای مهم شعری او می توان به موارد زیر اشاره کرد:
1- مجموعه شعر قدمی مانده به تو- انتشارات توسعه سال78 – تهران.
2- کتاب قصه نان سال 81- انتشارات پژوهش توس.
3- کتاب ضامن آهو سال84- انتشارات آیین تربیت.
4- شهرک الفبای بریل که اولین مورد از این نوع می باشد که به صورت 4 سی‌دی انتشار یافته است.

عصمتی در جشنواره ها و مسابقات شعری عنوان‌های برتر زیادی را کسب کرده است از جمله:
1- نفر اول شعردر بخش ویژه وکسب دیپلم افتخاری از موسسه نشر آثار و افکار امام راحل
2- نفر اول شعر بیداری اسلامی کرمان.
3- نفر اول بخش شعر پیامبر اعظم(مشهد).
4- نفر اول شعر نابینایان کشور(کاشان) و ...

شعر موسی عصمتی
عصمتی از معدود شاعران نابینایی است که بطور ملموس از دنیای نابینایان حرف می ز ند
و حس آمیزیهای موجود در اشعارش با توجه به دریافت حواسی غیر از بینایی است.
انچه که از شعر یک نابینا انتظار می رود در اشعار عصمتی می توان دید.
عصمتی دغدغه خود را در شعر دو موضوع عنوان می کند. روستا و نابینایی.
عصمتی شاعر دردها و رنج‌های عمیق یک انسان است و اشعارش از آن دست اشعاری است
که لاجرم بر دل می نشیند. زبان شعر عصمتی زنده و امروزی است.
او در کنار استفاده از ظرفیت اشارات تلمیحی در مضمون پردازی‌هایش،
از اشارات و مثال‌های که برای انسان امروز ملموس است مثل داستان چوپان دروغگو
و استفاده از واژه‌های امروزی مثل ریل قطار، عصای سفید، عینک دودی و ... استفاده می کند
. رنگ در اشعارعصمتی جایگاه خاصی ندارد. انسان امروز با خواند اشعار عصمتی به نوعی همزاد پنداری می رسد
. اکثر نابینایان تمایل دارند در اشعارشان تفاوتی با بینایان نداشته باشند.
اما اشعار عصمتی با تاکید بر مسئله نابینایی، اشعاری است که بازگویی احساسات یک نابیناست
اما همه بینایان از خواندن آن لذت می برند.

تصاویر شعر موسی عصمتی
چون تصویرها در محور عمودی اشعار جریان دارندبه طور کلی درباره اشعار صحبت می شود
.تشبیهات حسی به عقلی و برعکس است.
شعر چوپانها، شعری است که عصمتی با یادآوری خاطرات زندگی در روستا سروده است.
گر چه این شعر حال و هوای چوپانی دارد اما تصاویر در این شعر مبهم است. این شعر با
صداها شروع می‌شود صدای نی لبک و زمزمه چوپان اولین مسئله‌ای است که به یاد شاعر می افتد،
در این شعر رفتن گله‌ای بزرگ در دل دشت به وسعت پر حوصله‌ای تشبیه شده است
( تشبیه یک مفهوم حسی به عقلی) و گرگ به اندوهی بزرگ در واهمه چوپانها تشبیه شد
ه( بازهم تشبیه حسی به عقلی)، در بیت آخر در حس آمیزی زیبایی شاعر صدای آینه را می‌شنود
و این شعر با صدا آغاز و پایان می یابد.

چوپان ها[1]
باز هم نی لبک و زمزمه‌ی چوپان‌ها

بره‌ها، بوی علف، همهمه‌ی چوپان‌ها
مثل یک وسعت پر حوصله، روشن، آرام

می رود تا دل صحرا رمه‌ی چوپان‌ها
مثل یک تشنه که در حجم عطش پژمرده است

چشمه سیراب شد از قمقمه‌ی چوپان‌ها
ردّ پای گله‌ای تلخ همیشه باقی است

در افق‌های نگاه همه‌ی چوپان‌ها
گرگ اندوه بزرگی است به اندازه‌ی کوه

پشت تبدارترین واهمه‌ی چوپان‌ها
باز انگار همین گرگ اجل برگشته

می خورد خون دل از جمجمه‌ی چوپان‌ها
گوش کن آینه را می شنوی از آن‌سو

از غم نیلبک و زمزمه‌ی چوپان‌ها

شوریجه روستای محل تولد و مورد علاقه شاعر است که در شعری از آن سخن می گوید.
شاعر در سالهایی دور از زمان زندگی در آن روستا، زمانی که دیگر حتی اگر به
آنجا برگردد دیگر تصویری چشمانش را یاری نمی کند، این شعر را سروده است.
این شعر با می گویند آغاز می شود یعنی آنچه شاعر از زبان دیگران درباره تحولات این روستا شنیده است.
تشخیص در این شعر در محور عمودی شعر به چشم می خورد شاعر از آغاز با روستا حرف می‌زند.
دستهای شاعر دیگر به شانه‌های روستای نمی‌رسد و روستا از بالا به پایین نگاه می کند.
این شعر با فضایی ساده و صمیمی و ملموس از تغییرات صحبت می کند.




