کد bk-46183  
نوع کاغذی  
عنوان لبخند تلخ  
نویسنده صادق صالحی  
ناشر انتشارات توانمندان و دفتر فرهنگ معلولین  
محل نشر قم  
سال انتشار 1399شمسی  
نوبت چاپ 1  
تعداد جلد 1  
تعداد صفحه 543  
زبان فارسی  
قطع رقعی  
موضوعات داستان‌های کوتاه فارسی — قرن 14 ، Short stories, Persian — 20th century  
شابک 978-622-6216-49-4  
چکیده مقدمه
علاقه به داستان در نهاد و ذاتم وجود داشت و گاه به آن می‌پرداختم تا اینکه بعد از 1390 وقت و فرصت بیشتر پیدا کردم و به فکر افتادم داستان‌های در حافظه‌ام یا مکتوباتم را تألیف و به چاپ بسپارم. اولین مجموعه داستان‌های اینجانب با عنوان لبخند در سال 1395 منتشر شد. عده‌ای مرا به نیکی ستودند و بعضی هم به نقد من پرداختند، پس از آن متوجه قوت‌ها و ضعف‌های خود شدم و تلاش کردم چند داستان دیگر در مجموعه‌ای جدید منتشر کنم. بیش از دو سال وقت گذاشتم و یازده داستان بلند آماده کردم و پاییز 98 برای انتشار به مدیریت انتشارات توانمندان سپردم.
به هنگام چاپ و انتشار کتاب لبخند، هیچ‌گونه مساعدت نشدم؛ با اینکه فکر می‌کردم حداقل بهزیستی به کمکم می‌شتابد. بالاخره با هزینه شخصی و گرفتن قرض و وام لبخند را منتشر کردم؛ و پس از چاپ کتاب لبخند به دلیل گران‌تر شدن کاغذ و هزینه‌های چاپخانه‌ای فکر نمی‌کردم بتوانم به زودی کتاب دیگری را تقدیم فرهنگ دوستان و خوانندگان گرامی کنم. اما نیک‌اندیشی و نیکوکاری عده‌ای، موجب شد تا مجدداً دست به کار تألیف شده و اقدام به انتشار مجموعه داستان حاضر نمایم. هر چند مجموعه داستان قبلی که با سرمایه شخصی منتشر کردم، فشارهای بسیاری را تحمیل کرد. و به این دلایل خیال نداشتم به زودی مجموعه دیگر یعنی کتاب حاضر را تقدیم علاقه‌مندان و خوانندگان گرامی کنم، ولی بر اثر راهنمایی دوست عزیزم جناب رسول رضایی رئیس کتابخانه عمومی اصفهان که در برگرداندن کتاب‌های بینایی به گویا و ارائه کتب گویا به نابینایان جهت بالا بردن سطح فرهنگی همنوعان تلاش می‌نمایند، با «دفتر فرهنگ معلولین» تماس گرفتم؛ خوشبختانه با گشاده‌رویی و ابراز لطف و محبت و اعلام همکاری جهت چاپ کتاب مواجه شدم. از این‌رو انگیزه لازم برای آماده‌سازی کتاب حاضر را پیدا کردم. همین‌جا لازم می‌دانم نهایت کمال سپاس و قدردانی را از عزیزانی که در دفتر فرهنگ معلولین صادقانه به همنوعان معلولین کشور خدمت‌رسانی فرهنگی می‌نمایند و تلاش می‌کنند تا جایگاه واقعی افراد دارای معلولیت از راه فرهنگی به جامعه معرفی گردد، اعلام نمایم. و آرزوی توفیق روزافزون برای تک تک ایشان از هستی لایزال مسئلت ‌نمایم. خصوصاً جناب محمد نوری که قبول زحمت ویرایش کتاب را بر عهده گرفت و فرزند گرامی ایشان علی نوری مدیر انتشارات توانمندان.
همچنین لازم است از حضرت آیت اللّه العظمی سیستانی که توجه ویژه به افراد دارای معلولیت داشته و دفترشان به ریاست حجت‌الاسلام سید جواد شهرستانی که با تأمین هزینه‌های تشکل‌های فعال در امور معلولین، به ویژه دفتر فرهنگ معلولین تشکر نموده و از خداوند منان آرزوی صحت و سلامت و طول عمر با عزت را برای ایشان مسألت می‌نماییم.
