کد jr-44344  
عنوان اول فیلم و نمایش  
عنوان دوم اروپا و امریکا، نقش ناشنوایان و جایگاه آنها در فیلمها و نمایشهای تلویزیونی و تئاتری در غرب  
نویسنده کاترین المز ـ کالباچر  
مترجم لقمان سرمدی  
عنوان مجموعه دانشنامه ناشنوایان (دانا) ـ جلد دوم  
نوع کاغذی  
ناشر موسسه فرهنگی هنری فرجام جام جم  
سال چاپ 1388شمسی  
شماره صفحه (از) 911  
شماره صفحه (تا) 916  
زبان فارسی  
متن فیلم و نمایش ، اروپا و امریکا، نقش ناشنوایان و جایگاه آنها در فیلمها و نمایشهای تلویزیونی و تئاتری در غرب.
کارگردانها در قرن بیستم با دقت بیشتری شخصیتهای فیلم و سریال را برگزیده‌اند؛ زیرا تماشاگران فیلم و سریال، بسیار بیشتر از تماشاگران تئاتر و سینما بودند. اما جای تعجب است که رسانه‌ها شخصیت‌پردازی مناسبی از ناشنوایان، متناسب با فرهنگ آنها نداشته‌اند.
انجمن ملی ناشنوایان از عرضه کاریکاتورهای یک بعدی و یا غیرانسانی از ناشنوایان شکایت می‌کردند؛ مخصوصاً زمانی که شخصیتهای بازیگر ناشنوا نبودند، بلکه تنها نقش ناشنوایان را بازی می‌کردند. برای چندین سال کارگردانهای فیلم و سینما انتقادات انجمن ملی ناشنوایان را نادیده گرفتند. اما در اواخر 1970، شبکه‌های مهم تلویزیونی از استقامت و پافشاریهای فراوان انجمن ملی قدردانی و تشکر کردند و همچنین بازیگران مستعد ناشنوا در تئاتر ملی ناشنوایان را تشویق و تحسین نمودند. در ادامه به معرفی چند فیلم می‌پردازیم.
داستان الکساندر گراهام بل : لورتا یانگ در نقش مابل، همسر زیبا و شاد و در عین حال ناشنوای بل، به عنوان ستاره معرفی می‌شود. او با روشی خوشایند و ماهرانه، توانست در این فیلم نقش یک لب‌خوان حرفه‌ای را بازی کند. داستان رمانتیک و عاشقانه یک ازدواج میان‌نژادی که بی‌شک توانست تصویر یک ناشنوا را در چشمان تماشاگران امریکایی زیبا جلوه دهد. اگر چه این نمایش از لحاظ تاریخی دقیق و صحیح بود، اما احتمالاً این شخصیت‌پرداز جوان تا حدی اثر مأیوس‌کننده‌ای بر روی نسل جوانان ناشنوا وخانواده‌هایشان گذاشت؛ چرا که خانواده‌هایشان با محدودیتهای سیستم آموزشی شفاهی در مدارس ناشنوایان آشنا بودند و همان دوران با آن ضعفها دست و پنجه نرم می‌کردند.
جانی بلیندا : داستان زندگی زن ناشنوای جوانی را که یک کرولال بی‌سواد کلیشه‌ای است، به تصویر کشیده است. بلیندا در زمینهای کشاورزی نوا اسکاتیا زندگی می‌کند. یک کشاورز حیوان صفت با سوء استفاده کردن از ناتوانی بلیندا در صحبت کردن به او تجاوز می‌کند. در نتیجه این تجاوز، بلیندا صاحب پسری به نام جانی می‌شود که خیلی به او علاقه داشت. پس از مدتی بلیندا با دکتر مزرعه آشنا می‌شود و دکتر کمک می‌کند تا بلیندا زبان اشاره را بیاموزد. بعدها دکتر، عاشق بلیندا شده و کمک می‌کند تا او پسرش جانی را از دست پدر مال‌دوست و پلیدش نجات دهد.
ناشنوا می‌تواند مانند بلیندا، با استفاده از زبان اشاره از بی‌سوادی نجات می‌یابد و این نجات می‌تواند با مداخله یک شنوای نیکوکار باشد. در ابتدای این نمایشنامه‌ها، ناشنوایان به عنوان قربانیان داستان قلمداد می‌شوند؛ اما پایان این نمایشنامه‌ها مانند نمایشنامه جانی بلیندا، پایانی شاد و افسانه‌ای دارد که این ویژگی، آن را به یک نمایش کلاسیک تبدیل کرده است.
