کد sr-24140  
عنوان اول مصاحبه با قهرمان کشتی آقای مرتضی بنایی  
نوع کاغذی  
مقاله نشریه آوای نگاه  
شماره پیاپی 8 و 9  
ماه زمستان و بهار1385 و 1386  
شماره صفحه (از) 46  
شماره صفحه (تا) 47  
زبان فارسی  
متن * لطفاً بیوگرافی خود را به طور کامل شرح دهید؟
من مرتضی بنایی، متولد 1320 اهل تهران هستم. 7 ساله بودم که از پشت‌بام منزلمان افتادم. از گوشم خون فراوانی آمد و عفونت شدید کرد در همین سال بود که من ناشنوا شدم و تا سن 12 سالگی در کنار باغچه‌بان درس خواندم.

* شما به غیر از ورزش در چه زمینه‌ای فعالیت داشتید؟
حرفه‌آموزی ناشنوایان در مرکز آموزش فنی و حرفه‌ای. همچنین بنده بازنشسته شرکت راه آهن هستم.

* در مورد رشته ورزشی‌تان کمی توضیح دهید؟
من وقتی 13 ساله بودم؛ در آن زمان هیچ باشگاهی وجود نداشت و امکانات آن زمان بسیار کم بود. به همین خاطر در زورخانه کم‌کم به ورزش کشتی روی آورده و به آن مشغول شدم. من در این ورزش مقامات زیادی به دست آوردم و بسیار عاشق این رشته بوده و هستم.

* آیا شما در این رشته مقامی هم کسب کرده‌اید؟ در کجاها؟ لطفاً به ترتیب توضیح دهید؟
همان‌طور که گفتم در گذشته باشگاه ورزشی ناشنوایان وجود نداشت و من با عده‌ای از ناشنوایان در زورخانه ورزش می‌کردم. تا اینکه به درخواست تعدادی از خارجی‌ها به ورزش کشتی روی آوردم و برای اولین بار در المپیک ورزشی ناشنوایان سال 1965 میلادی در واشنگتن آمریکا، شرکت کردم و در رشته کشتی فرنگی ـ آزاد رتبه دوم را کسب کرده و صاحب مدال نقره شدم. در سال 1969 میلادی نیز در مسابقات یوگسلاوی رشته کشتی فرنگی ـ آزاد مدال نقره را از آن خود نمودم.در سال 1971 میلادی در مسابقات قهرمانی کشوری در رم و ایتالیا مقام اول را کسب کرده و به مدال طلا نائل آمدم. در سال 1973 میلادی در المپیک ورزشی جهانی ناشنوایان در کشور سوئد، رشته کشتی فرنگی ـ آزاد مقام سوم را به دست آوردم. البته باید یادآور شوم که در سال 1968 میلادی، بازی دوستانه‌ای با شوروی داشتم؛ که از این مسابقه سربلند بیرون آمدم. در کشور عربستان نیز بازی دوستانه‌ای برگزار شد و من برنده این مسابقه بودم و نشان افتخار را نیز دریافت کردم. در آن زمان آقای کریم رئیسی‌نیا به عنوان داور بین من و رقیبم «ایلچی کبیر «ناشنوا» داوری می‌نمود که بعد از اتمام مسابقه او دست مرا به منزله قهرمانی بالا گرفت.

* آیا شما تختی را می‌شناسید و با ایشان هم دوره بوده‌اید؟
بله ایشان در همسایگی ما بودند و ما در کنار هم ورزش کشتی را انجام می‌دادیم. در ضمن در شرکت راه آهن نیز با هم همکار بودیم.