غیر از دفتر فرهنگ معلولین، تشکل‌های مردمی دیگر که به مسائل فرهنگی معلولان برسند، اندک هستند. سازمان‌های دولتی هم با این که طبق قوانین مصوب، موظف و مکلف‌اند در زمینه امور فرهنگی معلولان انجام وظیفه کنند، ولی متأسفانه اقدامات آنان در این زمینه محدود و اندک است. بنابراین به دلیل اهمیت و زیربنا بودن فرهنگ، فقدان اقدامات مناسب در این زمینه، موجب شده نه تنها مشکلات این قشر مرتفع نشده بلکه به مشکلات آنان در زمینه‌های دیگر افزوده شود.
از طرف دیگر، ادارات و سازمان‌های فرهنگی دولتی، خود را موظف به رفع مشکلات نمی‌دانند، زیرا بهزیستی را مکلف در امور فرهنگی معلولان معرفی می‌کنند. با کمال تأسف معلولین همچون چوب دو سر طلا، به هر اداره‌ای مراجعه کنند، می‌گویند به بهزیستی مراجعه کنید و به هنگام مراجعه به بهزیستی می‌گویند، به خیریه‌ها، بخش خصوصی و خیرین مراجعه کنید. در نهایت هم کمبود بودجه را بهانه می‌کنند.
معلولان و کارشناسان معلولیت در سال‌های اخیر، طرح‌های متعدد برای اصلاح امور آنان ارائه داده‌اند. بعضی از این طرح‌ها، اصلی‌ترین مشکل را ساختار خود بهزیستی می‌داند و پیشنهاد داده‌اند که این نهاد باید منحل شود، اما در اینکه چه نهادی جایگزین گردد، راه کارها متفاوت است. بعضی شهرداری‌ها را جایگزین مناسب دانسته، بعضی دیگر می‌گویند، باید نهادی توسط خود معلولین و با رأی و انتخاب آنها شکل بگیرد. طرح سومی هم پیشنهاد شده که وظایف بهزیستی بین وزارت فرهنگ و ارشاد، وزارت بهداشت و درمان و وزارت کشور تقسیم گردد.
البته کسانی هم رأی به اصلاح بهزیستی می‌دهند و هنوز این سازمان را اصلاح‌پذیر می‌دانند. ولی به تدریج دیدگاه کسانی که بهزیستی را ذاتاً ناکارآمد و غیر قابل اصلاح می‌دانند، رو به افزایش است و طرفداران این دیدگاه در حال زیادتر شدن می‌باشند.
آنچه بیش از هر چیز در عملکرد بهزیستی مشهود است، ناکارآمدی در زمینه فرهنگی است. با اینکه جهان مدرن و کشورهای پیشرفته یا در آستانه پیشرفت، بیشترین اهتمامشان به امور فرهنگی معلولین است، زیرا به تجربه فهمیده‌اند، فرهنگ بهترین روش برای حل مشکلات آنان است.
اما سازمان بهزیستی همواره از فرهنگ فاصله گرفته است. به ویژه در عرصه مقولاتی مثل کتاب، نویسندگی، روزنامه‌نگاری، تولید محتوای فرهنگی تاکنون برنامه و اقداماتی نداشته است. اگر بهزیستی در موارد مثل تئاتر، سینما و موسیقی به برگزاری جشنواره و نشست اقدام کرده و گاه اعلام کرده اینها فرهنگی یا فرهنگی ـ هنری است؛ یا مساعدت در پیشرفت معلولین در آموزش و پرورش و آموزش عالی را به عنوان یک مقوله فرهنگی معرفی کرده و مدعی شده در امور فرهنگی ورود داشته و دارای کارنامه پر برگ و باری است؛ اما لازم است یادآور شویم که فرهنگ یک معنای اعم دارد که شامل آداب و رسوم، آموزش و پرورش و حتی هنر هم می‌شود؛ و یک معنای اخص دارد که شامل اموری می‌گردد که با اندیشه و عقلانیت انسان ارتباط دارد. در این معنا، فعالیت‌های آموزشی و پرورشی یک رشته به موازات فعالیت‌های فرهنگی است، همین‌طور فعالیت‌های هنری. هر چند این امور با اندیشه مرتبط هستند ولی تفاوت‌ها و تمایزها موجب شده، اینها را رشته‌های مستقل تعریف کنند.
