کد | jr-44460 |
---|---|
عنوان اول | لپه، اَبه چارلز میشل دو |
عنوان دوم | روحانی مسیحی و فعال در زمینه آموزش و پرورش ناشنوایان فرانسه |
نویسنده | رنه برنارد |
مترجم | زهرا واعظی |
عنوان مجموعه | دانشنامه ناشنوایان (دانا) ـ جلد سوم |
نوع | کاغذی |
ناشر | موسسه فرهنگی هنری فرجام جام جم |
سال چاپ | 1388شمسی |
شماره صفحه (از) | 1113 |
شماره صفحه (تا) | 1116 |
زبان | فارسی |
متن |
لپه، اَبه چارلز میشل دو ، روحانی مسیحی و فعال در زمینه آموزش و پرورش ناشنوایان فرانسه. در 24 نوامبر 1712 در ورسای فرانسه به دنیا آمد. او پسر فرانسیس مارگارت (وارگینون) و چارلز فرانسیس لپه ، نقشهبردار دایمی عمارات پادشاه بود. خانهای که او در آن متولد شد، در تقاطع خیابانهای بوربون و کلاگنی واقع بود، که امروزه نام دومین خیابان اَبه دولپه است. در سالهای 1729 و 1730 دولپه، به نخستین درجات مقام کشیشی کاتولیک دست یافت. او با اعتقاد به تعالیم یانسنیسم که بر جبرگرایی اخلاقی تأکید داشت، از پایبندی به عقاید قدیمی و سنتی قلمرو اسقف پاریس سرباز میزد. در نتیجه، فعالیتهای او در کلیسا متوقف شد تا اینکه با ژاک بنیژ بوست ، ژاک ترویز دوست شد. با حمایتهای بوست، دولپه به مطالعات خود ادامه داد و در 1738 کشیش شد و در خدمت کلیسای فیوژس ، در حوالی ترویز درآمد. با این همه، مشکلات او با سلسله مقامات کاتولیک پایان نیافت. در 1743 و پس از مرگ حامی لپه، در معرض انتقادات کریستوف دِ بیمونت ، اسقف اعظم پاریس، قرار گرفت و به دلیل دوستی با اسقف یانسنیستی سنز ، از موعظه و تبلیغ منع شد. لپه که سرخورده شده بود، با اقبال و فرصتی روبهرو شد که زندگی او و آموزش ناشنوایان را دگرگون کرد. او که به کار در خانهای در فوزهـ سنـ ویکتور فراخوانده شده بود، متوجه دو دختر دو قلو شد که در کار خیاطی خود غرق شده بودند. هنگامی که فهمید آنان کرولال هستند، به شدت متأثر شد. وی مطلع گردید که معلم خصوصی آنان، با تصاویر بدانها آموزش میدهد. لپه که به دلیل عقاید مذهبیاش، وظیفه کشیشی خاصی بدو محول نشده بود، تصمیم گرفت روح کسانی را که به دلیل ناشنوایی از ایمان بیبهرهاند، رهایی بخشد؛ چرا که آموزشهای مذهبی عمدتاً با حس شنوایی منتقل میشد. او معتقد بود پایبندی روح انسان به ایمان، به حس شنوایی و یا مهارت زبانی بستگی ندارد. به نظر وی اشارهها، عقاید را به دانشآموزان ناشنوای او منتقل میکند. لپه، برای دستیابی به این هدف، در 1771 نخستین موسسه آموزشی عمومی و رایگان را برای ناشنوایان تأسیس کرد. این مدرسه در خانه پدریاش در مولین استریت در پاریس بود، و نخست هزینههای آن، از دارایی خانوادگی تأمین میشد. در مقام مقایسه، در 1778 بود که ساموئل هینیک موسسه گفتارگرا و عمومی لایپز را افتتاح کرد، و بودجه آن را فردریک آگوستوس ، فرماندار بخش ساکسونی تأمین میکرد. سرانجام سه مدرسه شبانهروزی برای دختران ناشنوا و یکی برای پسران ناشنوا دایر