کد jr-44365  
عنوان اول کاگزول، آلیس  
عنوان دوم خانم ناشنوا و از دانش‌آموختگان دانشگاه گالودت در امریکا  
نویسنده ملاین یاگر ویلیامز  
مترجم راضیه افتخاری  
عنوان مجموعه دانشنامه ناشنوایان (دانا) ـ جلد سوم  
نوع کاغذی  
ناشر موسسه فرهنگی هنری فرجام جام جم  
سال چاپ 1388شمسی  
شماره صفحه (از) 980  
شماره صفحه (تا) 982  
زبان فارسی  
متن کاگزول، آلیس ، خانم ناشنوا و از دانش‌آموختگان دانشگاه گالودت در امریکا.
در 31 آگوست 1805 در هارتفوردِ ایالت کانتیکت چشم به جهان گشود. وی سومین دختر دکتر میسون فیچ کاگزول و همسرش، مری (لدیارد) کاگزول است. دکتر کاگزول, یکی از پزشکان و جراحان برجسته امریکا به شمار می‌رود و در زمینه جراحی، دست به کارهای بزرگی زده است که از آن جمله می‌توان به ابداع عمل جراحی آب مروارید و عمل سرخرگ سباتی اشاره کرد. وی به عنوان اولین استاد جراحی دانشگاه ییل برگزیده شد. اگرچه او مایل به این کار نبود, نقش مهمی در تاسیس جامعه پزشکی ایالت کانتیکت ایفا کرد.
آلیس در دو سالگی به بیماری مننژیت مغزی‌ـ نخاعی یا تب جوش‌آور مبتلا شد و شنوایی خود را از دست داد. آلیس, که تکلم را به طور کامل فرا نگرفته بود, در اثر این بیماری آموخته‌های ‌اندک خود تا چهار سالگی را نیز به فراموشی سپرد. طبق نامه‌ای که بعدها یکی از خواهران آلیس به مادرش نوشته است, آلیس شنوایی اندکی داشت؛ به گونه‌ای که تنها قادر به شنیدن صدای زنگ در بوده است. آلیس دختری باهوش و مشتاق فراگیری بود. اما به رغم تلاشهای بی‌شائبه والدین و دو خواهر بزرگ‌ترش, به علت ناشنوایی از هم‌سن و سالان خود عقب ماند. پدر آلیس, که از ناشنوایی دخترش بسیار متأثر بود, شیفته آموزش ناشنوایان در امریکا شد. وی مایل بود که دخترش از آموزش مناسب و پیشرفت اجتماعی برخوردار شود, اما در آن زمان هیچ مدرسه‌ای برای ناشنوایان و یا سایر معلولان امریکا وجود نداشت. او می‌خواست آلیس را به یکی از مدارس ناشنوایان در اروپا اعزام کند و نخست تلاش کرد علاقه مردم کانتیکت به آموزش ناشنوایان را برانگیزد.
آلیس در 1812 توماس هاپکینز گالودت را ملاقات کرد. این دو در همسایگی یکدیگر زندگی می‌کردند و آلیس با استفاده از روش مخصوص خود, که شامل حرکات و اشارتی ساده بود, با کودکان گالودت بازی می‌کرد و با آنان ارتباط برقرار می‌کرد. این گالودت بود که برای نخستین بار علاقه به فراگیری را در آلیس به وجود آورد. او با استفاده از کلاه خود، به آلیس آموخت که چگونه کلمه HAT را حک کند. آلیس به سرعت با این روش, ارتباط برقرار کرد و با اشاره به گالودت، هجی کردن نام سایر اشیا را خواستار شد. به این ‌ترتیب, ارتباط واقعی میان آلیس و سایران آغاز شد. گالودت و معلم دیگری به نام لیدیا هانتلی سیگورنی بعدها کلمات بیشتری را به آلیس آموختند. آشنایی گالودت و آلیس، باعث شد که گالودت, حرفه زندگی خویش را که همانا آموزش ناشنوایان بود, برگزیند. سیگورنی, که می‌توان تا اندازه‌ای وی را یک شاعر نیز نامید, اولین معلم واقعی آلیس به شمار می‌رود.
از قراین چنین به نظر می‌رسد در 1817، آلیس به اتفاق دو خواهرش در مدرسه سیگورنی به تحصیل مشغول بوده و هنوز با گالودت آشنا نشده بود. از آنجا که آلیس مشتاق فراگیری بود, در اوقات فراغت از خانم سیگورنی می‌خواست کلمات جدیدی به وی بیاموزد. افزون بر این، دوستان آلیس نیز هجی کردن با انگشتان دست و زبان اشاره را آموختند و می‌توانستند با آلیس ارتباط برقرار کنند. معلمان مدرسه, دستنوشته‌هایی را آماده کرده بودند تا به آلیس کمک کنند لغات و دستور زبان بیشتری بیاموزد.
