کد jr-44369  
عنوان اول کانادا  
عنوان دوم وضعیت ناشنوایی و ناشنوایان در این کشور  
نویسنده آلن سوسمن  
نویسنده مارگارت ای. وینزر  
مترجم محبوبه مرشدیان  
مترجم راضیه افتخاری  
عنوان مجموعه دانشنامه ناشنوایان (دانا) ـ جلد سوم  
نوع کاغذی  
ناشر موسسه فرهنگی هنری فرجام جام جم  
سال چاپ 1388شمسی  
شماره صفحه (از) 987  
شماره صفحه (تا) 994  
زبان فارسی  
متن کانادا، وضعیت ناشنوایی و ناشنوایان در این کشور.
کانادا کشوری است که دو زبان رسمی دارد و به ماهیت چند فرهنگی خود مباهات کرده و فعالانه از گروههای مختلف زبانی و قومی حمایت می‌کند. با این همه، جمعیت ناشنوای کانادا که خود را در موقعیت گروهی اقلیت می‌بیند، مورد غفلت قرار گرفته است. در گذشته، تعصبات باعث می‌شد ناشنوایان همواره از یکدیگر و از کل جامعه دور و جدا بمانند. در طول تاریخ, ناشنوایان کلیشه‌های ناخوشایند را در ذهن زنده می‌کردند و توصیفات تحقیر‌آمیز، آنها را بدنام کرده و سایران همواره رفتاری دور از احساس، اگر نگوییم ظالمانه, با آنها داشتند. با آنکه تصورات ابتدایی درباره ناشنوایان مبنی بر اینکه منحرف، معیوب و وابسته هستند، اکنون از بین رفته است، آنچه هنوز در جامعه کانادا وجود دارد، عدم آگاهی از درک معانی ضمنی ناشنوایی و غنای فرهنگ ناشنوایان است.
نزدیک به دو میلیون کانادایی و یا ده درصد از شهروندان، به نوعی از اختلال شنوایی مبتلا هستند. در حدود چهل هزار بزرگسال کانادایی دارای این‌چنین اختلالات شنوایی هستند که مانعی است برای پردازش شنیداری اطلاعات و تقریباً چهارهزار کودک و جوان در برنامه‌های ویژه افراد دارای اختلال شنوایی شرکت می‌جویند. تقریباً نیمی از این افراد به نقص شنوایی عمیق مبتلا هستند و شش درصد آنان در خانواده‌هایی متولد شده‌اند که یک و یا هر دو والدین ناشنوا هستند. این ارقام تقریبی هستند و هیچ بررسی ملی درباره ناشنوایان در کانادا صورت نگرفته است. افزون بر این، این آمار, جمعیت بومی ساکن شمال دور را در بر نمی‌گیرد، که از قرار معلوم نقص شنوایی در میان آنان بومی و رایج است.
ناشنوایان کانادا که بخش کوچکی از جمعیت این کشور را تشکیل می‌دهند، صرفاً متخصصان اندکی را به خود علاقه‌مند و متوجه ساخته‌اند. در این کشور افراد اندکی در زمینه روان‌شناسی، مشاوره شغلی و مددکاری اجتماعی آموزش دیده‌اند. در زمینه خدمات تفسیر به زبان اشاره, پیشرفتهای سریعی صورت گرفته است، اما امروزه هیچ‌گونه گواهینامه جامعی برای رابطان صادر نمی‌شود.
ماهیت مستقل قوانین کانادا نیز، مشکلات جمعیت اندک و پراکنده ناشنوایان را که متخصصان آموزش‌دیده کمی به آنان خدمت و کمک می‌کنند، تشدید می‌کند. به موجب قانون بریتانیایی 1867 امریکای شمالی ، ایالتهای کانادا درباره آموزش و خدمات اجتماعی دارای اقتداری مطلق هستند؛ حقی که مصرانه از آن پاسداری می‌گردد. این تمرکز‌زدایی ذاتی باعث گسترش ناهماهنگی در ارائه خدمات به ناشنوایان گردیده است. در سرتاسر کشور، این خدمات به روشهای گوناگون ارائه می‌گردد و در جامعیت و میزان ارتباط آنها با یکدیگر، تفاوتهای بسیاری به چشم می‌خورد. به همین ترتیب، آموزش نیز بدون هیچ گونه نظمی گسترش یافته است و به طور کلی در آموزش کودکان ناشنوا، رویکرد و روشی نظام‌مند وجود ندارد.
