کد | jr-44508 |
---|---|
عنوان اول | مغز |
عنوان دوم | نقش مغز در شنوایی و گفتار |
نویسنده | رابرت گولدشتین |
نویسنده | جورج ای. لین |
مترجم | محبوبه مرشدیان |
مترجم | زهرا واعظی |
عنوان مجموعه | دانشنامه ناشنوایان (دانا) ـ جلد سوم |
نوع | کاغذی |
ناشر | موسسه فرهنگی هنری فرجام جام جم |
سال چاپ | 1388شمسی |
شماره صفحه (از) | 1187 |
شماره صفحه (تا) | 1193 |
زبان | فارسی |
متن |
مغز، نقش مغز در شنوایی و گفتار. مغز امتداد فوقانی دستگاه عصبی مرکزی است که شامل نخاع نیز میشود. مغز در خدمت همه حواس پنجگانه بینایی، لامسه، بویایی، چشایی و شنوایی است و همچنین همه عملکردهای عضلانی و یا حرکتی را برعهده دارد. افزون بر این، مغز در تنظیم و نظارت بر بسیاری از عملکردهای بدن که فرد روی آنها کنترلی ندارد، دخالت میکند؛ ضربان قلب، تغییر دمای بدن، گشادی و تنگی مردمک چشم از این جملهاند. ساختار و عملکرد: هنگامی که صدا گوش را تحریک میکند، ساختارهای حسی گوش درونی انرژی صوتی را به الکتروشیمیایی تبدیل میکنند که در نهایت باعث میشود نورونها (سلولهای عصبی) عصب شنوایی برونریزی نمایند. با این همه، تا زمانی که مواد برون ریخته شده از عصبها به مغز منتقل نشوند و سازوکارهای مغز آنها را به آگاهی از صدا تبدیل نکنند، که پس از این عمل تشخیص و ادراک حاصل میشود، شنوایی رخ نمیدهد. سیستم رشتههای عصبی : در مدت انجام هر فعالیتی، از جمله شنوایی، همه دستگاههای مغز تا اندازهای بر یکدیگر تأثیر میگذارند. با این همه، برخی ساختارها (گروه تارهای عصبی و یا تودههای سلولی آنها) در مغز بیش از سایران با انجام برخی عملکردها مرتبط هستند و با آنها شناخته میشوند. آنها متشکل از دستههایی از تارهای عصبی بسیار بزرگی هستند؛ چرا که غلاف مییلین تقریباً سفید رنگی آنها را پوشانده است. آن قسمت از مغز که بیشتر با شنوایی مرتبط است، سیستم اصلی ارتباط شنیداری و یا سیستم رشتههای عصبی شنیداری نام دارد. تارهای مسیر رشتههای عصبی، از طریق تماسهای ویژهای به نام سیناپسها با کل مسیر ارتباط برقرار میکنند. این تماسها در سه یا چهار ایستگاه مسیر و یا هسته مرکزی ، از نقطه ابتدایی عصب شنوایی در ساقه مغز پایینی تا پایان مسیر در ناحیه اصلی دریافت شنیداری در قشر مخ رخ میدهند. سیستم قشر عصبی نیز همین پیام را از گوش به چندین ایستگاه در طول مسیر صعودی منتقل میکند. این انتقال سریع است و در ویژگیهای پیام، اندک تغییری صورت میدهد. همچنین سیستم رشتههای عصبی، دربردارنده مسیرهایی از ایستگاههای بالایی به پایینی است. سیستم رشتههای عصبی، آسانتر از سایر قسمتهای مغز که در شنوایی دخیل هستند، شناخته میشود. از این روی، هنگامی که از دستگاه عصبیـ مرکزی شنیداری سخن به میان میآمد، معمولاً منظور سیستم رشتههای عصبی است. به دلیل آسانی شناسایی سیستم رشتههای عصبی از لحاظ آناتومیک و الکتروفیزیولوژی، در تشخیص عصبی و شنوایی سنجی پتانسیل برانگیخته استفاده وسیعی از آن میگردد. به رغم اهمیت آناتومیک و فیزیولوژیکی سیستم رشتههای عصبی شنیداری، احتمالاً این سیستم در آگاهی هوشمند واقعی و یا ادراک صدا دخالت مستقیم ندارد. مطالعات سیستم