کد jr-46327  
عنوان اول کریستوفل کشیش آلمانی: فعالیت‌ها در عرصه فرهنگ نابینایان ایران  
نویسنده حمید ازغندی  
عنوان مجموعه خط بریل، مجموعه مقالات فارسی  
نوع کاغذی  
ناشر انتشارات توانمندان  
سال چاپ 1398شمسی  
شماره صفحه (از) 73  
شماره صفحه (تا) 89  
زبان فارسی  
متن اشاره
تاکنون تحقیق جامع درباره کریستوفل منتشر نشده، زیرا دسترسی به اسناد و مدارک اصلی بسیار دشوار است. چون اصالتاً خارجی و به ویژه آلمانی است و بالاخص بخش مهمی از عمرش در دوره جنگ جهانی و امنیتی بودن فضا یا نابودی مراکز اسناد بوده است.
اما این مقاله بر اساس برخی اسناد منتشره در جاهای مختلف تدوین شده است؛ با این هدف اینکه بخشی از حوادث تاریخ تحولات نابینایان و ناشنوایان تبیین گردد.


ارنست یاکوب کریستوفل Ernest Jakob Cristofel در چهارم سپتامبر 1876/ 1255ش در شهر ریدت در کشور آلمان متولد و در 23 آوریل 1955م/ 1334ش در شهر اصفهان ایران درگذشت و در قبرستان ارامنه در اصفهان به خاک سپرده شد.
شغل اصلی او، کشیش و مبلغ مسیحیت پروتستان بود. از طرف کلیسا مأمور برای خدمت در یتیم‌خانه‌های ترکیه می‌شود و از طریق ترکیه با ایران آشنا شد و در سفری به تبریز علاقه‌مند به مردم و فرهنگ ایران گردید.
او نخستین کسی است که ایرانیان را با آموزش و پرورش معلولین به ویژه نابینایان آشنا کرد و سنگ بنای نهادهای آموزشی و مدنی برای این قشر را کار گذاشت. حدود چهار دهه از عمرش را در این فعالیت‌ها گذراند؛ البته با رویکرد تبلیغی و علاقه‌های مسیحی. زمانی که روحانیت شیعه به این مقولات علاقه نشان نمی‌داد و کاملاً از معلولین غافل بود، کریستوفل مدرسه می‌ساخت، آموزش می‌داد، موسسه و نهادهای مدنی تأسیس می‌کرد و یک نسل را متأثر از برنامه‌های خود ساخت و پرداخت.

معماری فرهنگ و تعلیم و تربیت
کریستوفل (1876-1955م/ 1254-1334ش)، در چهارم سپتامبر در شهر ریدت (Rheydt) در حوزه راین لند (Rhineland) اکنون به نام مونس گلادباخ متولد شد و دوران کودکی و جوانی را در این شهر گذراند. خانواده وی مسیحیان مومنی بودند و در کلیسا نقش فعالی داشتند و همیشه با مبشران مذهبی همکاری می‌کردند و این مسئله در گرایش وی به تفکر تبلیغی نقش مهمی ایفا نمود. سخنان آنان درباره تأثیر فعالیت‌هایشان در کشورهای دور و گرایش دیگران به مسیحیت در آینده او تأثیر فراوان داشت. بنابراین در جلسات جوانان کلیسا شرکت می‌کرد و بعد از موفقیت در امتحان نهایی و انجام کار کوچکی به عنوان یک مربی در مورس (Moers) زیر نظر مدیر مبشرین استراسبورگ (Strusberg) مشغول شد و تصمیم گرفت به دانشکده الهیات در شهر بازل (Predigerschule Bazel) وارد شود. پس از تحصیلات در این دانشکده به عنوان میسیونر مسیحی به خاورمیانه رفت. دوست قدیمی‌اش که سال‌ها مسئول مصاحبت جوانان در شهر رایت بود، خاطرات خود را از دوران جوانی، سال‌هایی که با کریستوفل به سر برده بود، نقش او در میان جوانان و آغاز کار تبلیغی کریستوفل تعریف کرده است. کریستوفل رهبری جوانان هیئت‌های تبشیری (Missionary Services) را بر عهده گرفت و در اواخر قرن نوزدهم میلادی با سازمان‌هایی که در این زمینه فعالیت می‌کردند همکاری نمود. یکی از مهم‌ترین این سازمان‌ها «صلیب آبی (Blue Cross)» بود.
در بهار سال 1904م (1282ش) کریستوفل پس از پایان تحصیل در زوریخ (Zoorkh) مشغول به کار شد. در این زمان کمیته کمک‌رسانی سوئیس به ارمنستان، کار معلمی و مدیریت دو پرورشگاه در سیواس (Sivas) واقع در ترکیه را به او پیشنهاد داد. و او مسئولیت کمک و اسکان به قربانیان نسل‌کشی ارامنه (1894-1896) را به مدت سه سال تقبل کرد و همراه خواهرش هدویگ به ترکیه رفت. کریستوفل این پیشنهاد را نه به عنوان یک شغل، بلکه به عنوان یک رسالت پذیرفت؛ گویا که خود از چند سال پیش دست یافتن به چنین موقعیتی را آرزو داشت، از این‌رو در کمال شادی پاسخ مثبت داد.
بدین ترتیب در سال 1904 کریستوفل به شرق آمد و مأموریتش را که رسیدگی به وضع 400 یتیم بود، آغاز کرد. در همین دوره با وضع نابینایان در این منطقه آشنا شد. وی در این باره چنین می‌گوید: «… یک ندایی وجدان ما را به سوی این حقیقت می‌کشاند که درباره این جماعت ناخواسته دینی به گردن داریم که بایستی ادا شود. خداوند متعال وضعیت این انسان‌ها را در قلب‌ها و وجدان ما روشن ساخت و در این زمان دعوت‌نامه‌ای از طرف کمیته کمک‌رسانی به ما رسید. تصمیم گرفتیم جهت شروع کار در میان نابینایان توأم با ادامه کار آموزش در کالج، از آنها اجازه بگریم و در غیر این صورت اگر راه دیگری وجود نداشت، چنین کاری را رأساً و بدون اینکه کمیته کمک‌رسانی را در هزینه‌های مالی آن شرکت دهیم به انجام رسانیم…. وقتی که رابطه ما با کمیته کمک‌رسانی به طور قطعی با مشکل مواجه شد، مصرانه برای کمک به نابینایان از هر وقت دیگر رأساً پیش رفتیم و بدون اغراق برای یافتن راه‌حلی مناسب به حضور خداوند فریاد برآوردیم. حرکت بعدی که به ما پیشنهاد شد، مراجعه به جامعه مبشرین فعال در خاور نزدیک بود، منتهی با این درخواست که ایشان در برنامه‌های خود نابینایان را نیز منظور دارند. ما خودمان را داوطلب برای انجام خدمات در این رسالت معرفی نمودیم و موضوع را با آنها در میان گذاشتیم. اما آنها خود را کنار کشیدند که البته در نهایت متوجه شدیم که این کناره‌گیری برای ما حاصل خیری بوده است. زیرا مراقبت از نابینایان می‌بایست به طور جداگانه صورت گیرد و نباید سربار برنامه‌ای دیگر باشد….» در سال (1908م/ 1286ش) کریستوفل تصمیم خود را برای کمک به نابینایان شرق گرفت و خواهرش را نیز با خود همراه کرد و از او در این راه کمک گرفت. او می‌دانست که در این راه با مشکلات فراوانی مواجه خواهد داشت؛ مردم افرادی مانند او را متحجر و جاه‌طلب می‌دانستند، برخورد مردم با آنان بسیار سرد بود و بعضی از مسیحیان هم به این کار او امیدی نداشتند.