شوریجه
می‌گویند
حالا دیگر بزرگ شده‌ای
قد کشیده‌ای
آن قدر که
دست‌های کودکی‌ام
به شانه‌هایت نمی‌رسد
آن قدر که
خروس ها از یاد برده اند
ایستادن بر دیوارهایت را
همسایگانت
سالهاست که لبخند هاشان
پشت دیوار های سیمانی
رنگ می‌بازد
کودکانت
فراموش کرده‌اند
کوچه‌های کاه گلی را
تپه‌های اطراف را
حالا دیگر
مدرن شده‌اند
در دهکده جهانی
با دختران کدخدا چت می‌کنند
کودهای شیمیایی
خربزه‌هایت را
بالغ می کند
حالا با وجود سرطان
نگران لرزیدن نیستیم
می گویند هیزم‌ها
راهی به تنورهایت ندارد
چشمه‌ی لیلایت
مجنون‌هایش را از یاد برده است
یال‌های اسب هایت
بادها را به رقص نمی‌آرد
خودت را گم کرده‌ای
از حالا دیگر
از بالا
به شوریجه‌ی پایین نگاه می‌کنی
شب‌هایت
با مهتابی های چینی
مهتابی می شودمی گویند دیگر بزرگ شده‌ای
اما تنهای تنها
آنقدر که
از تنهایی
داری ترک بر می‌داری
شوریجه‌ی من
ساده‌ی من
مهربان
برگرد
به روزگار نان خانگی
سبزی‌های باغچه‌ی مادر بزرگ
به روزگار دیوارهای کوتاه کاه‌گلی
و فانوس‌های روشن
آه برگرد
گرد سوزهایت را روشن کن
تا ببینی چگونه مهتابی‌های چینی
چشمانت را کور کرده‌اند
تا ببینی چگونه موریانه‌های مدرن
قلبت را جویده‌اند
شوریجه‌ی من
ساده‌ی من
مهربان
برگرد.

(شوریجه روستایی از توابع شهرسرخس است که تپه‌ای دارد معروف به یال اسبی و چشمه‌ای دارد
به نام چشمه‌ی لیلا که آب آشامیدنی شوریجه بالاو پایین را تامین می کند.)
درشعر نرخ نان شاعر از تحولی در روزگار خبر می دهد که گویا شاعر در خوابی چون خواب اصحاب کهف بوده
و وقتی بیدار شده متوجه تغییرات عمیقی در روزگار شده است. تصویر در این شعر هم ضعیف است
این شعر با تغییرات آب و هوا آغاز می‌شود چیزی که نیاز به دیدن ندارد و بعد آوازهای درختان
در نظر شاعر عوض شده است نه رنگ و شکل آنها. شاعر نه از اکنون و نه از زمان حال بلکه
از هزاره‌هایی پیش می‌آید و به جستجوی باور انسان‌ها است. استفاده از اشارات
رایج در ذهن انسان امروز چون قصه چوپان دروغگو، شعر زمستان اخوان و
داستان اصحاب کهف، شاعر را در ساختن تصاویر ملموس که نیازی به دیدن ندارد یا
ری کرده است.
نرخ نان
اینجا هوای کوه و بیابان عوض شده ست