رشتههای عصبی، صرفاً حاکی از تفاوتهای اندک در فعالیت الکتریکی آن است، خواه فرد و یا حیوان آزمودنی به صدا توجه کند و یا از آن آگاه باشد؛ خواه در عالم خیال باشد، به صدا توجه نکند و یا حتی خواب باشد. مطالعات آزمایشگاهی و بالینی همچنین نشان داده است که آسیب به سیستم رشتههای عصبی، به نقص و ضعف در نحوه درک و متوجه شدن صدا و یا تعبیر آن میانجامد؛ به عبارت دیگر، به نقص شنوایی دایمی میانجامد، آن چنان که در شنوایینگار میتوان دید، و یا مانع از اطلاع آگاهانه از صدا میشود. ماده خاکستری رنگ: به نظر میرسد عملکردهای عمده ادراکی و کل کنترل عملیاتی مغز در ماده خاکستری رنگ ، صورت میگیرد که قسمت پایین مغز است و در اطراف مجرایی پر از مایع قرار دارد که سرتاسر قسمت مرکزی مغز کشیده شده است. سلولهای عصبی، خاکستری به نظر میرسند؛ زیرا مییلین سفید رنگ، اندکی دنبالههای آنها را پوشانده است. در نخاع و مغز، مسیرها و هستههای اصلی مرتبطی، ماده خاکستری رنگ را احاطه کردهاند. در بالا و یا انتهای نوکدار این ماده، هیچ مسیری ماده خاکستری رنگ را در برنگرفته است؛ بنابراین، این ماده به عنوان قشر مخ روی سایر قسمتهای مغز گسترده شده است. اگر چه نورونهای ماده سفید رنگ به دلیل اندازه بزرگ خود، حجم عظیمی از مغز را به خود اختصاص دادهاند، آنها تنها در حدود سه درصد از شمار سلولهای عصبی مغز را تشکیل میدهند و سلولهای بدون مییلین کوچکتر، ماده خاکستری رنگ بیشتر سلولهای عصبی باقیمانده را تشکیل میدهند. احتمال دارد برون ریختههای عصب که از گوش شروع به حرکت میکند و در طول مسیر رشتههای عصبی شنیداری منتقل میشوند، مستقیماً به ماده خاکستری رنگ مرکزی وارد نشوند؛ بلکه گروهی متشکل از سلولها و یا هستههای اصلی که شبیه رایانه کار میکنند، در هر یک از ایستگاههای سیستم رشتههای عصبی احتمالاً مواد برون ریخته را تغییر داده و پردازش میکند و سپس برای پردازش، ادراک، تشخیص و فهم بیشتر، آنها را به ماده خاکستری رنگ مرکزی در مرکز مغز، منتقل میکنند. ویژگیهای کارکردی: مغز بخش کارکردی واحد نیست؛ بلکه مجموعهای از مغزهاست که در طول فرایند تکامل، هر یک از آنها روی مغز پیرتر قرار میگیرد. به نظر میرسد که همه عملکردهای شنیداری از کلیه لایههای مغز عبور میکنند، اما با گذر از هر لایه بالاتر بر میزان پیچیدگی آنها افزوده میشود. عملکردهای شنیداری طیف گستردهای دارد؛ از واکنشهای طبیعی غیرشرطی و ابتدایی، و از واکنش یکه خوردن نسبت به صدای بلند گرفته تا ارزیابی و پیچیده پیامهای گفتاری. عملکردهای شنیداری مجزا از سایر عملکرد حسی و حرکتی صورت نمیگیرد. در سطوح بالاتر عملاً نمیتوان عملکرد شنیداری را از عملکرد زبانی و گفتاری جدا و متمایز کرد. به طور کلی، مغز نیز مانند کل بدن متفاوت است و مسیرهای عصبی دو طرف آن در کلیه سطوح به یکدیگر میپیوندند. با این همه، تفاوتهای جانبی اندک، اما مهم در دستگاه عصبیـ شنیداری مرکزی، ظاهراً به تفاوتهای جانبیـ عملکردی حایز اهمیتی میانجامد. برای نمونه، به نظر میرسد در مغز انسان بالغ، نیمکره چپ مغز نقش مهمتری از نیمکره راست در پردازش پیامهای گفتاری ایفا میکند. پیآمدهای آسیب مغزی: