کد | jr-44424 |
---|---|
عنوان اول | گالودت، اداوارد ماینر |
عنوان دوم | خادم فرهنگ و فعال در آموزش و پرورش ناشنوایان |
نویسنده | دیوید ال. لورنزو |
مترجم | محبوبه مرشدیان |
عنوان مجموعه | دانشنامه ناشنوایان (دانا) ـ جلد سوم |
نوع | کاغذی |
ناشر | موسسه فرهنگی هنری فرجام جام جم |
سال چاپ | 1388شمسی |
شماره صفحه (از) | 1058 |
شماره صفحه (تا) | 1066 |
زبان | فارسی |
متن |
گالودت، اداوارد ماینر ، خادم فرهنگ و فعال در آموزش و پرورش ناشنوایان. در پنجم فوریه 1837 در هارتفورد کانتیکت، چشم به جهان گشود. کوچکترین فرزند در میان هشت فرزند خانواده بود. پدرش، توماس هاپکینز گالودِت ، موسس و نخستین مدیر مدرسه ناشنوایان امریکایی در هارتفورد بود. مادرش، سوفیا فولر، ناشنوا و شاگرد توماس هاپکینز گالودت بود. توجه به سابقه خانوادگی، جای تعجب نیست که فعالیت گالودت در سرتاسر عمرش در زمینه آموزش ناشنوایان بود. گالودت سیستمی ترکیبی را ارائه کرد که روشهای شفاهی را در مدرسههای شبانهروزی دستی امریکا جای میداد. او در زمانی از روشهای دستی حمایت میکرد که همه جهانیان به تدریس گفتاری روی آورده بودند. وی نخستین برنامه آموزشی را در سطح عالی ناشنوایان را در امریکا پایهریزی کرد و با تأسیس دانشکده گالودت، برنامه آموزش در مقاطع عالی را برای آموزگاران دانشآموزان ناشنوا تدارک دید. حساسیت شدید وی به نیازهای ناشنوایان و درک او از استعداد آنان برای پیشرفت تحصیلی، او را در تاریخچه آموزش ناشنوایان امریکا ممتاز و برجسته میکند. سالهای نخستین: گالودت قصد نداشت آموزگار ناشنوایان شود، بلکه نخست تصمیم داشت تاجر شود. دوازده ساله بود که پدرش برای نخستینبار از او درباره برنامههایش برای آینده پرسید و ضمناً پیشنهاد کرد که کار با ناشنوایان، زندگی رضایتبخشی را فراهم میآورد, و همچنین باعث رضایت و خشنودی شخصی نیز میگردد. گالودت پاسخ داد که تصمیم و آرزو ندارد به دانشکده برود و بیصبرانه منتظر این است که پس از به پایان رساندن دوره دبیرستان, به عالَم تجارت وارد شود. پدرش اظهار داشت تاجر شدن هیچ اشکالی ندارد، اما به او هشدار داد هیچگاه سراغ بانکداری نرود, چرا که کاری مملو از محدودیتهاست. اندکی پس از این ماجرا و در دهم سپتامبر 1851 پدر او درگذشت و او با کارمندی در بانک فونیکس ِ هارتفورد مخارج خود را تأمین میکرد. خیلی زود او به حقیقت حرفهای پدرش پی برد و تصمیم گرفت برای تکمیل تحصیلاتش به دانشکده ترینیتی در هارتفورد برود. در نخستین سال تحصیل در ترینیتی، دبلیو. دبلیو. تورنر به او پیشنهاد کرد بهعنوان مدرس در مدرسه ناشنوایان امریکایی به فعالیت بپردازد. او در دسامبر 1855 و پنج ماه پیش از دانشآموختگی از دانشکده به تدریس در موسسه امریکایی مشغول شد. در همین زمان بود که گالودت طرحی برای تأسیس یک دانشکده برای ناشنوایان در یکی از موسسات موجود و در حال فعالیت ریخت. او طرح خود را به طور مفصل برای همکارش جارد ای. آیرس شرح داد و آنان توافق کردند به محض اینکه یک میلیونر را برای تأمین هزینه دانشکده بیابند، آن را تأسیس و سازماندهی کنند. در دو موقعیت گالودت احساس کرد که هیئت مدیره مدرسه ناشنوایان امریکا رفتاری دور از عدل و انصاف با او داشتهاند. بنابراین، تمایلی به ادامه همکاری با آنان نداشت و در بهار 1857 تصمیم گرفت خود را برای پیشه کشیشی آماده کند. طرح او این بود که برای آموزش ناشنوایان یک هیئت مذهبی و مبلغ به چین بفرستد. موسسه ناشنوایان