کد | pr-22538 |
---|---|
نام | رضا |
نام خانوادگی | صلحی اصل |
سال تولد | 1367 |
وضعیت جسمی | فقدان حرکتی |
نوع فعالیت | علمی-فرهنگی |
زبان | فارسی |
تحصیلات | کارشناسی ارشد مهندسی مکاترونیک گرایش طراحی رباتیک |
کشور | ایران |
استان | آذربایجان شرقی |
شهر | اهر |
توضیحات | رضا صلحی فوقلیسانس کامپیوتر در مراسم گرامیداشت هفته معلولین به عنوان معلول موفق مورد تقدیر و تشکر مسئولین قرار گرفت و ثابت کرد معلولیت محدودیت نیست. |
متن زندگی نامه |
زندگینامه من شاید برای خیلیها باور کردنی نباشد ولی حقیقتی است که با آن زندگی کردهام. من دارای معلولیت جسمی حرکتی خیلی شدید مادرزادی هستم که در روستای انداب قدیم تابع شهرستان اهر زندگی میکنم و از کودکی از روز تولد توان راه رفتن نداشتم. پدرم مرا به کولش گرفته و همه جا میبرد. چهار بار عمل جراحی بر روی دو پاهایم شده است. این مشکلات یک طرف، مشکلات اقتصادی که در حال حاضر با آن درگیر هستم یک طرف دیگر زندگیام است. تا اینکه هفت ساله شدم و باید تحصیل میکردم. در مدرسه روستا ثبت نام کردم و بابام با کولش مرا به مدرسه میبرد ولی بعد از دو هفته پدرم را در مدرسه خواندند و گفتند تا کی میخواهید با کول به مدرسه بیارید و با این حرف من را اخراج کردند و آن سال نتوانستم به مدرسه بروم. سال بعد مدیر مدرسه روستا عوض شد، مدیر جدید من را ثبتنام نکرد و به مدرسه استثنایی معرفی کرد و گفت در مدرسه عادی نمیتوانم تحصیل کنم. خلاصه به مدرسه استثنایی رفتم. در آنجا تست هوش گرفتند و گفتند از لحاظ ضریب هوشی بالاست و باید در مدرسه عادی تحصیل کند و من را به مدیر مدرسه روستا معرفی کردند و شروع به تحصیل کردم. پدرم یا مادرم با کولشان هر روز مرا به مدرسه میبردند. بعد از چهارم ابتدایی انگار معجزه خدا بود که توانستم آرام آرام راه بروم ولی به سختی که تا الآن تغییری نکردهام. بعد از ابتدایی وارد دوره راهنمایی شدم و در روستا راهنمایی را تمام کردم. سال آخر راهنمایی برای رفتن به مدرسه نمونه دولتی باید آزمون میدادم؛ ولی به من گفتند نمیتوانی در شهر به تحصیل ادامه دهم و اجازه شرکت در آزمون را ندادند. مجبور شدم به خانه مادر بزرگم در شهر بروم و ادامه تحصیل بدهم. البته ابتدا مدرسه قبولم نمیکردند، اما با تلاش آقای علیزاده که آن زمان در روستای ما معلم بود، بالاخره پذیرش شدم و با مشکلات زیاد توانستم دیپلم بگیرم. در حالی که هیچ یک از بچههای روستا نتوانستند. حتی برای خانوادهام نیز قابل باور نبود. بعد وارد دانشگاه شدم چون به دلیل معلولیت شدید نخواستم به شهر دیگر بروم، در اهر تحصیل کردم. لازم است از آقای دکتر شهاب رضازاده تشکر کنم که در شهریه دانشگاه به من کمک کرد و مقداری هم بهزیستی هزینه دانشگاهم را داد. الآن فوق لیسانس مهندسی مکاترونیک گرایش رباتیک هستم ولی در حال حاضر بیکار در روستا با پدر مادر که دیگر پیر شدهاند، زندگی میکنم. به عنوان دانشجوی نمونه انتخاب شدم و مقاله علمی نیز دادم و به عنوان معلول نخبه انتخاب شدم ولی هیچ توجهای تا الآن به من نشده است. با این حال خیلی از آدمها وقتی در خیابان من را میبینند فکر میکنند من دیوانهام؛ از من میترسند چون مشکلات راه رفتم خیلی زیاد است. بعضی به من صدقه میدهند و من ناراحت میشوم. الآن بیکار هستم و فقط در خانه و در روستا زندگی میکنم. از مسئولین و مردمی که این متن را میخوانند میپرسم آیا یک زندگی آرام و بدون اینکه محتاج کسی شوم خواسته زیادی است؟ واقعاً اگر معلولین زندگی بدون منت دیگران داشته باشند خواسته زیادی است؟ اگر توانایی کارگری داشتم به هیچ کس دردسر یا مزاحمت نمیدادم ولی الآن چه کنم درد دلم را به چه کسی بگویم. بعضی وقتها با خودم میگویم کاش معلول نبودم شاید میتوانستم کارگری کنم تا مشکلاتمان حل شود. آیا در این کشور به این خوبی کسی نیست خودش رو جای من بگذارد؟ کسی نیست من را درک کند؟ وقتی دیگِ کاملاً خسته میشم آرزوی مرگ میکنم ولی دوباره با یاد خدا بلند میشوم و آرزوی من این است که کاش همه وجود خدا رو حس میکردیم و همدیگر را درک میکردیم. من تنها مشکلی که دارم مشکل اقتصادی است. |
تاریخ ثبت در بانک | 27 آبان 1397 |
فایل پیوست |