به دشواری می‌توان حکمی کلی درباره آموزش، خدمات اجتماعی و جامعه ناشنوایان صادر کرد. صرف‌نظر از پروژه‌های صرفاً آموزشی، تحقیقات به طور پراکنده انجام می‌شود و امروزه مطالعه اندکی انجام شده و اکثراً نیز منطقه‌ای هستند و به منشأ و چگونگی شکل‌گیری خدمات آموزشی و اجتماعی، انجمنهای ناشنوایان و جامعه ناشنوایان در کانادا آن چنان توجهی مبذول نمی‌شود. همچنین مشارکتهای چشمگیر پیشگامان در این زمینه، اعم از شنوا و یا ناشنوا، به خوبی ثبت و ضبط نمی‌شود و عموماً این دستاوردهای عظیم آن چنان که باید و شاید مورد تحسین و تمجید قرار نگرفته است.
با این همه می‌توان دید که طرحهای مناسبی در حال پیدایش است. گروههای ناشنوا دوباره احیا شده و به انجام فعالیتهای سیاسی، اجتماعی و ورزشی و جمع‌آوری اعانه مشغول هستند. ناشنوایان کانادا در این میادین به پیروزی رسیده‌اند: تدریس در مدارس، به دست آوردن سمتهای دولتی، تفسیر به زبان اشاره در دادگاهها و پذیرش کودکان بی‌سرپرست به فرزندی. با این همه در موارد زیر هنوز کمبودهایی به چشم می‌خورد: آموزش پس از مقطع متوسطه، موقعیت اجتماعی ـ اقتصادی بزرگسالان ناشنوا، ساختار ارائه خدمات به ناشنوایان، فعالیتهای تحقیقاتی و آگاه ساختن عموم مردم از نیازهای منحصر به فرد ناشنوایان, مشارکت چشمگیر آنان در جامعه کانادا.
پیشینه تاریخی: میان توسعه آموزشی و اجتماعی کردن ناشنوایان کانادا، روابط پیچیده‌ای وجود دارد. اگر چه کانادا فوق‌العاده تحت تأثیر عوامل بریتانیایی و فرانسوی قرار داشته, عمدتاً با امریکا در ارتباط بوده است. کاناداییها از گذشته‌های دور, در گسترش و حفظ انواع خدمات، اعتقاد عمیقی به سیستم امریکا داشته و به رسوم امریکایی شدیداً متکی بوده‌اند و این دو کشور در زمینه بررسی و ارائه خدمات به ناشنوایان با یکدیگر در ارتباط بوده‌اند.
چهل سال پس از روی آوردن مردم امریکا به نوع‌دوستی، جمعیت‌شناختی در کانادا, نوع تهیه و ارائه خدمات آموزشی به ناشنوایان را تعیین می‌کرد. نخستین موسسه دایمی ناشنوایان در کانادا در 1856 و در هالیفاکس تأسیس گردید. تا سال 1900 هفت موسسه مخصوص ناشنوایان فعالیت داشتند که سه موسسه را ناشنوایان بنیان نهاده بودند. به استثنای دو مدرسه در کبک که تحت توجهات و حمایت کلیسای کاتولیک تأسیس گردید، تمام مدارس در سطح ایالتی حمایت و تأمین بودجه می‌شدند. این مدارس ابتدایی، در روند رشد و پیشرفت خود از اقدامات نوع‌دوستانه به سوی رفاه اجتماعی و در نهایت آموزش گام برداشتند و کلیه این مدارس به تدریج از وفاداری به برقراری دستی ارتباط به نظریات گفتاری روی آوردند.
مدارس کانادایی پیشگام که محتاطانه شکل می‌گرفتند، در امتداد همتایان امریکایی خود فعالیت می‌کردند. آنان روشهای آموزشی مشابهی را برمی‌گزیدند؛ پرسنل مدارس از موسسات امریکایی جذب می‌شدند؛ آموزگاران کانادایی در مراکز امریکایی آموزش می‌دیدند؛ مربیان کانادایی در مجمع مربیان ناشنوایان امریکا دارای سمتهایی بودند و در هیئت اجرایی سالنامه امریکایی ناشنوایان نیز فعالیت می‌کردند. موسسات کانادایی میزبان گردهماییهای تخصصی بودند و گزارشهای سالیانه مدارس کانادا به متون گزیده‌ای از مربیان امریکایی و شرح مبسوطی از نظریات و روشهای مورد استفاده آنان مزین می‌گردید. با آنکه مدرسه ناشنوایان هالیفاکس مدت کوتاهی, از سیستم دستی بریتانیایی استقبال کرد، اما در کانادا این اشاره‌های امریکایی بود که سریعاً اقتباس شد و زبان اشاره امریکایی روش ارتباطی مطلوبی برای ناشنوایان باقی ماند.