معجزه‌گر : یکی از فیلمهای موفق در 1957 است که ویلیام گیبسون آن را بازنویسی کرد. در این فیلم شخص کرولالی به نام هلن کلر نقش یک انسان زجر کشیده را بازی می‌کند. پتی دوک در نقش به یاد ماندنی کودکی است که مجذوب دنیای تاریک و بی‌صدای هلن می‌شود و موفق می‌شود تا زبان اشاره را بین هلن و معلمش برقرار کند که این ارتباط به نظر خیلی جادویی و شگفت‌انگیز است.
محصول جانبی تولید فیلم، علاقه فراوانی بود که آنی بانکرافت در نقش آنی سولیوان نسبت به فرهنگ ناشنوایان پدید آورد. او نخست به یادگیری زبان اشاره برای نقش خود مشغول بود، و بعدها مدافع سرسخت ایجاد تئاتر ملی ناشنوایان شد.
کفش : گوشه‌هایی از مجموعه کارآگاهی تلویزیونی «بارتا » است که در بین بینندگان تلویزیونی، محبوبیت یافته بود. در این مجموعه، جوان ناشنوایی نقش واکسی را بازی می‌کند و کفش نیز نشان خوش‌شانسی است که در شناسایی تعدادی از قاتلان متهم به تجاوز جنسی، به پلیس کمک می‌کند. یک قاتل در لباس پلیس و با آگاهی از کرولالی پسر واکسی، به قهرمان زن داستان تجاوز می‌کند؛ اما کفش، مانع از این تجاوز می‌شود و بعدها در یافتن قاتل به پلیس کمک می‌کند و بار دوم قهرمان زن داستان را نجات می‌دهد.
قهرمان زن در پایان مجموعه توضیح می‌دهد که به عنوان جایزه قرار است با کفاش ناشنوای جوان، به کلاس آموزش زبان اشاره بروند. این شخصیت شجاعانه پسر لال، در این مجموعه بسیار دلنشین و خوش‌نماست؛ اگرچه در یک منطقه شهری مدرن، ناوارد بودن یک ناشنوا به زبان اشاره, نامرسوم است.
دوست ناشنوا : گوشه‌ای از مجموعه تلویزیونی «جیمز در پانزده سالگی » است که شخصی به نام کوین ون وییرینگر نقش ناشنوایی با نام اسکات فیلیپس را بازی می‌کند. این مجموعه، مشکلات نوجوان ناشنوایی را بازگو می‌کند که راهی دبیرستانی شده که در حومه شهر است. اسکات فیلیپس, فوتبالیست ماهری است و جیمز, دوست ناشنوایش را تشویق می‌کند تا به دبیرستان بانکرهیل برود. اسکات فکر می‌کند که چالشها و شلوغیهایی که در دبیرستان شنوایان وجود دارد، به او در شناخت دنیایی که ماورای دنیای ساکت خودش است, کمک می‌کند.
در آن دبیرستان، اسکات نخست با بی‌توجهی سرمربی تیم فوتبال این مدرسه مواجه شد؛ چرا که سرمربی گفته بود: من بازیکن ناشنوا برای تیم نمی‌خواهم. این مشکل با کم محلی یکی از همکلاسهای زیبایش تشدید شد. کم کم این مشکلات اسکات را خسته کرده بود. به همین دلیل تصمیم گرفت تا به دنیای ساکت و ناشنوایی که همه او را درک می‌کنند بازگردد؛ اما دوستش جیمز، او را از رفتن منصرف کرد.
جیمز دوباره نزد سرمربی تیم رفت و با خواهش و اصرار او را متقاعد ‌کرد که اسکات می‌تواند بازیکن شایسته برای تیم فوتبال شود. در نهایت, با گلی که اسکات در دقایق آخر بازی به ثمر رساند، به عنوان قهرمان فوتبال عضو تیم شنوایان معرفی شد و با این پیروزی جایگاهی را در دنیای شنوایان برای خود به دست آورد و آشکار ساخت که ورزش به عنوان یک زبان جهانی مطرح است. شخصیت اسکات با مقام آوردنش توانست برابری و همانندی ناشنوایان جوان را با دیگر جوانان در مسابقات نشان دهد.
