کد pr-1320  
نام سید رضا قلی  
نام خانوادگی شهیدی  
سال تولد 1302  
وضعیت جسمی ناشنوا  
نوع فعالیت علمی-فرهنگی  
زبان فارسی  
اهم فعالیت ها کارمند بازنشسته وزارت صنایع و مامور به خدمت با عنوان ناظم در آموزشگاه کرولال های باغچه بان و نمایندهْ ناشنوایان در فدراسیون ورزشی کرولال ها و نائب رئیس هئیت مدیره کانون کرولال های ایران سابق و رابط ناشنوایان در سازمان ملی رفاه ناشنوایان، رئیس سابق انجمن ناشنوایان ایران  
کشور ایران  
استان تهران  
متن زندگی نامه سیدرضاقلی شهیدی در حدود 1300 در تهران محله شاپور پا به عرصه وجود گذاشت و در خانواده ای 5 نفره که پدرش قاضی و مادرش معلم و دارای تحصیلات زبان فرانسه و 2 خواهر کوچکتر از خودش داشت دوران کودکی خود را سپری کرد تا سن حدود 4 سالگی که یکی از مهمترین وقایع زندگی اش رخ داد، او مبتلا” به بیماری مننژیت شده و شنوایی خود را از دست داد و دوران جدیدی را تجربه کرد.
پدرش او را در سن حدود 8 سالگی به مدرسه ای مختص به معلولان (که اعم از بچه های ناشنوا، نابینا و معلول … بودند) در اصفهان برد که مدیری آلمانی داشت ولی بعد از 6 و 7 ماه آموزش های مدرسه را مفید ندید و او را به تهران بازگرداند. پدرش تصمیم گرفت که فرزند خود را جهت تحصیل به اروپا بفرست اما در همان زمان بود که روزنامه ها اعلام کردند که دبستان کرولالها تاسیس شده است. لذا پدر از تصمیم خود صرف نظر کرده و فرزند خود را در سن 11 سالگی وارد اولین مدرسه تازه تاسیس کرولالها واقع در خیابان چهارراه حسن آباد، کوچه طرشتی، در یک خانه محقر با چند کودک کرولال شد و موجبات پیشرفتش را زیرنظر جبار باغچه بان فراهم آورد.

خاطره اولین روز تابستان:
وقتی که وارد اولین مدرسه ناشنوایان شدم جز چند صندلی شکسته و چند کودک کرولال چیزی دیده نمیشد. از آنجا که خانواده یکی از همشاگردیها که ارمنی بود (ادیک ادموند) ثروتمند بودند با مشاهده مدرسه فقیرانه بچه ها ، از سپردن فرزند خود به آن مرکز امتناع کردند و او را به فرانسه فرستادند که البته پس از سه سال با شروع جنگ جهانی به ایران بازگشت. (در هم زمان بیشتر دوستان سیدرضاقلی به اروپا رفتند بعد از مدتی به ایران بازگشتند ولی پیشرفت سیدرضاقلی نسبت به آنها کاملا” مشهود بود و دوستان او در نتیجه فشارهای روحی و روانی ناشی از زندگی در اروپا دچار ناراحتی های روحی و روانی هم شدند و خود سیدرضا قلی معتقد است که کودکان چه ناشنوا و چه شنوا در سنین کودکی برای کار و تحصیل نباید به تنهایی به خارج سفر کنند چون نه تنها موقعیت سخت است بلکه دچار مشکلات عدیده ای مثل ناراحتی های روحی شدید میشوند.) پس از بازگشت ادموند به ایران ، والدین او به باغچه بان پیشنهاد کردند که برای او کلاس خصوصی بگذارد اما باغچه بان از پذیرش این پیشنهاد سرباز زده و گفتند که همه بچه ها باهم یکسان هستند و هیچ فرقی ندارند. لذا ادموند مجددا” وارد مدرسه باغچه بان شده و در ابتدا با کمک سیدرضاقلی (که به مرحله بالاتر آموزش رسیده بود) دروس را تمرین کردند و سپس پابه پای سایر شاگردان خواندن و نوشتن را آموختند.

