کد jr-44461  
عنوان اول لِکِرو، لئو  
عنوان دوم گیاه‌شناس ناشنوای امریکایی  
مترجم لقمان سرمدی  
عنوان مجموعه دانشنامه ناشنوایان (دانا) ـ جلد سوم  
نوع کاغذی  
ناشر موسسه فرهنگی هنری فرجام جام جم  
سال چاپ 1388شمسی  
شماره صفحه (از) 1116  
شماره صفحه (تا) 1119  
زبان فارسی  
متن لِکِرو، لئو ، گیاه‌شناس ناشنوای امریکایی.
در هجدهم نوامبر 1806، در فلوریر ، بخش نیوشاتل سوئیس به دنیا آمد. او تنها پسر وی. آیمه و ماری اَنه لسکوئرو ، از فرزندان هوگوناتهای فرانسوی، بود. پدرش در کار تولید فنر ساعت بود. لسکوئرو، عاشق طبیعت بود و از گشت و گذار در کوهها، مزارع و جنگلها لذت می‌برد؛ به گونه‌ای که ساعتها به سیر و سیاحت در میان گلزارها می‌پرداخت و هنگام بازگشت، شاخه‌های گل، فندق و میوه‌های وحشی برای مادرش می‌آورد. در تمام این مدت با خودش آواز می‌خواند. بعدها خودش نوشته بود که همین گفت‌وگوی صمیمانه با طبیعت، مهم‌ترین خوشی و لذت دوران کودکی‌اش بوده است. در هفت سالگی از بالای کوه سقوط کرد و ناشنوا شد. لسکوئرو در دانشکده نیوشاتل، همکلاس آرنولد گایوت و آگوست آگاسیز . برادر کوچک‌تر لوییس آگاسیز بوده است. پس از تلاش و تحصیل فراوان، به سمت استادی در آیزناک در ساکسونی دست یافت، اما اندکی بعد کرسی استادی فرانسه را ترک گفت و در 1830 با سوفیه ون ولفسکل ون ریچنبرگ که دختر یک ژنرال ارتشی و تعقیب کننده سربازان ساکسونی ناپلئون در جنگ با روسیه بود، ازدواج کرد. لسکوئرو و همسرش در چند سال، دو فرزند نخست خود را به رغم شرایط اقتصادی بسیار نامطلوب بزرگ کردند. در مدتی که دکتر جین‌ـ مارک ایتارد در صدد بر آمده بود ناشنوایی لسکوئرو را معالجه کند، وی نزد عمه خود که در پاریس زندگی می‌کرد، می‌ماند و او نیز به پرستاری و مراقبت از لئو می‌پرداخت تا سلامتی‌اش را باز یابد.
لئو پس از بهبودی به فلوریر بازگشت و در کنار پدرش، مشغول ساعت‌سازی شد. با ادامه فقر و تنگدستی، خانواده‌اش مجبور به مهاجرت شدند. حتی در این روزهای سخت نیز، عشق لسکوئرو به مطالعه طبیعت ذره‌ای کمتر نشد. او از هر فرصتی برای گردش و اقامت در مزارع و کوهها بهره می‌برد، اما این بار خبری از آن آوازهای کودکانه نبود. ناشنوایی را معضلی چندان جدی تلقی نمی‌کرد. این مسئله صرفاً در برخوردهای اجتماعی، وی را دچار مشکل و ناراحتی می‌کرد؛ از این رو از اجتماعات و مجالس می‌گریخت و بیشتر وقت خود را صرف گشت و گذار در جنگلها می‌کرد. لسکوئرو با پزشکی که پس از حادثه سقوط، او را درمان کرده بود، رابطه دوستانه نزدیکی داشت. این دو به بررسی و مطالعه گیاهان بسیار علاقه‌مند بودند. از سوی دیگر، دختر دکتر نیز به گیاهان دارویی علاقه‌مند بود. لسکوئرو هم با کمک میکروسکوپ خود، به بررسی آنها می‌پرداخت. تبحر و مهارت گیاه‌شناس ناشنوا در این دوره از زندگی‌اش، زبانزد عام و خاص شد؛ تا جایی که دانشمندان بزرگی چون دسمازیو ، لنورمند ، شرر ، گودت و مولنبک در سفرهای خود به کوههای ژورا ، از وی راهنمایی می‌خواستند. یک بار هم، رهبری و هدایت گروه معروف موگئوت در سفر به قله چاکاسرون ، بلندترین قله ژورا، را برعهده داشت.