«اسم تو جونا است » یک فیلم آموزشی است که تصویر بدبختی خانواده‌ای را به نمایش کشیده است که پسرشان، افزون بر بیماری روانی، ناشنوا نیز هست. جفری براوین یک کودک ناشنواست که نقش جونای پنج ساله را با حسی که شرارت و معصومیت را با هم تعدیل کرده بود، بازی می‌کرد. سالی استراتر ، بازیگر زن معروف که برای موفقیت این فیلم تلاش بسیار کرد، با بازیگر ناشنوا و نویسنده این فیلم برنارد براگ که همچنین مشاور کارگردان این مجموعه بود، همکاری می‌کرد. این داستان به طرز غم‌انگیزی مشابه داستان کودکی ناشنواست که دکتر خانواده‌اش پی به ناشنوایی او برد و او را به مدت سه سال به پرورشگاه فرستادند. سپس او را به خانه‌اش بازگرداندند. مادرش تمام سعی خود را برای جبران اشتباه بزرگ خود به کار برد و از ازدواج دوباره نیز منصرف شد. مادر پس از دعوا و مشاجراتی که با متخصصان گوش و روان‌درمانی داشت، یک زوج ناشنوا را ملاقات کرد که وی را به کانون ناشنوایان دعوت کردند. وی در آنجا پی به زبان اشاره برد که می‌توانست راه حل فوق‌العاده‌ای برای درمان نسبی پسرش باشد.
پسر که دید تازه‌ای نسبت به زندگی یافته بود، به مدرسه ناشنوایان می‌رود. او با خوشحالی تمام نام خودش را در کلاس درس هجی می‌کرد. داستان این فیلم باعث تغییر در کشمکش بین فلسفه‌های مختلف آموزشی ناشنوایان شد. در فیلم، بیشتر بازیگران، ناشنوایانی هستند که باید زبان اشاره را به آنها آموخت.
بارنی میلر : مجموعه پلیسی جذابی است که قسمتهایی از این فیلم در 1980 نشان داده شد که بازیگر زن ناشنوایی به نام فیلیس فرلیچ نقش یک زن فاحشه را در آن بازی می‌کرد. این ویژگی ناشایست وی، به طور قابل توجهی از توانایی‌اش در لب‌خوانی و امضای یک گفت‌وگوی پیچیده و موشکافانه با کارآگاه خوش تیپی که با او قرار می‌گذاشت، توسعه یافت.
نویسنده متن، نات ملدین ، به این نتیجه رسید که شخصیتهای ناشنوای داستانش را جذاب نشان دهد؛ اما در همان زمان روشن و واضح بود که دختر جوان اما ناشنوای داستان، قابل درمان نیست.
پیام این داستان این است که ناشنوایان مانند همه انسانها می‌توانند خوب و یا بد باشند و قانون هم باید برای همه افراد جامعه به مساوات عمل کند. نویسندگان فیلم و سینما باید از مباحث کلیشه‌ای درباره شخصیتهای ناشنوای داستان جلوگیری کنند. کارگردانهای فیلم و سینما به این نتیجه رسیده‌اند که ناشنوایان هم مانند دیگر افراد جامعه هستند، با این تفاوت که آنها فقط نمی‌شنوند.
نمایش و نمایشنامه : در دو قرن اخیر، انبوهی از نمایشها در حوزه ناشنوایی عرضه شده و در کشورهای مختلف، آرشیوهایی برای بایگانی متن مکتوب، صوت و تصاویر این نمایشها تأسیس شده است. برخی از آرشیوها نمایشنامه‌ها را براساس تاریخِ نخستین تولید و شهر اجرای آنها فهرست کرده‌اند؛ زیرا امروزه آنها فقط به فرم نوشتاری چاپ نشده در دسترس می‌باشند. از آنجایی که بسیاری از این نمایشنامه‌ها توسط بازیگران ناشنوا و برای مخاطبان ناشنوا نوشته و اجرا شده است، دفتر ثبت کاملی نیز از نمایشنامه‌ها در دسترس نیست. این فهرستها بر اساس اطلاعاتی از پژوهشگرانی چون یوجینی برگمن ، توماس هارینگتون ، فرانسیس هیگینز ، دانیل ناسیمنتو و رابرت پانارا تهیه شده است. توماس هارینگتون از مرکز رسانه‌ای دانشکده گالودت فهرستی از فیلمهای نمایشی و برنامه‌های تلویزیونی را به دست آورد و از اطلاعات دریافتی اضافه بر فهرست هم استفاده می‌کرد.
