کد | pr-24427 |
---|---|
نام | حامد |
نام خانوادگی | تهرانی |
سال تولد | 1369 |
وضعیت جسمی | فقدان حرکتی |
نوع فعالیت | اجتماعی |
زبان | فارسی |
مهارت | مداحی |
کشور | ایران |
استان | تهران |
متن زندگی نامه |
دفتر فرهنگ معلولین، آبان 1398 توضیح هنگام تولد و خرج از رحم پرستار یا پزشک سهلانگاری کرده و با کشیدن سر نوزاد، موجب پارگی یک رگ در مغزش شده و یک عمر مشکل برای حامد و خانوادهاش به وجود آوردهاند. حامد بیش از سی سال است روی ویلچر است، توان غذا خوردن، راه رفتن و دیگر امور شخصیاش را ندارد. پزشکی که این حادثه را به وجود آورده و زندگی راحت و آسوده دارد آیا وجدانش راضی است؟ آیا نمیخواهد حداقل به حامد سر بزند و احوال او را بپرسد؟ مادری بدون شوهر حامد و یک فرزند معلول دیگر را باید اداره کند، آن هم با دست خالی، در شرایطی که خودش نیاز به پرستاری و مراقبت دارد. این خانواده برای تأمین نیازهای خودشان، به حامد چشم دوختهاند تا درب منزل، چند پفک و آدامس بفروشد و با سود اندک آن، زندگیشان را اداره کند. همین جا از نیکوکاران استدعا داریم به حامد مساعدت کنند تا حداقل بتواند سرپناهی داشته و در آنجا درآمدی کسب کند. از رئیس محترم سازمان بهزیستی جناب آقای دکتر قبادی التماس داریم که حامد را فراموش نکند و وامی به او بدهند تا اشتغال داشته باشد. دست این جوان را گرفتن در واقع مساعدت به یک نفر از اعضای خانواده بهزیستی است. در پایان از عموم مردم، از همه دلسوزان داخل و خارج از کشور تمنا میکنیم، حامد را درک کنند و او را رها نکنند و مساعدت هر چند اندک نسبت به او داشته باشند. به علت اینکه در دست گرفتن تلفن برای آقای حامد تهرانی مشکل بود و همچنین در تکلم مشکل دارند مادرشان هم در این مصاحبه حضور داشتند. این گفتوگو توسط خانم اعظم قاسمی، کارشناس و خبرنگار بانک اطلاعات معلولان اخذ شده است. شما چند ساله هستید و از چه زمانی دارای معلولیت شدید؟ حامد تهرانی: متولد سال 1369 هستم. از زمان تولد دچار معلولیت شدم. وقتی من به دنیا آمدم، به دلیل کشیدن سَرم، رگ سرم پاره شد. الآن یک لکه در سرم وجود دارد، و این لکه باعث شده که اکسیژن به مغزم نرسد و دچار معلولیت بشوم. فقط دمر (روی سینه و شکم دراز کشیدن) و طاقباز (بر پشت خوابیدن) و روی ویلچر میتوانم بنشینم و بخوابم. روشهای غیر از اینها را نمیتوانم اجرا کنم؛ مثلاً نمیتوانم بنشینم یا حرکت کنم و راه بروم. علت معلولیت فرزندتان را بیشتر توضیح میدهید؟ مادر حامد تهرانی: فرزندم معلول جسمی حرکتی است. زمان زایمان گفتند باید سزارین بشوم. پدر فرزندم بیست سال است که فوت کردهاند. ایشان آن زمان گفتند اگر نمیتوانید، زنم را جای دیگر برای زایمان ببرم. گفتند اینقدر حرف نزن، فرزند اولش که نیست. مسئولین بخش گفتند: سر بچه بزرگ و لگن مادر کوچک است. بنابراین در موقع زایمان بند ناف دور گردنش پیچیده بود و او را به زور کشیدند و رگ سرش پاره شد. فرزندتان چند کلاس و در کدام مدرسه درس خواندهاند؟ مادر حامد تهرانی: فرزندم اصلاً درس نخوانده. با او کار کردیم، ولی نتوانست یاد بگیرد. ذهنی بلد است. مثلاً مداحی برایش مینوشتم، این هم نوحه را میخواند، او را نزد مربی بردم و به کلاس مداحی در افسریه، میرفت و در این زمینه علاقه دارد و پیشرفت داشته است. یعنی الآن ایشان اصلاً تحصیلات ندارند؟ مادر حامد تهرانی: خیر. چند سال است که سعی میکنم به او یاد بدهم مثلاً الفبا اینطوری است، ولی اصلاً حوصله ندارد یاد بگیرد. چون توان نوشتن ندارد، یادگیری هم برایش سخت است. خودم هم حالا زیاد سواد ندارم. ولی باز هم با او سروکله میزنم. قرآن دوست دارد یاد بگیرد که هنوز موفق نشده است. درباره نوع معلولیت خودتان و مشکلات خود بگویید. حامد تهرانی: من یک معلول جسمی حرکتی هستم. از زمان بچگی روی صندلی چرخدار نشستهام و به غیر از این هیچ حرکت دیگری ندارم. با دستم هم نمیتوانم حرکت کنم، نمیتوانم غذا بخورم. غذا را در دهنم میگذارند و آب و چای را هم جلوی دهنم میگیرند تا بتوانم بخورم؛ یعنی باید کسی کمکم باشد. چه حرفهها و مهارتهایی آموختهاید و میتوانید اجرا کنید؟ حامد تهرانی: مداحی. در مراسمها درحد پنج دقیقه تا نیم ساعت میتوانم بخوانم. شما در مکان خاصی مداحی میکنید؟ حامد تهرانی: در اجتماع فامیل، مسجدها، حسینیهها و در کل در جاهای آشنا. تاکنون سرکار رفتهاید، چه کاری و نتیجه آن چه بوده؟ حامد تهرانی: من یک میز کوچک دارم که پفک و بیسکویت و لواشک و عروسک و اینها را میفروشم. جلوی درب خانهمان یک میز گذاشتهام و این چیزها را میفروشم و مادرم هم مواظبم است. درآمدی که از این راه به دست میآورید خوب است؟ حامد تهرانی: درآمد مشخصی ندارد. یک روز ده تومان، یک روز بیست تومان، یک روز پانزده تومان. درآمد به اندازهای ندارم. انتظار شما از مسئولین و مدیران بهزیستی و آموزش و پرورش چیست؟ حامد تهرانی: از مدیران بهزیستی که من خیلی گله دارم؛ یعنی از مقامات بالا مثل ریاست جمهوری و دولت و بهزیستی و اینها من خیلی گله دارم. مثلاً یک گلهای که دارم، قانون بهزیستی این است که هر سه سال یک ویلچر به من بدهند. ولی ده سال یک ویلچر هم نمیدهند. آن هم اینقدر باید نامه بنویسیم، اینقدر باید کل محل امضا بکنند تا یک ویلچر بدهند. نه ویلچر میدهند، نه پوشک میدهند. وسایل لازم را به ما نمیدهند. مثلاً میرویم مراجعه میکنیم به بهزیستی میگوییم یک وام به ما بدهید، ولی نمیدهند. همهاش میگویند خبری نیست. چه توقعی از تشکلهای مردمی دارید؟ حامد تهرانی: من در زمستان و تابستان جلوی درب خانهمان مینشینم لوازم میفروشم. الآن یک مغازه بغل خانه ماست که قبلاً مال ما بوده و پدرم آن را فروخته است. الآن صاحب این مغازه میخواهد آن را بفروشد. من دلم میخواهد این مغازه را بخریم از این بنده خدا و عوض اینکه در سرما و گرما درب خانه بایستم کار کنم، بروم در مغازه کار بکنم. این بنده خدا میخواهد این مغازه را به ما بفروشد و به ما میگوید خودتان از من بخرید تا من به غریبه نفروشم. ما خودمان میخواهیم بخریم و ایشان ده درصد هم به ما تخفیف میدهد. خودتان واضحتر توضیح میدهید؟ مادر حامد تهرانی: این مغازه قبلاً مال خودمان بود. پدرشان قبلاً به قیمت پایین این مغازه را فروخت و به فکر بچههای من نبود. من الآن خودم پیر و ناتوان شدهام و یک پایم را عمل کردهام و پای دیگرم را هم باید عمل کنم و دستهایم هم توان ندارند. این بنده خدا میخواهد این مغازه را بفروشد و میگوید میخواهم به خودتان بفروشم. من یک فرزند معلول دیگر هم دارم که دستش رفته و یک کف دست دارد با بخشی از انگشت شصت که از این فرزندم بزرگتر است و بیکار است. به هر حال دو فرزند معلول بیکار دارم و خودم هم توانایی کار ندارم. یعنی مشکل فرزند دیگرتان فقط دستشان است؟ مادر حامد تهرانی: بله. دستش مشکل دارد و بیکار است و آن هم یک جور اعصابم را خرد میکند. من چهار فرزند دارم که فرزند بزرگم هم اعصابش خراب است و یک موتور دارد ولی گواهینامه ندارد، گاهی با همان موتور کار میکند. وقتی حرف میزنم اعصابش به هم میریزد و قاطی میکند و یک خورده مریض حال است و اعصابش ناراحت است و بیکار است و در خانه نشسته است. باز این بچهای که روی ویلچر دارم از آنهای دیگر مردتر است. این دلش میخواهد این مغازه را داشته باشد و به هر حال تلاش میکند. در زندگی کدام مانع و مشکل برای شما مهمتر بوده است؟ حامد تهرانی: بزرگترین مانع حقوقی است که از بهزیستی به من میدهند. حقوقی که به من میدهند خیلی کم است. حقوق و یارانهام مجموعاً صد و شصت هزار تومان است. برخورد و رفتارهای مردم با شما چگونه بوده و چه انتقادی به مردم دارید؟ حامد تهرانی: افرادی که با من برخورد دارند، رفتار بعضیها خوب است و رفتار بعضیها بد است و بعضیها هم مسخره میکنند. ولی بیشتر مردم به من احترام میگذارند. انتقادی که به مردم دارم این است که جایی که معلولی را میبینند مسخره نکنند، آخ آخ نکنند، رفتارهای ناپسندانه نکنند. بعضیها میایستند نگاه میکنند و میگویند خدا شفا بدهد. این روشها ناپسند است. در پایان اگر سخن خاصی دارید بفرمایید. حامد تهرانی: سخن خاص که اگر میشود یک کمکی به ما بکنید تا این مغازهمان را از این بنده خدا بخریم، یا به ما وامی چیزی بدهید که بتوانیم این مغازهمان را از این بنده خدا بخریم. خیلی ممنون. از شما برای شرکت در این مصاحبه سپاسگزاریم. |
تاریخ ثبت در بانک | 3 آذر 1398 |