کریستوفل برای آمادگی بیشتر، دوره‌ای را با رئیس انجمن نابینایان در زوریخ گذراند و خواهرش هم این کار را در انجمن نابینایان نیووید (Neuwied) انجام داد. آنان در سال (1909م/ 1287ش) به ملطیه (Malatya) وارد شدند تا در آنجا نابینایان و بچه‌های ناشنوا و طرد شده را جمع‌آوری نمایند. در آنجا از همکاری برخی میسونرهای دیگر برخورد شدند و فعالیت خود را با انگیزه بیشتر ادامه دادند. در سال (1913م/ 1292ش) چاپخانه‌ای برای خط بریل سفارش دادند و ادبیات نابینایی در آن منطقه بسیار پیشرفت کرد.
در سال (1923م/ 1302ش) عده‌ای از جوانان تصمیم گرفتند گروه دوستداران جوان هیئت تبشیری مسیحی برای نابینایان در مشرق زمین را تأسیس کنند و کریستوفل نیز یکی از اعضای فعال آن شد. در سال (1924م/ 1303ش) از فعالیت کریستوفل در ترکیه جلوگیری شد و او تصمیم گرفت کار خود را در ایران ادامه دهد. وی درباره آمدنش به ایران چنین می‌گوید: «…. وقتی خداوند درها را در ترکیه می‌بندد، درب‌های وسیع‌تری را در سرزمین ایران می‌گشاید. وقتی که خداوند کلیسا، جلو ادامه کار بنده و خدمتگزارش را در جایی می‌گیرد، کشور دیگری را برای ادامه کار به او نشان می‌دهد… ایران خارج از دید ما قرار نداشت، برنامه ما برای کشورهای مسلمان و مشرق زمین در خاور نزدیک که در آنها هیچ‌گونه پیش‌بینی و تدارکی برای کمک به نابینایان وجود نداشت، جهت یافته بود….»
وی در نوامبر سال (1925م/ 1304ش) کار خود را در ایران با تأسیس مدرسه‌ای در تبریز آغاز نمود و در سال (1927م/ 1306ش) با یک جوان ایرانی به آلمان رفت و درباره احداث یک مرکز جدید در ایران به تبادل پرداخت؛ پیشنهاد اولیه تهران و سپس اصفهان بود که تهران به دلیل مشکلات مالی مورد پذیرش واقع نشد و اصفهان را برگزیدند و سرپرستی مرکز تبریز به خانم مبشری به نام هاین (Heina) سپرده شد.
در سال (1928م/ 1307ش) کریستوفل و همکارانش به اصفهان رفتند و پس از گذراندن دوره‌ای چند ماهه، زبان فارسی را فرا گرفتند. در اصفهان برای برقراری ارتباط و پیدا کردن نابینایان شهر، یک مهمانی رایگان ترتیب دادند. آنان در اول می (1929م/ 1308ش) یک مدرسه دیگر در اصفهان افتتاح کردند و از این زمان این شهر مرکز فعالیت آنان شد.
کریستوفل و همکارانش علاوه بر خدمت‌رسانی به نابینایان، بچه‌های خیابانی و ناشنوا را نیز سرپرستی می‌کردند. آنان علاوه بر خواندن و نوشتن، موسیقی، حیوان‌شناسی، گیاه‌شناسی و…. را به نابینایان آموزش می‌دادند.
کریستوفل در دوران جنگ دوم جهانی از ایران اخراج شد اما از فعالیت باز نایستاد و به کمک هموطنانش که در جنگ نابینا شده بودند، همت گماشت. وی بار دیگر در سال (1951م/ 1330ش) به اصفهان آمد و موسسه سابق خود را احیا نمود و بیشتر توجه خود را به پسرها معطوف داشت. مدرسه‌ی وی زیر نظر کلیسای انگلیکن اصفهان بود.
سرانجام وی در سال (1955م/ 1334ش) در اصفهان درگذشت و در همان‌جا به خاک سپرده شد.

خط بریل
یکی از اقدامات کریستوفل آوردن خط بریل به ایران و ترویج آن در ایران بود. در اوایل دوره قرن 14ش اتباع آلمانی فعال در ایران بیشتر دانشمندان، روحانیان، داروسازان، باستان‌شناسان، صاحبان صنایع و بازرگانان بودند. روحانیون آلمانی مدیریت یتیم‌خانه‌ها را هم بر عهده داشتند و پاستور کریستوفل یکی از همین افراد بود که در آموزش نابینایان ایران و حتی شرق نقش مهمی ایفا نمود.
وی در آغاز فعالیت‌هایش در ایران خط بریل را در سال 1304ش وارد کشور نمود و به علت عدم آشنایی با زبان فارسی، دو تن از معلمان با تجربه به نام‌های محمدعلی خاموشی و علی‌اکبر کابلی در تکمیل و مناسب‌سازی آن با حروف فارسی به وی کمک کردند. آنان نخستین شیوه نگارش خط بریل فارسی را تعیین کردند.
کریستوفل به حروف بریل فرانسوی تسلط داشت بنابراین، در نظام نوشتاری بریل فارسی، بیشتر حروف این زبان به کار رفت؛ بقیه حروف از عربی اقتباس شد و حرف «ژ» نیز بعداً وضع گردید. پس از مدتی که خود نابینایان به نقص‌های حروف بریل واقف شدند، درصدد اصلاح آن برآمدند و با هماهنگی بخش فرهنگی یونسکو، خط بریل فارسی را ارایه نمودند.
اختلاف این خط با خط بریل فارسی امروزی، فقط در حرف «ژ» بود که بعداً اصلاح شد.
در نهایت به منظور هماهنگ ساختن بیشتر این خط با فرهنگ و زبان فارسی، علامت‌های همزه، تنوین، حرکات مختلف، علامت «آ» و تشدید از کشورهای عربی اقتباس شدند.

نهادسازی برای نابینایان
تا اواخر دوره قاجار مدرسه‌ای ویژه برای نابینایان در ایران وجود نداشت تا این که برخی مبلغان آمریکایی اولین مدرسه خاص را در تبریز بنیاد نهادند و برخی نابینایان این شهر را آموزش دادند. کارشناسان و مبلغان آلمانی مدیریت اداره این مدرسه را تا آغاز جنگ دوم جهانی بر عهده گرفتند. آنان علاوه بر اداره این مدرسه، آموزشگاه دیگری را در اصفهان تأسیس کردند. با سقوط رضاخان و اشغال ایران توسط دولت‌های متفق، آلمانی‌ها از کشور اخراج شدند و کارشناسان انگلیسی و برخی کشورهای دیگر، در انجام امور مختلف و به خصوص ادامه آموزش و پرورش نوین نابینایان ایران جای آنان را گرفتند.
کریستوفل به عنوان یک آلمانی فعال چند مدرسه را تأسیس و دایر کرد. اکنون به معرفی این مدارس می‌پردازیم.