کلمبیا: این طرحها عملی نشدند و او شغلی را در بانک شیکاگو پذیرفت که حقوق آن تا چند سال او را قادر میساخت مقدمات هدف خود، یعنی تأسیس یک هیئت مذهبی را آماده سازد. هنگامی که از سمت خود در مدرسه ناشنوایان امریکا استعفا داده بود و آماده بود که به شیکاگو برود، نامهای از آموس کندال , اهل واشنگتن دی. سی. دریافت کرد. در آن زمان کندال در دهه هفتادم عمر خود بود و عضو کابینه اندرو جکسون . همچنین او یک میلیاردر بود که ثروت خود را از طریق سرمایهگذاری در سیستم تلگراف به دست آورده بود. این سیستم را دوست و دستیار تجاری او، ساموئل اف. بی. مورس اختراع کرده بود. در 1856، کندال و دیگر ثروتمندان واشنگتن دی. سی. با فردی قرارداد منعقد کردند که پنج کودک ناشنوا را از نیویورک آورده بود. این فرد با این کودکان و همچنین دیگر کودکان ناشنوای این منطقه بدرفتاری کرده بود. کندال خیلی زود متوجه این قضیه شد و پس از اقامه دعوا خواستار حضانت آنها شد که به موفقیت وی انجامید. او احساس میکرد در قبال آموزش آنان مسئول است. بنابراین, با حمایت یکی از قوانین مصوب کنگره, موسسه ناشنوایان کلمبیا را تأسیس کرد. او به دنبال مدیری بود که سرپرستی مدرسه را برعهده گیرد. ایزاک لوئیس پیت از موسسه نیویورک، گالودت را برای مدیریت به کندال پیشنهاد کرد. کندال در نامهاش به گالودت شرح داد که قانون مصوب کنگره امکان حمایت مالی از موسسه را در ابتدای کار فراهم آورده است. افزون بر این، کندال حقوق نخستین سال مدیریت را پیشاپیش ارائه کرد و همچنین دو هکتار زمین را همراه یک خانه به وی اهدا کرد که موسسه میتوانست برای آموزش کودکان از آن استفاده کند. افزون بر این، کندال ابراز علاقهمندی کرد که مادر گالودت او را همراهی کند تا در آنجا به عنوان ناظم مدرسه به فعالیت بپردازد. پیشنهاد کندال، فرصتی تمام عیار بود تا گالودت دانشکدهای که رویای آن را در سر میپروراند, تأسیس کند. گالودت پس از قولگرفتن از کندال, مبنی بر حمایت از این کار پرمخاطره، فوراً این سمت را پذیرفت. او در سیزدهم ژوئن 1857، کار خود را به عنوان مدیر موسسه کرولال ـ نابینایان کلمبیا آغاز کرد. در آن زمان او تنها بیست سال داشت و به مدت 54 سال با این مدرسه همکاری کرد. گالودت خیلی زود، دانشآموزان بیشتری را در مدرسه پذیرفت. در 1859 او موفق شد امکان تصویب قانونی در ایالت مریلند را فراهم آورد که به موجب آن, کودکان ناشنوای این ایالت میتوانستند در موسسه کلمبیا تحصیل کنند و شهریه تحصیل آنان نیز تأمین میشد؛ چرا که خود مریلند در آن زمان فاقد چنین مدرسهای بود. همچنین گالودت توانست از سازمانی بهنام مدرسه کارهای دستی و نوانخانه پسران یتیم واشنگتن ، مبلغ پنج هزار دلار بودجه تأمین کند. این سازمان هیچگاه شروع به کار نکرد و موسس آن, پدربزرگ گالودت، پیتر والاس گالودت بود که در 1843 در واشنگتن درگذشت. گالودت در صورتی میتوانست از هیئت مدیره آن بودجهای بگیرد که این بودجه صرف آموزش کارهای دستی به دانشآموزان موسسه کلمبیا شود. در این زمان بود که دوستانش او را تحت فشار گذاشته و انتقاد میکردند که چرا ازدواج نکرده است. بنابراین در بیستم جولای 1858، با جین ملیسا فِسِندن که او را از کودکی میشناخت, ازدواج کرد. دانشکده گالودت: به دلیل در گرفتن جنگ داخلی بیش از این, از گالودت اطلاعاتی در دست نیست. او میخواست به هنگ کانتیکت بپیوندد تا از ایالات متحده دفاع کند، اما دوستانش او را متقاعد کردند که مدرسه بیشتر نیازمند