به دلیل پیچیدگی بسیار مغز، برخی اختلالات و یا ضایعات، ارتباط آن چنان زیادی با اختلال در عملکردهای عصبی ندارند؛ البته عکس این مطلب نیز صحت دارد. با این همه، تا اندازهای میتوان برخی عمومیتها و کلیگوییها را توجیه کرد. هر چه ضایعه اصلی به ورودی عصبی شنوایی در ساقه مغز نزدیکتر باشد، احتمال اینکه اختلال حاصل، شنیداری باشد بیشتر است. با این همه، همان گونه که در شنوایینگار میتوان دید، چنانچه ضایعه دورتر از ورودی ابتدایی به مغز باشد، حساسیت شنیداری آسیب نمیبینند. هر چه ضایعه مغزی بالاتر و شدید باشد، بیشتر احتمال دارد اختلال شنیداری منتج ظریفتر باشد و همچنین به احتمال قوی به اختلالی میانجامد که صرفاً متضمن شنوایی نیست. دیگر کلیت قابل توجه این است که در ضایعاتی که صرفاً به یک طرف مغز وارد آمدهاند، به احتمال قوی اختلال حاصل، در واکنش به صداهایی بروز میکند که به گوش طرف مخالف رسیدهاند، تا به گوش طرف آسیب دیده. مغز هنگام تولد، فوقالعاده تأثیرپذیر و قابل برنامهریزی است، اما با بلوغ و تکامل آن، قسمت عمده این شکلپذیری از بین میرود. بنابراین، اختلالات شنیداری حاصل از آسیب مغزی به سن وقوع این آسیب بستگی دارند. برای نمونه، ضایعات عمده در یک طرف مغز که در بزرگسالی به تأثیرات مخربی بر عملکرد شنیداری میانجامد، در کودکی که با همین ضایعه متولد شده است، تأثیر اندکی بر عملکرد شنیداری خواهد داشت. بیماریهای مغز: بیماریهای مغز رشد یافته که موجب نقص عملکرد شنیداری میگردند، با عناوین زیر دستهبندی میشوند: اختلالات مخیـ عروقی ، بیماریهای مییلینزدا و استحالهای ، تومورها ، بیماریهای عفونی و ضربه . این مبحث به طور مختصر، ویژگیهای عمومی شایعترین بیماریهای مغز در این دستهبندیها و همچنین اختلالات شنیداری مرتبط را شرح و توضیح میدهد. اختلالات مخیـ عروقی: در نتیجه بیماریهای عروقی ناشی از عوامل مختلف، مغز به دوگونه اختلال بیمارگونه مبتلا میشود: سکته قلبی و هموراژین . سکته قلبی به نِکروز (مرگ) بافتی اطلاق میشود که در اثر کاهش میزان خون (ایسکمی ) رسیده به منطقه آسیب دیده بروز میکند، اما هموراژین به خونریزی منطقه آسیب دیده گفته میشود. این مسئله که آیا اختلال شنیداری حاصل با سکته قلبی در ارتباط است یا با هموراژین، به موقعیت و مکان رگهای خونی آسیب دیده بستگی دارد. در ساقه مغز که از سیستم شریانیـ قاعدهای خون دریافت میدارد، بسته به سطح و میزان درگیری سیستم شنیداری آن، اختلال در تشخیص مرحله سیگنال و انواع مختلف اختلالات در تمایز گفتاری روی میدهد. در سطح قشر مخ، که عمدتاً از رگهای سرخرگ گردن (سباتی) خون دریافت میکند، بسته به ناحیه آسیب دیده در این سطح و هنگام انجام آزمایش تحت شرایط خاص، درک گفتار آسیب میبیند. بیماریهای مییلینزدا: بیماریهای مییلینزدا یا باعث بروز اختلال یا آسیب به مییلین مرکزی دارای رشد طبیعی میگردد و یا اینکه موجب میشود مییلین نتواند همراه با حفظ نسبی آکسونها از رشدی طبیعی برخوردار باشد. در این دستهبندی، بیماریهای بسیاری با عوامل مختلف وجود دارند. برای نمونه، لوکودیستروفیها بیماریهایی هستند که عمدتاً در دوران کودکی و در اثر ناهنجاریهای