گردید. لپه که از رابطه شخصی معلم خصوصی و دانشآموز، آن چنان که در میان آموزگاران روش شفاهی رایج بود، پرهیز میکرد، در 1771، 30 دانشآموز؛ در 1783 ، 68 دانشآموز؛ در 1785 ، 72 دانشآموز؛ و در 1789، بیش از 100 دانشآموز را با زبان اشاره آموزش داد. همچنین بر خلاف معلمان خصوصی روش شفاهی قرن هجدهم، لپه روشهای خود را مخفی نگه نمیداشت. او در سالهای 1771 تا 1774، دانشآموزان خود را در تمرینهای عمومی به نمایش گذاشت. افزون بر این در 1776 کتابی را با عنوان آموزش به کرولالها با استفاده از اشارههای روشمند را منتشر کرد. این اثر دربردارنده طرحی از یک زبان جهانی است که اشارههای طبیعی آن را متحول نموده و بر اساس یک نظام تنظیم شده است. در 1784 نیز کتاب روش صحیح آموزش به کرولالان و اثبات شده در نتیجه تجارب بسیار را منتشر ساخت. همچنین او اندکی پیش از مرگش، یک لغتنامه اشارهها را تدوین و گردآوری کرد. او به رغم اینکه یک کتابچه راهنما درباره تلفظ تألیف کرد، معتقد بود یادگیری گفتار، کاری است کسالت بار و بسیار ملال انگیز، کاملاً تصنعی و ناخوشایند. افزون بر این، او اصرار داشت یادگیری گفتار مستلزم استعداد نیست و صرفاًً شکیبایی میطلبد. وی عقیده داشت آموزش گفتار به ناشنوایان در کلاسی طوطیوار، آنان را از یادگیری باز میدارد؛ زیرا باز کردن زبان فرد، ذهن او را در تاریکی عمیق فرو میبرد. لپه، در آغاز تدریس خود از الفبای هجی انگشتی دو دستی استفاده میکرد. بعدها او ترجیح داد الفبای یک دستی خوان پابلو بونت را به کار برد که در 1620 در اسپانیا منتشر شده بود. لپه با بهرهگیری استفاده از سیستمی ابداعی که آن را اشارههای روشمند مینامید، با دانشآموزان خود ارتباط برقرار میکرد، و از زبان اشاره بومی پاریس آگاهی نداشت. ظاهراً این زبان موجودیت داشت؛ چرا که پییر دلوگس ، نویسنده ناشنوا در 1779 در کتابی به نام مشاهدات فردی ناشنوا از دوره ابتدایی آموزش کرولالان چنین نگاشته و تأیید کرده است: ما با آن چنان صحت و سرعتی احساسات و افکار خود را در همه زمینهها بیان میکنیم که گویی از تواناییهای گفتار و شنوایی برخورداریم. دِس لوگس، یک زبان اشاره طبیعی را مدنظر داشت که پیش از مبادرت لپه به تدریس، وجود داشت، اما لپه با زبان ناقص کودکان شروع کرد و زبان بزرگسالان ناشنوا را نادیده انگاشت. لپه باور داشت که اشارههای نمادین او، زبانی طبیعی و جهانی را به وجود میآورد که بیان هر مطلبی را میسر میکند. دنیس دیدروت ، که یک دایرهالمعارفنویس معاصر وی بود، چنین استدلال میکرد که زبانهای گفتاری در زمان پیدایش خود صرفاً آمیزهای مغشوش از فریادها و حرکات سر و دست بودهاند. بنابراین، عقاید لپه با حال و هوای عقلانی فرانسه روشنفکر متناسب و سازگار بود. به عقیده او، پیش از پیدایش زبان که بازنمایی تفکرات تحلیلی و تقسیم شده به عناصری متوالی است، عقاید وجود داشته است. لپه تصور میکرد میتواند زبانی ابداع کند که در آن