آموزشگاه نابینایان تبریز: در سال 1299ش، تعدادی از میسیونرهای آمریکایی در مدرسه‌ای به نام مَموریان با جذب 5 نفر دانش‌آموز نابینا تعلیم و تربیت آنان را شروع کردند. یک کشیش آلمانی به نام پاستور ارنست کریستوفل مسئولیت اداره و توسعه آموزشگاه را به عهده گرفت و با استفاده از چند نفر متخصص آلمانی به توسعه آن پرداخت. مدیران مدرسه در ابتدای کار، برای جذب دانش‌آموز با مشکلات فراوانی مواجه بودند؛ مردم در مورد آموزش نابینایان توسط مبلغان مسیحی غربی واکنش‌های متفاوتی نشان می‌دادند؛ عده‌ای آن را فریبی برای از بین بردن نابینایان می‌دانستند و گروهی هم آن را کاملاً غیر ممکن می‌پنداشتند.
با این وجود، مدرسه در محلی به نام حیاط سلیمان قره‌باغی واقع در درب نوبر دایر شد و پس از چندی به حیاط سردار رشید واقع در خیابان ششگلان (داش دربند) انتقال یافت و چند سال بعد به باغ وزیرآباد در گازران منتقل شد.
فعالیت این مدرسه تا سال 1305ش به صورت غیر رسمی بود. در این سال وزارت داخله وقت کشور در تاریخ 12/8/1305 با رعایت سه شرط تکمیل کردن مدارک مدرسه، عدم تبلیغات و تعلیمات مذهبی و آموزش به زبان فارسی مجوز تأسیس رسمی مدرسه نابینایان را به کریستوفل داد. محتوای آموزشی این مدرسه عبارت بود از: املاء، انشاء، حساب، تاریخ، جغرافیا، فیزیک، شیمی، حیوان‌شناسی، گیاه‌شناسی، مجسمه‌سازی، روان‌شناسی، رسم، نقاشی و چند رشته فنی ـ حرفه‌ای مثل باغبانی، سبدبافی، گل‌سازی و…. تعداد دانش‌آموزان حدود 20 نفر شامل 10 نفر دختر و 10 نفر پسر بود و دوره‌ی تحصیل آنان در مقطع ابتدایی 6 سال و دوره‌ی حرفه‌آموزی شامل مهارت‌های صنایع دستی و فنون کشاورزی ـ در حد توان آنها ـ دو سال طول می‌کشید.
با توجه به این که کریستوفل در سوئیس با خط بریل آشنا شده بود و مدتی در ترکیه به آموزش نابینایان اشتغال داشت، در تبریز هم از این خط استفاده کرد. وی برای نخستین بار خط بریل را به ایران آورد و با آن نابینایان را آموزش داد و در مناسب‌سازی این خط با زبان فارسی از همکاری دبیران باتجربه‌ای به نام‌های محمدعلی خاموشی و علی‌اکبر کابلی استفاده کرد.
فعالیت آموزشگاه نابینایان تبریز به سرپرستی کریستوفل تا سال 1307ش و تا قبل از تأسیس مدرسه کریستوفل اصفهان ادامه داشت. با رفتن کریستوفل به اصفهان بیشتر کارهای مدرسه را یکی از همکارانش به نام هاین بر عهده گرفت و تا سال 1319ش دایر بود. در این سال با اوج‌گیری جنگ جهانی دوم و حمایت ایران از آلمان، متفقین دولت ایران را مجبور کردند مستشاران و مبشران آلمانی را از کشور اخراج کند و کریستوفل نیز از جمله‌ی آنان بود. با خروج او از کشور، وقفه چند مهر و موم‌های در کار این مدرسه پیش آمد. با آرام‌تر شدن وضع کشور در سال (1323ش/ 1944م) گروهی از میسیونرهای آلمانی بار دیگر مدرسه‌ای در تبریز برای نابینایان راه‌اندازی کردند اما مدرسه تبریز انسجام سابق را نیافت و دانش‌آموزان آن مجبور شدند به اصفهان بروند تا در مدرسه‌های نابینایان آنجا تحصیل کنند.
آموزش نابینایان تبریز به طور نامنظم و پراکنده ادامه یافت تا اینکه در سال 1337ش آقای حسن اصولی آموزشگاه استثنایی را در تبریز تأسیس نمود.
آموزشگاه کریستوفل در اصفهان: کریستوفل بعد از تأسیس رسمی مدرسه نابینایان تبریز، در سال 1307ش از وزارت کشور درخواست کرد که موسسه مشابهی را نیز در اصفهان ایجاد کند. این مدرسه در سال 1308ش در یک خانه اجاره‌ای تشکیل شد و کتابخانه‌ای کوچک با شصت جلد کتاب داشت و تا اوایل جنگ جهانی دوم دایر بود و آقای علی نوظهوری به عنوان مترجم در این مدرسه کار می‌کرد.
با شروع جنگ جهانی دوم کریستوفل از ایران رفت و چند سال پس از پایان جنگ به اصفهان بازگشت و تحت نظر کلیسای انگلیسی اصفهان شروع به فعالیت نمود. در این زمان انگلیسی‌ها مدرسه دیگری به نام نورآئین با تأکید بر آموزش دختران نابینا تشکیل داده بودند. بنابراین کریستوفل آموزش پسران را عهده‌دار گردید. این مدرسه به صورت شبانه‌روزی اداره می‌شد و کلاس‌های درس و حرفه‌آموزی داشت. بعد از انقلاب اسلامی نام این مدرسه به شهدای هفتم تیر تغییر یافت که همچنان فعالیت دارد و خدمات ویژه نابینایان را ادامه می‌دهد.
مدرسه شوریده‌ی شیرازی در شیراز: اتحادیه نابینایان هلند زیر نظر دکتر ویلدان، تصمیم گرفت در شهرهای شیراز و کرمان مدرسه‌هایی برای نابینایان تأسیس کند. تلاش‌های آنان در کرمان به نتیجه‌ای نرسید، اما در شیراز موفقیت‌آمیز بود و در سال 1340ش زیر نظر مسئول سازمان شاهنشاهی خدمات اجتماعی، کار خود را آغاز کرد.
این مدرسه که مدرسه شوریده نامگذاری شد، ابتدا در اتاقی در محله قصاب خانه شیراز تشکیل شد. پس از مدت کوتاهی به سبب وجود مشکلات متعدد، این اتاق تخلیه شد و کلاس‌های درس در کلیسای شیراز در خیابان خیام شیراز، جنب بیمارستان مُرسلین مسیحی برگزار گردید. در واقع کریستوفل اداره کننده آموزش نابینایان در شیراز بود و کسانی مثل آقای عبداللّه معطری توسط افراد مرتبط به کریستوفل، بریل را فراگرفتند. از این‌رو کریستوفل در شیراز هم نقش داشت. پس از وفات کریستوفل سازمان نابینایان کریستوفل یا «هیئت مرسلین مسیحی در خدمت نابینایان در مشرق زمین» تأسیس شد. یکی از اقدامات این سازمان، پی‌ریزی مدرسه شوریده بود.