خدمات اوست. با اینکه یک اردوگاه نظامی محوطه مدرسه را دربرگرفته بود, اما او برای ثبت حالات و تجربیات خود در جنگ یادداشتهای چندانی برجا نگذاشته است. البته او از این مسئله استفاده کرد و نظامیان را متقاعد کرد تا خط لولهای را برای استفاده از آب تازه به مدرسه بکشند. در این روزها گالودت در جهت تأسیس دانشکدهای برای ناشنوایان فعالیت میکرد. با توجه به متن اساسنامه اصلی شرکت به ثبت رسیده موسسه کلمبیا، ماندن دانشآموزان در مدرسه هیچگونه محدودیت سنی نداشت. گالودت همواره از این آزادی عمل برخوردار بود که به دانشآموزان اجازه دهد تا پایان یک دوره دانشگاهی در موسسه بمانند. اعطای مدرک برای این دورهها در حوزه صلاحیت گالودت نبود. او لایحهای را به کنگره تقدیم کرد که موسسه کلمبیا را قادر به اعطای مدرک میکرد. در هشتم آوریل 1864 و با امضای رئیس جمهوری, آبراهام لینکلن ، این لایحه تصویب شد و به صورت قانون در آمد. گالودت، یک دوره آموزشی مقدماتی را به مدت دو سال پیشنهاد کرد که در آن دانشآموزان برای تحصیلات دانشگاهی آماده میشدند. در آن زمان ناشنوایان از پیشینه آموزش کافی برای موفقیت در دورههای دانشگاهی، برخوردار نبودند. گالودت بر این باور بود دو سال تحصیلات پیشدانشگاهی، دانشآموزان را برای ورود به بخش دانشگاهی موسسه کلمبیا آماده میسازد. کندال نخست به این پیشنهاد اعتراض کرد. به عقیده او میبایستی همان گونه که سایر دانشآموزان عادی به دیگر دانشکدههای سرتاسر کشور و برنامه آموزشی چهار ساله وارد میشدند، دانشآموزان ناشنوا نیز, به دانشکده راه یابند. کندال در جلسهای با هیئت مدیره، عقیده خود را مطرح و درباره آن بحث کرد، اما سرانجام برای برنامهای شش ساله، با طرح گالودت موافقت کرد. در 28 ژوئن 1864 دانشکده شروع به کار خود را جشن گرفت و آگهی داد که آماده پذیرش دانشجو است. افزون بر این، مدرسه نخستین مدرک افتخاری خود را به جان کارلین ، یک هنرمند ناشنوا، اعطا کرد. او به دلیل آثارش از شهرت بسیاری در سرتاسر کشور برخوردار بود. نخستین دانشجویی که وارد دوره دانشگاهی گردید، ملویل بالارد اهل مِین بود، او در 1860 از مدرسه ناشنوایان هارتفورد دانشآموخته شده بود. وی از 1860 به عنوان آموزگار در موسسه کلمبیا فعالیت داشت و داوطلبانه استعفا داد تا به دوره دانشگاهی ویژه که از سپتامبر 1864 شروع شده بود، وارد شود. وی نخستین دانشجویی بود که در 1866 از دانشکده دانشآموخته شد. در همان سال گالودت از فردریک لاو اولمستد ، یک معمار زمینآرا، خواست که نقشه کلی ساختمان دانشکده را طراحی کند. اولمستد دوست دوران کودکی گالودت در هارتفورد بود. همچنین گالودت یکی از همکاران اولمستد، فردریک کلارک ویدرز را به کار گمارد تا نقشه قسمت اعظم ساختمانهای دانشکده را طراحی کند که امروزه قسمت تاریخی محوطه دانشکده محسوب میشود. در 26 نوامبر 1866، جین، همسر گالودت، پس از بیماری طولانی و سخت درگذشت. او دو دختر به نامهای کاترین و گریس و یک پسر به نام ادوارد له بارون ، داشت که اندکی پس از تولد درگذشت. روش ترکیبی : در 1867 گالودت به اروپا مسافرت کرد تا روشهای تدریس به دانشآموزان ناشنوا را در مدرسههای اروپا بررسی کند. این مسافرت تا حدودی در واکنش به تأسیس دو مدرسه شفاهی انجام شد؛ یکی مدرسه ناشنوایان لگزینگتون در نیویورک سیتی (که قبلاً موسسه آموزش به معلولان نیویورک نام داشت) و دیگری موسسه کرولالان کلارک در نورسامپتون ، واقع در ماساچوست. گالودت دریافته بود