معلولان نیاز جدی به هنر و آموزش و پرورش و دیگر رشته‌های این‌چنینی دارند و بهزیستی تاکنون اقداماتی برای آنان داشته است. اما فعالیت‌های خاص فرهنگی که به رشد عقلانی و فکری خود معلولان و نیز جامعه منجر شود و معلولان بتوانند با حداقل هزینه به حداکثر بازدهی و حتی درآمد مالی برسند و از نظر هویت اجتماعی، شأن و منزلت آنان ارتقاء یابد، در این زمینه‌ها اقدامات بهزیستی اندک بوده است.
معلولان ایران پس از ورود به دوره متوسطه یا گذراندن این دوره می‌توانند در رشته‌های مختلف مانند نویسندگی، آموزش ببینند و با یک قلم و چند صفحه کاغذ شروع به تولید کنند و درآمد به دست آورند. برای مثال در ایران هر ماه چند هزار مقاله، کتاب، پایان‌نامه، سند، فیلم و دیگر تولیدات منتشر می‌شود. اطلاعات همه این تولیدات باید ثبت و ذخیره شود تا بعداً هر کسی خواست به راحتی بازیابی کند. بانک‌ها و سایت‌های اطلاعات در پزشکی، در جراید و رسانه‌ها، در شهرداری‌ها و دیگر ادارات دولتی و حتی در تشکل‌های مردمی به منظور ذخیره اطلاعات و سرویس‌دهی به کاربران تأسیس شده است.
همه این مراکز به کسانی نیاز دارند که تولیدات را ثبت و چکیده این تولیدات را در سیستم وارد کنند. اگر هر ماه یک میلیون تولیدات در ایران داشته باشیم و هر فرد، روزانه بتواند 20 مورد و ماهانه 500 مورد ثبت و چکیده کند یعنی هر ماه به دو هزار نفر نیاز است که این کار را به سامان برساند.
اما ظرف یک هفته می‌توان معلولان را در زمینه ثبت و چکیده آموزش داد؛ اینان در دوره آموزشی و پس از آن وسایل گران قیمت نمی‌خواهند و فقط یک خودکار و چند صفحه برایشان کفایت می‌کند.
این شیوه که در جهان به روش تولید آسان و سبک یا شیوه درآمدزایی سبک و آسان شناخته شده، می‌تواند بخش عظیمی از معلولان ایران را به اشتغال و درآمد مکفی رسانده، آن هم مشاغلی پر پرستیژ و به لحاظ شأن و منزلت، قابل توجه.
فقط یک رشته را توضیح دادم، ده‌ها رشته تولیدی آسان و سبک هست که افراد پس از یک دوره آموزشی کوتاه و با اتکا بر وسایل ارزان قیمت و با شیوه‌‌ای آسان می‌توانند هم مشارکت اجتماعی داشته باشند و هم آینده مطمئن و هم به درآمد و اشتغال برسند. برخی از کشورهای اروپایی از طریق نویسندگی کتاب، معلولان بسیاری را به درآمد و اشتغال و مشارکت رسانده‌اند. کتب تألیف شده پس از چاپ و نشر و فروش می‌تواند سودآوری داشته باشد. برخی آثار به تیراژهای انبوه و چند چاپ رسیده و یک اثر توانسته درآمدی کلان برای مولف داشته باشد.
علاوه بر آن تألیفات در جشنواره‌ها و مسابقات شرکت داده می‌شوند و از این طریق جوایز و هدایای مالی برای مولفین به همراه دارند. نویسنده در انواع رسانه‌ها به عنوان مصاحبه شونده یا آموزش دهنده یا عناوین دیگر دعوت شده و دستمزد دریافت می‌کند بیمه‌ها اعلام کرده‌اند هر مولف سه اثر عرضه کند در مواردی از جمله بیمه عمر تا آخر عمر، ماهانه مبلغی دریافت می‌کند. و ده‌ها شیوه دیگر که به افزایش بنیه مالی مولف و رشد اجتماعی او کمک می‌کند.