متابولیک بروز میکنند. عامل بروز اسکلروز متعدد ، شایعترین بیماری مییلینزدا، ناشناخته است. پلاکهای منتشر شده ناشی از آسیب به مییلین در ساقه مغز، نخاع، مخچه و مخ یافت میشوند. چهبسا این ضایعات عصبهای جمجمه را نیز در بربگیرند. معمولاً آنها به قسمت مرکزی و نزدیک سوی عصب محدود میشوند که امتداد و دنباله مییلین، سیستم عصبی مرکزی آن را پوشانده است. نقص شنوایی در اسکلروز متعدد شیوع چندانی ندارد. در صورت مشاهده آن، میتوان گفت که معمولاً نقص حسیـ عصبی خفیفی در فرکانسهای بالا است، همراه با نوساناتی متناظر با دوره عود و بهبودی بیماری. اگر چه پردازش اصلی گفتار و تشخیص تغییرات مرحله سیگنال آسیب میبینند، اما بسته به وضعیت فرایند بیماری، مکان بافت بیمارگونه و نوع آزمایشهای شنیداری به کار رفته در ارزیابی عملکرد شنیداری، نوع ناهنجاری در میان بیماران فوقالعاده متغیر است. بیماریهای استحالهای: این دسته از بیماریهای دستگاه عصبی مرکزی، در برگیرنده تعداد بیشماری از بیماریهاست که در آنها زوال عقل وخیم شونده، اغلب نشانهای زودهنگام و غالب است. بیشتر بیماریهای این دسته با استحاله نورونی منتج از نقص بیوشیمیایی در ارتباط است. از جمله این بیماریها میتوان به موارد زیر اشاره کرد: بیماریهای آلزایمر ، بیماری پیک ، بیماری نتینگتون ، بیماری جاکوب- کروتز فلد ، کورو ، فلج فوق سلولی وخیم شونده ، اختلالات حرکات غیرارادی، همانند پارکینسون ، و استحالههای نخاعیـ مخچهای ، از جمله آتاکسی فدریک و آتروفی زیتونی پلیـ مخچهای . آتروفی نورونی میتواند در سرتاسر مخچه، ساقه مغز، و مخ شیوع یابد. با این همه در برخی بیماریها، قسمتهایی از سیستم عصبی مرکزی درگیر نمیشوند؛ به ویژه در مراحل ابتدایی بیماری و به مرور زمان، فرایند بیماری دامنهدارتر میشود. نقص شنوایی حسیـ عصبی در فرکانسها و ناهنجاریهای تشخیص گفتار، آن گونهای که گفته میشود، با برخی از این بیماریها در ارتباط هستند و دلیل آن نیز شاید گسترش بیماری باشد، به گونهای که قسمتی از سیستم عصبی محیطی را نیز در بربگیرد. تومورها: در حدود هشتاد درصد از کلیه تومورهای سیستم عصبی مرکزی مغز را درگیر میکنند؛ از آن جملهاند: گلیومها (منشأ سلولی پی چسبی)، مننژیومها (منشأ سلولی کلاهک تار عنکبوتی که معمولاً به شامهها متصل است)، آدنومهای هیپوفیز ، نوریلمومها (منشأ سلولی شوان )، تومورهای متاستازی و تومورهای رگهای خونی . شمار اندکی از عوامل سببشناختی با ایجاد این تومورها در ارتباط هستند. تومورهایی که درون ماده مغز پدیدار میشوند (درون محوری )، چه بسا در سراسر مغز نیز بروز کرده و یا از طریق ارتشاح و یا فشار، مناطق دورتر را نیز متأثر کنند. تومورهایی که خارج از مغز پدیدار میشوند (برون محوری )، بافت مغز را جابهجا کرده و با فشار و یا تراکم ثانویه سایر مناطق را تحت تأثیر قرار میدهند. تأثیرات مرتبط با تومورهای درون جمجهای و پدید آمده در اثر آنها عبارتاند از: افزایش فشار درون جمجهای؛ خیزپایی ؛ لوب ترانستنتوری؛ گیجگاهی ، یا برونزدگی لوزه مخی ؛ تراکم سیاهرگها و سرخرگها و فرسایش استخوان . از دیگر نشانههای مربوط میتوان به موارد زیر اشاره