در کانادا تحصیل و شکل‌گیری جوامع ناشنوایان با یکدیگر رابطه مستقیم داشتند. پیش از ایجاد و ارائه خدمات آموزشی، هیچ نشانه‌ای دال بر وجود این جوامع به چشم نمی‌خورد. بیشتر ناشنوایان کانادایی در اواسط قرن نوزدهم در مکانهای زراعی دورافتاده زندگی می‌کردند. در میان ناشنوایان، ازدواج درصد کمی را به خود اختصاص داده بود و بنابر گزارشی، در 1880 در دومینیون کانادا شمار بسیار اندکی زوج کر‌و‌لال زندگی می‌کردند.
در این مدارس اولیه، آموزش عمدتاً روندی بود که در آن مربیان شنوا دانش‌آموزان ناشنوا را به سوی نقشهای اجتماعی و شغلی هدایت می‌کردند که در تصور آنان متناسب با معلولیت این دانش‌آموزان بود. با توسعه جامعه صنعتی، برای آنان که نمی‌توانستند در کسب درآمد به رقابت بپردازند, دیگر جایی وجود نداشت. بدین ترتیب مدارس بیشتر بر آموزش مهارتهای صنعتی تأکید می‌کردند، که یک برنامه درسی ادبی و محدود نیز بدان ضمیمه می‌شد.
ناگزیر دانش‌آموختگان نیز در پی به دست آوردن شغلی پردرآمد در رشته‌های تجاری فراگرفته در مدارس (چاپ، کفاشی و نجاری) به سوی مناطق شهری کشیده شدند و بنابراین قسمتی از حرکت شهری کردن را تشکیل دادند که مشخصه بارز جامعه شرق کانادا در اواخر قرن نوزدهم بود. جوامع ناشنوایان که در سرتاسر مناطق مهم پراکنده بودند، در دهه 1870 پدیدار گشتند. شهرهایی همانند تورنتو ، هالیفاکس و مونترال , شاهد رشد کلیساها، انجمنها، روزنامه‌ها و باشگاههایی اجتماعی بودند که برای برآوردن نیازهای خاص ناشنوایان و همچنین ایجاد و حفظ سبک خاصی از زندگی برای گروههای شهری و در حال ظهور ناشنوایان، به وجود می‌آوردند. جوامع ناشنوایان اعضای خود را با سایر ناشنوایان دارای تجربه مشابه آشنا می‌کردند؛ از آنان حمایت مادی و معنوی می‌کردند و با نواحی روستایی نیز در ارتباط بودند.
به سرعت جوامع مذهبی و اجتماعی سازمان‌یافته‌ای پدیدار شد. در 1878 مردی ناشنوا, انجمن مسیحیان کر‌و‌لال تونتو را در این شهر بنیان نهاد و این اقدام به سرعت در سایر ایالتها نیز تحقق یافت. این گروه افزون بر اینکه کتاب مقدس را آموزش می‌داد، گروههایی ادبی شکل داده بود و هیئتهای کمک متقابل را به مناطق دورافتاده اعزام می‌کرد. همچنین در برخی مقاطع زمانی, انجمنهای ایالتی کر‌و‌لالان شکل گرفتند که به انجام فعالیتهای اجتماعی، تفریحی و سیاسی می‌پرداختند.
با رسیدن راه‌آهن به غرب کانادا، مربیان ناشنوایان به سرعت آنجا رفتند و جوامع ناشنوایان شکل گرفت. در 1884 مدرسه ناشنوایان مانیتوبا آغاز به کار کرد و با اجباری و رایگان شدن آموزش در 1890 این مدرسه در ارائه خدمات برتر از سایران فعالیت داشت. تعهدات ابتدایی مانیتوبا هنوز مبهم و نامشخص است، اما چه بسا با جامعه ناشنوایان منحصر به فردی که در 1884 در ولسلی، مانیتوبا شکل گرفت، در ارتباط باشد.
ناشنوایان امریکایی پیش از این و در دهه 1850 احتمال خریدن قطعاتی از زمین و ساکن شدن در مناطق جداگانه را مورد بررسی قرار داده بودند، اما این پروژه ولسلی بود که این ایده را تحقق بخشید. یک زن ناشنوا و مبلغ مسیحیت، به تشویق دولت کانادا و راه‌آهن پاسیفیک کانادا، ایده انتقال مهاجرنشینان ناشنوا به مانیتوبا را مطرح کرد. دست کم چهل مهاجر ناشنوای انگلیسی در منطقه ولسلی ساکن شدند تا برای خریداری زمین در این ناحیه کشاورزی را بیاموزند.
