کد | pr-2097 |
---|---|
نام | علی |
نام خانوادگی | پنجهای |
سال تولد | 1377 |
وضعیت جسمی | نابینا |
نوع فعالیت | علمی-فرهنگی ، هنری |
زبان | فارسی |
مهارت | ارگ و پیانو کار میکند. به عنوان خردسالترین مجری رادیو در برنامه سلام کوچولو و روشن ضمیران هست |
اهم فعالیت ها | حافظ 12 جزء از قرآن کریم |
کشور | ایران |
استان | تهران |
شهر | تهران |
متن زندگی نامه |
علی پنجهای، مجری رادیو و حافظ روشندل قرآن: شلوغی این منطقه را دوست دارم! ثریا روزبهانی- حتماً تا حالا حداقل برای یکبار هم که شده برنامه رادیویی سلام کوچولو را گوش دادهاید. آن پسر کوچک و شیرین زبان که سالهاست با خانم نشیبا، مجری رادیو برنامه اجرا میکند، علی کوچولو یا همان علی پنجهای است. حتماً تا حالا حداقل برای یکبار هم که شده برنامه رادیویی سلام کوچولو را گوش دادهاید. آن پسر کوچک و شیرین زبان که سالهاست با خانم نشیبا، مجری رادیو برنامه اجرا میکند، علی کوچولو یا همان علی پنجهای است. علی از داشتن نعمت بینایی محروم است اما به لطف خدا و کمک خانوادهاش توانسته روز به روز موفقتر از قبل باشد. او همچنین توانسته ضمن اجرای برنامه رادیویی سلام کوچولو و چند برنامه دیگر، جسم و جانش را با کلام وحی آشنا کند و اکنون یکی از حافظان روشندل قرآنی منطقه است. او نزدیک به 5سال است که در موسسه قرآن و عترت امام رضا(ع) مشغول یادگیری و حفظ آیات و سورههای قرآنی است. او در این مدت توانسته بیش از 12جزء از قرآن را حفظ کند. به همین بهانه برای ساعتی مهمانش شدیم هرچند به خاطر سالروز پیروزی انقلاب و اجرای برنامه مسابقه سرش شلوغ است. صدای دلنشینی دارد. وقتی که با صوت آیات را میخواند، طنین صدایش چند برابر زیباتر میشود. انگشتانش به همان تندی که میخواند روی صفحه کتاب حرکت میکند. انگار دهان و دستش ناخودآگاه با هم حرکت میکنند. کتابی روی رحل قرار دارد که به خط بریل نوشته شده است و علی با انگشتانش نقاط برجسته کتاب را لمس میکند. علی در حالی که دستانش روی خطوط است میگوید: «قرآن است با این تفاوت که شما هیچ کلمه و خطی روی آن نمیبینید. تمام صفحه کتاب سفید است و پر از نقطه.» گفتوگویمان که شروع میشود، علی قرآن را میبندد. آن را برمیدارد، میبوسد و دوباره روی رحل میگذارد و میگوید: «خوب حالا شروع کنیم.» از علی میپرسم چطور وارد برنامه رادیویی شده است و همکار خانم نشیبا، خندهای میکند و جوابی میدهد که انتظارش را نداشتم: «من خودم مهمان برنامه بودم و 4سال بیشتر نداشتم. به همراه مادرم برای حضور در برنامه سلام کوچولو رفتیم رادیو. بعد از اینکه برنامه تمام شد از من برای همکاری دعوت کردند و من هم قبول کردم. اینطوری بود که من شدم همکار خانم نشیبا و صداپیشه برنامه سلام کوچولو. از آن روز بیشتر از 13سال میگذرد. علی پنجهای به غیر از این برنامه در برنامه دیگری با عنوان "روشن ضمیران" که برای نابینایان تهیه شده بود هم اجرا داشته است. 8سالم بود که عاشق قرآن شدم برحسب عادت، دستهایش دکلمهوار با صحبتهایش حرکت میکند. با هر سوال من کمی مکث میکند و بعد جواب میدهد. چراکه میخواهد صحبتهایش عجولانه و بیمحتوا نباشد. به همین خاطر قبل از جواب دادن خوب راجع به آن فکر میکند. از او درباره آشناییاش با قرآن و در نهایت حفظش میپرسم. علی دستش را روی قرآن مقابلش میگذارد و میگوید: «8سالم بود که متوجه شدم عاشق قرآن و خواندنش هستم. به همین خاطر پدر و مادرم که مشوقان اصلیام بودند من را با این مسیر آشنا و در کلاسهای قرآنآموزی ثبتنام کردند. بر حسب اتفاق در یکی از مسابقات قرآنی با استاد رجبی آشنا شدم. او از من دعوت کرد تا در موسسهاش بهصورت جدی حفظ قرآن را شروع کنم، از آن زمان حدود 5سال میگذرد و من اکنون حافظ 12جزء از قرآن کریم هستم.» او به حفظ آیات و سورهها براساس قواعد اشاره میکند و میگوید: «روخوانی قرآن برای ما نابینایان