که روششناسی شفاهی برای والدین و به طور کلی عموم مردم وسوسهانگیز است. پس از بازگشت از اروپا، گزارشی به هیئت مدیره موسسه کلمبیا ارائه داد و در آن از کاربرد آموزش شفاهی به عنوان روش مکمل در تدریس به ناشنوایان حمایت کرد. او قویاً معتقد بود که ارتباط دستی نیز از اهمیت ویژهای برخوردار است و در رویکرد روش ترکیبی باید آن را به کار برد. اگرچه امروزه مباحث بسیاری درباره مفهوم روش ترکیبی مطرح است، به نظر میرسد گالودت در کلاسی جداگانه، آموزش شفاهی را نیز, در مدرسه خود دایر کرده بود. درسهای هندسه، فلسفه، ادبیات انگلیسی و غیره با استفاده از زبان اشاره، زبان ذاتی دانشآموزان, تدریس میگردید. سپس دانشآموزان باید در کلاسهای جداگانهای به فراگیری تلفظ و لبخوانی میپرداختند. آن دسته از دانشآموزانی که موفقیتی در این کلاسها به دست نمیآوردند، مجبور نبودند حضور در کلاسها را ادامه دهند. همچنین گالودت خواستار گردهمایی مدیران مدرسههای ناشنوایان سراسر کشور در موسسه کلمبیا گردید تا این مسئله و سایر موضوعات مورد بحث و بررسی قرار گیرند. از 1861 به دلیل جنگ داخلی, روند تبادل ایدهها و بحث درباره مشکلات متوقف شد. گالودت دعوتنامهای برای مدیران موسسات امریکا فرستاد تا در دوازدهم ماه می 1868 در کندال گرین گرد هم آیند. به این دلیل که هیچ یک از طرفداران روش شفاهی دعوت نشده بودند، برخی مباحث و اختلافنظرها بروز کرد؛ اما گالودت از انتخاب خود درباره مدیران دفاع کرد و اظهار داشت این مجمع صرفاً مخصوص سرپرستان و مدیران مدرسههای ناشنوایان است. از آنجا که در آن زمان مدرسه کلارک و مدرسه لگزینگتون مدیر نداشتند، این مدرسهها نمیتوانستند نمایندهای در این گردهمایی داشته باشند. در این مجمع گالودت، پیشنهاد خود را درباره رویکرد شفاهی ارائه داد و ابراز امیدواری کرد این روش، به شیوهای ملی در آموزش ناشنوایان بدل شود. گالودت این تغییر در شیوه تدریس را بر اساس این واقعیت قرار داده بود که مدرسهها نمیتوانند به دانشآموزان خود بیاموزند تا به انگلیسی مکتوب, به خوبی عقاید و احساسات خود را بیان کنند. گالودت معتقد بود هدف اصلی از آموزش ناشنوایان، این است که آنان این مهارت ساده, اما مهم را فرا بگیرند. او همچنین عوامل دیگری را برشمرد که به مهارتهای ضعیف در زمینه زبان انگلیسی منجر میشدند: کاربرد بیش از اندازه زبان اشاره که با قوانین دستوری انگلیسی مطابقت نداشت؛ آموزگارانی که در مدارس ناشنوایان به خوبی تربیت نشده و آموزش ندیدهاند؛ و کمبود کتابهای درسی مناسب که بتوان در آموزش کودکان ناشنوا به کار برد. گالودت این نگرانیها را در هفتمین مجمع مربیان ناشنوایان امریکایی در 1870 مجدداً اظهار داشت. او یکی از طرفداران سرسخت زبان اشاره بود و آن را زبان مادری خود میدانست، اما معتقد بود رویکرد روش ترکیبی موانع عمدهای را برطرف میسازد که دانشآموزان ناشنوا را از کسب مهارتهای قابل پذیرش در انگلیسی مکتوب بازمیدارد. بسیاری از حامیان زبان اشاره با این فکر که تدریس شفاهی در مدرسهها رواج مییابد، برآشفتند و معتقد بودند این کار با شکست مواجه خواهد شد. با این همه، بسیاری از مدیران موافقت کردند که این نظریه را به کار برند و خیلی زود این روش به روش ملی در آموزش ناشنوایان تبدیل شد. در این باره، گالودت در جلب نظر همگان به سوی نظریه ترکیب روش شفاهی و دستی, نقش محوری ایفا مینمود. در 22 دسامبر 1868، گالودت با سوزان دنیسون ازدواج کرد، او خواهر جیمز دنیسون ، آموزگار