کد | jr-44454 |
---|---|
عنوان اول | گویا، فرانسیسکو |
عنوان دوم | هنرمند ناشنوای اسپانیایی |
نویسنده | الوا فرموث لو |
مترجم | راضیه افتخاری |
مترجم | زهراسادات قاضی |
عنوان مجموعه | دانشنامه ناشنوایان (دانا) ـ جلد سوم |
نوع | کاغذی |
ناشر | موسسه فرهنگی هنری فرجام جام جم |
سال چاپ | 1388شمسی |
شماره صفحه (از) | 1104 |
شماره صفحه (تا) | 1107 |
زبان | فارسی |
متن |
گویا، فرانسیسکو ، هنرمند ناشنوای اسپانیایی. در سیام مارس 1746 در فوئندتودوس ، شهر کوچکی در ساراگوسا پای به دنیا گذاشت. نام کامل او فرانسیسکو خوزه دو گویا ای لوسینس است. پدر و مادرش دهقانانی بودند که زندگی خود را به زحمت با کار بر روی زمین میگذراندند. گویا، دوران کودکیاش را در روستا گذراند. در شانزده سالگی به طراحی مناظر علاقهمند شد و توجه راهبی در نزدیکی ساراگوسا را جلب کرد. سپس در استودیو خوزه لوکسان مارتینز ، هنرمند آموزش یافته در ایتالیا، شروع به تحصیل کرد. در 1771 جایزه دوم فرهنگستان پارما را برنده شد. نقاشیهای سبک رئالیستی او, به زودی باعث شهرت او شد. پس از ورود به آشوبهای خیابانی نقاشان و برخی اصناف بود که به مادرید گریخت و چهار سال در آنجا زیست. در یک تصادف, از ناحیه کمر زخمی شد. خوشبختانه دوستان, زندگی او را نجات دادند. سپس به سرعت به رم رفت. در آنجا با جاکوز لوئیس دیوید ، بنیانگذار مدرسه نئوکلاسیک نقاشی ، آشنا شد. رشد هنری گویا, از استودیوی خوزه لوزان در پایتخت آراگون آغاز شد. در آنجا گویا بر روی نقوش داخلی کلیسا کار میکرد. بعدها به مادرید رفت و حتی با وجود دو بار تلاش, موفق به اخذ بورسیه آکادمی سلطنتی هنرهای زیبای سنفرناندو نشد. از اینرو به رم سفر کرد تا به مطالعات خویش ادامه دهد. در 1773 به مادرید بازگشت و با جوزفا بویا خواهر فرانسیسکو بویا, یکی از نقاشان برجسته دربار, ازدواج کرد. این ازدواج باعث پیشرفت شغلی گویا شد. اروپا سالهای پرآشوب را پشت سر میگذاشت، ولی گویا، بدون توجه به حوادث، به تکمیل نقاشیها و تابلوهایش میپرداخت. همین فعالیتها باعث عضویت او در فرهنگستان سن فرناندو در 1779 شد. در 1795 به ریاست رسید. رافائل منگس را برای طراحی کارتونها و نقشههای هجوآمیز برای فرشینه استخدام کرد. همسرش، بایو، مسئول نقاشیهای تزئینی دیوار کلیسای جامع ساراگوسا بود و گویا به عنوان یک نقاش هنرمند به او کمک میکرد. نقاشی از شاه باعث شد که مورد توجه دربار اسپانیا قرار گیرد و شخصیت ملکه حس شوخطبعی گویا را تحریک کرد؛ تا بالاخره او نقاش مخصوص شاه شد. در برخی گزارشها آمده که او در آغاز پادشاهی چارلز پنجم، 1788 به دربار راه یافت. از 1775 تا 1778 گویا به نقاشی کارتن مشغول بود. در این دوره با مطالعه فنون نقاشی دیوگو ولاسکوئز استاد برجسته اسپانیایی در قرن هفدهم و به کارگیری آنها, آثار گویا از رسمیت و مقبولیت برخوردار شدند. در 1780 به عضویت آکادمی سن فرناندو برگزیده شد و پنج سال بعد, معاونت ریاست آن را به عهده گرفت. پس از کسب افتخارات فراوان, برای نقاشیهای چهرهنگاری و نقاشیهای مذهبی کمیسیون دریافت میکرد. در سالهای اولیه ورود به دربار, گویا، به یک چهرهنگار برجسته برای اشراف اسپانیا تبدیل شد. آثار وی همچون «مارکوئزا