در اردیبهشت ماه سال 1344ش محمدرضا پهلوی، شاه وقت ایران (ح. ک 1320-1357)، در سفری به شیراز از مزار شاهچراغ بازدید کرد؛ در این بازدید وی با تعدادی از نابینایان ملاقات نمود و با مشکلات آموزشی آنان آشنا گردید. او به منظور رفع مشکلات نابینایان این شهر، یک ساختمان به این گروه اختصاص داد و هزینه رفت و آمد آنان را نیز سازمان شاهنشاهی خدمات اجتماعی بر عهده گرفت. در اواخر دهه چهل سه ساختمان برای مدرسه ساخته شد که هزینه آنها را، بنیاد رضا پهلوی و موسسه لاینز پرداخت کردند؛ اما دو ساختمان را دانشگاه شیراز تصاحب نمود و ساختمان سوم که مدرسه کنونی در آن واقع است، در آبان‌ماه سال 1349ش توسط محمدرضاشاه افتتاح گردید. با پیروزی انقلاب اسلامی بسیاری از برنامه‌های این مدرسه تغییر کرد و فعالیت‌های فرهنگی و هنری به‌ویژه موسیقی بسیار محدود شد.
مدرسه شوریده تمامی مقاطع تحصیلی و سایر امکانات برای نابینایان را دارا است و به صورت شبانه‌روزی اداره می‌شود. این مدرسه در سال 1378ش به دو بخش دخترانه و پسرانه تقسیم گردید.
آقای صفر سعادت یکی از بنیانگذاران این مدرسه درباره آغاز به کار آن چنین می‌گوید: «… علاقه شخصی این جانب به نابینایان از روز اولی که خود وارد دبستان شدم، آغاز گردید. من در آنجا با یک همکلاسی نابینا روبه‌رو شدم. معلم ما این کودک را به علت نابینایی از کلاس اخراج کرد و من تحت تأثیر این اقدام همیشه به نابینایان عشق می‌ورزیدم. از سن 15 یا 16 سالگی بود که به فکر چاره افتادم؛ تا این که با مرحوم دکتر خزائلی آشنا شدم. ایشان تعلیمات مقدماتی آموزش نابینایان را به من دادند و من خود را آماده خدمت به آنها کردم. در سال 1340ش که به خدمت وزارت فرهنگ و هنر وقت درآمده بودم، به فکر تأسیس مدرسه‌ای برای نابینایان شیراز افتاد…. کار تدریس با هشت دانش‌آموز که عمدتاً بزرگسال بودند، آغاز شد. در کمتر از دو سال با جذب کودکان و خردسالان تعداد دانش‌آموزان به هشتاد نفر رسید و در دو بخش روزانه و شبانه‌روزی فعالیت مدرسه ادامه یافت….»
دیگر مدارس مرتبط: غیر از آموزشگاه‌های کریستوفل در اصفهان و تبریز، او در راه‌اندازی و سامان‌دهی به مدرسه نورآئین اصفهان هم نقش داشت. البته بیشتر در امور فرهنگی به آنها کمک می‌کرد.
غیر از این مدرسه، مدرسه ابابصیر در واکنش به آموزشگاه کریستوفل تأسیس شد و خوب است آن را هم معرفی کنیم.
مدرسه نورآیین اصفهان: این مدرسه طی مهر و موم‌های جنگ جهانی دوم که آموزشگاه کریستوفل در تبریز و اصفهان تعطیل شده بود، توسط یکی از مبلغان مذهبی انگلستان به نام خانم گِوِن گستر (Geven- gester) در سال 1325ش با تأکید بر آموزش دختران نابینا تأسیس شد. کارکنان این مدرسه از میان مبلغان کلیسای پروتستان اصفهان برگزیده می‌شدند. این مرکز یک مزرعه در 20 مایلی اصفهان به نام کوروش کبیر داشت که با همکاری یک هیئت هلندی اداره می‌شد. در آنجا به نابینایان روستایی، دامداری و کشاورزی آموزش داده می‌شد که این مسئله گامی بلند برای اشتغال و خودکفایی آنان به شمار می‌رفت. دانش‌آموزان مدرسه‌ی کریستوفل نیز برای فراگیری دروس باغبانی، دامپروری و کشاورزی خود از این مزرعه استفاده می‌کردند.
مدرسه نورآئین پس از انقلاب اسلامی به موسسه حضرت فاطمه زهرا تغییر نام یافت و همچنان به فعالیت خود ادامه می‌دهد.
در برنامه‌ریزی برای آموزش‌های نابینایان از زمان‌های گذشته مسائل اقتصادی و فرهنگی همیشه موردنظر بوده است و گروه‌هایی که در این زمینه فعالیت می‌کردند، این مسأله را مورد توجه قرار می‌دادند. آنان در این باره بسیار سنجیده عمل می‌کردند و برای ایرانیان امکانات مختلف خدماتی و آموزشی فراهم می‌نمودند. یکی از کشیش‌های انگلیسی در ایران به نام پال هنت (Paul Hunt) در این زمینه می‌نویسد: «بهترین راهی که کلیسای ما برای نمایاندن عشق مسیح به مردم در این کشور برگزیده بود، انجام خدمات گوناگون اجتماعی از طریق بیمارستان‌ها، مدارس، آموزش نابینایان و تأسیس خوابگاه برای دختران و پسران بود.» شرایط مالی نامساعد و وضعیت نامطلوب زندگی برخی نابینایان هم سبب می‌شد تا آنان از این امور استقبال کنند ـ هر چند در ابتدا اکراه داشتند ـ و به مدرسه‌های شبانه‌روزی مسیحیان روی آورند تا بتوانند با فراگیری حرفه‌های مختلف نقش مثبت در اقتصاد خانواده‌ی خود ایفا کنند. به گفته هنت: «بعضی از اعضای هیئت که هلندی بودند، در مزرعه‌ای واقع در بیست مایلی اصفهان به امر آموزش و تربیت روستاییان نابینا می‌پرداختند و این افراد را در طول شش ماه و یا کمی بیشتر به جایی می‌رساندند که هر کدامشان قادر بودند پس از بازگشت به روستا اجرای فعالیت مناسبی را در مزرعه به عهده بگیرند و از آن پس دیگر در یک جا بیکار و بی‌هدف ننشینند. با چنین روشی که در ایران هرگز نظیر و سابقه نداشت اعضای هلندی کلیسای انگلیسی توانسته بودند افراد نابینا را به عناصری کارآمد تبدیل کنند.»
مدرسه ابابصیر اصفهان: این مدرسه را آیت اللّه شاه آبادی و آیت اللّه خادمی که در اصفهان از نفوذ فراوانی برخوردار بودند، با همکاری گروهی از افراد نیکوکار و مذهبی و بازاریان در مهر 1348ش پایه‌گذاری کردند. هدف اصلی آنها خنثی نمودن تبلیغات مذهبی مسیحیان در دو مدرسه «نور آیین» و «کریستوفل» بود. آموزشگاه در ابتدا به صورت مختلط و ویژه مقطع ابتدایی بود و دانش‌آموزان، دوره‌های بعد را به صورت تلفیقی ادامه می‌دادند. این مدرسه دارای کلاس‌های فوق برنامه و حرفه‌آموزی بود که شامل برس‌سازی، طی بافی و… می‌شد. به نظر می‌رسد برگزاری این کلاس‌ها نقشی موثر در رویکرد دانش‌آموزان به تحصیل داشته است. چرا که علاوه بر طی مدارج علمی می‌توانستند در بهبود وضعیت اقتصادی خانواده‌های خود نیز نقشی فعال ایفا نمایند. در این مدرسه به فعالیت‌های پرورشی و تفریحی مانند تئاتر، نمایش و اردوهای مختلف نیز بسیار توجه می‌شد.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی به دلایل مختلف مانند واگذاری پست‌های کشوری و استانی به مسئولان و دست‌اندرکاران و معلمان این مدرسه، تغییرات نظام آموزشی و توانبخشی کشور، گسترش نمایندگی‌های آموزش و پرورش استثنایی، تأسیس سازمان بهزیستی و غیره برنامه‌های این مدرسه نیز دچار تغییر گردید، مدرسه‌ی دختران و پسران از یکدیگر تفکیک شد و برنامه‌های آموزشی غیررسمی و توانبخشی رفته رفته کمتر شد و سرانجام مدرسه ابابصیر به یک مدرسه معمولی تبدیل گردید.