حتی در ایران، نویسندگان بیمه پزشکی می‌شوند و بعضی معلولان از طریق تألیف کتاب به درآمدهایی رسیده‌اند. هر چند هنوز در ایران وضعیت مطلوب نیست و هنوز لایه‌های مختلف که باید از مولف دارای معلولیت حمایت کند پدید نیامده ولی به رغم همه این مشکلات این شیوه توانسته مساعدتی برای آنان باشد.
متأسفانه هنوز در ایران وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، تألیفات معلولان را به رسمیت نشناخته به ویژه آثار بریل و گویا را. فردی غیر معلول یک عنوان کتابش، پنجاه سکه کامل طلا، جایزه گرفت. آثاری که به عنوان کتاب سال معرفی می‌شوند، جوایز قابل توجه دریافت می‌کنند. حتی مولفان خارجی که در کتاب سال جمهوری اسلامی شرکت می‌کنند، جوایز مهم‌تری دریافت می‌کنند. اما تا سال 1397 برای معلولان چنین برنامه‌ها و حمایت‌هایی نبود. با فشارهای خود معلولین اخیراً دو جشنواره بریلفا و کاما برای کتاب معلولان برگزار شد و معلولان نویسنده به جوایز نسبتاً خوب برای اولین بار دست یافتند. البته در برخی شهرها هم فعالیت‌های محدودی در سال‌های گذشته بوده است. لازم به یادآوری است بهزیستی در هیچ یک از این فعالیت‌ها نقش اصلی و گسترده ایفا نکرده است.
خلاصه اینکه معلولان ایران دارای استعدادهای خدادادی و ذاتی هستند، فقط نیاز به آموزش و حمایت اندک دارند. این افراد با آموزش کوتاه و با حمایت و زمینه‌سازی می‌توانند بهترین تولیدگران هنری، فرهنگی، آموزشی، حتی صنعتی و کشاورزی شوند. از درون جامعه هدف، مربی و معلم خوب، روزنامه‌نگار و نویسنده حاذق، نقاش و معرق‌کار و مجسمه‌ساز نمونه، کشاورز و صنعت‌کار ورزیده و قابل اعتماد عرضه خواهند شد. حتی نابینایان در رشته‌هایی مانند چوب‌داری، باغداری، کشاورزی و ماهیگیری به اشتغال و درآمد رسیده‌اند و با آموزش صحیح نابینایان از پس این مشاغل برمی‌آیند.
هم چنین نابینایانی را می‌شناسیم که در امور تأسیسات ساختمانی، الکتریکی،کامپیوتری و … امرار معاش میکنند.
چند دهه است معلولان و دلسوزان جامعه به سازمانهای مرتبط فشار می‌آورند ولی گوش شنوایی نیست و بهتر است خود معلولان با همکاری تشکل‌ها در هر محل و سپس در هر شهر، اشتغال معلولین را به ویژه در امور فرهنگی و مخصوصاً در زمینه نویسندگی جدی بگیرند و انجام دهند. به نظر می‌رسد اگر قدم‌هایی در این راه بردارند، نهادهای بین‌المللی مثل یونسکو به حمایت آنها خواهند آمد.