و مدیر مدرسه ابتدایی در موسسه کلمبیا بود. سوزان سه پسر به نامهای دنیسون، ادسون و هربرت و دو دختر به نامهای الیزا و ماریون به دنیا آورد. گسترش دانشکده: در ده سال پس از آن، گالودت تمام توان خود را صرف به دست آوردن بودجه برای حمایت مالی از موسسه و ساخت و سازهای جدید کرد. محل سکونت خود گالودت در 1867 ساخته شد. سه ساختمان دیگر برای هیئت علمی بین سالهای 1867 و 1874 بنا گردید. ساختمان تالار کلیسا در 1870؛ تالار دانشکده در 1875؛ و سالن ورزش در 1880 تکمیل گردید. این سالن ورزش دارای دومین استخر شنای سرپوشیده کشور بود. طراحی تمام این ساختمانها برعهده فردریک کلارک ویدرز بود. کسب بودجه از کنگره برای تداوم بخشیدن حمایت مالی از موسسه به هیچ وجه، کاری آسان نبود. این کار بارها گالودت را تا مرز ناامیدی و دلسردی پیش برد. در 1869 او مجبور شد برای فرار از این فشارها به اروپا مسافرت کند. به ویژه یک سناتور به نام الیهو بی. واشبورن از ایلینویز، مدتها بود که به تخصیص بودجه به دانشکده انتقاد میکرد. جای تعجب است که برادرزاده این سناتور، کادوالادر واشبورن ، بعدها به برنامه دانشگاهی موسسه وارد و از آن دانشآموخته شد. در 1869 رئیس جمهوری, گرانت ، سناتور واشبورن را به عنوان کاردار امریکا در فرانسه منصوب کرد. به دست آوردن بودجه برای ساخت و ساز نیز, همین دشواریها را داشت. در یکی از جلسات کمیته تخصیص اعتبار ، سناتور ادموندز از ایالت ورمونت به تزیینات سنگی که گالودت برای ساختمان دانشکده طراحی کرده بود، نظری افکند، و از گالودت پرسید: چنانچه همه آجرهای تزیینی را از طرح حذف کنند، هزینه کار چه میزان کاهش خواهد یافت؟ گالودت گفت: ده هزار دلار. در آن لحظه صدای ضربه به در شنیده شد و یکی از کارمندان سنا داخل شد و به سناتور ادموندز اعلام کرد او را برای شرکت در یک جلسه در اتاق مجاور فراخواندهاند. ادموندز لبخند برلب ایستاد و خطاب به کل هیئت گفت: آقایان، باید مرا معذور دارید، من با هر تصمیمی که شما اتخاذ نمایید، موافق خواهم بود. قاضی نیبلاک ، که از اختصاص بودجه برای موسسه حمایت میکرد، فوراً پیشنهاد نمود که طرحها تصویب شود. پس از پایان جلسه قاضی نیبلاک با خنده رو به گالودت کرد و گفت: فکر میکنم بهتر است وقت را از دست ندهید. هنگامی که ادموندز برگردد، جای حرف باقی نمیماند. گالودت، سیاستمداری زیرک بود. او با برگزاری دایمی میهمانیها، جلسات و مراسم پذیرایی در خانهاش, در کندال گرین، در محافل اجتماعی واشنگتن سرشناس شده بود. بدین ترتیب، او کار موسسه را برای سناتورها، نمایندگان و سایران معرفی و تشریح میکرد. چنانچه او میتوانست نظر افراد را به سوی موسسه جلب کند و کاری را که آنان برای دانشآموزان ناشنوا انجام میدهند به آنان نشان دهد، به عقیده خودش بیشتر افراد قانع به حمایت از او میشدند. او فردی جذاب، خوشلباس و با نزاکت بود که عقیده داشت برای تقدیم دعوتنامهها و یا بحث درباره موضوعات مهم بایستی شخصاً با دیگران دیدار کند. گالودت از طریق شرکت در باشگاهها و سازمانهای مختلف، با بسیاری از افراد مهم واشنگتن دیدار کرد. او عضو موسس کلوب کازموس بود و در تأسیس یک مرکز علمی به نام اختصاری وای. ام. سی. اِ در واشنگتن کمک بسیاری کرد. وی همچنین فعالیت بسیاری در انجمن ادبی واشنگتن داشت. او نه تنها معتقد بود هر فردی باید دست به قلم داشته باشد و نظم و نثر بنگارد، از ادبیات سررشتهای داشته باشد و هنر را مطالعه کند, بلکه با استفاده از