کد | pr-1476 |
---|---|
نام | معصومه |
نام خانوادگی | نوری |
سال تولد | 1352 |
وضعیت جسمی | فقدان حرکتی |
نوع فعالیت | علمی-فرهنگی |
زبان | فارسی |
مهارت | نویسنده کتاب چرا صورتم خیس میشود؟ |
کشور | ایران |
استان | تهران |
متن زندگی نامه |
معصومه نوری، معلولیت جسمی دارد و به سختی حرف می زند. او سال گذشته کتابی را با عنوان «چرا صورتم خیس میشود…» با همکاری انجمن معلولان «باور» منتشر و روانه بازار کرد. *چه شد که معصومه نوری نتوانست مدرسه استثنایی را بپذیرد و در نتیجه به مدرسه عادی رفت؟ – زمانی که من را به مدرسه استثنایی فرستادند، متوجه شدم جای من نمی تواند آنجا باشد. علاقه شدیدی به فراگیری داشتم اما در آن مدرسه همه معلولان، اعم از ذهنی و جسمی در یک کلاس بودند و با انجام بازی و … بیهوده وقت گذرانی می کردند. من هم نتوانستم چنین شرایطی را بپذیرم و درنتیجه به مدرسه عادی رفتم که البته سختی های زیادی هم داشت. *بله، بی شک دردوران تحصیل مشکلاتی داشته اید. از این مشکلات بگویید. - وقتی به آن سالها برمی گردم، فکر می کنم چقدر با وجود کودکی ام، صبر داشتم… تقریبا هر روز توسط همکلاسی ها و حتی بعضی معلمان تحقیر می شدم اما بعدا به این نتیجه رسیدم که این سختی ها یک امتیاز بزرگ برایم محسوب می شود. بنابراین سعی کردم با سختی فراوان و با تلاشی بیشتر از گذشته، خودم را و توانمندی هایم را به بقیه ثابت کنم . بخاطر ضعیف بودن خودم، و اینکه انگشتانم زیاد قدرت نوشتن نداشت و حرکاتم خیلی کند و همراه با لرزش بسیار شدید بود، مجبور بودم خودم را با محیط تطبیق بدهم و همپای بقیه، کارهایم را بکنم. مهم تر از همه، باور نداشتن توانایی من در تحصیل از سوی آموزگاران و همکلاسانم بود. یادم می آید همیشه بچه ها مرا هل میدادند و من همه روزه با زانوهای خونین و لباسهای پاره به خانه بر می گشتم. چون مجبور بودم کند بودن در نوشتن را جبران کنم، خیلی اذیت می شدم؛ همیشه دستانم درد شدیدی داشت ولی درس برایم با تمام این مشقات، یک نعمت بود. همیشه از نمراتم خوشحال بودم و همین باعث ادامه تلاش من بود. * به نظر من، نقش خانواده در رشد انسان معلول غیر قابل انکار است. خانواده شما چه نقشی در رشد وبالندگی شما داشته و دارند؟ - بله، خانواده نقش بسیار مهمی داشتند. اول از همه دستان مهربان و زحمتکش مادرم را می بوسم که هر لحظه همراه و کمک من بود و همچنین پدر خوب و مهربانم که همیشه مشوق من بود و به من آموخت که تحمل سختی، نتیجه شیرینی به دنبال دارد. همچنین برادر بسیار عزیزم که همیشه در سال های اول تحصیل، با آموزش و پروش و مدرسه ارتباط جدی داشت و خیلی تلاش کرد تا من را در مدارس عادی بپذیرند و هنوز تشویق وحمایت های فراوان او همچنان ادامه دارد. *چطور شد که به نوشتن علاقمند شدید؟ - از آنجا که همیشه در جامعه مشکلات زیادی برایم پیش آمده، تصمیم گرفتم به جای صحبت کردن، آنها را بنویسم. این کار، یک نوع تخلیه روحی و روانی برایم بود. تغییر دادن نگرش های غلط جامعه نسبت به خود و همنوعانم، مهم تر از بقیه کارها بود. البته ذکر مشکلات این قشر هم اهمیت داشت؛ قشری که فکر میکنم زیاد در جامعه شناخته نشده اند، حتی برای مسئولان… * مطالعات شما بیشتر در چه زمینه ای بود؟ - روانشناسی و ادبیات. * از کتاب تان بگویید. از چه زمانی به فکر جمعآوری نوشته های تان وچاپ آنها به صورت کتاب افتادید؟ - من می نوشتم ولی به صورت تفریحی و اصلا فکر چاپ نداشتم. مدت 2 سال بود نوشته هایم را در کامپیوترم برای خودم نگه داشته بودم. روزی یکی از دوستان که اهل قلم است، بطور خیلی اتفاقی دید و خیلی اصرار کرد که من آنها را جمع آوری کنم و به چاپ برسانم. *وقتی کتابتان چاپ شد، عکس العمل اطرافیان تان چه بود؟ - خوشحال بودندو بعضی با تعجب می پرسیدند: واقعا این مطالب را خودت نوشته ای؟! *یک بخش از کتاب شما «دلنوشته» نام دارد. خود شما چه تعریفی از این واژه دارید؟ - دلنوشته شامل مطالب گوناگونی است که هر کدام در اثر یک اتفاق به فکرم رسید و تصمیم گرفتم آن را برای خودم بصورت ادبی بنویسم. دلنوشته یعنی چیزی بین نثر و شعر شخصی و عاطفی؛ یا واگویه های شخصی نویسنده که ساده تر از شعر و نثر است. *درباره انتخاب نام کتاب تان بفرمایید. به راستی «چرا صورتم خیس می شود»؟ - این نام را ترجیح دادم طوری انتخاب کنم که تصمیم گیری نهایی بر عهده مخاطب باشد. یک نوع سفید خوانی برای مخاطب قرار دادم؛ صورت می تواند بخاطر گریه، برف، باران، عرق شرمساری بر اثر مثلا درک نکردن و… خیس شود. *خانم نوری، شما یکی ازافرادی هستید که باوجود محدودیت های فیزیکی، خود را به متن جامعه کشانده اید و نخواستید در حاشیه بمانید. این مبارزه با محیط وجامعه را چطور ارزیابی می کنید؟ - این حضور با تمام سختی هایش، خیلی لازم و ضروری است. فکر نکنم اگر من یا افراد مثل من بصورت ایزوله بمانند، جامعه کمکی به آنها کند. بنابراین حضور در جامعه، روی نگرش افراد غیر معلول و موفقیت خود معلول و قبولاندن توانمندی های فرد توسط خودش به جامعه، خیلی تاثیر گذار است. اگر خود ما حرکتی نکنیم، چطور باور خود را به دیگران انتقال دهیم؟ *فکر می کنید آیا آنطور که باید، خود را به عنوان یک معلول توانمند به جامعه شناسانده اید؟ - بله اما باید باز هم بیشتر تلاش کنم. فکر می کنم همه ما انسانها توانمندی های نامحدودی داریم و اگر بیشتر تلاش کنیم، این توانمندی ها نمایان خواهد شد. *خانم نوری، زندگی یعنی…؟ - زندگی یعنی حرکت و تلاش برای رسیدن به هدف. * در جامعه ما به دلایلی، فرد معلول از یک زندگی طبیعی محروم است. به نظر شما چه اندازه خود فرد معلول وچه اندازه جامعه ومحیط در این مساله نقش دارند؟ - بدون شک جامعه نقش مهمی در زندگی و رسیدن فرد معلول به اهدافش دارد ولی متاسفانه در جامعه ما، باید این نقش را خودمان پر رنگ کنیم. اگر خودمان حرکت نکنیم و مشکلات را نگوییم، کسی به فکر این قشر نیست. *آینده را چگونه می بینید و چه برنامه هایی برای فرداها دارید؟ - تصمیم دارم به نوشتن ادامه بدهم. به آینده امیدوارم و توکل می کنم به خداوند … منبع: سیدمحسن حسینی طاها، وب سایت زنان ایران؛ وب سایت کانون معلولین ایران |
تاریخ ثبت در بانک | 23 فروردین 1395 |
فایل پیوست |