لازم است درباره کتاب حاضر و سبک و ساختار و محتوای آن هم توضیح بدهم. این کتاب شامل چند داستان است که تلاش کرده‌ام واقعیت‌هایی را که از دیرباز تا امروز در کشور ما بوده به صورت داستان معرفی کنم. اما نخواسته‌ام این واقعیت‌ها را بدون آرایه بیاورم بلکه تلاش کردم این حقایق را با طنز و شوخی آراسته سازم تا خواننده در هنگام مطالعه هم بخندد و هم بیندیشد؛ هم جذب حقایق جامعه شود و هم به وضع اسفبار و مشکلات فکر کند. خوانندگان عزیز شاید بپرسند: چرا نام کتاب را «لبخند تلخ» گذاشتم؟
همه روزانه در زندگی با واقعیت‌های تلخی مواجه می‌شوند که در عین تلخی خنده‌آور هم هست. وقتی شخصی را می‌بینید که هنگام دیدن رئیس‌اش بلند ‌شده و چندین بار تا کمر خم می‌شود و قربان صدقه‌اش می‌رود و با چرب‌زبانی، او را تعریف و تمجید می‌کند، ولی به محض دور شدن رئیس شروع به توهین و تخریب او می‌نماید؛ آیا لبخندی تلخ بر لبانتان نمایان نمی‌شود؟
یا کسی که تمام زندگی خود را در حلقوم رمالان و دعانویسان می‌ریزد تا صاحب فرزندی شود. یا آنهایی که برای رسیدن به آرزوهایشان به درختان کهن قفل و زنجیر و پارچه می‌بندند و از خدا غافل می‌شوند؛ آیا این رفتارها موجب خنده تلخ نمی‌شود؟ یا کسانی که هنگام راهنمایی نابینایی از پشت سر، کتف‌هایش را می‌گیرند و مثل گاری، او را به جلو هُل می‌دهند. یا از جلو گریبانش را می‌گیرند و مانند بره او را به جلو می‌کشند، یا هنگام سخن گفتن با نابینایی، چنان بلند بلند حرف می‌زنند که همسایه‌ها هم می‌فهمند و فکر می‌کنند هر کسی که نابینا است حتماً ناشنوا هم هست؛ آیا همه اینها جای خنده و افسوس ندارد؟
این خنده‌ها حاکی و نشانگر شادی و خوشحالی نیست بلکه گویای رفتارها و رخدادهایی است که منشأ آن عدم تربیت صحیح یا عدم اطلاع یا فقدان آموزش درست است.
با توجه به اینکه جامعه معلولان، تأخر آموزشی و پرورشی دارند، زیرا چندین دهه دیرتر از اقشار عادی، برای آنان مدرسه ساخته شد و نهادهای آموزش و پرورش با تأخیر وارد جامعه هدف شدند. همچنین نهادهای مدنی.
بنابراین اخلاقیات، آداب و رسوم و روابط و مناسبات اجتماعی در جامعه معلولان هنوز از مشکلات و آسیب‌هایی رنجور است، علاوه بر آن نهادینه و تثبیت نشده‌اند.
از طرف دیگر تربیت، اخلاق و پرورش خلق و خوی و رفتارهای یک جامعه آن هم جامعه‌ای مثل معلولان ایران که از مشکلات دیگر هم برخوردار است، در زمان کوتاه و به آسانی ممکن نیست. چند دهه باید بگذرد و مربیان جامعه تلاش کنند تا به تدریج وضعیت این جامعه مطلوب گردد. این سخن به این معنا نیست که معلولان ایران، رفتار و اعمال نامطلوب دارند، برعکس بر اساس آمارها، ناهنجاری‌ها و انواع فسادها در جامعه هدف نسبت به دیگر اقشار بسیار کمتر است. اما آمار پایین ناهنجاری در جامعه هدف مساوی با اخلاق مدنی متعالی آحاد جامعه هدف نیست. افرادی ممکن است فساد نداشته باشند ولی اخلاق متعالی هم بعضاً نداشته باشند.
به اینکه معلولان به اخلاق مدنی و روابط اجتماعی متمدنانه برسند باید به روش مستقیم از دوره کودکی توسط والدین و مربیان آموزش داده شوند، نیز به روش غیر مستقیم توسط نخبگان، والدین و رسانه‌ها تعلیم داده شوند. شیوه غیر مستقیم در این ضرب‌المثل به خوبی بیان شده است: ادب را از که آموختی، از بی‌ادبان.
یعنی با تجزیه و تحلیل رفتارهای بی‌ادبانه، خود به خود افراد و جامعه به این نتیجه می‌رسد که باید چنین رفتارهایی نداشت بلکه رفتارهای معکوس داشت.