بودجه و کادر آموزشی این مجتمع را آموزش و پرورش استثنایی تأمین می‌نمود؛ بودجه و کارکنان بخش شبانه‌روزی و غیردولتی هم از طریق کمک‌های مردمی و سازمان بهزیستی اصفهان فراهم می‌شد تا این که در سال 1386ش تقریباً این دو بخش از یکدیگر مجزا شد و فعالیت بخش غیردولتی متوقف گردید.
مدرسه ابابصیر تمامی امکانات شبانه‌روزی مانند خوابگاه و غذاخوری را دارا است و به صورت هیئت امنایی اداره می‌شود. یکی از مهم‌ترین امکانات این مدرسه کتابخانه بزرگ آن است که به وسائل چاپی بریل مجهز است و بیشتر کتاب‌های مذهبی بریل کشور در این مرکز چاپ می‌شود. این مدرسه در خمینی شهر اصفهان واقع شده است.

وضعیت آموزشگاه‌های کریستوفل بعد از پیروزی انقلاب اسلامی
آموزشگاه کریستوفل بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در سال 1357 و تغییر اوضاع ایران، به آموزشگاه شهدای هفتم تیر تغییر نام داد.
اما نابینایان این آموزشگاه را خوب می‌شناسند؛ به‌خصوص نابینایان اصفهان. این آموزشگاه زمانی ده هزار متر مربع وسعت داشت، طی چند سال گذشته به عناوین مختلف، از جمله ساخت ورزشگاه، انبار و تعمیرگاه، تکه‌تکه شده و سال‌هاست که تنها بخش کوچکی از آن به نابینایان اختصاص دارد، با این وجود اکنون خبرهایی از تغییر کاربری همین بخش و تغییر کاربری مجموعه‌ی آموزشی نابینایان نورا از اصفهان به گوش می‌رسد. معلوم نیست در صورتی که این مجموعه‌ها تغییر کاربری بدهند، سرنوشت آموزشی نابینایان اصفهان به کجا می‌کشد.
مدیرکل بهزیستی اصفهان شنیده‌های مربوط به تغییر کاربری آموزشگاه شهدای هفتم تیر را تکذیب می‌کند و می‌گوید: «این گفته‌ها دروغ محض است. اگر تغییر کاربری در این مجموعه‌ها رخ می‌دهد به دلیل تعمیرات و به‌روز کردن آنهاست.» با این حال، سید حسن موسوی چلک، مدیرکل دفتر مدیریت عملکرد بهزیستی کشور، وعده‌ی پیگیری وضعیت این آموزشگاه‌های اصفهان را می‌دهد.
آموزشگاه کریستوفل را ارنست یاکوب کریستوفل در اصفهان بنا کرد؛ مجموعه‌ای به‌یادمانده از مهر و موم‌های دوری که کمتر کسی دست یاری برای نابینایان دراز می‌کرد. هنوز خط بریل به فارسی تبدیل نشده بود. این کشیش اما برای نخستین بار دست به ترجمه‌ی فارسی و ترکی این خط زد. یاکوب پیش از اصفهان نخستین مدرسه‌ی نابینایان را در 1304 در تبریز بنیان گذاشته بود که سالیان سال است ویران شده، اما آموزشگاه کریستوفل اصفهان توانست از موج بسیاری اتفاقات تاریخی جان سالم به در ببرد و طی سالیان طولانی نابینایان بسیاری در آن آموزش دیدند.
معینی، رئیس هیئت مدیره انجمن باور و مدیرعامل شبکه‌ی تشکل‌های نابینایان کشور، سنش به آن روزها نمی‌رسد اما از قدیمی‌ها شنیده است: «در حال حاضر بنیاد کریستوفل در آلمان همچنان فعالیت می‌کند. خیلی از قدیمی‌ها یادشان می‌آید که کریستوفل در زمان جنگ جهانی به ترکیه و ایران آمد و برای نابینایان و معلولان آموزشگاه راه‌اندازی کرد اما زمان انقلاب این آموزشگاه، به دلیل آنکه کریستوفل کشیش بود و احتمال اینکه آیین مسیحیت را تبلیغ می‌کرده، مدتی تعطیل شد.»
آموزشگاه کریستوفل طی سالیان گذشته با فراز و فرودهای بسیاری همراه می‌شود، با این حال آنچه بیش از همه نابینایان را ناراحت می‌کند، تغییر کاربری مدام این آموزشگاه در زمینه‌های دیگر به جز آموزش نابینایان بود. به‌خصوص این روزها که می‌گویند بخش کوچک باقیمانده از این مجموعه نیز در حال تغییر کاربری است.
یکی از نابینایان اصفهان در گفت‌وگویی با شبکه آفتاب از حال این مجموعه می‌گوید: «طی سالیانی که این مجموعه در دست بهزیستی است، بخشی از آن تبدیل به ورزشگاه شد که معمولاً به تیم راه‌آهن اجاره داده می‌شود و بخش‌های دیگر را هم به عناوین مختلف تغییر کاربری داده‌اند. اکنون آموزشگاه هفتم تیر مجموعه‌ای بسیار کوچک است که نابینایان در آن آموزش می‌بینند. با این وجود این بخش نیز در حال تغییر کاربری است.»
صادقی، مدیرکل بهزیستی اصفهان، اما این گفته‌ها را تکذیب می‌کند: «آموزشگاه کریستوفل ده هزار متر زمین بایر بود. فقط وسعت داشت. بنابراین بخشی از آن تبدیل به ورزشگاه شد که نابینایان نیز از آن استفاده می‌کنند. این بخش کوچکی هم که از آن یاد می‌شود، در حال مرمت و بازسازی بوده و تغییر کاربری آن به این مفهوم است که به‌روز می‌شود یعنی به جای نجاری اینترنت آموزش داده می‌شود. وضعیت نورا هم همین‌طور است.»
حالا مسئولان بهزیستی در حال پیگیری صحت و سقم این گفته‌ها هستند. باید دید که سرنوشت این مجموعه‌ی آموزشی چه خواهد شد و آیا نابینایان با مجموعه‌ای به‌روز روبه‌رو می‌شوند یا همین امکانات فعلی را هم از دست می‌دهند.