دی پونتجوس » بازنمونکننده دیدگاه او به موضوعات است. در آثار وی, اشراف متکبر, مغرور, بیاحساس و حتی زشت نشان داده میشدند. تصویر چهره دوست وی, سباستین مارتینز (موزه هنرهای متروپولیتن, نیویورک) که درست پیش از شروع بیماری وی که منجر به ناشنوایی او شد, به اتمام رسید, یکی دیگر از ویژگیهای هنری گویا را نشان میدهد. گویا، با شکستن فرمولهای مرسوم صورتگری, مدل را در فاصله نزدیک قرار داده و از زاویه پایین به آن مینگریست. آغاز شروع ناشنوایی گویا, بسیار بهتآور است؛ اما علت اصلی آن دانسته نیست. برخی گفتهاند وقتی دوستش، دوشس آلبا , او را در حالی که در زمستان 1792-1793 به سرزمین خودش در لوکا تبعید میشد, همراهی میکرد، درشکه شکست، و اصرار گویا برای تعمیر محور شکسته به تنهایی، باعث سرماخوردگی و تب شد. این عوارض به ناشنوایی کامل او انجامید. در 1794 و 1795 نقاشی «حیاط دیوار خانه » را انجام داد. این اثر, درد و رنجی را که هنرمند در اثر ناشنوایی متحمل شده و همچنین روحیه منفینگر وی به واقعیت را نشان میدهد؛ مضمونی که در آثار بعدی وی نیز, کاملاً مشهود است. ناشنوایی گویا, باعث عجز و ناتوانی او نشد. این بیماری باعث شد یک انرژی خلاق و جدید در وجود او بیدار شود و تمام توان خویش را برای ترسیم مشاهدات خود به کمک گرفت. او چگونگی لبخوانی و روش زبان اشاره اسپانیایی را آموخت. گویا, هیچگاه فرد آسوده خیال و شادی نبود. ناشنوایی و اثرات جانبیاش همچون زنگ گوشی او را بیشتر آزار میداد. او خشم خود را بر سر افراد مورد علاقهاش که همیشه در سختی به سر میبردند خالی میکرد؛ اما همواره در حمایتشان پا برجا ماند. پس از ناشنوایی, تغییرات واقعی بسیاری در هنر گویا رخ داد. پیش از آن سبک گویا در طراحی مناظر، طراحی چهره، طراحیهای مذهبی و طنزآلود رئالیستی بود. موضوعاتش پس از آغاز ناشنوایی تغییر نگرانکننده، عجیب و غریب و اغلب تمثیلگونه به خود گرفت. و در این دوره به نقاشی و حکاکی سوژههایی چون شیاطین شکنجهگر، قربانیان و دیوها روی آورد. وقتی دربار, از او به عنوان نقاش مورد علاقه دربار دعوت کرد, به دلیل نفوذ, دوسش, آلبای تبعیدی را بازگرداند. آلبا خیلی مهربان بود و در هنگام بیماری, یار و کمک حال گویا بود. اما گویا با مرگ آلبا, در حزنی عمیق فرو رفت. در 1819 او یک قطعه زمین نزدیک رود مانزانارس خرید و آنجا ساکن شد و شروع به پرکردن دیوارها با تابلوهای سیاه ، آثار اهریمنی و تصورات جهنمی از جنگ انسانها کرد. بسیاری از تابلوهای گویا، اثر ولاسکوئز را نشان میدهند. اثرهای برجسته گویا, «ستایش نام خدا »، «خانواده چارلز چهارم » و «ماجای عریان » هستند. او در 1785 به عنوان جانشین برادر همسر خویش, یعنی فرانسیسکو بویا, به ریاست آکادمی نقاشی سن فرناندو برگزیده شد. وی گرچه از پذیرش این سمت امتناع ورزید, اما به ریاست افتخاری هنرمندان عضو این مرکز, منصوب شد. از این زمان به بعد, دوران پرثمر زندگی گویا آغاز شد. در 1727 به انتشار مجموعهای از کندهکاریهای چاپ آب مرکبنما با عنوان «هوسبازیها » پرداخت. در 1799 بهترین نقاش پادشاه لقب گرفت. حمله ناپلئون به شبه جزیره ایبریان (1804 تا 1814) موضوعات بسیاری را در اختیار ذهن خیالپرداز گویا قرار داد و در نتیجه باعث