بعضی مراکز فرهنگی به اعزام کر‌و‌لالها, به شدت اعتراض کردند؛ با این همه دیگران آنها را تحسین می‌کردند و آن را از یافته‌های مطلوب برای کشور به شمار می‌آوردند. ظاهراً این جامعه چهار سال در رشد و شکوفایی بود, اما سرنوشت نهایی آن نامشخص است.
در دهه‌های آغازین قرن بیستم، انجمنهای ناشنوایان در شرق کانادا فعالانه در دولت فدرال و هیئتهای قانونگذاری ایالتی به اعمال نفوذ می‌پرداخت. بسیاری از اهداف مورد حمایت آنان هنوز هم اهمیت چشمگیری دارد؛ از جمله: آموزش پس از مقطع متوسطه, برابری در رویه‌های استخدامی و حق ناشنوایان مبنی بر ابراز عقیده در برنامه‌ها و خط‌مشیهای اتخاذ شده در مدارسی که برای برآوردن نیازهای خاص آنان تأسیس شده بودند.
وضع کنونی: امروزه درصد بالایی از ناشنوایان کانادا در جوامع ناشنوایان این کشور عضویت کامل و یا جزئی دارند. جامعه ناشنوایان که نمایانگر ماهیت چندفرهنگی جامعه کانادا است، طیف گسترده‌ای از طبقات اجتماعی، روابط مذهبی و گروهی قومی و نژادی را دربر می‌گیرد. این تفاوتها به تقسیم‌بندیهایی می‌انجامد که بر مبنای عواملی چون: نوع و توانایی اشاره کردن، طبقه اجتماعی، قومیت و تفاوتهای موجود میان ناشنوایان و کم‌شنوایان قرار دارد. با آنکه زبان اشاره امریکایی به طور قطع روش ارتباطی مطلوب جامعه ناشنوایان کانادایی انگلیسی‌زبان است، جامعه ناشنوایان فرانسوی‌زبان که کوچک و نسبتاً منزوی هستند، زبان اشاره فرانسوی ـ کانادایی را به کار می‌برند.
ناشنوایان کانادا ترجیح می‌دهند با سایر ناشنوایان معاشرت کنند و زبان اشاره امریکایی را زبان مادری خود می‌دانند. ناشنوایان کانادایی انگلیسی‌زبان می‌گویند که آنان همواره و در ارتباط با دوستان ناشنوای خود زبان اشاره امریکایی را به کار می‌برند و بیشتر آنان از زبان اشاره امریکایی در خانه استفاده می‌کنند. اشاره‌های انگلیسی (مورد استفاده در مدارس) آن چنان عمومیت ندارند؛ اگرچه به نظر می‌رسد ناشنوایان زیر سی سال بیشتر از آنها استقبال می‌کنند. روش ارتباطی عمده در محل کار و یا با همسایگان، گفتار، نوشتن و لب‌خوانی است. روش ارتباطی عمده با شنوایان نوشتن است و یک‌سوم ناشنوایان می‌گویند که برای دادن و یا دریافت پیام عمدتاً به نوشتن متکی هستند.
بیشتر ناشنوایان با استفاده از خدمات تفسیر زبان اشاره برای برقراری ارتباط مخالفتی ندارند. میزان این تمایل بسته به شرایط و موقعیت متغیر است و بسته به میزان پیچیدگی فعالیت, مستلزم افزایش است. رابطان زبان اشاره در موضوعات حقوقی و پزشکی، در زمینه فعالیتهای تجاری و مذهبی و در اقدامات آموزشی همچون مدارس شبانه و ادامه تحصیل, مفید و سودمند هستند. در صورت نیاز به رابط، افراد حرفه‌ای در اولویت قرار دارند؛ اعضای خانواده پذیرفته می‌شوند، اما دوستان پذیرفته نمی‌شوند.