واژگان، اشاری باشند، و ساختار و نحو آن فرانسوی. برخی اشارهها طبیعی بودند؛ مانند: خوردن، آشامیدن، خوابیدن، حمل اجسام. با این همه، اشارههای مخصوص عقاید، تحلیلی بودند. گاهی اوقات نیز لپه بر طبقه ریشهشناسی لغات ، اشارهها را به بخشهای کوچکتر تقسیم میکرد؛ برای نمونه «غیرقابل فهم بودن »، از پنج اشاره تشکیل شده بود؛ درونی، خواندن، امکان، کیفیت انتزاعی، نفی. به عقیده لپه، لغت و اشاره، بدون وجود ایده وجود نخواهند داشت و هنگامی که مفهوم بدون واسطه وجود نداشته باشد، باید در پی ریشههای ابتدایی یک زبان بود. به نظر لپه، یا باید زبان را کامل فرا گرفت و یا اینکه اصلاً به یادگیری آن نپرداخت. از آنجا که او مایل و آرزومند بود دانشآموزانش زبان فرانسوی و دیگر زبانها را فرا بگیرند، اشارههای دستوری را ابداع کرد. او خواستار و طرفدار این بود که شنوایان سراسر جهان در دانشکده، سیستم اشاره او را فر ابگیرند، تا بدین ترتیب توسعه کار او تضمین شود و اروپای کنجکاو، او و شاگردانش را کشف کند. در 1777، امپراتور آلمان، جوزف دوم ، که برادر ملکه فرانسه، ماری آنتوانت بود، از آنها و موسسهشان بازدید کرد. در 1780 ملکه کاترین دوم ، به لپه پیشنهاد کرد در صورت رفتن به روسیه، از هدیهای نفیس برخوردار خواهد شد. او این پیشنهادها را رد کرد و ترجیح داد در خارج از کشور کسانی را برای جانشینی خود بپرورد. مریدانی که میخواستند مدارسی مشابه را دایر کنند، با وی دیدار کردند. آنان از مناطقی چون وین، رم، اسپانیا، مینز، هلند، زوریخ و بسیاری از شهرهای فرانسه آمده بودند. تصمیم لپه، به وقف زندگیاش برای کودکان ناشنوا، نقطه عطف مهمی در تاریخ آموزش ناشنوایان بود. او، بر خلاف پیشینیان، مایل نبود از روشهای تدریس خود سود مادی ببرد و یا آنها را در انحصار خود در آورد. مدرسهای که او دایر کرد، عمومی و رایگان بود. او با طیب خاطر روشهایش را به دیگران میآموخت و این عامل او را از دیگران متمایز میساخت. او نخستین آموزگاری بود که بر اهمیت زبان اشاره و نه شفاهی، به مثابه مهمترین ابزار دسترس به اذهان دانشآموزان ناشنوا تأکید داشت. بحث دراز مدت و مستمر میان طرفداران گفتار و حامیان زبان اشاره، هنگامی آغاز شد که لپه و رقیبش، هینیک، نامههایی را رد و بدل کردند و در آنها از مزایای روشهای خود سخن راندند. افزون بر این، لپه، زبان اشاره و یا دستی را به مثابه یک سنت در موسسه ناشنوایان پاریس بر جای گذاشت که بعدها توماس هاپکنیز گالودت و لورنت کلرک آن را به امریکا بردند. این افراد نخستین مدرسه دایمی ناشنوایان را در این کشور تأسیس کردند. لپه پس از مرگش در 23 دسامبر 1789 در مقبره و نمازخانه خانوادگیاش در کلیسای سن راش به خاک سپرده شد. او پیشتر با همکاری دوستانه کشیش محل، همواره در این مکان آیین عشای ربانی را به جای میآورد. مأخذ: GEDPD, Vol. 1, P. 416-418. رنه برنارد ترجمه زهرا واعظی |
تاریخ ثبت در بانک | 9 بهمن 1399 |