کد jr-44367  
عنوان اول کالکینز، ارنست المو  
عنوان دوم نویسنده و روزنامه‌نگار ناشنوای امریکایی  
مترجم حجت‌الله نیکویی  
عنوان مجموعه دانشنامه ناشنوایان (دانا) ـ جلد سوم  
نوع کاغذی  
ناشر موسسه فرهنگی هنری فرجام جام جم  
سال چاپ 1388شمسی  
شماره صفحه (از) 983  
شماره صفحه (تا) 984  
زبان فارسی  
متن کالکینز، ارنست المو ، نویسنده و روزنامه‌نگار ناشنوای امریکایی.
در 25 مارس 1868 در جِنِسو در ایالت الینویر به دنیا آمد و در شش سالگی, به علت ابتلای ناگهانی به سرخک, ناشنوا شد. خانواده او, به شهر فرهنگی و آرام گالسبرگ نقل مکان کرد و پدرش در آنجا دادستان شهر شد. متأسفانه, عمده شهرت و اعتبار پدرش در سالنهای بیلیارد و بنگاههای شرط‌بندی, از دست رفت و تن‌پروریهایش، رفاه و خوشی خانواده را بارها به خطر انداخت. کالکینز در یک مدرسه دولتی در گالسبرگ رشد کرد. او در 1891 از دانشگاه ناکس دانش‌آموخته شد. آن گونه که خود می‌گوید در آن زمان, از قدرت شنوایی, در اندازه‌ای که بتواند در گفت‌وگوها شرکت کند، برخوردار بوده است. او عمدتاً به خودش متکی بود. سی سال بعد، او درجه دکتری افتخاری از دانشگاه ناکس را گرفت.
کالکینز خود را آماده کار در چاپخانه و فعالیت در عرصه روزنامه‌نگاری کرد. زمانی که در روزنامه دانشجویی دانشگاه ناکس مشغول بود، داستانی درباره یک مجله منتشر کرد و در نتیجه حق اشتراک تبلیغاتی رایگان را به عنوان پاداش دریافت کرد. این تجربه, او را جذبِ کار تبلیغات کرد. چندی بعد، اطلاعیه یک مسابقه آگهینویسی را خواند و در آن شرکت کرد. او در این مسابقه, جایزه اول را برد و پس از آن در 23 سالگی, کاری با حقوق پانزده دلار در هفته در نیویورک به او پیشنهاد شد. او در یک نشریه تجاری با عنوان سوسیس قصابها سردبیر بود. او با آنکه در نیویورک دوستانی پیدا کرده بود و از دوستی با آنها لذت می‌برد، برای یک ناشر بی‌وجدان و بی‌عاطفه کار می‌کرد. وقتی دریافت که این مرد، برای جایگزین کردن یک نیروی جدید به جای کالکینز، آگهی داده است, او را ترک کرد.
کالکینز برای مدتی به گالسبرگ بازگشت و به عنوان نویسنده برای شب‌نامه گالسبرگ کار کرد. در 1894 برای اولین بار در یک فروشگاه بزرگ در شهر پیوریا در ایالت الینویر, مدیریت تبلیغات را بر عهده گرفت. او نمونه‌هایی از کارهای تبلیغاتی‌اش را, به چارلز اوستین بیتز , که یک نمایندگی تبلیغات را در نیویورک اداره می‌کرد، ارائه کرد و بیتز او را استخدام کرد. در 1902 کالکینز پس از طی یک دوره کار نویسندگی و تحصیلات بیشتر در آموزشگاه طراحی پرات , که در آن کار گروهی با هنرمندان دیگر را آموخت, با کمک رالف هولدن، آژانس تبلیغاتی کالکینز و هولدن را تأسیس کرد. پس از مدتی، فلچر و ریچارد نیز به آنها پیوستند. از آژانس کالکینز و هولدن, همواره با عنوان اولین آژانس تبلیغاتی نوین یاد می‌شود؛ در حالی که آژانسهای تبلیغاتی اولیه، صرفاً به عنوان واسطه عمل می‌کردند. کالکینز و هولدن, با کار گروهی و خلق جلوه‌های تبلیغاتِ درون‌مایه‌ای, مفهوم رقابت تبلیغاتی را توسعه دادند. آنها بخش حروفچینی را نیز تأسیس کردند؛ در حالی که نمایندگیهای دیگر, مطالب خود را برای حروفچینی و مرتب کردن, به روزنامه‌ها می‌فرستادند. این آژانس, همچنین طرحهای جدیدی در بسته‌بندی و صفحه‌آرایی, ارائه داد.
در 1905 کالکینز، کتاب تبلیغ مدرن را با کمک هولدن منتشر کرد. این کتاب, اولین متن واقعی و علمی در موضوع تبلیغات و فرایندهای وابسته به آن بود.