کرد: سردرد، استفراغ، حمله تشنجی، تغییر متناوب در سطح هوشیاری، تغییر در فعالیت ذهنی و انواع حسهای غیر عادی در سر. نقص شنوایی، نشانهای است که به ندرت در تومور مغزی درون جمجهای بروز میکند. انواع مختلف اختلالات در تشخیص گفتار، بسته به مکان توده و انواع آزمایشهای به کار رفته، در اثر تومورهای درون جمجهای به وجود میآیند. بیماریهای عفونی: بیماریهای عفونی سیستم عصبی مرکزی شایع بوده و بسیاری از قسمتهای مغز، از جمله سیستم عصبی مرکزی را تحت تأثیر قرار میدهد. در بسیاری از موارد، تمایز میان مولفههای فرعی و اصلی دشوار است؛ همانند مننژیت ، آنسفالیت و نوروسیفلیس . آبسه مغز نیز عفونتی است که به آسانی موضعی میشود و چه بسا تمام مناطق مخ را دربرگیرد. همچنین نشانهها و علایم عصبی در هر توده در حال گسترش در مغز یکسان هستند. بسته به روشهای به کار رفته در آزمایشها، تشخیص گفتار تحت شرایط خاص آزمایشگاهی، با درگیر کردن مناطق شنیداری لوبهای آهیانهای و گیجگاهی، نیز تحت تأثیر قرار میگیرد. چه بسا اختلال شنیداری در اثر درگیری اصلی سیستم شنیداری و یا در نتیجه فشارهای ثانوی از ضایعه واقع در دیگر منطقه مغز، از جمله لوبهای پس سری و یا پیشانهای بروز کند. ضربه: انواع آسیبهای مغزی که در اثر فشارهای وارد آمده به سر، بر سیستم عصبی مرکزی تأثیر سوء میگذارند عبارتاند از: شکستگی جمجمه ، آسیب بسته به سر و بدون شکستگی و زخمهای نافذ . از جمله سازوکارهایی که در نتیجه آنها مغز آسیب میبیند، میتوان به موارد زیر اشاره کرد: تراکم بافتهای مغز، از هم گسیختن بافت و یا عمل شکننده (لغزیدن بافتها روی یکدیگر). این تأثیرات چه بسا توأمان و چه بسا متوالی بر بافت مغز وارد آیند. درباره صدمات اندک به سر و بدون شکستگی، میتوان گفت که اختلال عصبی موقت بوده و پس از مدتی کوتاه بهبودی کامل حاصل میشود. با این همه امکان دارد آسیبهای شدید و غیرقابل جبرانی به مغز، ساقه مغز، عصبهای جمجمه و یا رگهای خونی وارد آید. در مواردی که هشیاری از بین میرود، چنانچه ضربه مغزی خفیف باشد، بهبودی به سرعت به دست میآید و چنانچه آسیب وارده متوسط و یا شدید باشد، روند بهبودی طولانی است و همچنین در صورتی که سیستم عصبی پیرامونی (گوش بیرونی و یا میانی ، حلزون گوش و یا عصب هشتم جمجمه) تحت تأثیر قرار نگیرد، پس از وارد آمدن ضربه به مخ، نقص شنوایی بروز میکند. با این همه، در صورت آسیب دیدن ساقه مغز و یا لوبهای گیجگاهی، در توانایی درک گفتار تحت شرایط محرک مختلف، انواع اختلالات شنیداری بروز میکند. اختلالات شنیداری دارای منشأ مرکزی: ویژگیهای خاص اختلالات شنیداری که در نتیجه ضایعات سیستم عصبیـ شنیداری مرکزی بروز میکند، به مکان ناهنجاری مغزی و نوع آزمایشهای به کار رفته بستگی ندارند. ماهیت اختلال شنیداری با ناحیه آناتومیک درگیر در ارتباط است، نه نوع ضایعه. اختلالات شنیداری عمده عبارتاند از: دشواری در درک گفتار تحریف شده و یا دارای افزودگی اندک که از یک گوش منتقل میشود؛ ضعف در توانایی به هم متصل کردن و یا ترکیب دوباره گفتار پاره پاره که توأمان به هر گوش منتقل میشود (ترکیب دو گوشی) ؛ دشواری در درک نمونههای مختلف