کد jr-45564  
عنوان اول هنیک، ساموئل  
عنوان دوم بنیانگذار روش لب‌خوانی و تلاشگر در زمینه آموزش ناشنوایان آلمانی  
نویسنده رابرت هارمون  
مترجم سیدطاهر احمدی  
عنوان مجموعه دانشنامه ناشنوایان (دانا) ـ جلد سوم  
نوع کاغذی  
ناشر موسسه فرهنگی هنری فرجام جام جم  
سال چاپ 1388شمسی  
شماره صفحه (از) 1356  
شماره صفحه (تا) 1359  
زبان فارسی  
متن هنیک، ساموئل ، بنیانگذار روش لب‌خوانی و تلاشگر در زمینه آموزش ناشنوایان آلمانی.
در چهارم آوریل 1727 در ناوْت شوتس واقع در منطقه ساکسونی که امروز بخشی از آلمان است، چشم به جهان گشود. از آنجا که پسر یک کشاورز پولدار بود، انتظار می‌رفت شغل پدر را دنبال کند؛ اما بر سر پدرش, به دلیل عدم تمکین او به ازدواج با دختری که برایش انتخاب کرده بود، خانه را ترک گفت و چون بهترین کار برای بریدن از همه چیز، پیوستن به ارتش بود, به ارتش ساکسونی پیوست و سپس به درسدن منتقل شد.
وظایف و کار در ارتش، اوقات فراغت بسیاری برای او باقی می‌گذاشت و هنیک, از این لحظات برای تقویت آموخته‌های معطل مانده و ناقصش، بهره می‌جست. پس از چندی، معلم سرخانه شد. در 1754 - 1755 نخستین شاگرد ناشنوای خویش، یعنی پسر بچه‌ای را که به وسیله الفبای دستی مخصوص ناشنوایان آموزش می‌دید، پذیرفت. وی در 1754 با جوانا الیزابت کراتچ ازدواج کرد و سال بعد، صاحب یک پسر شد.
زندگی راحتی که هنیک فراهم کرده بود، در اثر بروز جنگهای هفت‌ساله در 1756 از بین رفت؛ چرا که سربازان پروسی فردریک کبیر در این سال, درسدن را محاصره کردند و صدها سرباز ساکسونی, از جمله خود هنیک, را به اسارت گرفتند تا آنها را به اجبار به پروس ملحق کنند؛ اما هنیک توانست به اتفاق خانواده‌اش فرار کند و به ینا برود, در آنجا بود که به دانشگاه راه یافت.
در 1758 چون حس می‌کرد پروسیها هنوز به دنبال او هستند، بار دیگر از آنجا به آلتونا ، شهری نزدیک هامبورگ گریخت و توانست با استفاده از قوانین دانمارک در 1760 در آنجا اقامت کند. برای چند سال به عنوان معلم خانگی و منشی خصوصی یک کنت دانمارکی به نام شیملِهاوسن کار می‌کرد. در 1768 در حومه اپندرف خادم کلیسا، ارگ‌نواز و معلم مدرسه شد.
در 1769 هنیک فرصت یافت تا به پسر ناشنوای یک فرد محلی آموزش دهد و پس از آن، چندی نگذشت که بسیاری از دیگر شاگردان ناشنوا نزد او آمدند. نخست هنیک سعی داشت به ایشان زبان نوشتاری را آموزش دهد؛ اما چون از نتیجه کارش راضی نبود، به تدریج به این باور رسید که از راه استفاده از زبان گفتاری می‌تواند به موفقیتهای بسیار بزرگ‌تری دست یابد.
آموزش ناشنوایان: تغییرات و تکاملی که در تئوریهای اولیه هنیک درباره آموزش ناشنوایان حاصل شد، در سه مقاله‌ای که وی در سالهای 1773 تا 1775 در روزنامه به چاپ رسانید، مشخص است. هنیک در نخستین مقاله خود استدلال کرده بود که زبان نوشتاری به صورت طبیعی، گذری به سوی گفتار را فراهم می‌سازد. نیز کسانی را که آموزش را با زبان گفتاری آغاز می‌کردند، به باد انتقاد می‌گرفت و بر این باور بود که آنها از روشی غیرطبیعی استفاده می‌کنند. وی شش ‌ماه بعد, در تجدید نظری که بر این مقاله نوشت، انتقاد خویش را تکرار نکرد و در سومین مقاله, که در سال بعد نگاشت، مدعی شد به شاگردانش هم خواندن و هم نوشتن را می‌آموزد؛ اما در آن مقاله, بر روش خود, مبنی بر استفاده از حسی که بیماران در اعضای گفتاری‌شان دارند, به عنوان جایگزین و جبران فقدان حس شنوایی، تأکید کرد. بدین ترتیب, اولین پایه‌های گرایش هنیک به لب‌خوانی ریخته شد.