این ابزار با افراد برجسته در واشنگتن بهتر و بیشتر آشنا شود. او به عنوان عضو انجمن ادبی با الکساندر گراهام بل نیز, دیدار کرد که در 1879 به واشنگتن دی. سی. نقل مکان کرده بود. وی همچنین دوست نزدیک کسانی چون، جان نیکولای , منشی رئیس جمهوری, آبراهام لینکلن، و جوزف هنری ، مدیر موسسه اسمیت سونیان بود. گالودت از این دوستیها به نفع موسسه استفاده میکرد. استعدادهای گالودت فراتر از حوزههای مدیریت و اعمال نفوذ بود. او به زبان فرانسه و آلمانی فصیح مسلط بود و میتوانست هر دو زبان را به زبان اشاره امریکایی ترجمه کند. او از دانشکده ترینیتی مدارکی افتخاری گرفت (مدرک کارشناسی ارشد در علوم انسانی، 1859؛ و دکتری حقوق، 1869)، ضمناً دانشگاه جورج واشنگتن نیز, مدرک افتخاری به او اعطا کرد (دکتری غیر پزشکی، 1869). دانشگاه ییل نیز برای نگارش کتاب و مقاله در زمینه حقوق بینالملل در 1895 به او دکتری حقوق اعطا کرد. او همچنین موضوعات بسیاری را در دانشکده تدریس میکرد؛ از جمله دورههای اخلاق، فلسفه اجتماعی و علم حقوق. شفاهیگرایی و الکساندر گراهام بل: گالودت در مدت فعالیت در زمینه آموزش دانشآموزان ناشنوا، با یکی از مخالفانش روبهرو شد که قادر نبود با او به سازش و مصالحه دست یابد؛ و او کسی نبود جز الکساندر گراهام بل. بل در سالهای نخستین فعالیتش با استفاده از سیستمی به نام گفتار قابل رویت ، که ابداع پدرش بود، گفتار را آموزش میداد، و روشهای خود را در مدرسههای کلارک و هارتفورد ارائه میکرد. بل, در سالهای 1876 برای اختراع خود، یعنی تلفن، حق انحصاری ثبت اختراع دریافت کرد و سه سال بعد به واشنگتن دی. سی. نقل مکان کرد و در آنجا با ادوارد ماینر گالودت ملاقات نمود. بل شدیداً به روش شفاهی در آموزش کودکان ناشنوا معتقد بود و حاضر نبود کاربرد زبان اشاره را بپذیرد. او عقیده داشت کاربرد زبان اشاره دانشآموز را از فراگیری گفتار و لبخوانی باز میدارد. اگرچه بل و گالودِت نتوانستند درباره نظریات خود در زمینه آموزش ناشنوایان به توافق و مصالحه دست یابند، اما تا زمانی که گالودت سعی کرد برنامهای در مقطع کارشناسی ارشد به نام بخش نرمال در دانشکده دایر کند، آنان صریحاً رو در روی یکدیگر قرار نگرفتند. در 1880 آنان آن چنان روابط دوستانهای داشتند که بل از دانشکده مدرک دکتری افتخاری دریافت گرفت. در تابستان 1880، گالودت در مجمع بینالمللی مربیان ناشنوایان ، در میلان، ایتالیا شرکت کرد. جیمز دنیسون، تنها شرکتکننده ناشنوا از امریکا, گالودت را همراهی میکرد. بیشتر شرکتکنندگان در مجمع میلان از اروپا آمده بودند. بزرگترین گروه ایتالیاییها بودند که سرسختانه از روش شفاهی در تدریس به دانشآموزان ناشنوا طرفداری میکردند. این مجمع چندین قطعنامه صادر کرد و در آنها به اولویت و برتری روش شفاهی نسبت به روش دستی در تدریس به ناشنوایان تصریح کرد. این اقدام تا اندازهای نتیجه به نمایش گذاشتن تواناییهای چند دانشآموزی بود که به روش شفاهی آموزش دیده بودند. گالودت اعتراض کرد که دانشآموزانی که مهارتهای خود را به نمایش گذاشتند، عمدتاً پس از زبان باز کردن ناشنوا شده بودند و پیش از اجرای اصلی، محتوای این نمایش به طور خصوصی به آنان یاد داده شده بود. همچنین گالودت احساس میکرد این مجمع واقعاً بینالمللی نیست. همچنین ترکیب آن نمایانگر عقاید همه جهان نیست. تنها 21 عضو از 164 عضو مجمع از کشورهای دیگر به غیر از فرانسه و ایتالیا آمده بودند. با این همه، این مجمع نقطه