آوازهای سمت درختان عوض شده است
برگشتم از هزاره‌ی ما قبل هر چه سنگ

دیدم که نصف باور انسان عوض شده است
دیگر غروب بوی تماشا نمی‌دهد

حتی نگاه اهل خراسان عوض شده است
دیدم که گرگ‌ها به چرا میروند..... آه

دیدم دروغ ساده‌ی چوپان عوض شده است
اینجا هنوز، سر به هوایی همیشه‌ایم

اینجا کلاه و شال و گریبان عوض شده است
باید که باز هم اخوان را خبر کنیم

انسان عوض شده است و زمستان عوض شده است
باید که باز دست به دامان غار شد

حالا که نرخ واقعی نان عوض شده است
باید دوباره باز به خوابی عمیق رفت

که،... سکه‌های رایج دوران عوض شده است
باید قبول کرد به پایان رسیده‌ایم

وقتی که جای نقطه‌ی پایان عوض شده است

شعر بی بی
نوستالژی احساسی شاعر در یادآوری کودکی و محل زندگی شاعر است.
مخاطب شاعر بی بی است. این شعر هم خالی از تصویری عینی است.
شاعر چهره تکیده بی بی را به یاد نمی‌آورد بلکه صدای مشک بی بی، شاعر را به آسما
ن می برد و آواز بی بی را به خاطر می‌آورد.
در طول شعر شاعر از بی بی می خواهد دست او را بگیرد و به دشت ببرد
و این اشاره مستقیمی به نابینایی است چرا که نابینایان برای رفتن به جایی باید دست
کسی را بگیرند. در این شعر می‌توان حسرت عمیق شاعر از ندیدن را حس کرد.
بی بی
زمان زمان غریبی ست بی گمان بی بی
شبیه کوچ پرستو از آسمان بی بی
و یاد آن همه رویای کودکانه بخیر
در انزوای نفس گیر این زمان بی بی
چقدر حوصله هامان شبیه دریا بود
و دشت خاطره هامان کران کران بی بی
صدای مشک تو ما را به آسمان می برد
به کوچه کوچه‌ی شیری کهکشان بی بی
در این دورغ دروغی که ما نفهمیدیم
چه زود دیر شد انگار ناگهان بی بی
نخورده آش کسی را چه ساده تاول زد
دهان بسته‌ی ما باز همچنان بی بی
بیا به یاد همان روزهای بارانی
بخوان برای دلم باز هم بخوان بی بی
شوروجه های نگاهم هنوز مجنونند
برای دامنه، قله، پرندگان بی بی
برای چشمه‌ی لیلی، برای دیدن... آه
برای آنچه که دیگر نمی‌توان بی بی
بیگر دست مرا تا به دشت برگردیم
که کارد می‌رسد آخر به استخوان بی بی
بیا که باز ببینی تو را بهانه کنند
تنورهای گلی سفره‌های نان بی بی


تلمیحات تاریخی در کنار مفاهیم امروزی شعر زیر را ملموس و دست یافتنی کرده است.
در این شعر شاعربا یادآوری نابینایی رودکی، خود را به او تشبیه کرده است و با حال و هوایی دیگر
خود را معرفی می کند. در این شعر هم بیشتر مفاهیم تاریخی و مبهم وجود دارد. و اشاره مستقیم
به عصای سفید و نابینایی دارد.تشخیص در این شعر هم دیده می شود.

شبیه رودکی
آیا شما، نشانه‌ای از من ندیده‌اید؟
کوهی درست رو به شکستن ندیده‌اید؟
رودی بدون فرصت برگشت تا ابد
آرام و سر به زیر و فروتن ندیده‌اید؟
این جا کنار بغض سرازیر ریل‌ها
ساکی در آستانه‌ی رفتن ندیده‌اید؟
ساکی بدون نان و پنیر و از این قبیل
ساکی میان رفتن و ماندن ندیده‌اید؟
در چاه‌های بسته‌ی این شهر، یک زمان
از این قبیله باز تهمتن ندیده‌اید؟
مردی شبیه رودکی امام شکسته‌تر
در بلخ یا حوالی کدکن ندیده‌اید؟
بوداتر از همیشه‌ی تاریخ بامیان
آماج سنگ‌های فلاخن ندیده‌اید؟
مردی که رنگ مات عصایش سفید بود
مردی شبیه چلچله اصلا ندیده‌اید؟
مردی که آه، مثل من انگار گمشده‌ست
چون سوزنی میانه‌ی انبار گمشده‌ست
مرید که باز بغض عصایش رها نشد
هرچند روضه خواند عصا اژدها نشد
مردی که باز با پر قمری پریدو رفت
با حس و حال باور قمری پریدو رفت.
در کوچه‌های گریه‌ی بسیار خنده شد
از دست سنگ‌های زمانه پرنده شد.

بنابر آنچه در قسمت کلیات ذکر شد نابینایان مادرزاد به راحتی از نابینایی خود صحبت می‌کنند
در مقابل دیر نابینایان که عموما از نابینایی خود گله‌مند هستند و تمایلی برای ابراز آن ندارند.
اما عصمتی از جمله دیر نابینایانی است که به راحتی با دنیایی که با آن مواجه است صحبت می کند.
اما این به معنی رضایت از وضعیت موجودش نیست شعر محکوم شعری است
بی قافیه که به گوشه‌های از مشکلات نابینایان در جامعه امروزی اشاره می کند.
در این شعر تشبیه کاسه چشمها به لانه عقاب و بینایی به عقاب در نوع خود جالب است.