باتلاقهای اسفنجی اروپا که طی دهها هزار سال تشکیل شده بودند، از حیث وجود گونه‌های منحصر به فرد جانوری و گیاهی، جذابیت خاصی برایش داشتند. او به بررسی جنس و ترکیب پلهای چوبی قدیمی که محل گذر از باتلاقهای قدیمی بودند، بسیار علاقه‌مند بود. لسکوئرو به باتلاق سرخ و باتلاق شیطان در کوههای رون علاقه ویژه‌ای داشت. او به دلیل علاقه فزاینده‌اش به باتلاقها، در مسابقه‌ای که دولت سوئیس با هدف یافتن روشهایی برای بهبود منبع سوخت ملی در 1844 ترتیب داده بود، شرکت کرد. روستاییان بومی که درک و شناختی از علایق علمی او نداشتند، به او لقب ساده‌لوح داده بودند و او را مسخره می‌کردند. اما مقاله لسکوئرو درباره باتلاقهای زغال‌سنگی ژورا، برنده جایزه شد؛ به گونه‌ای که حتی پس از مرگش نیز، به عنوان موثرترین اثر تحقیقی وی در یادها و خاطره‌ها باقی ماند. در واقع همین مقاله بود که منجر به دوستی او با لوییس آگاسیز شد؛ همان دانشمندی که با مطالعات خود در زمینه ماهیهای فسیلی و فرآیند بلوری شدن شهرت جهانی یافت.
لسکوئرو برای انجام تحقیقات درباره روشهای حفظ و نگهداری باتلاقها، از کشورهای آلمان، فرانسه، سوئد و کشورهای دیگری دیدن کرد. در برلین، شیمیدان معروف، میتشرلیچ ، که برای اکتشاف خود درباره اصل ایزومورفیسم، مفتخر به دریافت مدال سلطنتی انجمن سلطنتی شده بود، از او استقبال کرد و با او در زمینه باتلاقهای زغال‌سنگی به مباحثه‌ای دوستانه پرداخت، اما لینک گیاه‌شناس و مدیر باغچه گیاهان دارویی، به دلیل کهولت سن خود و همچنین ناشنوایی لسکوئرو، در برقراری ارتباط با وی مشکل داشت. با این حال از تحقیقات وی قدردانی کرد و کارت مخصوص ورود به باغچه خود را به او داد.
در جریان تحقیقات لسکوئرو درباره تخلیه و زهکشی منطقه باتلاق بزرگ در سوئیس، انقلابی در نیوشاتل رخ داد که در نتیجه آن، کانتون، بخشی از نیوشاتل، از پروس جدا شد و آکادمی هم منحل گردید. از این رو دوستانش، آگاسیز و گایوت، همراه دیگران به امریکا رفتند. لسکوئرو نیز همراه خانواده‌اش تصمیم به عزیمت به امریکا گرفت؛ اما سفر به امریکا همراه با همسر و پنج فرزند، بسیار پر مشقت و طاقت‌فرسا بود؛ به ویژه آنکه سیصد پناهنده دیگر با همان کشتی آنها سفر می‌کردند. بالاخره در پاییز 1848 وارد بوستون در ماساچوست شدند. لسکوئرو در آنجا با مشکلات و دشواریهای بسیاری روبه‌رو شد. از آنجا که دیگران از ناشنوایی‌اش ترس و هراس داشتند، از او فاصله می‌گرفتند و در یافتن سمت و شغل مرتبط با رشته علمی‌اش با وی همکاری نمی‌کردند، لسکوئرو به صورت موقت به همکاری با لوییس آگاسیز پرداخت، و با سفر به دریاچه سوپریور ، گیاهان را گردآوری و طبقه‌بندی می‌کرد. با رشد و گسترش مجامع علمی در امریکا، ویلیام اس. سولیوانت از کلمبوس در اوهایو هم که از کارشناسان برجسته در حوزه خزه‌ها و جلبکهای واقعی و باتلاقهای زغال‌سنگی بود، وارد این عرصه شد و تمامی ثروت خود