از روی کتابی با خط بریل است که همه قواعد و علامت و حرکتها در آن بهصورت کامل رعایت شده است. در کنار آن از نوار هم استفاده میکنیم، اما همیاری و راهنمایی استادهایم علی و حاتم رجبی در این مسیر بسیار قابل تقدیر است.» او اعتقاد دارد همه آیات و سورههای قرآنی سرشار از رحمت و عظمت خداوند است و قشنگترین آیات هم آیاتی است که درباره خود خدا گفته شده است. مثلاً در قرآن آیهای داریم که میفرماید «انسان با یاد خدا آرام میشود. فرقی هم ندارد چه کسی و از چه دینی باشد.» میگویم حال که به این کمال رسیدی، نابیناییات را چطور میپذیری و علی شروع میکند به خواندن یک بیت شعر «گر ایزد ز حکمت ببندد دری/ ز رحمت گشاید در دیگری» و میگوید: «هر چقدر هم ما انسانها تلاش کنیم به حکمت کارهای خداوند پی نخواهیم برد.» برایم داستان حضرت موسی و خضر(ع) را مثال میزند و میگوید: «به خواست و اراده خداوندکاری انجام شده است. شاید ما حکمت آن را متوجه نشویم اما حتماً این کار به حق بوده و هیچ کار خدا بیحکمت نیست.» همه چیزعوض شد او اعتقاد دارد باید به معنای آیات پی برد و آنها را از اعماق وجود درک کرد. او در اینباره میگوید: «اوایل که خودم قرآن را میخواندم و حفظ میکردم، به معنای آن توجهی نداشتم اما وقتی بهصورت جدی و زیر نظر استاد آیات را حفظ میکردم، توجهم به معنای آیات جلب شد. یکباره نگاهم نسبت به همه چیز تغییر کرد. مانند این مثال که ما در زندگیمان زمانیکه در یک موقعیتی قرار بگیریم که حق است، خودمان بدون دلیل و فطری آن را قبول کرده و عمل میکنیم، حال چه برسد به قرآن که کلام خداوند است. پدر و مادرم از زمانیکه من به دنیا آمدهام خودشان را وقف من کردهاند و بیشتر تمرکز زندگیشان برای من بوده است، واقعاً اشتباه است اگر نخواهم به این آفریدههای خالق هستی احترام نگذارم. آیات هم که سفارش کردهاند، این تأکید را دوچندان میکند. همسایه داری، احترام به بزرگتر، صرفهجویی و... بسیاری از نکاتی است که باید در زندگی روزمرهمان به آنها عمل کنیم.» او اعتقاد دارد هرکسی برای آیندهاش برنامهریزی دارد اما تا وقتی در شرایطش قرار نگیرد معلوم نمیشود که آینده برایش چه به همراه خواهد داشت. به همین خاطر از خدا میخواهد بتواند در آینده هم راه قرآن را ادامه بدهد و از آن جدا نشود. پارک خودرو در پیادهرو! علی امسال مشغول خواندن مقطع پیشدانشگاهی در رشته علوم انسانی است و خودش را برای کنکور آماده میکند و هفتهای یک یا 2 بار به موسسه امام رضا(ع) در منطقه ما سر میزند. علی در پاسخ به سوالم که میپرسم هر منطقه برای خودش ویژگیهایی دارد، به نظر تو ویژگی منطقه ما چیست، میگوید: «منطقه 9بسیار شلوغ و پر رفتوآمد است و من از این ویژگی خوشم میآید. انسانها همدیگر را میبینند و به هم نزدیک میشوند. در این منطقه آدمها زیاد از کنار هم رد میشوند و این مردمی بودن این منطقه و جریان داشتن زندگی در آن را نشان میدهد. من شلوغی این منطقه را دوست دارم.» در بین صحبتهایمان درباره آزار و اذیت صدای هواپیماها میگویم و میپرسم برای تو هم این موضوع آزاردهنده است، اما جوابی برخلاف انتظار دستم را میگیرد. علی میگوید: «شاید برای کسانی که در این منطقه زندگی میکنند آزاردهنده باشد، اما برای من که هفتهای دوبار میآیم و میروم، جالب است که یک هواپیما در فاصله چند متریام قرار بگیرد.» اما در کنار این ویژگیها علی به نکتهای اشاره میکند و میگوید: «در برخی از معابر مسیرهای تردد برای معلولان ایمن و مناسبسازی نشده است. من برای رسیدن به موسسه مجبورم از ایستگاه BRT تا جلوی در موسسه پیاده بیایم، من در طول مسیر از جاهایی رد میشوم که ماشینها در پیادهرو پارک شده است و همین موضوع معابر را برای ما معلولان نا امن میکند، اما با این وجود این منطقه و اهالیاش را دوست دارم.» منبع: همشهری محله |
تاریخ ثبت در بانک | 1 اردیبهشت 1395 |
فایل پیوست |