سید رضا قلی شهیدی در سال 1338 با خانم مهین رئیس روحانی که سرپرستی امور بانوان و دوشیزگان کانون کرولال ها را بر عهده داشت ازدواج کرد. حاصل ازدواج شان 3 فرزند (دو دختر و یک پسر) می باشد. شبنم شهیدی لیسانس طراحی لباس و دبیر مدرسه ناشنوایان، شیدا شهیدی فوق دیپلم و کارمند شرکت آب و فاضلاب تهران، شهرام شهیدی که در آمریکا مشغول تحصیل میباشد.

لطفاً بیوگرافی خود را به طور کامل شرح دهید؟
اول به نام خد ، من رضا قلی شهیدی متولد 1302 و اهل تهران می‌باشم. در سن 5/1 سالگی بیمار شدم و ناشنوایی را تجربه کردم .
در سن 11 سالگی پدرم مرا به مدرسه‌های گوناگون فرستاد ولی در تحصیل موفقیتی را کسب نکردم. چون در آن زمان مدرسه ویژه ناشنوایان وجود نداشت. پدرم تصمیم گرفت مرا به خارج بفرستد ، زیرا در آنجا مدرسه ناشنوایان وجود داشت؛ اما من مخالفت کردم. در این حین پدرم در سال 1312 در روزنامه‌ای خواند که در تهران مدرسه‌ای برای ناشنوایان تأسیس شده است که در محلی نزدیک چهار راه حسن آباد واقع و یک کلاس از مدارس عادی در اختیار دانش آموزان ناشنوا گذاشته شده بود .
پدرم وقتی مرا به آنجا برد بسیار تعجب کرد چرا که فقط 6 دانش آموز ناشنوا با تفاوت های سنی مختلف در کلاسی کهنه با میز و نیمکت های شکسته، تحصیل می کردند . به هر حال من در آنجا و با این شرایط تحصیل کردم و یکی از همکلاسی هایم به خارج از کشور رفت اما هیچگونه پیشرفتی نکرد و ما در مدرسه ای که هیچ گونه امکاناتی نداشت چندان خوب پیشرفت کردیم که هیچ کس باور نمی کرد. بنابراین وضعیت اسکان ما سخت شد به خاطر همین یکی از دوستان جبار باغچه بان به نام دکتر لبنان که فرزندی ناشنوا داشت یکی از اتاقهای منزلش را به عنوان کلاس آموزشی به ما اختصاص داد. ( خدا رحمتش کند)البته این را نیز باید یاد آور شوم که در آن زمان مردم از ناشنوایان فرار کرده و فکر می کردند که ناشنوایی یک نوع بیماری واگیردار است که مبادا آنان نیز ناشنوا شوند. به همین دلیل ما را اذیت می کردند و از خود دور می ساختند.

زندگینامه جبار باغچه بان را به طور خلاصه بیان کنید؟
جبار باغچه بان به گردن فرهنگ این کشور حق فراوان دارد. ایشان در شرایط بسیار بسیارسخت ، بزرگترین خدمت را به فرهنگ و جامعه ایرانی کرد. آنقدر فروتن و متواضع بود که می گفت: من خدمتی به جامعه نکرده ام بلکه این جامعه بوده که به من خدمت فراوان کرده است. جبار باغچه بان نخستین کودکستان را در سال1303 در تبریز به نام باغچه اطفال تأسیس کرد به همین دلیل نام خانوادگی خود را از عسگرزاده به باغچه بان تبدیل نمود.
جبار باغچه بان خیلی بی نظیر بود. کارهای مدرسه را خودش انجام می داد و به تنهایی دست و صورت بچه ها را می شست، مدرسه را نظافت می کرد و به گفته های بچه ها احترام می گذاشت به طور کل باغچه بان عمر شریف خود را وقف تربیت کودکان این مرزو بوم کرده بود و به ویژه عنایت و توجه او به کودکان ناشنوا چنان بود که در همه عمر از خدمت و کمک به این گروه معصوم که از مهمترین نعمتهای خداوندی بی بهره مانده بودند، غافل نبودخداوند آن معلم را غرق رحمت کند و در بهشت زیبای خود جای دهد.