را به مطالعات مربوط به باتلاقها اختصاص داد. سولیوانت تحت تأثیر تحقیقات لسکوئرو در این زمینه قرار گرفت و از وی برای آمدن به کلمبوس و همکاری در زمینه دو دست‌نوشته دعوت کرد. از جمله کارهای عملی که او برای سولیوانت انجام داد، می‌توان به مجموعه مقالاتی اشاره کرد که در هنگام سفر به ایالتهای جنوبی امریکا نگاشته بود. این مجموعه مقالات و نوشته‌ها نشان می‌دهند که وی از زندگی امریکاییان در زمان خودش الهام گرفته است. این مجموعه مقالات در مجله سوییس منتشر شدند. در 1851، اچ. دی. راجرز وی را برای مطالعه گیاهان زغال‌سنگی پنسیلوانیا به استخدام خود در آورد. در همین سال بود که با جی. پی. لسلی آشنا شد. همین رابطه دوستانه پس از چهل سال نتیجه داد؛ به گونه‌ای که بیوگرافی جالبی از این گیاه‌شناس ناشنوا که به عنوان نخستین عضو برگزیده آکادمی ملی علوم شناخته شده بود، تهیه شد. اعضای آکادمی از لسکوئرو به عنوان انسانی دلسوز که در لب‌خوانی مهارت داشت، یاد کردند. لسکوئرو در بسیاری از پژوهشها و مطالعات زمین‌شناسی از جمله مطالعات و پژوهشهای انجام شده در ارکانزاس و کنتاکی (برای دی. دی. اُون )، ایندیانا (ای. تی. کوکس )، مینه سوتا (ان. اچ. وینچل ) و پنسیلوانیا (لسلی) مشارکت موثر داشته است. وی در یکی از گزارشهای خود با عنوان «گیاه فسیلی لایه‌های زغال‌سنگی پنسیلوانیا» به معرفی 110 گونه جدید گیاهی پرداخته بود. او در تهیه راهنمای باتلاقهای امریکای شمالی ، همکاری با سولیوانت را آغاز کرد، اما سولیوانت در 1873 درگذشت و لسکوئرو هم بینایی‌اش را از دست داد. از این رو، توماس پاتز جیمز را برای انجام مطالعات میکروسکوپی به استخدام خود درآورد. وی با همکاری توماس جیمز، کار راهنمای باتلاقهای امریکای شمالی را به پایان رساند و در 1884 آن را منتشر ساخت. در این سند 447 صفحه‌ای، حدود نهصد گونه خزه و جلبک باتلاقی معرفی شده‌اند. حجم و کیفیت این کار تحقیقی با توجه به زمان خود یعنی اوایل دهه 1870 میلادی و آسیب دیدگی قدرت بینایی لسکوئرو، بسیار مهم و قابل توجه است. اما لسکوئرو به رغم کاهش قدرت بینایی‌اش، همچنان فعال بود؛ به گونه‌ای که در دو دهه آخر حیاتش نیز هیچ تغییری در فعالیت وی به چشم نمی‌خورد. لسکوئرو سالهای آخر عمرش را صرف نامگذاری فسیلها کرد؛ از جمله: فسیلهای موجود در یک کلکسیون بزرگ خصوصی متعلق به آر. دی. لاکوئه از پیتستون پنسیلوانیا ، که بعدها به موزه تاریخ طبیعی اسمیت سونیان واقع در واشنگتن دی. سی. واگذار شد. مقاله «گیاهان گلدار گروه داکوتا» در ویژه‌نامه‌های پژوهش‌نامه زمین‌شناسی ایالات متحده منتشر شد. این بررسی، 2460 نمونه را شامل می‌شد که هم اینک بسیاری از آنها در موزه گیاه‌شناسی هاروارد موجود است. در مجموع می‌توان گفت او بیش از پنجاه اثر پژوهشی در رشته خود منتشر کرد که دوازده مورد از آنها به دلیل ارتباطشان با تاریخ طبیعی امریکای شمالی، بسیار مهم‌اند.