در 1908 او گرداننده اصلی یک نمایشگاه هنر تبلیغات در باشگاه هنرهای ملی در نیویورک بود. این کار, مفهومی کاملاً جدید داشت: تبلیغات به عنوان یک کار هنری. کالکینز به دلیل خدمات شایانِ توجه به صنعت تبلیغات، اولین مدال طلای ادوارد باک را در 1925 دریافت کرد.
در 1926، هولدن, شریک کالکینز, از دنیا رفت. پس از آن, شرکت کالکینز، در گروه شرکتهای دولتی متحد، ادغام شد. پنج سال پس از مرگ هولدن، کالکینز از شغل تبلیغات, کناره گرفت. او بعدها گفت که این تصمیم, به علت پیدایش رادیو و مقبولیت همگانی آن گرفته شد. کالکینز احساس کرد به دلیل ناشنوا بودن، شم زبانی‌ای را که در تبلیغات رادیویی موثر است، ندارد. کالکینز که اکنون کتابهای نایاب را جمع‌آوری می‌کرد، به طیف وسیعی از علایق شخصی, از جمله هنر، مجسمه‌سازی، علوم طبیعی و ساختن ماکت قایق پرداخت. او خود کتابهای متعددی از جمله: کار تبلیغات، مرد تبلیغات، چاپ برای تجارت، حرفه تمدن‌ساز را نوشت. در کتاب زندگینامه خودنوشتش به نام بلندتر لطفاً, که در 1924 منتشر شد و پس از آن, در 1946 در کتاب رویدادهای سالانه یک طراح ناشنوای آگهیهای تجاری با نقل تجربیات و داستانهایی از زندگی خودش، دردسرهای ناشنوا بودن را به تصویر کشید و نتیجه گرفت که همواره موهبتها بر مصیبتها غلبه می‌کند. در کتاب آنها چمن‌زار را نابود کردند (1937)، به فعالیت چهل ساله خود در زمینه نوشتن درباره مسائل شهری می سی سی پی با تأکید بر شهر کالسبرگ و دانشگاه ناکس پرداخت. همزمان با نوشتن این کتاب، یک ماکت چوبی از شکل اولیه شهر ساخت. در یکی از کتابهایش با عنوان مراقبت و تغذیه اسبهای چوبی, کار با چوب را, یکی از سرگرمیهای بسیارش، مانند باغبانی، زنبور‌داری و... معرفی می‌کند.
او اغلب به این نکته اشاره می‌کرد که ناشنوایی, او را به بسیاری از حوزه‌های مورد علاقه‌اش کشانده است. کالکینز, مقالات پرشماری نیز در نشریات منتشر کرد. در ژوییه 1939 در مقاله «ناشنوا، اما نه لال» که یکی از پنجاه و چند مقاله‌ای بود که در ماهنامه آتلانتیک منتشر شد، گزارش طنزآمیزی درباره ناشنوایی و دردسرهای معاشرت با شنوایان و کم‌شنوایان نوشت. او درباره غذا، مسافرت به اروپا و نکات ظریف نیز، مقالاتی منتشر کرد. کالکینز در ستونهای ادبی نیویورک تایمز، مطالب گونا‌گونی, از جمله درباره چراغهای راهنمایی، سرمایه‌گذاری عاقلانه و حوزه‌های متعدد دیگر نوشت. او در نشریه ولتا ریویو, که ویژه مربیان و اولیای ناشنوایان بود، زندگینامه‌نویسی می‌کرد و در ستون «زندگی ناشنوایان», زندگی برخی از ناشنوایان مشهور را, از جمله ادوارد سند فورد مارتین , نویسنده هفته‌نامه هارپر، هریت مارتیسو و نویسنده انگلیسی پرآوازه, سرجاشوا رینولدز و ... را که بسیاری از آنها سختشنوا بودند و یا رفته رفته ناشنوا شدند و در سازگار شدن با زندگی دچار دردسرهایی بودند, بازگو می‌کرد. کالکینز, برای گروههای اجتماعی و مدنی، سخنرانیهای متعددی درباره ناشنوایی و ناشنوایان ایراد کرد. عنوان یکی از سخنرانیهایش در 1921 که سبک شوخ‌طبعانه‌اش را به نمایش می‌گذاشت, «تکنیک ناشنوا بودن» بود. او تا زمان مرگش در 96 سالگی هنوز راست می‌نشست و با ماشین تحریر شخصی‌اش, نامه‌ها و یادداشتهای طنزآمیز می‌نوشت.
مأخذ:
DPAS, P. 61-63.
ترجمه حجت‌الله نیکویی  
تاریخ ثبت در بانک 10 دی 1399