عطفی در رویکردهای آموزشی ناشنوایان در امریکا بود. مبلغان روش شفاهی با موفقیت توانستند آن را نمادی بخوانند, مبنی بر حمایت از این روش و در پایان قرن نوزدهم، هجده مدرسه شفاهی در امریکا مشغول به کار بودند. گالودت در مواجهه با این موج متغیر و حامی شفاهیگرایی عقبنشینی نکرد و از عقاید خود دست نکشید. او همچنان از روش ترکیبی خود حمایت و طرفداری میکرد که نیازهای گوناگون کودکانی را برآورده میساخت که ناشنوایی آنان در زمره مقولاتی مختلف جای میگرفت. در 1886 از او دعوت شد که در کمیسیون سلطنتی کرولالان بریتانیا حضور یابد. این کمیسیون که در نتیجه اعلامیههای مجمع میلان تشکیل شده بود، قصد داشت روشهای آموزش به ناشنوایان را در بریتانیا بررسی کند. گالودت اظهارات خود را در حمایت از روش ترکیبی در این کمیسیون ایراد کرد و با استقبال همگان مواجه شد. در 1886 دانشجویان زن در برنامه آموزشی دانشگاهی پذیرفته شدند. گالودت برای فراهم آوردن محل سکونت مناسب برای آنها, منزلش در محوطه دانشگاه را ترک کرده و خانوادهاش را به هارتفورد منتقل کرد. در این مدت, وی نیمی از سال را در کنار خانواده به سر میبرد. در سپتامبر 1889، دانشجویان زن سرانجام به مسکن دیگر منتقل شدند و گالودت و خانوادهاش دوباره به کندال گرین بازگشتند. در 1890 درخواستهای بسیاری به گالودِت ارائه شد تا بخش نرمال را در موسسه کلمبیا تأسیس کند. در این درخواستها زنان و مردان جوان تقاضا کرده بودند کلیه اعضای هیئت علمی آنها آموزش ببینند تا بدین ترتیب بر طبق دو روش آموزشی عمده و مورد استفاده آموزگار ناشنوایان گردند. گالودت در 1891 درخواست بودجهای را به کنگره تقدیم کرد تا بخش نرمال را دایر کند. در کمال شگفتی, گالودت مطلع شد که بل خواستار این شده که کمیته تخصیص اعتبار مجلس , اظهارات او را در مخالفت با این اقدام بشنوند. گالودت گفتوگویی طولانی با بل داشت و پی برد که اساس مخالفت با او تأسیس بخش نرمال، تصورش از هدف این برنامه آموزشی، یعنی تربیت معلمان ناشنواست. گالودت کاملاً این مسئله را انکار کرد و به بل اطمینان داد که هیچ ناشنوایی در بخش نرمال پذیرفته نخواهد شد. همچنین به او قول داد که کلیه دانشجویان کاملاً روش شفاهی آموزش را فراخواهند گرفت. با این همه، بل در کمیته تخصیص اعتبار حضور یافت و اظهار داشت هدف از دایر ساختن این برنامه، تربیت معلمان ناشنوا برای کودکان ناشنواست. او به طور مشخص بر این مبنا و دلیل, با دایر ساختن برنامه مذکور مخالفت میورزید. مداخله بل، گالودت را منزجر کرد؛ چرا که او بحثهای بین خود و گالودت را درباره بخش نرمال نادیده گرفته بود. اظهارات بل در پیشگاه کمیته تخصیص اعتبار مجلس تغییری در تصمیم آنها ایجاد نکرد، اما بل این مناقشه را به کمیته سنا کشاند و عریضهای برضد اقدامات برخی از مدارس شفاهی ارائه کرد. در کمیته سنا، بل موفق شد بودجه درخواستی پنج هزار دلاری گالودت را به سه هزار دلار کاهش دهد، که صرفاً برای پرداخت حقوق آموزگاران روش شفاهی اعطا میگردید. بل تصور میکرد مانع از تأسیس بخش نرمال شده است، اما گالودت این بودجه را برای پیشبرد روند تأسیس بخش نرمال به کار برد؛ دقیقاً آنگونه که طرحریزی شده بود. گالودت و بل بعدها سعی کردند با یکدیگر مصالحه نمایند، اما گالودت در خاطرات خود ذکر کرده بود: اختلافات را در جایی پنهان کرده و کنار گذاشتیم، اما من میدانم که کجاست. دیگر دشمنی بر سر طرح گالودت برای ادغام سازمانهای متبوعشان، بین آن دو بروز