کد pr-2009  
نام محمد  
نام خانوادگی صمدی  
وضعیت جسمی فقدان حرکتی  
نوع فعالیت علمی-فرهنگی ، هنری  
زبان فارسی  
مهارت قاری قرآن شاعر خوشنویس در خیاطی مهارت دارد و در خانه خیاطی می‌کند دیوان اشعارش به زودی چاپ می‌شود.  
کشور ایران  
متن زندگی نامه طبع بلند یک معلول(محمد صمدی)
بسم الله الرحمن الرحیم اللهم صلی علی محمد وال محمد
وقتی به ایشان گفتم قصد دارم شما را به جامعه معرفی کنم ، ابتدا قبول نمی کرد،زیرا فکر میکرد که وقتی گفته شود این شخص معلول است همه فکر میکنند که او کمک می خواهد. ولی وقتی به او قبولاندم که می خواهم همت او را نشان دهم،موافقت کرد .
محمد صمدی:
اهل تبریز،ساکن تهران ،در کودکی در اثر حادثه ای از ناحیه پا دچار آسیبدیدگی شد. در جوانی به حوزه علمیه قم می رود و دروس اولیه طلبگی را در انجا فرا می گیرد ، در آن زمان وجهی را که معمولا علما به طلاب جهت مخارجشان میدهند را نمی گرفت و جدا از تحصیل علم ،کار میکرد وخرج خود را بدست می آورد.
بعد به تهران آمده ودر بازار مشغول به کار می شود.درهمین حال بعلت علاقه به قرآن با تلاش فراوان یکی از قاریان خوب میگردد.

هم زمان به خوشنویسی پرداخته ، و در این زمینه هم به مهارتهای بالایی دست پیدا می کند، اما چیزی که نماد این مرد با تلاش است "شعر" اوست. او با توجه به علاقه وافری که به اهل بیت (ع)دارد به سرودن اشعاری در این زمینه پرداخت ،در حقیقت علاقه او نسبت به
اهل بیت باعث شد، این طبع شعر را به او بدهند .او همیشه سعی کرده که در کار های منزل نیز کمک حال اهل خانه باشد.آشپز خوبی هم هست ،او می گوید کمک به اهل منزل نورانیت می آورد .
سه سال پیش هنگامی که برای زیارت شیخ صدوق به ابن بابویه می رفته با یک ماشین تصادف میکند و در اثر آن پای سالمش نیز دچار آسیب می گردد .ولی او راننده را می بخشد واو را رها می کند.
اینجا کار کردن در بازار برای او غیر ممکن می شود،وایشان نوع شغل خود را عوض کرده، آموزش خیاطی را فرا می گیرد، ودر داخل منزل شروع به کار می کند.

محمد صمدی،معلول از ناحیه پا :یک قاری قرآن،شاعر،خوشنویس،
خیاط، عالم علوم دینی ویک فردمستقل در جامعه که با کار و تلاش
باعث سر افرازی خود و خانواده ش و راهنمایی برای دوستان و
آشنایان گشته وبزودی دیوان اشعارش نیز به چاپ خواهد رسید.
در این جا تعدادی از اشعارش را برای نمونه به شما معرفی میکنیم.
ایا سالار دین بنگر که در گِل مانده محملها
بیا و چارهای بنما تویی حلال مشکلها
شب تاریک ره باریک و صحرایی پراز وحشت
که گرگان در کمین گاه و زشر پرگشته منزلها
الا ای تاجدار عزت و وی رهنمای جان
بیا که تو توان داری ، مدد کن خود براحلها
ز بهر خاطر یاران دمی از پرده بیرون آی
که از شوق لقای تو در این ره میطپد دلها
متاع معدلترا خود ببازار حقیقت آر
که تا رونق پذیرد این همه بازار و محفلها
الا یا ایها القاءم قم باسیف لا تقعد
که تا از داغ شمشیرت جزا بینند سافلها
بدشت کربلا جدت فتاده با تن بی سر
بیا که شد تنش صد چاک بسم اسب قاتلها
بیا که اهل بیتش شد اسیر دشمن بی رحم
بیا کان بیکسان را زار گرداندند ارا ذلها
بیا کانداخت ظالم سلسله بر گردن بیمار
بیا کافتاد آتش بر تنش از داغی قلها
"صمدی" غرق بحر غم تو دستش گیر یا مولا
ز غرغابش بکش بیرون بدست تست ساحلها
"بیا مولا ،بیا مولا- بجان مادرت زهرا(س)-رواکن حاجت مارا

خیز ای باد صبا بهر غم و غربت دوست گذری کن بسلامی ز سر تربت دوست
عرض ما را برسان خدمت اصحاب صفا
پیک حق باش در این رابطه از بابت دوست
گو بایشان که نه اینست ره غم خواری
چاره جوئید بسوز دل و برکربت دوست
گوش جان میشنود ناله و فریادش را
یادی از کرببلا دارد و وز نسبت دوست
میرود سیل سرشک از رخش هر صبح و مسا
می خورد خون جگر دائما از محنت دوست
ایکه در صحبت مائی سخن از غیر مگو
که در این حلقه نشاید بجز از صحبت دوست
یار اگر همدل مائی خبری ده ز وصال
که بجان آمده دل از غم و وز فرقت دوست
سلطه بس زاغ و زغن را که بکذشت خزان
فصل گل آمده اکنون ، بود نوبت دوست
هدهد خوش خبر آورد خبر وقت سحر
که بملک است فر از میمنت و رتبت دوست
مژده بر منتظران داد که دل خوش دارید
عنقریب است که بآخر رسد این غیبت دوست
"صمدی" خواهی بآن فیض نائل آئی
کن دعائی و غافل مشو از ندبت دوست
یاد " مهدیست(عج)" صفا بخش در قرب وجود
خوش بحال آنکه دارد چنین قربت دوست
آب روانرا تو در این سوغت جان خوش گفتی
با چه رو پا ملخی را ببرم خدمت دوست

 
تاریخ ثبت در بانک 31 فروردین 1395  
فایل پیوست
تصویر