شیوه درس دادن استاد جبار باغچه بان چگونه بود؟
خیلی بی نظیر بود هر چه بگویم انگار کم گفته ام. براستی که او مردی عاشق بود و خیلی آرام و با حوصله درس می داد . در عرض یک روز 2 خط از یک صفحه را تدریس می کرد و آنقدر با ما تمرین می نمود تا با معانی آن آشنا گردیده و دروس را به خوبی درک کنیم. من از شیوه تدریس او بسیار تعجب کردم برای افراد عادی در طول یک هفته چند صفحه از کتاب را درس می داد و جبار باغچه بان در جواب تعجب من گفت: پسرجان تا صفحات و دروس اولیه را خوب یاد نگیرید، فراگرفتن صفحات بعدی آن بی فایده است.
روش تدریس او این گونه بود که ابتدا کارهای عملی را نشان می داد ، سپس حرف زدن و نوشتن را می آموخت. به طور مثال یک روز یک سنگ و یک میخ به کلاس آورد و از ما خواست که میخ را در سنگ فرو ببریم، اما ما مات ماندیم که چرا این حرف را زد و با این روش برای ما مثال می زد که این عمل مانند حرفی است که در گوش کسی فرو نمی رود و ما از روش تدریس او بسیار لذت می بردیم.
استاد جبار باغچه بان به ما امانت داری ، اعتماد به نفس ، خاطر جمعی و اطمینان آموخت. و ما را با دنیای پرهیاهو آشنا کرد و از عظمت تاریکی نجات داد.

لطفاً اگر خاطره ای از جبارباغچه بان دارید برای ما بگوئید؟
قبل از تأسیس آموزشگاه کرولالها در محل یوسف آباد سابق 4 یا 5 معلم ویژه ناشنوایان وجود داشت اما هیچ کدام همانند جبار باغچه بان نبودندنتوانستندکارهایشان را ادامه دهد در آن زمان مدرسه ناشنوایان در جاهای مختلف واقع بود. ( چهار راه حسن آباد، سرچشمه، خیابان امیرکبیر و ….) و آخرین محل در یوسف آباد بود که زمین آن از طرف شهرداری و با همکاری سازمان برنامه و بودجه سابق ، در اختیار ناشنوایان گذاشته شده بود.
زمانی که من شاگرد جبار بودم ، یکی از هم شاگردی هایم که بسیار تنبل بود، توسط جبار باغچه بان تنبیه می شد و برای تنبیه کردن او موهایش را کمی به طرف بالا می کشید . آن شاگرد روز بعد سرش را کچل کرد . جبار بار دیگر می خواست برای تنبیه کردن او موهایش را بکشد اما با نداشتن موهای او مواجه شد. پس چاره ای اندیشید و با انگشتان دست خود به آرامی ضربه ای به سرش زد .
باغچه بان کودکان را خیلی دوست می داشت و چون عاشق بود هرگز نتوانست دنیای سکوت را ترک کند و ما همه مدیون زحمات این معلم مهربان و دلسوز هستیم . « روحش شاد »
بعد از در گذشت جبار دخترش خانم ثمینه باغچه بان به طور جدی راه او را ادامه داد و در این راه زحمات بسیاری را متحمل شد . خداوند ثمینه خانم را حفظ نماید .

انجمن خانواده ناشنوایان در چه سالی و در کجا تاسیس شد؟
انجمن در سال 1351 شروع به کار شده و در طول سالهای مدیریتم ابتدا به طور موقت در یکی از سالهای آموزشگاه کرولال های باغچه بان و بعد به مرکز آموزش حرفه ای ناشنوایان ( یوسف آباد سابق ) و سپس به خیابان فلسطین انتقال یافت و تا سال 57 فعالیت می کردم و از آن سال مسئولیتم به هئیت مدیره بعدی تحویل دادم.

آیا این انجمن مراجعه کننده داشت ؟
بله ، خیلی زیاد بود ، به طور کلی بیش از 100 نفرعضو بودند که اکثر آنان از خانواده های ناشنوا بودند و بقیه آنان را جوانان تشکیل می دادند .