در سرتاسر دومینیون، تفاوتهای محلی در اشاره‌ها به روشنی آشکار است. امروزه برخی کاناداییها با افتخار, ابداع زبان اشاره کانادایی را اعلام می‌کنند. شورای هماهنگی امور ناشنوایان کانادا در حال تدوین لغتنامه‌ای دو زبانه است که کلمات اصلی زبان اشاره مورد استفاده در کانادا را در خود جای داده است. این نخستین تلاش برای انجام مطالعه‌ای دقیق و تدوین زبان اشاره مورد استفاده در کانادای فرانسوی‌زبان است و روشنگر ویژگیهای فرهنگی و متمایز جامعه ناشنوایان فرانسوی‌زبان است.
با توجه به اینکه ناشنوایان کانادا زبان اشاره خاصی را ترجیح می‌دهند، جای تعجب نیست که بسیاری از آنها با سیستمهای اشاره انگلیسی مورد استفاده در مدارس مخالف‌اند که در چارچوب ارتباط کامل در برنامه این مدارس گنجانده شده‌اند. مشارکت و دیدگاه جامعه ناشنوایان در تعیین شیوه وارد ساختن اشاره‌ها به چارچوب سیستم آموزشی، عوامل آن چنان مهمی به شمار نمی‌آیند. در حالی ‌که مربیان در بررسی زبان اشاره امریکایی برای پی بردن به این نکته که آیا ابزار آموزشی کارآمدی هست یا خیر، چندان عجله‌ای ندارند, بیشتر بزرگسالان ناشنوا معتقدند که در تدریس در مدرسه باید جایگاه برتری به این زبان اختصاص داد. آنان از رویکردی دوزبانه نسبت به فراگیری زبان طرفداری می‌کنند و زبان اشاره امریکایی را نخستین زبانی می‌دانند که باید آموخته شود, اما اشاره‌های انگلیسی را نیز در سیستم ارتباطی کودک حایز اهمیت می‌دانند.
نوآوریهای تکنولوژیکی افقهای جدیدی را در زمینه برقراری ارتباط جامعه پراکنده ناشنوایان گشوده است. دست کم هشتاد درصد از بزرگسالان ناشنوا, یا خود دستگاه تایپ از راه دور دارند و یا بدان دسترس دارند تا بدین ترتیب روابط فردی و تجاری با دیگران برقرار سازند. با این همه، به دلیل قیمتهای سرسام‌آور، به ندرت با راه بسیار دور تماس می‌گیرند. در مناطق شهری، مراکز بازپخش پیام در دسترس ناشنوایان قرار دارد. البته وسایل کمکشنوایی خیلی مورد استفاده قرار نمی‌گیرد و حداکثر بیست درصد از ناشنوایان از آن استفاده تمام‌‌وقت و یا نیمه‌وقت می‌کنند.
برنامه‌های تلویزیونی دارای شرح و زیرنویس, باعث تغییرات عمده‌ای در ساختار فعالیتهای تفریحی شده است. در 1981 کابینه فدرال, بودجه سازمان توسعه شرح و زیرنویس کانادا را تصویب کرد و این سازمان در 1982 شروع به فعالیت نمود و نخست برنامه‌های تلویزیونی فرانسوی‌زبان را با زیرنویس و شرح پخش کرد؛ زیرا مردم فرانسوی‌زبان در سرتاسر جهان به برنامه‌های دارای زیرنویس دسترس نداشتند. امروزه انواع گوناگونی از برنامه‌ها و آگهیهای بازرگانی به دو زبان رسمی کانادا با زیرنویس و شرح پخش می‌شوند.
موقعیت اجتماعی ـ اقتصادی: ناشنوایان کانادا از هر دو لحاظ دسترس به کار و ماهیت کار، وضعیت شغلی نسبتاً نامطلوبی دارند. پایین‌ترین نرخ و میزان اشتغال در کانادای ساحل اقیانوس اطلس است. بسیاری از ناشنوایان نمی‌دانند چگونه می‌توانند شغلی بیابند و یا نوع شغل مورد علاقه خود را تعیین کنند و مهارتهای اندک بسیاری از این ناشنوایان، تصورات غلط، افسانه‌های بدون پایه و اساس و سوء تعبیرات بسیاری از کارفرمایان، همه و همه این مشکلات را تشدید می‌کند و حتی چنانچه ناشنوایان به کاری هم مشغول باشند، در واقع نیمه‌بیکار هستند؛ آنان نمی‌توانند مشاغلی متناسب با مهارتها و قابلیتهای خود بیابند. فرصت پیشرفت و ترقی نیز برای آنان چندان فراهم نیست و بزرگسالان ناشنوا به ارتقای شغلی بدبین‌اند.