لبخند تلخ یا طنز دردناک یا خنده حزن‌آور به هنگام مشاهده رفتارهای غیر اخلاقی که عامل آن با باور به درستی آنها، انجام می‌دهد، پدید می‌آید.
مشروطیت عامل بیداری ایرانیان شد، یک جنبه آن، پرده برداشتن کسانی مثل علی‌اکبر دهخدا از رفتارهای غیر اخلاقی و غیر مدنی جامعه بود. دهخدا در نشریات مشهور آن دوره و بعداً در کتاب چرند و پرند به معرفی اخلاقیات منفی و رفتارهای غیر اخلاقی مردم پرداخت. و با این شیوه غیر مستقیم، آنان را متوجه پستی و مذمومیت اخلاقیاتشان کرد.
همین تجربه را لزوماً باید در مورد جامعه معلولان به کار بندیم. رفتارهای عمومی در دیگر اقشار جامعه هم نیاز به اصلاح دارد. بر این اساس، در این کتاب سعی کرده‌ام موارد فراوانی که روزانه مردم با خون سردی و بی‌تفاوتی از کنارشان عبور می‌کنند در قالبی طنز به گوش کسانی که به دلیل عدم آگاهی آنها را نادیده می‌انگارند برسانم. البته جامعه هدف را وسیع‌تر در نظر گرفته‌ام. من به عنوان یک نابینا در ارتباط با افراد عادی، تعاملاتی دارم. تلاش کرده‌ام مشکلات و آسیب‌ها همه اینها را در این کتاب گزارش کنم، اما به سبک داستان نگاری. شخصیت‌ها را محدود به افراد دارای معلولیت نکرده‌ام و افراد عادی که مرتبط به معلولین بوده‌اند هم در قلمرو آورده‌ام.
سبک نوشتار این جانب سه ویژگی مهم یعنی طنز، رئالیسم و تراژدی دارد. زیرا هر قشر و گروهی مشکلات جامعه را از دید خود بررسی می‌کنند و بر اساس اندیشه و دیدی که به موضوع نگریسته‌اند، نتیجه‌گیری می‌کنند. واقعیت‌ها را به گونه‌ای مطرح و معرفی کرده‌اند که خشک نباشد بلکه طربناک و شادی‌آور باشد؛ در عین حال نخواسته‌ام افراد به شادی و خوشی بی‌دلیل سرگرم باشند، از این‌رو با طرح پرسش‌ها یا روش‌های رشد عقلانی و طرح مسائل، عنصر غم و اندوه را وارد کرده و درصدد بوده‌ام خواننده را در مسیر رشد عقلانی و اندیشه سوق دهم.
برای این منظور از لایه‌های مرتبط استفاده کرده‌ام. زیرا هر رخداد، چندین لایه تو در تو می‌تواند داشته باشد. هر کس بر اساس طرز فکر و نوع تلقی خود، یک برداشت خاص از یک رخداد دارد که با دیدگاه دیگری متفاوت است؛ چون هر فرد لایه‌ای از حقیقت را درک می‌کند. مولای رومی در مثنوی داستان مشهور لمس فیلی در تاریکی همین نکته را توضیح داده است. کسی که پای فیل را لمس می‌کرد فکر می‌کرد ستون است؛ آن که گوش‌های فیل را می‌مالید فکر می‌کرد بادبزن است و کسی که خرطومش را لمس می‌کرد فکر می‌کرد لوله است. هر کسی به اندازه دید و فهم خود از زندگی و مشکلات پیرامون را برداشت می‌کند. در پایان مولانا گفته است:
هر کسی از ظن خود شد یار من از درون من نجست اسرار من
بسیار کوشیدم تا دیالوگ‌ها را به گونه‌ای بنویسم که آینه تمام نمای آراء و افکار مختلف در جامعه کنونی ما باشد. در همه داستان‌ها یک ساختار اجرا کرده و ابتدا مشکل و مسئله را طرح و به تدریج ابعاد آن را معرفی کرده‌ام. اما در هر شاخه و در فروعات هم گفتگو را فراموش نکرده‌ام و به مطرح کردن آراء و دیدگاه‌ها پرداخته‌ام. ویژگی دیگر این داستان‌ها، پرداختن به مشکلات و مسائل جامعه معلولین ایران است. نقش افراد صاحب نفوذ و قدرتمند، جایگاه شخصیت‌های منصب‌دار و دارای پست و سمت در سرنوشت آسیب مندان موشکافی و تجزیه و تحلیل کرده‌ام. ضمنا در کنار آنان از نقش افراد عادی و کسانی که با فقر و نداری و بدبختی زندگی می‌کنند، غفلت نکرده و به گزارش عملکرد این افراد هم پرداخته‌ام.