خلق مجموعه آثار گرافیک وی با نام «فجایع جنگ » گردید. در 1814 به درخواست پادشاه, دو نقاشی تاریخی در دوم و سوم ماه می 1808 را به پایان رساند. گویا برای اینکه از دربار دوری گزیند, خانهای ویلایی در کنار رودخانه ماگانارس در نزدیکی مادرید خریداری کرد. نام این خانه را ویلای ناشنوایان نامید و دیوارهای آن را با تابلوی مرموز و بدبینانه خود با نام «نقاشیهای سیاه» پوشاند. در این زمان گویا سومین و چهارمین مجموعه آثار خویش را با عنوانهای «گاوبازی » و «احمقانه» (که گاهی «ضربالمثلها» نیز نامیده میشود) خلق کرد. وابستگی گویا به دربار، حوادث گوناگونی را در پی داشت. او لقب نقاش چارلز چهارم را داشت, و چهار دهه نقاش رسمی خانواده سلطنتی اسپانیا بود. گویا بدیهای اسپانیای قرن هجده را به ضربات قلممویی تبدیل کرد که به گونه جالبی به روش طنزآلود و استعاری, بیچارگیها و دلسردیهای این دوره تاریخ اسپانیا را به تصویر میکشید. وقتی جوزف بناپارت, تخت پادشاهی اسپانیا را غصب کرد 1813 تا 1808 گویا فوراً با او بیعت کرد. هنگامی که پادشاه فردیناند هشتم، وارث حقیقی به مسند قدرت بازگشت، او به آسانی خیانت گویا را دریافت, ولی به دلیل سن گویا و ناتوانیاش, او را عفو کرد. در این زمان همسر گویا جوزفا و دوستانش همه مرده بودند و او برای فرار از احساس فقدان و تنهایی در اوایل دهه 1820 در پی تبعید داوطلبانه به فرانسه بود. در پاریس، با مادام ویس آشنا شد. در خانه او ساکن شد و اصول طراحی را به دخترش آموخت. گویا, از ظلم، استبداد و جنگ بیزار بود. او وحشیگری و حماقت خشونت بیرحمانه را مانند موضوع درسی برای ناظران خود به تصویر میکشید. او خود روحیه بسیار خشنی داشت. مثالی از اخلاق شیطانی او, زمانی بود که چهره پادشاه ویلینگتون را طراحی میکرد. از انتقاد غیرمنتظره درباره روش کارش عصبانی شد. شمشیر را از دیوار برداشت و چیزی نمانده بود که قهرمان واترلو را بکشد. او نمیتوانست حضور شخص سومی را در آتلیهاش تحمل کند. نقاشی او از چهره خودش در نظر منتقدان و همچنین بینندگان بیتجربه، همان خود ارزیابی یک پیرمرد ناخوشایند و بداخلاق بود. سایر آثار هنری اواخر دورهاش با نام «روی بالکن »، گرفتگی انسانها، فاصله و بیزاری آنها از یکدیگر را نشان میداد. ورنیک (1989) و سایر منتقدان, گویا را, هم به ساحر رنگها که نقاشیهای درخشان و مناظر زیبا را بیرون میداد و هم به فرد بدخلق که نفرت از دنیای شتابان به سوی آشوب و جنون را پیش چشم میآورد, توصیف کردهاند. آثاری نظیر تابلوی آشفته «مصیبتهای جنگ », به انساندوستی گویا و اینکه او از هزینه واقعی خشونت نگران بود, اشاره دارند. با بازگشت فردیناند هفتم و خطر ایجاد یک سلطنت خودکامه دیگر, گویا که در آن زمان بیمار و افسرده بود, تقاضای مهاجرت به فرانسه کرد. پس از موافقت با درخواست وی, خانهاش را به نوه خود به نام ماریانو سپرد و راهی پاریس شد. پس از مدت کوتاهی به بوردو نقل مکان کرد و تا هنگام مرگ, یعنی شانزدهم آوریل 1828, در همان جا به نقاشی پرداخت. او در شانزدهم آوریل 1828 در بوردو درگذشت. مآخذ: DPAS, P. 155-157. GEDPD, Vol 1, P. 475-477. الوا فرموث لو ترجمه راضیه افتخاری؛ زهراسادات قاضی |
تاریخ ثبت در بانک | 9 بهمن 1399 |