یکی از نابینایان اصفهان، که مدتی را در این آموزشگاه تحصیل کرده، تعریف می‌کند که این آموزشگاه بعد از انقلاب سرنوشت عجیبی پیدا کرد. در همان روزهای اول این آموزشگاه به دست سازمان ابابصیر افتاد. آنها چند تا از مسئولان آلمانی این آموزشگاه را اخراج کردند و دستور تخلیه‌ی موسسه را دادند. در آن زمان خیلی از بچه‌هایی که داشتند آنجا آموزش می‌دیدند، در اعتراض به این وضعیت تظاهرات کردند. دادگاه انقلاب هم طبق دستورالعملی این موسسه را به سازمان بهزیستی داد اما جای تأسف دارد؛ ده هزار متر مربع زمین بود که با امکانات در اختیار بهزیستی قرار گرفت که به مرور کاربری آن به انبار و تعمیرگاه و ورزشگاه تغییر کرد. درحالی‌که این آموزشگاه در بدترین شرایط جنگ جهانی به نابینایان خدمت می‌کرد، اما حالا دچار شرایطی تلخ شده و نمی‌تواند همچون گذشته فعال باشد.
یکی دیگر از نابینایانی که او هم در این مدرسه درس خوانده درباره‌ی روش‌های آموزشی این مجموعه می‌گوید: «در آن زمان این مجموعه بسیار مجهز بود. اینجا بیشتر از اینکه برای آموزش بچه‌ها باشد، مهارت‌های زندگی را به بزرگسالان می‌آموخت. کشاورزی، نجاری و مانند اینها. در واقع می‌خواست نابیناها را توانمند کند تا از فقر و گرفتاری نجات پیدا کنند.»
او یاد روزهای گذشته می‌کند، درست است که مسئولان این مجموعه مسیحی بودند و آیین مسیحی را هم اجرا می‌کردند اما هدفشان خیر بود. من چون در خانواده‌ای مذهبی و مسلمان بزرگ شده بودم برای نماز خواندن به جای دیگری می‌رفتم اما با همه‌ی اینها در این مدرسه چگونگی کار با ابزار برس و غلتک را یاد می‌دادند که نابینایان کار تولید انجام بدهند و برایشان به ‌نوعی حرفه‌آموزی بود.
از میراث کریستوفل بسیار مانده، درختی که او کاشت ریشه‌های عمیق دوانده، اما آموزشگاه او بعد از هشتاد سال هویت دیرین خود را در اصفهان از دست داده است؛ مجموعه‌ای که می‌توانست طی این سال‌ها تبدیل به یکی از بزرگ‌ترین مجموعه‌های آموزشی نابینایان باشد.
آموزشگاه هفتم تیر یادمان همان سال‌هاست با این تفاوت که نابینایان به شرایط کنونی آن اعتراض دارند و چشم انتظار تصمیم مسئولان بهزیستی کشور هستند (سایت خبر آنلاین، یکشنبه 27 دی 1394).

اهداف کریستوفل و تأسیس هیئت مرسلین مسیحی
مردی که در هجده سالگی از کشتار 1894 ارمنیان در ترکیه آگاه شد و از همان هنگام احساس وظیفه‌ی نگهداری و پرورش مسیحیان در شرق در او جان گرفت. او اندکی بعد از فارغ التحصیلی از مدرسه‌ی مذهبی کشیشان در شهر بازل سوئیس در 1904، همراه خواهرش هدویگ، از سوی «کمیته‌ی کمک به ارامنه» مستقر در سوئیس به سیواس ترکیه رفت و نخستین پرورشگاه تبلیغ دین مسیحیت در کشورهای خاور نزدیک را بنیان نهاد.
در بهار 1907 کریستوفل و خواهرش پس از اتمام مأموریت سه ساله با کوله‌باری از تجربه به ویژه در زمینه‌ی کار با نابینایان به آلمان بازگشتند. یک سال بعد باز راهی ترکیه شدند که کریستوفل دلیل آن را کشتار ارامنه «کشور اشک و خون» عنوان می‌کرد. کریستوفل و هدویگ در شهر ملطیه در بخش کردنشین ترکیه نخستین آموزشگاه نابینایان را در شرق تأسیس کردند.
این آموزشگاه و پرورشگاه ویژه‌ی ارامنه‌ی مسیحی بود ولی کریستوفل اهداف بزرگ‌تری را در سر می‌پروراند که هیچ کدام از نهادهای تبلیغ آیین مسیح با آنها همراه نبودند. او می‌خواست آموزشگاه‌هایی ویژه‌ی کلیه‌ی نابینایان در شرق بنا کند. بنابراین در 1908 راهش را از همه‌ی نهادهای رسمی تبلیغ آیین مسیح در آلمان و سوئیس جدا کرد و به تنهایی سازمان‌های نابینایان را نخست در ترکیه و سپس در ایران راه‌اندازی کرد.
او همچنین در سال 1908 «انجمن نابینایان» را با هدف کمک به اجرای هزاران طرح از جمله تأسیس کلینیک‌های پزشکی و چشم پزشکی و نیز مراکز آموزشی در 108 کشور جهان سوم تأسیس کرد. از دیگر اهداف این انجمن، ایجاد سازگاری هرچه بیشتر نابینایان با محیط پیرامون خود و خانواده‌شان، برنامه‌های توان‌بخشی برای مهارت یافتن. دست‌ها و در صورت نیاز ارائه خدمات درمانی و دارویی برای آن دسته از نابینایانی که دچار آسیب از ناحیه دست‌ها بودند، می‌توان نام برد.
سازمان نابینایان کریستوفل: که آن را سازمان «هیئت مرسلین مسیحی در خدمت نابینایان در مشرق زمین» هم نامیده‌اند، در سال 1955م و پس از مرگ کریستوفل، به افتخار وی تأسیس و به این نام خوانده شد. این موسسه به عنوان حامی بسیاری از سازمان‌های مشابه خدمتگزار به محرومان و معلولان عمل می‌کند و دایره خدمات آن در بسیاری از کشورهای قاره آفریقا و کشورهای محروم آسیایی گسترده شده است. وظیفه اصلی این سازمان تحقیق و تسکین نیازها از طریق اقدامات ضروری برای کمک به اشخاص می‌باشد و هدف نهایی آن رساندن معنای «خدا محبت است» و اینکه «این محبت الهی شامل حال و در دسترس همه مردم است» می‌باشد. بودجه این سازمان از طریق فرقه‌های مختلف مسیحی در آلمان و سوئیس تأمین می‌شود. برنامه‌های این موسسه شامل خدماتی برای افراد ناشنوا، توان‌خواه، یتیمان، جذامیان و در بسیاری از نواحی دنیا به قربانیان بلایای طبیعی و قحطی‌زدگان نیز کمک می‌کند.

کریستوفل از منظر آلمانی‌ها
برای شناخت بهتر کریستوفل لازم است اظهارنظرها، داوری‌ها و تحلیل‌های غربی‌ها و آلمانی‌ها هم مطالعه شود. از این‌رو گزارشی را که شبکه «دویچه وله فارسی» آلمانی به تاریخ 17/10/2012 پخش کرده، می‌آورم.
صدای دویچه وله فارسی که منعکس کننده مواضع دولت آلمان است با تیتر «کشیش کریستوفل پدر آلمانی نابینایان ایرانی» این گزارش را ارائه کرده است:
نابینایان ایران توانایی خواندن و نوشتن خود را مدیون کشیشی آلمانی هستند که نخستین آموزشگاه نابینایان را در سال 1304 در شهر تبریز بنیان نهاد. مردی که در ایران ریشه دواند و پیکرش در شهر اصفهان به خاک سپرده شد.