"محکوم"
در جاده‌ای تاریک
با ستارگانی خاموش
محکومم
که عینک دودی بزنم
و عصایی به دست بگیرم
تا
پانزده اکتبر هر سال
روزنامه‌ها مرا
با خطی بر جسته بنویسند
*******
محکومم
که عقاب‌های چشمانم
به لانه برنگشته باشند
و گنجشکان
در جای خالی آن‌ها
تخم بگذارند
و مرثیه بخوانند
برای
پرهایی که ریخته است
برای
عقاب‌هایی که دیگر نیست
*******
محکومم به چاله‌های شهرداری
با دست و پای زخمی
در نزدیکی خیابانی که
از چاه‌های عمیق شهردار
رونمایی میشود
***
محکومم
به سرشکستگی
در مقابل داربست‌ها
وقتی راه که نه
دار مرا بسته اند
و من
با سیلی دار بست‌ها
صورتم را سرخ میکنم
***
محکومم
به عصایی که سفید است
و حال اژدها شدن ندارد
و گاهی
درگذر از جوی حقیر
رو سیاه می‌ماند
***
محکومم
به ایستادگی طولانی
کنار خیابان
وقتی که عجله‌ام
زیر سر هیچ شیطانی نیست
محکومم
دوچرخه‌ی توی پیاده رو را
جعبه‌ی جلوی مغازه را
تنه بزنم
بینندازم
دو باز عذر بخواهم
دو بار
کوری
مگر نمی بینی
را لبخند بزنم
*******
محکومم
روضه‌ی سکوت بگیرند
بعضی‌ها
وقتی از کنارم می‌گذارند
و
در فلکه راهنمایی
سوال‌هایم
از رهگذاران عجول
به مقصد نرسد
محکومم
چهره‌ی مادرم را
از یاد برده باشم
و عکس معصوم دخترکانم
از آلبوم خاطراتم
برداشته شده باشد
و من
محکومم
که محکوم بمانم
بی هیچ تجدید نظری
به جرمی که
نمی‌دانم
و به گناهی که....


در شعر چشم‌هایم، شاعر چشمان خود را به گوسفند و بینایی را به علف تشبیه کرده است.
تشخیص خاصی در سرتاسر این شعر به چشم می خورد.
شاعرچشمان نابینای خود را به گوسفندانی لال تشبیه کرده است
.ریشه این تشبیه ها را می توان در کودکی شاعر جستجو کرد

چشم‌هایم
این گوسفندان خسته
طعم هیچ علفی را
به یاد نمی‌آورند
چشم‌هایم،
این گوسفندهای
گرسنه
تشنه
در جست و جوی چراگاهی سبز
برنمی‌خیزند
حتی
بیم گرگ‌های درنده
از جای تکانشان نمی‌دهد
چشم‌هایم،
این گوسفندهای لال
به ابدیتی مجهول،
فکر می‌کنند،
چرا چرا چرا......

عصمتی اشعار زیادی درباره چشمانش سروده است که به راحتی نمی توان از کنار بعضی از این اشعار رد شد شعر کنار نیل او هم در این رابطه است. شاعر با تصاویر مبهمی صحبت می کند، مثل دویدن در کوچه‌های گنگ تماشا . در این شعر بینایی به مرغی شبیه نور تشبیه شده است که از آشیان خالی چشم هایش پریده است. شاعر با هم نامی با حضرت موسی و تشبیه عصای سفید خود به عصایحضرت موسی تصاویر و مضامین زیبایی آفریده است.
کنار نیل
در کوچه‌های گنگ تماشا دویده است
آخر به خانه مثل کلاغان رسیده است
این چشم‌ها که لانه‌ی چندین کلاغ شد
من دیده ام که مثل شما ها ندیده است
مرغی شبیه نور، سر آغاز یک غروب
از این دو آشیانه‌ی خالی پریده است
خرداد چشم‌های سیاهم در امتحان
شهریورانه تیر فراوان کشیده است
شاید پیام آور ائینه‌ها هنوز
فرزند خوب گمشده اش را ندیده است
این جا کنار نیل، عصائی بیاورید
موسای چشم‌های سیاهم خمیده است
-------------------

توضیح
موسی عصمتی در گروه خوبان پارسی‌گو در مهر و آبان 1399 ضمن معرفی خودش و فعالیت‌هایش، گوشه‌هایی از زندگی‌اش را هم گزارش کرده است. گفته‌های ایشان پیاده و مکتوب گردید.