شما در انجمن چه نقشی داشتید و چه فعالیت هایی می کردید ؟
اعضای هئیت مدیره این انجمن به طور کلی 3 نفر بودند یکی اینجانب با عنوان رئیس ، آقای حسن تقوی با عنوان بازرس و خانم نسرین ظلی با عنوان خزانه دار که این اعضاء در همه حال به دردها و مشکلات خانوادگی ناشنوایان رسیدگی می کردیم .
البته خانواده هایی که عضو این انجمن بودند حق رای دادن و تصمیم گیری را داشتند ولی جوانان به عنوان مهمان بوده و چنین حقی را نداشتند .

هدف از تاسیس انجمن چه بوده است ؟
خانواده های ناشنوایی که به صورت پراکنده در تهران زندگی می کردند ، در یک جا جمع شوند و در مورد مشکلات خود و همچنین راهنمایی های لازم تبادل نظر کنند و از برنامه های تفریحی و اردویی تدارک دیده شده به صورت گروهی بهره مند گردند .
ما با تاسیس انجمن ، مکانی را در نظر گرفتیم تا ناشنوایان بتوانند مراسم های خود را از جمله ( اعیاد مذهبی ، جشن عروسی ، تولد ، نمایش ، ختم و …….) برگزار نمایند و سعی نمودیم تا راههای مناسبی را برای ازدواج جوانان و اشتغال آنان فراهم سازیم .

شما به غیر از عضویت در انجمن چه فعالیت های داشتید ؟
من کارمند بازنشسته وزارت صنایع و مامور به خدمت با عنوان ناظم در آموزشگاه کرولال های باغچه بان و نمایندهْ ناشنوایان در فدراسیون ورزشی کرولال ها و نائب رئیس هئیت مدیره کانون کرولال های ایران سابق و رابط ناشنوایان در سازمان ملی رفاه ناشنوایان بودم .
به طور کلی بیش از نصف عمرم را در خدمت جامعه ناشنوا گذراندم .

هم اکنون شما انجمن خانواده ناشنوایان فعلی را چگونه می بینید ؟
بسیار عالیست . فعالیت هایی را شاهد هستم که درگذشته این گونه نبود بلکه بسیار محدود بود ، اما حالا خیلی بهتر شده و پیشرفت زیادی کرده است و بسیار خوشحالم که تعدادی از ناشنوایان دارای تحصیلات بالایی از جمله مهندسی و دکترا دارند و واقعاً پیشرفت این عزیزان لذت بخش است .
تهیه نشریه، توسط مسئولین انجمن و زحمات توانفرسای گروه جوانان زحمتکش و تحصیل کرده ، خود جای بحث دارد و این خود راهکاری برای آشنایی هرچه بیشتر مردم با جامعه ناشنوایان می باشد.

لطفاً از شخصیت و پیشنهادات خودتان ، برای ما بگویید ؟
به طور کل خیلی صبورم و جامعه ناشنوایان را دوست دارم . اگر چه بیشتر عمرم را در بین افراد شنوا گذراندم اما دلم همیشه ، پیش ناشنوایان بوده است .
به نظرمن در یک کلاس درس ، باید یک معلم آشنا به زبان ناشنوایان وجود داشته باشد و یک کلاس نباید بیش از 5 شاگرد را در خود جای دهد تا هر یک از دانش آموزان بتوانند درس را خوب فراگیرند .
هرکدام از ناشنوایان که در مدارس عادی تحصیل می کنند باید با آمادگی قبلی حضور داشته باشد ، باید یک معلم رابط، به طور دائم حضور داشته باشد . اگر مسئولان آموزشی بیشتر به این مسائل توجه می کردند اکنون ناشنوایان شاید دانشگاه یا مدارس عالی برای خود داشتند.
اگر در آن زمان امکانات امروزی وجود داشت شاید من نیز می توانستم به مدارک و تحصیلات عالی دست یابم .

بزرگترین آرزوی شما چیست ؟
بزرگترین آرزوی من این است که جامعه ناشنوایان به پای جامعه شنوایان برسند و حتی بیشتر .