با آنکه امروزه بیشتر از گذشته, ناشنوایان از مشاغلی برخوردارند که متناسب با معلولیت آنان است، بیشتر آنان به کارهای دستی و تولیدی می‌پردازند. آنان در مشاغل مستلزم مهارت اندک فعالیت دارند و نبود تنوع شغلی در میان آنان مشهود است. بسیاری از آنان در حرفه‌هایی مشغول به کارند که در مدرسه آموخته‌اند و یا مشاغل مرتبط با این حرفه‌ها را برگزیده‌اند. ناشنوایان کانادایی در مشاغل تخصصی، فنی، اداری، فروش و خدمات جایگاهی ندارند و در میان مدیران، مقامات و مالکان, بسیار اندک جلوه نموده‌اند.
شمار اندکی از ناشنوایان دارای درجات و مشاغل تخصصی‌اند. بیشتر متخصصان آموزگارانی هستند که در امریکا مدرک گرفته‌اند. آنان در مدارس محلی مخصوص دانش‌آموزان ناشنوا کار می‌کنند، اما در برنامه‌های کلی و جدید هیئتهای مدارس نقشی برعهده ندارند. شمار آموزگاران ناشنوا در ایالتهای مختلف، فوق‌العاده متغییر و متفاوت است. برای نمونه، در 1982، آلبرتا , نوزده آموزگار دارای اختلال شنوایی داشت؛ اما اونتاریو ، پرجمعیت‌ترین ایالت, با داشتن هفت برابر کودک ناشنوا، تنها سه آموزگار ناشنوا داشت. در مدارس نیز کارمندان ناشنوا مشارکت اندکی در تصمیم‌گیریها دارند. هیچ یک از مدیران ناشنوا نیستند و همه سمتهای مدیریتی, مرتبط با آموزش کودکان ناشنوا به دست شنوایان اشغال شده است.
حضور اندک ناشنوایان در مشاغل تخصصی و مدیریتی، با دسترس آنان به تحصیلات عالی و آمادگی برای آن، ارتباط مستقیم دارد. کمتر از پنج درصد از دانش‌آموزان ناشنوای کانادا به مقاطع پس از متوسطه و دانشگاه وارد می‌شوند. دسترس به آموزش عالی غیردانشگاهی بسیار اندک و محدود است. معلولیت این افراد, آنان را از بهره‌مندی از امکانات و مطالب موجود در برنامه‌های عمومی باز می‌دارد و خدمات تفسیر به زبان اشاره به طور پراکنده ارائه شده و دسترس بدانها بسیار دشوار است.
از دیرباز کانادا برای تأسیس مراکز دانشگاهی پس از مقطع کارشناسی و فراهم آوردن تحصیلات عالی برای ناشنوایان خود به امریکا وابسته بوده است. در 1983 و برای محافظت از دانشجویان در مقابل شیوع ناگهانی سرخجه ، نخستین برنامه مقدماتی پس از دوره متوسطه که مخصوص دانشجویان ناشنوا بود, در لندن، اونتاریو آغاز به کار کرد. دانشگاه گالودت بیشترین مساعدت را به این برنامه جدید ارائه داد و برنامه‌ها، اهداف و مطالب درسی را برای آنان فراهم آورد. با به پایان رساندن موفقیت‌آمیز این برنامه مقدماتی، دانشجویان می‌توانستند برای ورود به نخستین سال تحصیلی دانشگاه گالودت تقاضا کنند. دانشکده‌های جامعه ناشنوایان بیش از پیش به علایق فنی و شغلی ناشنوایان می‌پرداختند و افزون بر آن، شماری معلم خصوصی، یادداشت‌بردار و مشاوره را نیز در اختیار ناشنوایان قرار می‌داد.
یکی از بارزترین پی‌آمدهای ناشنوایی در درآمد شخصی ناشنوایان جلوه می‌کند. متوسط درآمد جمعیت ناشنوای کانادا تقریباً نصف درآمد کم‌شنوایان و فوق‌العاده کمتر از درآمد خانواده‌های شنواست. با این همه، گزارش شده است بیش از شصت درصد ناشنوایان اتومبیل شخصی دارند. در این زمینه بیمه مسئله‌ساز نیست، اما بسیاری از ناشنوایان در اخذ گواهینامه رانندگی با مشکل روبه‌رو می‌شوند. استفاده از کارتهای اعتباری در میان ناشنوایان رواج چندانی ندارد، اما مشخص نیست که آیا این مسئله به دلیل در دسترس نبودن اعتبار است و یا تمایلات فردی.