زندگی نامه خودگفته
موسی عصمتی هستم، متولد 1353، در یکی از روستاهای سرخس. تا دوازده سالگی کاملاً بینا بودم. بر اثر بیماری مننژیت بیناییم را از دست دادم. تا مقطع کارشناسی ارشد زبان و ادبیات فارسی پیش رفتم و هم‌اکنون به‌عنوان دبیر ادبیات دبیرستان امید نابینایان مشهد مشغول هستم. دوم راهنمایی که بودم احساس کردم تمایل به نوشتن دارم. معلمی شاعر به نام خانم نیک‌پور در مدرسه بود که دانش‌آموزان علاقه‌مند به ادبیات را تشویق می‌کردند و من از کسانی بودم که ایشان بسیار تشویق کردند و جرقه‌های شعری در من شعله‌ور شد.
محصول سال‌ها پرسه زدن در حوالی شعر چند مجموعه شعریست که «قدمی مانده به تو» که در دوران دانشجویی منتشر شد، کتاب کودک به نام «ضامن آهو»، «شیر یعنی زندگی» و «قصه نان»، همچنین اخیراً هم مجموعه شعری «بی چشمداشت» که به چاپ دوم رسید و کاندیدای دریافت قلم زرین شد از طرف انجمن قلم ایران.
من با توجه به اینکه هم دوران بینایی و هم دوران نابینایی را تجربه کرده‌ام، در بعضی از شعرها که به گذشته پرداخته‌ام، تصاویری که از گذشته به خاطر داشتم را به کار گرفتم. ولی در شعرهایی که به نابینایی و زندگی نابینایی پرداخته‌ام، سعی کرده‌ام که عناصر دوران نابینایی را استفاده کنم. مثلاً از بو صدا و لامسه بسیار استفاده کرده‌ام.
سازمان ملل متحد پانزده اکتبر را روز جهانی عصای سفید نامگذاری کرده، بیست و سوم مهرماه هر سال برای نابینایان روز متفاوتی است و درصدد هستند احساسات خود را در این روز متجلی سازند، من هم درباره این روز اشعاری گفته‌ام.
من و همه نابینایان بیست و ‌سوم مه و روز جهانی عصای سفید را به عنوان یک دریچه، به عنوان یک تریبون و یک موقعیتی می‌بینیم که باید برخی از مشکلات را بیان کنیم. ما هم مثل بقیه افراد حقوقی داریم و قوانینی که بر زمین مانده باید اجرا بشود.
در کوپه از ندیدنمان حرف می‌زدیم لویی رسید و پنجره حتی بریل شد
اگر کسی با تمام امکاناتی که دارد موقعیت‌های خوبی که دارد بتواند موفق باشد هنر نکرده و اتفاق مهمی رخ نداده، مهم این است که آدم در مشکلات با سختی‌های فراوان بتواند به قله‌ها برسد.
نابینایی یک نوع معلولیت است، اما اگر افراد نابینا کمی اراده کنند می‌توانند پا به پای همه آنهایی که می‌بینند افتخارآفرینی کنند و زندگی خوبی داشته باشند. آدم‌های نابینا قدرت‌های بی‌نظیری دارند که می‌تواند جای خالی بینایی را برایشان پر کند.
در جهانی که برای بسیاری موفقیت و بی‌نقص بودن هدف زندگی است، بد نیست گاهی سراغ کسانی برویم که همت و اراده را سرلوحه زندگی خودشان قرار داده‌اند و به رغم داشتن نقص‌های بدنی، با فعالیت و تلاش مستمر به اهداف عالی رسیده‌اند. البته فکر می‌کنم امید تنها کلید موفقیت یک معلول باشد. افراد بدون امید و فاقد امیدواری، در واقع موتور حرکتشان از کار افتاده است، اما افراد امیدوار، زنده، پویا و با تحرک هستند. اینجانب اخیراً شعری گفته‌ام که با استقبال مواجه شده است:

به من از راه نگویید خودم می‌بینم از شب و ماه نگویید خودم می‌بینم
جاده‌های سفرم تا به خدا نزدیک است راه را چاه نگویید خودم می‌بینم  
تاریخ ثبت در بانک 21 اردیبهشت 1395  
فایل پیوست
تصویر