* ایشان چطور انسانی بودند از شخیصت‌شان کمی بگویید؟
مرحوم تختی انسان متدین و شریفی بودند. قلبش پاک بود. ایشان بی‌ریا و دوست داشتنی بودند و پرچم ایران را افتخار میهن می‌دانستند و هیچ وقت بین ناشنوا و شنوا فرقی قائل نبودند و با همه یکسان برخورد کرده و خیلی به فقیران کمک می‌کردند. اما ناگهان عرصه زندگی بر ایشان تنگ شد و او را از ما گرفت و من در مراسم فوت ایشان حضور داشتم و قبر ایشان در محلی به نام ابن بابویه است. روحش شاد

* در مورد باشگاه و سال تأسیس آن کمی توضیح دهید؟
اولین باشگاه در خیابان شهدا، (ژاله سابق) بود که قبل از انقلاب به ما داده شد. ما در این باشگاه در رشته‌های مختلفی فعالیت می‌کردیم. بعد از آن که دیدند به ورزش علاقه داریم و باشگاه هم در رشته‌های مختلف جای مناسبی ندارد قول دادند که فقط باشگاهی مخصوص ناشنوایان بسازند بالاخره در سال 1359 ـ 1358 باشگاهی هم مختص ناشنوایان در تهران افتتاح گردید.

* در مورد جبار باغچه‌بان اگر سخنی دارید بفرمایید؟
من تا سن 13 سالگی شاگرد ایشان بودم. ایشان آن‌قدر لطف داشتند که هیچ وقت نمی‌توانم فراموش کنم و هر چه از ایشان بگویم باز هم کم گفته‌ام. انسانی پاک و مودب بودند و ادب را به بچه‌ها آموختند. ایشان همیشه امیدوار بودند که روزی ناشنوایان از افراد عادی پیشی گیرند و قله افتخار را طی کنند. ایشان مثل پدر بودند. دلسوز مهربان، پدرانه بچه‌ها را تربیت می‌کرد. کتک زدنش هم مهربان بود. ایشان یکی از شیوه درس دادنشان قرقره کردن آب بود که ما معانی حروف را خوب بفهمیم. جدا شدن از ایشان خیلی دشوار بود. زمانی که ایشان فوت کردند من حضور داشتم و آرامگاه پاک ایشان نزدیک آرامگاه مرحوم تختی در ابن بابویه است. خداوند غرق رحمتش کند.

* در مورد فعالیت گذشته خودتان در انجمن خانواده ناشنوایان کمی برای ما بگویید؟
من در گذشته که این انجمن در خیابان پاسداران قرار داشت فعالیت چندانی نداشتم اما گهگاهی به آنجا سر می‌زدم و کمکشان می‌کردم.

* درباره مجله آوای نگاه چه صحبتی دارید؟
من به عنوان یک فرد ناشنوا افتخار می‌کنم که ما هم حق انتخاب داریم و می‌توانیم به آینده آنان برسیم و اطلاع‌رسانی کنیم. خیلی جالب است اولین باری است که چنین مجله با ذوق و زیبایی می‌بینم که از مشکلات و دردها سخن می‌گوید. خوشحالم که می‌توانیم چاره‌ای بیندیشیم. مرحبا بر همت شما.

* اگر نظر و پیشنهادی دارید بفرمایید با کمال میل پذیرا هستیم؟
دلم می‌خواهد اولاً شما جوانان موفق به کارتان ادامه دهید و من شاهد موفقیت‌های روز افزون شما باشم طوری باشد که همه ملت به شما جوانان غیور غبطه بخورند و پیشنهاد من اینکه لطفاً از پیشکسوتان ورزش ناشنوا که از قلم افتاده‌اند یادی کنید تا آنها هم شاد شوند خیلی ممنون.

* در آخر ضمن تشکر از شما که در مصاحبه ما شرکت کردید لطفاً کلام آخرتان را بفرمایید؟
بسیار سپاسگزارم که از یادی کردید و با من مصاحبه فرمودید.

خیلی خوشحالم و به خودم می‌بالم که در کنار شما هستم. خسته نباشید می‌گویم و موفقیت شما را آرزومندم. موفق و پیروز باشید.
مصاحبه‌گر: ستوده و سمیرا خلج
منبع: آوای نگاه، فصلنامه 8 و 9، زمستان و بهار، 86 و 1385، ص 46-47
 
تاریخ ثبت در بانک 4 شهریور 1398