لسکوئرو ارزش تنهایی و انزوایی را که ناشنوایی‌اش برایش به ارمغان آورده بود، می‌دانست. او در پی کیفیت در روابط انسانی بود و کمیت این روابط هیچ ارزشی برایش نداشت. لسلی در اشاره به مهارتهای لب‌خوانی لسکوئرو، یادآور شده است که خود از نزدیک شاهد گفت‌وگوی لسکوئرو با سه نفر به زبانهای فرانسوی، آلمانی و انگلیسی با لب‌خوانی بوده است. او همواره گفت‌وگو را با گفتن این عبارت آغاز می‌کرد که: به کدام زبان می‌خواهید صحبت کنید؟ از آنجا که لسکوئرو پس از ناشنوایی یادگیری زبان انگلیسی را آغاز کرده بود، تلفظ و لهجه‌اش در حد ابتدایی بود. با این حال پس از چهل سال زندگی و اقامت در امریکا، از این لحاظ هم پیشرفت کرد؛ به اندازه‌ای که تلفظ و لهجه‌اش تفاوت چندانی با گویش و لهجه معمولی نداشت.
لسکوئرو به رغم این همه مهارت در زمینه زبان و لب‌خوانی، باز هم از عدم اعتماد به نفس رنج می‌برد. در نامه‌ای که به سرپرست و ترتیب دهنده پژوهشهای زمین‌شناسی نوشته بود، به نگرش و برخورد دیگران با ناشنوایی‌اش اشاره و خاطر نشان کرده بود که به همین دلیل در یافتن شغل مناسب و شایسته خود با مشکلات بسیاری روبه‌رو است.
او در این نامه به جزئیات تلاشها و فعالیتهای مالی خود اشاره کرده، اما پیش از همه ناشنوایی کامل خود را مانعی در راه رسیدن به مقام و موقعیتی برجسته به شمار آورده است.
از آنجا که لسکوئرو، جز در دوره 1867 تا 1872، از حمایت هیچ موسسه علمی برخوردار نبود، بسیاری از مجموعه نمونه‌هایی که وی جمع‌آوری کرده بود، پراکنده شده‌اند. موزه تاریخ طبیعی بریتانیا و دیگر موزه‌های جهان، گنجینه‌ای از صدها گیاه گلدار و محافظت شده است که همگی یادگار پژوهشهای لئو لسکوئرو هستند. آثار چاپ شده وی عبارت بودند از: ویژه نگاشتهایی درباره فسیلهای کربونیفروس پنسیلوانیا (1854) و ایلینویز (1863). او در سالهای 1867 تا 1872، به طبقه‌بندی و نامگذاری فسیلها برای موزه جانورشناسی تطبیقی هاروارد پرداخت که بعدها به صورت یک اثر سه جلدی با عنوان گیاهان گلدار و زغال‌سنگی پنسیلوانیا به چاپ رسید. بارها از وی برای حضور در کمبریج و کمک به تعیین نمونه‌های گیاهان فسیلی در موزه آگاسیز دعوت شده بود.
او و استرنبرگ گیاه‌شناس، دوستانی صمیمی بودند. نامه‌هایی که این دو به همدیگر می‌نوشتند، از این لحاظ که بر شناخت ما از شخصیت لسکوئرو می‌افزایند، دارای اهمیت‌اند. استرنبرگ در نامه‌های خود، دره ساسافراس را که در نزدیکی دره هارکر قرار داشت، به لسکوئرو معرفی کرده بود. بعدها در 1872، او به تنهایی فسیلهایی را از این دره جمع‌آوری کرد و به پاس قدردانی از دوست خویش، برگ بزرگ و زیبایی را «پروتوفیلوم استرنبرگی» نامگذاری کرد. این دو تا زمان مرگ لسکوئرو به مکاتبه و نامه‌نگاری ادامه می‌دادند. لسکوئرو در یکی از نامه‌های خود، تنها راه سودمند بودن برای دیگران و علم را پشتکار، صبر و حوصله و داشتن یک هدف ثابت و مشخص بیان کرده بود. استرنبرگ در وصف شخصیت وی، او را از وظیفه‌شناس‌ترین گیاه‌شناسان زمان خود دانسته که تمام زندگی خود را بدون هیچ چشم‌داشتی وقف علم و دانش کرد. اَندروز (1980) در کتاب تاریخی خویش، جویندگان فسیل ، لئولسکوئرو را یکی از مهم‌ترین پایه‌گذاران گیاه‌شناسی سنگواره‌ای در امریکای شمالی دانسته است.
او در 25 اکتبر 1889، در کلمبوس در اهایو درگذشت.
مأخذ:
DPAS, P. 224-227.
ترجمه لقمان سرمدی  
تاریخ ثبت در بانک 9 بهمن 1399