تنها ده درصد از ناشنوایان خانه‌ای متعلق به خود دارند؛ بیشتر آنان در خانه‌های اجاره‌ای و یا با والدین خود زندگی می‌کنند. سن ازدواج در میان ناشنوایان بالاست، که احتمالاً دلیل آن وضعیت اقتصادی، موقعیت شغلی و یا نیافتن همسر مناسب است.
آمار برخی مناطق حاکی از این است که 36 درصد از جمعیت ناشنوایان ازدواج کرده‌اند و از این تعداد 64 درصد همسرانی ناشنوا برگزیده‌اند.
ناشنوایان کانادا در مقام تولیدکننده و مصرف‌کننده، هر دو با مشکلات مواجه‌اند. آنان دریافته‌اند موانع موجود در برقراری ارتباط با مردم, دسترس آنان را به فروشگاهها و سایر امکانات محدود کرده است و درباره افزایش ناعادلانه قیمتها و رویه‌های غیراخلاقی در کسب کار ابراز بدگمانی می‌کنند.
دولت کانادا، ناشنوایی را نوعی معلولیت نمی‌داند. کاهش مالیات مشمول نابینایان، فلجها و در بستر افتادگان می‌گردد، اما ناشنوایان از آن بی‌بهره‌اند. خریداری و نگهداری از دستگاههای تایپ از راه دور، وسایل کمک‌شنوایی، باتری برای این وسایل، پرداخت صورت‌حسابهای پزشکی و ارزیابی تشخیصی و مدارس ویژه, هزینه‌هایی را به ناشنوایان تحمیل می‌کند که باری مضاعف بر زندگی روزمره آنان است. گروههای حامی ناشنوایان فعالانه به این موضوعات می‌پردازند. در گذشته برخی ناشنوایان با معافیت ویژه از مالیات مخالف بودند، اما به ناشنوایان کانادا توصیه شده است در صورت تمایل می‌توانند از تخفیف مطرح شده صرف‌نظر کنند.
خدمات اجتماعی و قانونی: قوانین کانادا برای ناشنوایان عمدتاً در یک قالب خلاصه می‌شوند: آموزش کودکان ناشنوا. امروزه هر یک از ده ایالت و دو قلمرو تحت قیومیت این کشور, برای دانش‌آموزان ناشنوا، ترتیباتی قانونی را مقرر کرده‌اند. قانون اجباری بودن آموزش کودکان استثنایی, صرفاً در اونتاریو و مانیتوبا اجرا می‌گردد.
دادگاهها در رسیدگی به پرونده‌های جنایی از رابطان زبان اشاره بهره می‌جویند. در دادرسیهای مدنی بنا به تشخیص قاضی, از کار رابطان استفاده می‌گردد. قاضی مسئولیت دارد تعیین کند آیا رابط دارای مهارت و صلاحیت لازم برای این کار هست یا خیر. در مواردی که حضور وی ضرورت کاربردی دارد, اما نمی‌توان رابطی را یافت که هم به خوبی ارتباط برقرار کند و هم بی‌طرف باشد، ظاهراًً قانون اولویت را به برقراری ارتباط ممکن و کارآمد می‌دهد.
منشور حقوق کانادا , که در آوریل 1985 لازم‌الاجرا گردید, مقرر می‌دارد ناشنوا محق است که در هر دادخواهی از یاری رابط بهره جوید (بخش 14). به سختی می‌توان تعبیر دادگاهها از این منشور جدید را حدس زد. پرسشها عمدتاً حول محور حضور رابط در زمان بازداشت، هنگام بررسی در حضور افسر مسئول و در زمان اجرای آزادی موقت مطرح می‌شود.
در سایر موقعیتها، خدمات ارائه رابط در شهرها موجود است؛ اگرچه به نظر می‌رسد بیشتر ناشنوایان از آنها بی‌خبرند. افزون بر این، ناشنوایان به ندرت از این قبیل خدمات تخصصی و اجتماعی, استفاده می‌کنند.
تلویزیونهای زیرنویس‌دار در 1982، با گسترش مرکز توسعه شرح‌نویسی کانادا، که برنامه‌های بسیاری را به زبان انگلیسی و فرانسه شرح‌نویسی می‌کند، در اختیار عموم قرار داد. از آنجا که سیستم شرح‌نویسی برای فرانسوی‌زبانان در دسترس نبود، این موسسه تا مدتی، شرح‌نویسی برنامه‌های تلویزیونی زبان فرانسه را نیز برعهده داشت.