در خلال سالهای 1812 تا 1815 پدر آلیس و یک وکیل اهل هبرون بنام گیلبرت , که دارای پنج کودک ناشنوا بود, به تحقیقات درباره تعداد ناشنوایان ایالت کانتیکت پرداختند. طبق آمار آنان, 84 ناشنوا در کانتیکت وجود داشت و این آمار بیشتر از آنچه که تصور می‌شد برآورد شده بود. اولین تلاش آنان برای جمع‌آوری کمکهای مالی از سوی دولت برای تاسیس مدرسه ناشنوایان کانتیکت, با شکست روبه‌رو شد. در سیزدهم آوریل 1815 گروهی از شهروندان مشتاق ‌هارتفورد, که از علاقه کاگزول به دختر ناشنوایش تحت تاثیر قرار گرفته بودند, در خانه وی گردهم آمدند تا درباره راههای تأسیس مدرسه ناشنوایان در امریکا گفت‌وگو کنند. آنان موافقت کردند گالودت را, که به تازگی از مدرسه الاهیات دانش‌آموخته شده بود, برای مطالعه و بررسی روشهای آموزش ناشنوایان به اروپا اعزام نمایند. هزینه سفر وی را اهالی هارتفورد فراهم آوردند. گالودت از اروپا نامه‌ای به آلیس نوشت و در آن با تکیه بر تشویق مذهبی, به او نصیحت کرد تا به حرکات لبهای دیگران توجه کرده, آنها را تقلید کند. در 1816 گالودت، همراه لورنت کلارک فرانسوی, به امریکا بازگشت. کلارک, اولین معلم ناشنوایی بود که بعدها به آموزش کودکان ناشنوای امریکایی مشغول شد.
هنگامی که گالودت در اروپا به سر می‌برد، دوستانش در امریکا موفق شدند دولت را به تصویب قانونی برای تأسیس آسایشگاه کانتیکت برای آموزش کرولالها ‌ترغیب کنند. این آسایشگاه، در پانزدهم آوریل 1817 با هفت دانش‌آموز آغاز به کار کرد. در صدر لیست این افراد، نام آلیس کاگزول قرار داشت. در ماه می 1819 نام این آسایشگاه, به آسایشگاه کرولالهای امریکا تغییر کرد و دانش‌آموزانی از سراسر امریکا به این مدرسه وارد شدند. علاقه فراوان کاگزول به این مدرسه, همچنان ادامه یافت و در زمان تأسیس این مدرسه, وی به عنوان پزشک این مدرسه ایفای نقش می‌کرد. امروزه این مدرسه, به مدرسه ناشنوایان امریکا معروف است.
هنگامی که آلیس در این مدرسه به تحصیل مشغول بود, انشاهای فراوانی نوشت. اولین انشای او دارای غلطهای دستوری فراوانی بود, اما بعدها با آموزش بیشتر، پیشرفت بسیاری کرد. بسیاری از نوشته‌های وی, دارای یک آهنگ ملایم مذهبی بود؛ عباراتی چون: «در نیایش همگانی کرولالها در یکشنبه‌ها»، «در قلمرو آسمانی»، «روز یکشنبه» و «توصیف جهان». آلیس در 1823 تحصیلات خود را در آسایشگاه کرولالها به پایان رساند.
آلیس روحیه‌ای اجتماعی داشت. او به موسیقی علاقه‌مند بود و به نواختن پیانو می‌پرداخت تا ارتعاشات آن را احساس کند. گفته می‌شود آلیس همیشه تابلویی برای نوشتن همراه داشت تا بتواند با کسانی که زبان اشاره نمی‌دانند, ارتباط برقرار کند. او می‌توانست معدود کلماتی را با صدایی غیر طبیعی و با کوشش و تقلای فراوان ادا کند. او اغلب به ملاقات خواهرش مری و شوهرش لویس ولد , که مدیریت مدرسه ناشنوایان پنسیلوانیا را به عهده داشت، می‌رفت و نامه‌هایی طولانی به پدر می‌نوشت و در آن به شرح فعالیتهای خود در پنسیلوانیا می‌پرداخت. در هفدهم دسامبر 1830، ولد پس از گالودت مدیریت مدرسه ناشنوایان امریکا را به عهده گرفت.
تا 1830، هنگامی که آقای کاگزول به علت ذات الریه درگذشت, اطلاعات چندانی درباره آلیس در دست نیست. آلیس, که بر اثر مرگ پدر به شدت متاثر گشته بود, بیمار شد و در بستر بیماری هذیان می‌گفت و به همین علت, نتوانست در مراسم تشیع پدرش شرکت کند. او اظهار کرده بود که بدون پدر، قادر به ادامه زندگی نیست. در آخرین لحظات عمر، توماس هاپکینز گالودت بر بالین وی حاضر شد و برایش دعا کرد.
در 1817, هنگامی که گالودت آسایشگاه کرولالها را تأسیس کرد، آلیس اولین دانش‌آموزی بود که با در دست داشتن یک تخته برای نوشتن، به این مدرسه وارد شد تا با کسانی که زبان اشاره نمی‌دانستند، ارتباط برقرار کند. آلیس, که باور داشت بدون پدر نمی‌تواند زندگی کند، سیزده روز پس از مرگ پدرش, در 1830 در 25 سالگی چشم از جهان فرو بست.
مآخذ:
EDHD, P. 55; GEDPD, Vol. 1, P. 196-197.
ملاین یاگر ویلیامز
ترجمه راضیه افتخاری  
تاریخ ثبت در بانک 10 دی 1399