بنابراین تلاش کرده‌ام در هر رخداد، جوانب آن را مطرح کنم، نیز تلقی‌ها و برداشت‌های مختلف را هم معرفی کنم. همه اینها در قالب دیالوگ‌هایی است که افراد هم سنخ یا افراد متعارض می‌گویند. این افراد نظر خود را درباره ابعاد یک حادثه و آراء دیگران می‌گویند. سپس درصدد بوده‌ام نتیجه‌گیری هم داشته باشم.
در اینجا دوست دارم این نکته را هم یادآور شوم که در دنیای مدرن، زندگی ماشینی و اخلاقیات فردگرایانه غالب شده و افراد اگر بخواهند به فکر هم باشند ولی عملاً نمی‌توانند. می‌دانید که جهان امروز، بر اثر تکنولوژی و اینترنت به دهکده تبدیل شده و یک لحظه با فشار دادن دکمه‌ای می‌توانیم به هر گوشه از جهان سفر کنیم و از آخرین حوادث و رویدادها باخبر شویم. ولی به رغم نزدیکی فرهنگی و جغرافیایی جهان، با کمال افسوس انسان‌ها روز به روز از یکدیگر دورتر ‌شده‌اند.
در این دنیای پر زرق و برق، افراد حتی یک خانواده به دلیل الینه شدن در کار و تخصصشان از همدیگر متباعد و دور شده و احساس دوستی و اخوت کمتر شده است. به همین دلیل هنرمندان و شاعران و نویسندگان غریبانه و فقیرانه زندگی می‌کنند. اینان تنها به امید زندگی می‌کنند و همین امید است که گاهی مشکلات را از سر راه چنان برمی‌دارد که باورش سخت است. سعدی بزرگوار درباره امید گفته است: در ناامیدی بسی امید است پایان شب سیاه سپید است.
اگر چراغ امید را همواره روشن نگاه داریم سرانجام به مقصد خواهیم رسید؛ افراد نیک‌خواه و نیک اندیش همیشه بوده و هستند و به سراغ امیدواران می‌شتابند. شاعر چه خوب سرود است:
دلا خوبان دل خونین پسندند دلا خون شو که خوبان این پسندند
متاع کفر و دین بی‌مشتری نیست گروهی این گروهی آن پسندند
زیبایی دنیا در این است که همه چیز و همه کس گذرا است و تنها نام نیک مانا و جاویدانه خواهد ماند، به قول عوام تنها خدا می‌ماند و ملکش.
اگر زرین کلاهی عاقبت مرگ اگر خود پادشاهی عاقبت مرگ
اگر ملک سلیمانت ببخشند در آخر خاک راهی عاقبت مرگ
در پایان برخورد فرض می‌دانم از دوست فرهنگی‌ام جناب جهانگیر فرخوند که در بازخوانی و تصحیح کتاب مرا یاری نمودند کمال تشکر را داشته باشم. نیز از خانم زیبا و مهندس امید صالحی که در آماده‌سازی با بردباری نهایت همکاری را مبذول داشتند، تشکر می‌کنم. ضمناً انتقادات سازنده همگان را به گوش و جان خریدارم؛ بهترین هدیه که می‌تواند چراغ راه پیشرفت باشد انتقادات سازنده می‌دانم و این شعر بابا طاهر را به آنان تقدیم می‌کنم:
نهالی کن سر از باغی برآرد ببارش هر کسی دستی برآرد
برآرد باغبان از بیخ و از بن اگر بر جای میوه گوهر آرد
صادق صالحی
پنجم مردادماه 1398

 
تاریخ ثبت در بانک 21 تیر 1400  
فایل پیوست
تصویر