سازمانها: در دهه‌های آغازین قرن بیستم، گروهها و سازمانهای ناشنوایان حامی بهبود وضعیت اجتماعی و آموزشی خود، نسبتاً شاخص بودند و اندکی نیز اعمال نفوذ می‌کردند. اخیراً سازمانهای ناشنوایان, دوباره به شکل نهادهایی منسجم شکل گرفته‌اند تا جایگاه اجتماعی و آموزشی ناشنوایان کانادا را ارتقا بخشند. با آنکه حرکتی رو به متمرکز شدن در حال جریان است، اما امروزه ناشنوایان عمدتاً در سطوح محلی، ایالتی و ملی سازماندهی می‌شوند و در جوامع بین‌المللی نیز نمایندگانی دارند.
شورای هماهنگی امور ناشنوایان کانادا و انجمن ناشنوایان کانادا دو سازمان مهم ملی هستند که برای اجرای احکام و اوامر خود، نهادهایی ایالتی نیز دارند. در 1970 فردی ناشنوا, انجمن ملی‌ـ فرهنگی ناشنوایان کانادا را بنیان نهاد تا بدین ترتیب زندگی فرهنگی ناشنوایان را غنا بخشیده و با نشریات و سایر فعالیتها، عموم مردم را با ناشنوایی و فرهنگ ناشنوایان آشنا سازد. برای نمونه, انجمن ملی‌ـ فرهنگی ناشنوایان کانادا میزبان جشنواره هنری دو سالانه ناشنوایان است که شرکت‌کنندگان و حضار بسیاری را از سرتاسر کانادا و امریکا به سوی خود جلب می‌کند و فدراسیون ورزش ناشنوایان که در 1963 به دست فردی ناشنوا تأسیس شد، ناشنوایان را به حضور در رویدادهای ورزشی تشویق می‌کند.
گروههای بسیاری نیز در سطح محلی فعالیت می‌کنند. این گروههای ناشنوا چهار شرکت تلویزیونی تأسیس کرده و آنها را اداره می‌کنند. این شبکه‌ها برنامه‌هایی هفتگی را پخش می‌کنند و خبرنامه و نشریات متعلق به خود را نیز منتشر می‌سازند. افزون بر این, آنان برنامه‌هایی اجتماعی و تفریحی را تدارک می‌بینند که شامل تیمهای ورزشی، شبهای بازی بینگو، رقص و گروههای نمایشی است.
هیئت ناشنوایان اونتاریو سازمانی ویژه ناشنوایان است که اخیراً امکاناتی منحصر به ‌فرد در امریکای شمالی ایجاد کرده است. مرکز ناشنوایان باب رانبال نیز کاملاً به دست ناشنوایان اداره می‌گردد و مکانی است که آنان در آن زندگی و کار می‌کنند, مهارتهای حرفه‌ای را می‌آموزند، عبادت می‌کنند، با یکدیگر بازی و معاشرت می‌کنند و از خدمات پرستاری، آموزش و مشاوره نیز بهره‌مند می‌شوند. برای تأمین بودجه این طرح منحصر به فرد، ناشنوایان نودهزار دلار تهیه کردند. همچنین این هیئت یک پرورشگاه، هفت خانه گروهی و چهارده کلیسا را اداره می‌کند و در حال طرح‌ریزی خانه تحصیل‌کردگان برای جوانان دارای چندین معلولیت است.
نگرش مردم: به یقین, عموم مردم کانادا از مفهوم نقص‌شنوایی آگاهی دارند، اما از مفاهیم ضمنی ناشنوایی و حتی وجود جامعه ناشنوایان بی‌اطلاع‌اند. برای نمونه در 1976 که جزوه سرشماری آموزشی در کانادا به کر‌و‌لالان اشاره کرد، بسیاری از ناشنوایان شگفت‌زده و مبهوت شدند. با این حال سیاست پدرمآبی, به ویژه در زمینه آموزش, هنوز هم حکمفرماست؛ ناشنوایان در تدوین خط‌مشی‌ها و برنامه‌های انجام شده در مدارس در جهت برآوردن نیازهایشان مشارکت اندکی دارند. با این همه، عمدتاً با همت خود ناشنوایان و هر چند با گامهایی کند و مردد, سعی در آن است که به تصورات و نگرشهای منفی مردم درباره ناشنوایان اعتراض و پایان داده شود.
مآخذ:
GEDPD, Vol. 1, P. 164-172; EDHD, P. 41.
آلن سوسمن ؛ مارگارت ای. وینزر
ترجمه محبوبه مرشدیان؛ راضیه افتخاری  
تاریخ ثبت در بانک 10 دی 1399