در آخر ضمن تشکر از شما و تشریف فرمایی تان هرگونه نظر یا حرفی دارید بفرمائید ؟
بنده به نوبه خود از شما تشکر می کنم از اینکه مرا قابل دانسته و از من مصاحبه نمودید. دلم می خواهد همه ناشنوایان باهم متحد شویم ، دور هم جمع گردیم و به هم رجوع کنیم تا فکرمان بازگردد ، با هم همدردی کنیم ، مشکلات یکدیگر را حل و فصل نمائیم ، بیشتر همدیگر را درک کنیم، عاشق هم باشیم ، یکدیگر را فراموش نکنیم ، چون در همه حال به همدیگر نیاز داریم . در وهله اول به فکر هم باشیم . باهم وحدت داشته باشد اگر اینطور عمل کنیم مطمئن باشید پیروزتر از این خواهیم بود.
و حرف آخر ، امیدوارم که همیشه در تمام مراحل کار و زندگی موفق باشید و بتوانید موفقیتهای زیادی را تجربه کنید .
به امید پروردگار باری تعالی
شهیدی



سیدرضا قلی شهیدی مراسم تجلیل از پیشکسوتان جامعه ناشنوا:
امسال ، سال 1387 شمسی ، شصت سال از آغاز کوشش برای تشکیل سازمانهای ویژه ناشنوایان در ایران توسط پیشکستوتان ناشنوا می گذرد. ما برای اینکه حس قدرشناسی خودمان را نشان دهیم که به یاد زحمات آنها هستیم که با وجود امکانات کم ، تلاشهای بسیاری را برای تاسیس سازمانهای مختلف مخصوص ناشنوایان به عمل آوردند و همچنین امکان آشنایی جوانان ناشنوای امروزی را با پیشکسوتان ناشنوا و خدمات ارزشمندشان فراهم سازیم تا قدر امکانات امروزی سازمانهای ناشنوایان را بدانند ، بنابر این به لزوم برپایی اولین مراسم خاص تجلیل از پیشکسوتان جامعه ناشنوا پی می بریم.
در این زمینه ، خودم تلاشها و پیگیریهای لازم را انجام دادم تا سرانجام مراسم جشن به همت خانواده شهیدی و با مدیریت خودم در سالن موسسه فرهنگی ورزشی آبفای تهران با حضور مهمانان گرامی اعم از مقامات و دوستان ناشنوای تهران و شهرستانها و سایر سروران در تاریخ روز چهارشنبه 22 آبان ماه 1387 شمسی برگزار گردید.
محور اصلی مراسم مذکور ، معرفی جناب آقای شهیدی و همچنین معرفی پیشینه سازمانهای مختلف ناشنوایان در ایران همچون فدراسیون ورزشهای ناشنوایان ایران – کانون ناشنوایان ایران – انجمن خانواده ناشنوایان ایران – خانه ناشنوایان اعظم – موسسه فرهنگی هنری فرجام جام جم – موسسه صدای بی صدا – موسسه فرهنگی مذهبی عزاداران حسینی ناشنوایان استان تهران در طول شصت سال 1327 – 1387 بود.
بعد از پایان سخنرانی آقای رضا قلی شهیدی ، نمایندگان ناشنوا به سخنرانی در مورد تاریخچه فعالیت سازمان خودشان و تشکر از زحمات پیشکسوتان ناشنوا پرداختند.
سپس هر نماینده از طرف سازمانهای فدراسیون ورزشهای ناشنوایان ایران- کانون ناشنوایان ایران – انجمن خانواده ناشنوایان ایران – کانون ناشنوایان استان مازندران – شورای جوانان کانون ناشنوایان ایران – بنیاد پژوهشهای ناشنوایان ایران ، هدایا و لوح تقدیر به مناسبت تشکر و قدرشناسی از زحمات بی شائبه پیشکسوتان ناشنوا در راستای پیشبرد اهداف سازمانهای ناشنوایان را به جناب آقای رضا قلی شهیدی دادند.
منبع: وب سایت بنیاد پژوهش های ناشنوایان ایران، www.ertebati.blogfa.com
 
تاریخ ثبت در بانک 22 فروردین 1395  
فایل پیوست
تصویر