هنگامی که صحبت از خط بریل یا خط نابینایان می‌شود، همیشه می‌پرسند: «راستی این خط بین‌المللی است؟»
این تصور نادرست از اینجا ناشی شده که خط نابینایان را چیزی مانند زبان اشاره ناشنوایان می‌پندارند. در واقع اما این خط معادل یا کد متفاوتی برای الفبای خط‌های معمول و مرسوم است. در نتیجه خط نابینایی چینی، عربی و لاتین طبیعتاً با هم فرق دارند.
الفبای فارسی این خط که سیستم اصلی آن در سال 1825 توسط لوئی بریل برای خط لاتین اختراع شد، صد سال پس از آن به همت کشیش کریستوفل در تبریز معرفی و ثبت گردید.
دوران اقامت کشیش کریستوفل در ایران: نابینایان ایران خواندن و نوشتن به فارسی را وامدار کشیش کریستوفل هستند؛ کسی که نیمی از زندگی خود را صرف بنای سازمان‌های آموزشی و پرورشی برای آنان در ترکیه و ایران نمود، با دست خود نخستین کتاب‌ها را به ترکی، ارمنی و فارسی برای آنها رونویسی کرد و خود نیز جزوه‌هایی در این زمینه نوشت که تنها به خط بریل منتشر شدند.
ارنست یاکوب کریستوفل در روز 4 سپتامبر 1876 در شهر رایت (مونشن‌گلادباخ امروزی) که تیم فوتبالش در ایران شناخته ‌شده است، زاده شد. پس از گذراندن دبستان و سه سال دوره‌ی متوسطه به آموزشگاه پرورش آموزگاران دبستانی رفت.
در آن روزگار آموزگاران دبستانی را در مقایسه با آموزگاران مقاطع بالاتر تحصیلی، دانش‌آموختگان دون‌پایه‌ای می‌دیدند که در پرورشگاه‌های فقیرانه با سلسله مراتبی نظامی، نگهداری می‌شدند. بدین ترتیب کریستوفل که خود بنیانگذار آموزشگاه‌ها و پرورشگاه‌هایی برای نابینایان بود، در دوره نوجوانی سه سال در پرورشگاه زیسته بود و سه سال نیز به عنوان کمک مربی در پرورشگاه‌های کودکان بی‌سرپرست خدمت کرد.
آنجا بود که یولیوس اشتورسبرگ (Julius Strasberg) سرپرست آن پرورشگاه را شناخت که خود آموزگار زبان‌دانی بود و کریستوفل را هم به آموختن زبان‌های گوناگون تشویق می‌کرد.
کریستوفل در 18 ‌سالگی از کشتار 1894/1272ش ارمنیان در ترکیه آگاه شد و از همان هنگام احساس وظیفه‌ی نگهداری و پرورش مسیحیان در شرق در او جان گرفت. او اندکی بعد از فارغ التحصیلی از مدرسه‌ی مذهبی کشیشان در شهر بازل سوئیس در 1904، به همراه خواهرش هدویگ، از سوی «کمیته‌ی کمک به ارامنه» مستقر در سوئیس به سیواس ترکیه رفت و نخستین پرورشگاه تبلیغ دین مسیحیت در کشورهای خاور نزدیک را بنیان نهاد.
در بهار 1907 کریستوفل و خواهرش پس از اتمام مأموریت سه‌ساله با کوله‌باری از تجربه به‌ویژه در زمینه‌ی کار با نابینایان به آلمان بازگشتند. این دو یک سال بعد باز راهی ترکیه که کریستوفل دلیل آن را به علت کشتار ارامنه «کشور اشک و خون» می‌نامید، شدند. کریستوفل و هدویگ در شهر ملطیه در بخش کردنشین ترکیه نخستین آموزشگاه نابینایان را در شرق تأسیس کردند.
این آموزشگاه و پرورشگاه ویژه‌ی ارامنه‌ی مسیحی بود ولی کریستوفل اهداف بزرگ‌تری را در سر می‌پروراند که هیچ‌کدام از نهادهای تبلیغ آیین مسیح با آنها همراه نبودند. او می‌خواست آموزشگاه‌هایی ویژه‌ی کلیه‌ی نابینایان در شرق بنا نهد.
بدین ترتیب در 1908 راهش را از همه‌ی نهادهای رسمی تبلیغ آیین مسیح در آلمان و سوئیس جدا کرد و به ‌تنهایی سازمان‌های نابینایان را نخست در ترکیه و سپس در ایران تشکیل داد.
گشایش نخستین آموزشگاه نابینایان در ایران: کریستوفل با آغاز جنگ جهانی اول از ترکیه به آلمان بازگشت و تا پایان جنگ به عنوان کشیش ارتش در جبهه‌ها مشغول کار بود. او فرزند زمان خود بود و مانند اکثریت مردم آلمان به شدت ناسیونالیست به شمار می‌آمد. کریستوفل درباره‌ی جنگ جهانی اول می‌نویسد: «از آنجا که گرفتاری میهن را عمیقاً حس می‌کردم، تنها با دلی ناخرسند و غمگین از خدمت نظام درآمدم. چون شانس خدمت در جبهه را نداشتم، شاد بودم که دست کم به عنوان کشیش بیمارستان‌های ارتشی خدمت کنم‌‌‌‌‌‌‌.»
اما کارها و کمک‌های کریستوفل در شرق روحیه‌ی بین‌المللی و انسان دوستی را نیز در او آشکار می‌سازند.
وضعیت ترکیه و سفر به ایران: او در هفت سالی که در ترکیه مشغول خدمت و تبلیغ آیین مسیحیت بود، زبان ترکی و ارمنی آموخت، الفبای نابینایان را برای ارامنه ابداع کرد و جزوه‌های درسی بسیاری در رشته‌های گوناگون برای شاگردان آموزشگاهش نوشت. با کشتار ارامنه و طرد مسیحیان از ترکیه در سال 1915 او نیز مجبور به ترک آن کشور شد. گرچه بار دیگر در سال 1919 برای تجدید آموزشگاه ویران‌شده‌اش به ترکیه بازگشت و امتحانات سختی را برای به دست آوردن پروانه‌ی آموزگاری با موفقیت گذراند، اما با این حال اجازه‌ی بازگشایی آموزشگاه نابینایان در ترکیه‌ی نوین را نیافت.
کشیش کریستوفل پس از پنج سال اقامت، کار و تبلیغ دین در آلمان تاب نیاورد و راهی تبریز شد، چون ایران را روادارتر از ترکیه تشخیص داده بود.
او در سال 1925 (1304) نخستین آموزشگاه نابینایان را در تبریز گشود. در همان‌جا با تلاش خستگی ناپذیری خط و زبان فارسی و ترکی آذری آموخت و الفبای بریل را برای فارسی‌زبانان ابداع کرد. پس از سه سال آموزشگاه را به همکاران جوان‌ترش تحویل داد و در اصفهان سازمان نابینایان تازه‌ای بنیان نهاد که تا زمان انقلاب سال 1357 در ایران برپا بود.
کریستوفل، گمنام در ایران: در سال 1943 که نیروهای متفقین در ایران حرف اول را می‌زدند، کریستوفل بازداشت و به اتهام همکاری غیر مستقیم با رژیم آلمان نازی چهار سال در اردوگاه‌های اسرای جنگی به سر برد. پس از اثبات بی‌پایگی این اتهامات نخست در شهر نومبرشت در غرب آلمان پرورشگاهی برای قربانیان نابینای جنگ جهانی دوم تأسیس کرد ولی باز در سال 1951 به آموزشگاه خود در اصفهان بازگشت.
