کد | pr-37892 |
---|---|
نام | فرناز |
نام خانوادگی | اسدی رستمی |
سال تولد | 1359 |
وضعیت جسمی | نابینا |
نوع فعالیت | علمی-فرهنگی |
زبان | فارسی |
مهارت | نویسنده |
کشور | ایران |
استان | اصفهان |
شهر | فولادشهر |
توضیحات |
فرناز اسدی رستمی تجارب سودمندی در این مصاحبه بیان کرده و گفته با تقویت اعتماد به نفس در وجودش و با افزایش مطالعات و گوش دادن به داستانها صوتی، تلاش کرده تا تکنیک نویسندگی و داستاننویسی را یاد بگیرد و سپس شروع کرده به اجرای این تکنیکها و داستان نوشته و سه کتاب تا حالا چاپ کرده است. این شیوهای که ایشان به کار برده، بسیار راحت و بدون خرج و هزینه است، از اینرو به عنوان یک تجربه میتواند توسط نابینایان به کار گرفته شود. همچنین در زمینه کامپیوتر، تایپ، ویراستاری مهارتهایی به شیوه خودجوش فرا گرفته است. به منظور آشنایی با دستاوردها و تجارب ایشان در 31 تیرماه 1399 مصاحبه غیر حضوری با او انجام شد. این مصاحبه توسط خانم مریم قاسمی انجام شده است. |
متن زندگی نامه |
متن گفتوگو * برای اینکه بیشتر از زندگینامه و فعالیتها و توانمندیهای شما بدانیم لطف کنید خودتان را معرفی کنید. ـ من فرناز اسدی رستمی هستم، در سال 1359 متولد شدم. اصالتاً بختیاری هستم، ولی در یکی از شهرهای اصفهان متولد شدهام. من ابتدا در مدرسه عادی درس میخواندم. سپس به خاطر مشکلات بینایی که برایم پیش آمد و بیناییام کم شد، دیگر تحصیل را رها کردم و الآن دو سال است که دبیرستان را شروع کردهام. * علت نابینایی شما چه است؟ ـ بیماری آر پی. من ابتدا بیناییم خوب بود، سپس به مرور کم شد. * دورههای ابتدایی و راهنمایی را در کدام مدرسه و چه شهری گذراندید؟ ـ راهنمایی را با بیناها درس خواندهام. تا حدی که امکان داشت و بینایی داشتم، خودم درس خواندهام. * یعنی به صورت آموزش تلفیقی تقریباً، درست است؟ ـ نه، آن موقع من با همین خط بینایی درس میخواندم، چون بیناییم خوب بود. * در چه زمینههایی مهارت دارید؟ ـ در زمینه بافندگی میلبافی را بلدم. تا یک اندازهای کار مرواریدبافی را انجام میدهم. کارهای خانه، حالا آشپزی باشد، نظافت باشد. نویسندگی هم که دیگر کاری است که دارم انجام میدهم بر اساس علاقهای که دارم. * در چه زمینهای مینویسید؟ ـ رمان خانوادگی اجتماعی مینویسم. * آیا کتاب چاپ شده دارید؟ ـ بله، سال 1391 اولین کتابم به نام «تا بارگاه عشق» توسط انتشارات جنگل چاپ شد و سال 1397 دومین کتابم به نام «ارسام (اشکهای من)» توسط انتشارات نشانه چاپ شد. * آیا برای نویسندگی در دوره خاصی شرکت کردهاید یا به موسسه آموزشی خاصی رفتهاید؟ ـ خیر. من از دوازده سیزده سالگی با رادیو بزرگ شدهام، با مجله کیهان بچهها، با کتاب داستان. اینها را خیلی میخواندم و در طی این سالها مطالعه را هم کنار نگذاشتهام. بنا بر آن استعداد و آن علاقهای که در وجودم بود، دیگر شروع کردم به نوشتن. در اوایل داستانهایی را که گوش میدادم را مینوشتم. ولی کمکم بهصورت حرفهای شد. * الآن کتابی هم آماده چاپ دارید؟ ـ بله، کتاب سومم در حال ویرایش است. * موضوع کتابهایتان را سعی نکردید سمت و سوی معلولیت به آن بدهید، در جهت مشکلاتی که این دوستان دارند؟ ـ متأسفانه نشد که تا الآن کتابی در این زمینه بنویسم. ولی در فکرش هستم. انشاءالله در آینده اگر عمری باقی باشد چنین کتابی را دوست دارم در مورد خودم و همنوعان و تواناییهایشان بنویسم. * آیا در زمینه ورزش مهارتی دارید؟ ـ ورزش، باشگاه که نمیرفتم، ولی در خانه حالا کارهای کششی انجام میدادم، الآن هم حلقهای که برای ورزشکارهاست، از اینها استفاده میکنم. ولی نمیتوانم به باشگاه بروم؛ چون فرصت ندارم. * پس ورزشهای ویژه نابینایان را دنبال نکردهاید. ـ خیر و اساساً نیازی نداشتم. * در زمینه کامپیوتر چطور؟ ـ کامپیوتر هم در حدی که بتوانم کارهایم را انجام بدهم. مثلاً الآن کار ویرایش صوت انجام میدهم با برنامه Adobe Audition و کتابهای صوتی که نیاز به ویرایش دارند را توسط این نرمافزار ویرایش میکنم؛ و کارهای معمولی که مثلاً متن کتاب را که خودم مینویسم را داخل سیستم لپتاپ مینویسم. * آیا در جایی شاغل هستید؟ ـ خیر. * اگر تجربهای از دوران زندگیتان دارید که بخواهید انتقال دهید، بفرمایید. ـ چیزی که الآن و در حال حاضر در خاطرم هست اینکه هم سرنوشتان یعنی نابینایان تلاش کنند از وقت خود حداکثر استفاده را بکنند و مهارتهایی که علاقه دارند بیشتر و بهتر یاد بگیرند و شروع به کار کنند. * اگر مطلب و صحبت خاصی دارید بفرمایید. ـ من دوست دارم یک جوری باشد کسانی که حالا همنوع هستیم و از نظر جسمی یک معلولیتی داریم، در جامعهای که انسانهای سالم زندگی میکنند و مشکلی در ظاهرشان وجود ندارد، یک جوری باشد که تواناییهایمان را باور داشته باشند. مثلاً در زمینه کارهای خانه اگر من میگویم آشپزی بلد هستم، شاید باورشان نشود و میگویند «مگر میتوانی؟! مگر میشود؟!» یعنی فقط اینکه ما و تواناییهایمان را باور داشته باشند. بالاخره تا وقتی مردم و مسئولین ما را باور نکنند، موانع پیشرفت برای ما زیاد هست. * برای دوستان نابینا که صحبتهای شما را میخوانند، اگر توصیهای دارید، بفرمایید که چطور رفتار کنند، چه کارهایی انجام بدهند، که در جامعه به موفقیت برسند؟ ـ اولین قدم این است که به نظر من هیچ وقت ناامید نباشند. بعد خودشان و تواناییهایشان را باور داشته باشند. اگر نقطه ضعفی در وجودشان وجود دارد آن را سعی کنند تقویت کنند، یا اگر باعث آزارشان است آن را از بین ببرند. بعد اینکه از چیزی نترسند؛ یعنی اگر بعضی وقتها آدم ترس را کنار بگذارد و اعتماد به نفس داشته باشد خیلی کارها میتواند انجام بدهد. در کنار تمامی این صحبتها، عرض کردم، خودشان را و تواناییهایشان را باور داشته باشند. * با تشکر از اینکه وقت خود را در اختیار ما گذاشتید. |
تاریخ ثبت در بانک | 26 مرداد 1399 |