گفتاری که همزمان به هر دو گوش منتقل میشوند؛ کاهش توانایی درک تغییرات اندک در مرحله سیگنال و در هر دو گوش آن هم تحت شرایط خاص آزمایشگاهی. برای پی بردن به وجود اینگونه ناهنجاریهای کارکردی، تعدادی آزمایش ابداع شده است. سایر عملکردها از قبیل تشخیص سیگنالهای ضعیف (دانگ خالص، گفتار و یا نویز) و توانایی درک گفتار دارای دقت بالا، معمولاً تحت تأثیر ضایعات سیستم شنیداری مرکزی قرار نمیگیرند. موارد استثنا در ضایعاتی بروز میکند که دم مانندترین قسمت سیستم شنیداری مرکزی (برای نمونه، ناحیه هستههای حلزون گوش) را درگیر میکنند. تأثیر ضایعات مرکزی بر توانایی تشخیص تغییرات در بلندی و زیر و بمی صدا، هنوز به خوبی شناخته نشده است. بیماران مبتلا به ضایعات ساقه مغز که متضمن مراکز و مسیرهای شنوایی در محل اتصال پلیـ نخاعی هستند، چه بسا در طول آزمایش موارد زیر را از خود بروز دهند: نقص شنوایی حسیـ عصبی در فرکانس بالا؛ دشواری در درک کلام طبیعی و دارای افزودگی اندک؛ ادراک غیرطبیعی تغییرات مرحله سیگنال در هر دو گوش؛ ترکیب دوگوشی غیرعادی گفتار پاره پاره. بسته به میزان حساسیت آزمایشهای به کار رفته، تشخیص مطالب انتقال صدا و گفتار به دو گوش به طور طبیعی صورت میگیرد و یا اندکی متأثر میشود. چه بسا اختلال شنیداری صرفاً در یک گوش بروز کند (یک طرفه و یا سمت مقابل نسبت به طرف آسیب دیده) و یا در هر دو گوش؛ این موضوع به میزان ضایعه وارده بستگی دارد. بیماران مبتلا به ضایعات ساقه مغز که به نواحی بالایی سطح پل و یا میان مغز محدود میشود، دچار اختلالات شنیداری مشابهی میگردند؛ به استثنای اینکه تأثیر سوئی متوجه موارد زیر نمیشود: حساسیت آستانه شنوایی ، تشخیص گفتار طبیعی و تحریف نشده، فرایندهای ترکیب دوگوشی و یا تفاوتهای مرحله سیگنال بین دو گوش. در بیماران مبتلا به ضایعات لوب گیجگاهی یکطرفه که یا انعکاسهای شنیداری از تالاموس و یا قشر شنیداری هر یک از نیمکرههای مغز را درگیر میکند، بسته به نوع آزمایشهای به کار رفته، اختلال زیر بروز میکند: تشخیص غیر طبیعی مطالب گفتاری تک گوشی؛ دارای افزودگی اندک و انتقال صدا و گفتار در گوش واقع در طرف مقابل لوب گیجگاهی آسیب دیده. اما به طور معمول قابلیتهای ذیل تحت تأثیر قرار نمیگیرند: حساسیت آستانه شنوایی، تشخیص گفتار عادی، ترکیب دو گوشی گفتار پاره پاره و مرحله سیگنال دو گوشی. در بیماران مبتلا به ضایعات در مسیرهای شنیداری بین نیمکرهای که به ناحیه جسم پینهای محدود میشود (عمدتاً منطقه پسین) و یا در امتدادهای جانبی آن در نیمکره راست یا چپ موضعی میشوند، با آزمایشهای خاصی میتوان درک غیر طبیعی مطالب گفتاری انتقال صدا و گفتار در گوش واقع در همان سمتِ نیمکره اصلی و عمده در زمینه تواناییهای گفتاری و زبانی (در بیشتر موارد گوش چپ) را مشاهده کرد و چنانچه آزمایش در یکی از گوشها به عمل آید، سایر عملکردهای تشخیص گفتار عموماً طبیعی هستند؛ مگر اینکه مراکز شنوایی ساقه مغز و یا لوبهای گیجگاهی نیز آسیب دیده باشند. مأخذ: GEDPD, Vol. 1, P. 148-152. رابرت گولدشتین ؛ جورج ای. لین ترجمه محبوبه مرشدیان؛ زهرا واعظی |
تاریخ ثبت در بانک | 18 بهمن 1399 |