کرد: انجمن امریکایی بل, برای ارتقای آموزش گفتار به ناشنوایان و مجمع مربیان ناشنوایان امریکایی گالودت . نخست به نظر میرسید بل با این اتخاذ موافق است و ابراز علاقهمندی کرد در اجلاس انجمن امریکایی بل در چاتاگویا ، در نیویورک و مورخ جولای 1894، این موضوع را دنبال کند. اما در انتهای گردهمایی، توافقی حاصل نیامد و چندین عضو آن آشکارا برضد این ادغام سخن راندند. آنچه بیشتر باعث عصبانیت گالودت میشد, این بود که بل حامیان ثروتمند را به عنوان عضو جلسه پذیرفته بود. آنان هیچ ارتباط و یا تخصصی در زمینه ناشنوایی نداشتند. بل پیشنهاد داد سازمان متبوع کمیتههایی را تشکیل دهد تا به بحث و بررسی درباره طرح انجمن بل بپردازد. این طرح امکان شکلگیری سه گروه جداگانه را فراهم میآورد. گالودت میپنداشت این توطئههای بل، اقداماتی آگاهانه برای فریب دادن اوست؛ در حالی که بل واقعاً قصد ادغام این دو سازمان را نداشت. گالودت تصمیم گرفت علناً برضد بل و شفاهیگرایی صحبت کند و گردهمایی مجمع مربیان ناشنوایان امریکایی گالودت در جولای 1895 را که در فلینت واقع در میشیگان برگزار میشد، به عنوان کاردار خود برگزید. او در نوشتههای خود که در حضور کل اعضای مجمع قرائت گردید، خلاصهای از روابطش با بل را در طول پنج سال گذشته ارائه کرد. وی بل را به تعصب درباره روش شفاهی صرف، متهم کرد و او را بیگانهای خواند که صرفاً در زمینه تضعیف جایگاه متخصصان فعال در آموزش ناشنوایان به موفقیت دست یافته است. او صراحتاً اظهار داشت ادغام دو سازمان با شکست مواجه شد؛ زیرا بل مستبدانه اعضای انجمن بل را اغفال کرد. گالودت عقیده داشت که سازمان بل ماهیتاً غیرتخصصی است و اساساً مجموعهای است متشکل از حامیان مالی، که بیشتر آنان در عمل, آموزگار ناشنوایان نیستند. روز بعد بل فرصت داشت به این اظهارات پاسخ دهد، اما گالودت سخنان او را ناموجه و عاری از محتوا قلمداد کرد. بل و گالودت تا پنج سال بعد، هیچ تلاشی ننمودند که با یکدیگر صحبت کنند. سالهای آخر: با نزدیک شدن گالودت به سالهای آخر ریاست خود، او تا بدان اندازه از معاشرت خسته بود و دوری میکرد که آن را نوعی قیلوقال و اخاذی اجتماعی مینامید. در عوض، با فعالیتهای شهری مرتبط، همانند سنگفرش کردن خیابانهای واشنگتن و یا فعالیت در جهت تأسیس مدارس حرفهای برای کودکان سیاهپوست خود را سرگرم میکرد. در 1898 همسرش سوزان او را تشویق کرد که در پی یافتن سمتی سیاسی باشد، اما او بدون علاقهمندی و موفقیت در این راستا تلاش کرد. گالودت در طول سالهای آخر زندگی خود, همچنان فعالانه در پی رفاه و مسائل مربوط به موسسه بود. او توانست کوشش وزارت کشور را برای در کنترل گرفتن هزینههای موسسه، خنثی کند و کنگره را نیز, متقاعد کرد قانونی مبنی بر اینکه موسسه در هزینههای خود صاحب اختیار و صلاحیت باشد, تصویب نماید. سوزان همسر دوم گالودت، در چهارم نوامبر 1903 درگذشت. در فوریه 1910 او تصمیم گرفت در 73 سالگی استعفای خود را تقدیم کند. گالودت, پرسیوال هال ، یکی از دانشآموختگان بخش نرمال را به عنوان جانشین خود پیشنهاد کرد. در همان تابستان, او همراه دخترش, کاترین، برای آخرین بار به اروپا سفر کرد. وی شاهد جشن صدمین سالگرد تأسیس مدرسه ناشنوایان امریکایی بود؛ مدرسهای که پدرش تأسیس کرده بود. او در 26 سپتامبر 1917 در هارتفورد, چشم از جهان فروبست. مأخذ: GEDPD, Vol. 1, P. 439-444. دیوید ال. لورنزو ترجمه محبوبه مرشدیان |
تاریخ ثبت در بانک | 6 بهمن 1399 |