کریستوفل تا پایان عمر یعنی 23 آوریل 1955 (4 اردیبهشت 1334) به تلاش خود در آموزش و پرورش نابینایان ایران ادامه داد. کشیش کریستوفل همان‌جا در آرامگاه ارامنه‌ی اصفهان به خاک سپرده شد.
زابینه تونه در کتاب «زندگی برای مسیح» از تلاش خستگی‌ناپذیر و فداکاری کریستوفل می‌نویسد که تا پایان عمر سرخوردگی‌ها، محرومیت‌ها و مخالفت مقام‌های مذهبی و سیاسی در کشورهای مختلف او را از کار برای نابینایان باز نداشت. او تنها چند ماه پیش از درگذشتش نشان افتخار آلمان فدرال را به خاطر خدماتش دریافت کرد.
سازمان بشارت آیین مسیح آلمان پس از درگذشت کریستوفل به یاد و افتخار او «سازمان بشارتی نابینایان کریستوفل» (Cristoffel Blindenmission) نام گرفت.
این سازمان هم اکنون در بیش از یک هزار برنامه‌ی آموزشی و پرورشی برای نابینایان در صد کشور جهان‌، جز در زادگاهش ایران، فعال است. تنها قدردانی که پس از انقلاب از کار و تلاش کریستوفل شده، کتابی است با عنوان “آرامگاه خارجیان در اصفهان” که امیرهوشنگ آقایی در آن بخش‌هایی از کار و آثار کشیش کریستوفل را شرح داده است.
نگارنده که خود آموخته و پرورده‌ی سازمان نابینایان کریستوفل اصفهان است، شاهد مصادره‌ی قهرآمیز و تعطیلی آموزشگاه در آغاز انقلاب بود؛ در محل کلیسای آموزشگاه، یک مسجد ایجاد شد و کلاس‌ها به خوابگاه توان‌خواهان بدنی و ذهنی تبدیل شدند.
افشین استدآبادی که از آخرین شاگردان کشیش کریستوفل بوده درباره‌ی «پدر آلمانی نابینایان ایران» به دویچه‌وله می‌گوید: «با اینکه همیشه با ما مهربان بود، جذبه صدایش طوری همه را می‌گرفت که کسی در برابرش سر و صدا نمی‌کرد. مرد 80 ساله موسیقی، خط بریل، بیولوژی، فارسی و آلمانی درس می‌داد و در اصل می‌خواست همه‌ی کارهای آموزشگاه را از تدریس و تعمیر وسایل و کار در باغ و تیمار حیوانات، یک تنه خودش انجام دهد.»
کریستوفل بنیان‌گذار سازمان بشارت آیین مسیح در شرق (Christlichen Mission im Orient) و برای مدت طولانی رئیس این بنیاد بود. پس از مرگ وی این بنیاد بنام سازمان بشارت نابینایان کریستوفل (Christoffel-Blindenmission) تغییر نام یافت.
یاکوب کریستوفل وضعیت نابینایان خاورمیانه را چنین تشریح می‌کند:
وضعیت مذهبی و اخلاقی و امکانات برای نابینایان وحشتناک است. گدایی درصد بسیار بالایی دارد و دختران و زنان نابینا معمولاً به تن‌فروشی روی می‌آورند.
به این ترتیب بود که یاکوب کریستوفل و خواهرش تصمیم گرفتند که خدمات خود را در آینده در اختیار این قشر جامعه قرار دهند که هیچ کمکی نه از طرف مسیحیان و نه از مسلمانان به آنها نمی‌شد.
کریستوفل تلاش فراوانی کرد تا کمک مالی از یکی از ارگان‌های مذهبی اروپا بیابد اما تمام تلاشش بیهوده بود و هیچ بنیادی حاضر نبود کمک مالی به منطقه‌ای امپراتوری عثمانی بکند.
وی پس از ناامیدی از کمک مالی در اروپا به ترکیه بازگشت و در سال 1908 برای کمک به نابینایان و ناشنوایان و بیماران معلول، بنیادی را در شهر ملطیه ترکیه پایه‌گذاری کرد. ایجاد این بنیاد کمکی بود تا کریستوفل دوستانی را در آلمان، اتریش و سوئیس گرد هم آورد.
در 3 ژوئیه 1914 از ملطیه به سوئیس بازگشت و به سرعت برای خدمت در نظام فراخوانده شد. پس از آن تلاش فراوانی کرد تا معافیت از خدمت و اجازه‌نامه بازگشت به ترکیه را دریافت کند و در نهایت در اوائل سال 1916 بود که توانست دوباره به ملطیه بازگردد.

نقد گزارش دویچه‌وله فارسی
در این گزارش تحریف‌های جدی وجود دارد. فقط کریستوفل برجسته شده و هیچ نقش و سهمی برای نخبگان ایرانی منظور نشده است. درست است که کریستوفل خط بریل را به ایران آورد ولی اگر اهتمام و تلاش‌های ایرانیان نبود و این خط تا این حد توسعه نمی‌یافت.
کریستوفل غیر از اینکه اهداف استعماری جهت ترویج مسیحیت را ترویج می‌کرد، به دلیل همکاری با رژیم هیتلر توسط خود دولت آلمان تحت تعقیب قرار گرفت.

نتیجه‌گیری
تلاش شده بر اساس اسناد و مدارک اندکی که در ایران در دسترس هست، شخصیت و فعالیت‌های کریستوفل را بررسی کنیم. اما اگر به سندها برسیم، به احتمال زیاد بررسی‌ها و داوری‌ها در مورد او، متفاوت خواهد شد. رابطه او با دولت آلمان آن هم دولت هیتلر و تبلیغ و ترویج مسیحیت بر اساس اسناد موجود، به انگیزه خیرخواهی و کمک به معلولین و نابینایان انجام می‌شده است، اما اگر اسنادی کشف شود که وراء این فعالیت‌ها را نشان دهد و معلوم شود او انگیزه‌های استعماری داشته و جاده صاف کن استعمار بوده، تحلیل‌ها و داوری‌ها کاملاً متفاوت خواهد شد.
این مقاله دیدگاه‌های طرفدارانه مثل تحلیل دویچه‌وله را هم آوردیم تا معلوم شود چه نظریاتی درباره او هست و با چشم باز و دقت به بررسی او اقدام شود.
برای اولین بار درباره کریستوفل یک مقاله مشتمل و تقریباً مفصل چاپ می‌شود و امید است راه برای تضارب آراء هموار شود و اسناد بیشتر رو شود تا یکی از نقطه‌های عطف تاریخ معلولین گره‌گشایی گردد.

مآخذ
اسناد موجود در مرکز اسناد ملی ایران
آرامگاه ارامنه در اصفهان، هوشنگ مظاهری، ترجمه صونا زرگریان، اصفهان، غزل، 1381.
آرامگاه خارجیان در اصفهان، هوشنگ مظاهری، ترجمه فریا فدایی، اصفهان، انتشارات غزل، 1379.
آلمان در نیم قرن اخیر، قباد تقی‌زاده، تهران، افست، 1344.
آن سوی تاریکی‌ها، آنجا که خورشید به دل‌ها می‌تابد، پری زنگنه، تهران، کتاب‌سرا، 1387.
تار  
تاریخ ثبت در بانک 23 تیر 1400