در 1775 نخستین جزوه درسی نوشته شده درباره توانبخشی ناشنوایان را منتشر کرد که در آن, چند داستان از تورات آورده بود. با موفقیتهای آشکاری که به دست آورده بود، شهرتش به عنوان معلم ناشنوایان رو به فزونی نهاد و باعث شد علاقه او به مسائل دیگر جلب شود و تمام عمر خویش را وقف این کار سازد.
در 1777 او تقاضای فردریک آگوست سوم را برای بازگشت به زادگاهش و تأسیس موسسه‌ای برای لالها در لایپزیگ پذیرفت. پیش از پذیرش تعهد جدیدش، دوباره پس از مدتی که مجرد بود، ازدواج کرد. همسر جدیدش، آنا الیزابت کلوت ، خواهر دو تن از شاگردان ناشنوایش و زنی بیوه بود. او عاقبت در آوریل 1778 به سوی لایپزیگ رهسپار شد و نُه تن از شاگردان خویش را نیز برای ادامه توانبخشی, به همراه برد.
او مدرسه جدیدش را, که در آلمان بی‌سابقه بود، در چهاردهم آوریل 1778، با نام موسسه منطقه ساکسون، برای لالها و دیگر معلولان گفتاری افتتاح کرد. مدرسه ساموئل هنیک برای ناشنوایان در لایپزیگ، همان مدرسه‌‌ای است که به دست هنیک تأسیس شد. امروزه این مدرسه به مکان دیگری منتقل شده است.
موسسه, در طول دوازده سال مدیریت هنیک به موفقیتهای محدودی دست یافت. میزان ثبت‌نام پایین ماند و هر چند که از سوی دولت حمایت می‌شد، از آنجا که اقتصاد شهر ساکسونی پس از جنگ هفت ساله, دچار رکود شده بود، ادامه اهداف بلندپروازانه برایش ممکن نبود.
پیش از سفر او به لایپزیگ، هنیک در چند تئوری آموزشی‌اش تجدیدنظرهایی کرد که می‌توان نتیجه این تجدیدنظرها را در اثرش با نام مشاهداتی درباره لالها و زبان بشری یافت. او به طور اساسی تعریف نهایی دستگاه یا سیستم لب‌خوانی خویش را تنظیم کرده بود. پس از انتصاب به سمت مدیریت موسسه لایپزیگ، همچون گذشته، به دفاع و ترویج سیستم خویش ادامه داد.
هدف اصلی او, این بود که شاگردان ناشنوای خویش را آموزش دهد تا بتوانند صحبت کنند. او در عقب‌گَردِ کاملی که از نخستین مواضعش داشت، بر این باور شد که در توانبخشی ناشنوایان، اگر قدم اول آموزش زبان نوشتاری باشد, بسیار خطرناک و زیانبار است. زبان نوشتاری، خود باید از زبان گفتاری زاده شود و این چیزی است که از شنوایان به دست می‌آید. او اهمیت زبان گفتاری را به جهت فهم ایده‌های انتزاعی و نیز، تکامل فرایند تفکر در شنوایان، خاطر نشان می‌کند و می‌نویسد: «ناشنوای آموزش ندیده, تنها از راه دیدن یا حس‌کردن چیزهای عینی و واقعی می‌تواند فکر کند و برداشت کوچکی از دنیای ذهنی داشته باشد. حال اگر این فرد، صحبت کردن را یاد بگیرد، می‌تواند مانند فرد سالم از طریق زبان ترکیبی توانایی تفکر انتزاعی یا درونی را تکامل بخشد؛ کاری که فرد سالم از طریق شنیدن کلمات گفتاری می‌کند».
به باور هنیک، کار آموزش گفتار به ناشنوایان, به آن اندازه که انتظار می‌رود سخت نیست؛ چرا که ناشنوایان همچون سایران، نیرویی درونی برای صحبت کردن دارند. او در جریان کار و آزمایشهای خود مشاهده کرد که ده کودک ناشنوا، از راه صداهای ترکیبی و ممتدی که از خویش تولید می‌کنند که, به تعبیر وی, بلندتر از صدای بیست روستایی مست است که در یک میکده جمع شده‌اند. او بعدها اشاره کرد که هر کودک, همواره در وضعیت و شرایط مختلف و خاص، واژه‌ها، سیلابها و مکثهای ویژه خود را بیان می‌کند.
او دیگر باور نداشت که حس بساوایی و بینایی، پایه آموزش به ناشنوایان است؛ بلکه بیشتر به جایگزینی حس چشایی برای آموزش آنان توجه می‌کرد. این مهارت, در نهایت منجر به این می‌شد که فرد, توانایی تفکرِ انتزاعی را به دست آورد.
روش هنیک, بر مبنای استفاده از ماشین گفتار ، یا حنجره و زبان مصنوعی، برای کمک به تولید صدا در ناشنوایان از طریق بینایی و چشایی قرار داشت. بنابراین، اَبه دو لپه حق داشت در نامه‌ای به هنیک استدلال کند حس چشایی هیچ ربطی به اندامهای گفتاری تولیدکننده آوا ندارد.
هینیکه در یکی از دستنویسهای بسیار جنجالی‌اش به نام ارغنون ، که از اسرار بزرگ حیات اوست، فاش ساخت که چگونه به باور او، چندی از حسهای چشایی سبب واکنش لبها برای تلفظ برخی مصوتها می‌گردد.
هر چند هنیک به تقدم روش لب‌خوانی ایمان داشت، به طور کامل استفاده از روش الفبای علایم دستی را کنار نگذاشت؛ روشی که تعدادی از پیروانش به کار گرفتند. همان‌گونه که ابه دو لپه گزارش کرده است، هنیک گاهی حروف و علایم دستی را برای القای معنای یک مفهوم، سودمند تشخیص می‌داد و از آنجا که برخی از مددجویان او, صحبت کردن را فراگرفته بودند، انتظار می‌رفت آنان در بین خودشان از گفتار و لب‌خوانی استفاده کنند؛ همان گونه که دیگر مردم سالم چنین می‌کنند. هنیک بر این باور بود که مددجویانش خیلی زود می‌فهمند و زبان گفتاری, سریع‌ترین و آسان‌ترین وسیله برای ابراز تفکرات آنهاست.
مخالفتها: نظریه‌ها و آموزشهای عملی هنیک درباره ناشنوایان با روش آموزش الفبای دستی معاصر فرانسوی مشهورش، اَبه دولپه، که در حقیقت بینانگذار این روش بود، تفاوتهایی داشت. طی چند مکاتبه طولانی و مهیج میان این تن، هر یک، از سیستم خویش دفاع و از سیستم رقیب انتقاد می‌کرد. هنیک, در دومین نامه خود، به بیهودگی ادامه بحث، به دلیل تفاوت بسیاری که در دیدگاههایشان موجود بود، اشاره و از اینکه بتوان میان قولها هماهنگی و همسانی برقرار کرد، اظهار تردید کرد.
برای حل این اختلافها، لپه تصمیم گرفت مسئله را با چند صاحب‌نظر آکادمیک در میان بگذارد و از آنان نظرخواهی کند. هر چند برخی, از موضع‌گیری خودداری ورزیدند؛ اما رئیس دانشگاه و اعضای فرهنگستان زوریخ در 1783 جانب لپه را گرفتند. از این گذشته، ضربه بزرگ‌تر برای هنیک هنگامی بود که دانشگاه لایپزیگ، که انستیتوی هنیک با آن در ارتباط بود نیز, وی پس از یک سال مطالعه و بررسی, از عقاید لپه طرفداری کرد.
این موضوع, زمانی بود که هنیک متهم شده بود با شاگردانش با خشونت رفتار می‌کند و بنابراین، او لازم می‌دید از خود دفاع کند. پس جای شگفتی نبود که شاهزاده فردریک آگوست با وجودی که به هنیک و اهدافش علاقه داشت، با در نظر گرفتن و زیر سوال رفتن روشها و آموزشهای عملی او، درخواستش را مبنی بر توسعه و سازماندهی دوباره موسسه، قاطعانه رد کند و نیز، تعداد شاگردانی که در موسسه او ثبت‌نام می‌کردند، پس از یک سال آن هم به صورتی ناگهانی کاهش یابد.
از آنجا که هنیک به درستی نظریات خویش اعتقاد داشت، در روزنامه‌ها با جدیت تمام از مواضع خود دفاع کرد و به منتقدانش تاخت. او با پذیرفتن همه مشکلات، از ناشنوایان در برابر کسانی که از روی ناآگاهی با آنان رفتاری انسانی نداشتند نیز دفاع می‌کرد.
به رغم خمودگی‌اش در آخرین سالهای عمرش، نه تنها درباره آموزش ناشنوایان، بلکه درباره آموزش عمومی و شرایط نامناسب سیستم آموزشی در آلمان نیز مقاله‌هایی نوشت و ضرورت اصلاحات را یادآور شد.
هنیک در سی‌ام آوریل 1790 پس از یک حمله قلبی ناگهانی در لایپزیگ درگذشت. جایگاه موسسه تحت مدیریتِ همسر او، تنزل یافت؛ اما توانست در برابر اقدامات و یورشهای مداومی که به قصد ویران کردن آن در اوایل قرن نوزدهم صورت می‌گرفت، مقاومت کند.
هر چند برای مدتی به نظر می‌آمد روش لب‌خوانی ناکاراست، نظریه‌ها و روشهای هنیک حتی با تفسیرها و به کارگیریهای متفاوت در طول سالها، باقی ماند و احیا شد. کشمکشی که میان هنیک و اَبه دو لپه، آغاز شده بود تا به امروز حل ناشده مانده است. هنیک را پدر لب‌خوانی دانسته‌اند.
مأخذ:
GEDPD, Vol. 2, P. 35-38.
رابرت هارمون
ترجمه سیدطاهر احمدی  
تاریخ ثبت در بانک 5 خرداد 1400