فهرستی از نمایشنامه‌های منتشر شده: دانیل فرنکاس اسپریت اوبر: «دختر گنگ پورتیسی »، در پنج پرده، 1828، این نمایشنامه در 1845 از زبان ایتالیایی ترجمه شد؛ آرلو بیتس: «گوشهای ناشنوای او »، به صورت طنز در یک پرده اجرا شد. شرکت والتر بیکر، بوستن، 1907؛ جان باسینگر: «شاهین سفید » ،در واشنگتن 1981؛ یوجینی برگمن: «ماهیان نه ماکیان »، در سه پرده، 1984؛ برنارد براگ: «آن از ما دوتا می‌سازد »، در سه پرده، ویدئویی، دانشکده گالودت، 1982؛ برنارد براگ و یوجینی برگمن: «داستانهای یک باشگاه ورزشی »، واشنگتن دی. سی. ، دانشکده گالودت، سال 1980؛ جین نیکلاس بوییلی: «اَبه دو لپه»، در پنج پرده، آندری لوئیتمی، پاریس، 1800، ترجمه شده آی. اِی. ماستن، آی. اِی. شیلکات، بریسل، 1870؛ جین نیکلاس بوییلی: «کرولال »، یا «یتیم تحت سرپرستی »، در پنج پرده، نمایش تاریخی درباره لپه، ترجمه شده از زبان فرانسه، دی. لانگ ورس در گنجینه نمایشی، گالری شکسپیر، نیویورک، 1817؛ جین نیکلاس بوییلی: «وارث گمشده »، یا «نمایشنامه اَبه دو لپه »، در سه پرده و پنج صحنه، ترجمه شده از زبان آلمانی، مترجمان دیک و فیتزجرالد، نیویورک؛ لوسین شانتل: «سکوت »، در سه پرده، پاریس، 1926؛ اچ. پلهام کرتیس: «هیچ کس به اندازه ناشنوایانی که نمی‌شنوند کر نیست »، در یک پرده، والتر بیکر، بوستن، 1880؛ آندره دسبوتینز و روزنبرگ: «ناشنوا »، در یک پرده، پاریس؛ آشلی دوکس: «همسر ناشنوای چینپسلد » در دو پرده، ساموئل فرنچ، نیویورک، 1929؛ گیلبرت ایستمن: «مرا آلیس صدا کن »، واشنگتن دی. سی. ، چاپ دانشکده گالودت، 1974؛ گیلبرت ایستمن: «مرا آلیس صدا کن(2) »، واشنگتن دی. سی. ، 1983؛ گیلبرت ایستمن: لورنت کرل: «یک نیمرخ »، ویدیویی، دانشکده گالودت، واشنگتن 1962؛ آناتول فرانس: «مردی که با یک زن لال ازدواج کرد »، در دو پرده، مترجم کورتیس هیدن، پیج، مید، دود، نیویورک 1962؛ ویلیام گیبسون: «معجزه‌گر »، 1959، تولید تامارک، 1960؛ ویلیام گیبسون: «دوشنبه بعد از معجزه »، نیویورک 1981؛ جین گیرادوگ: «زن دیوانه چایلوت »، با تنظیم موریس والنسی، راندم هاوس، نیویورک، 1949؛ المر بلانی هریس: «جانی بلیندا » در سه پرده، با تنظیم سورل کارسن و جان هاتو، ساموئل فرلیچ، لندن 1956؛ بروس هلیباک: «گفت‌وگوی زنانه »، نیویورک، 1984؛ توماس هال کرافت: «کرو لالها » یک نمایشنامه تاریخی، لندن، 1794؛ یوجینی یونسکو: «صندلیها »، ترجمه شده دونالد ام. آلن، چاپ گروو، 1958؛ جفری کر: «ناشنوای سنگی » در ویلیام جوزف فارما مولف، به صورت نثر، نظم و نمایش، اولین مجموعه این نمایش در شهر نیویورک، 1930 پخش شد؛ وان فردریک آگوست کوتزبو : «کرولال‌ها » یا «یتیمان »، در پنج پرده، ترجمه شده از زبان آلمانی. مترجمان: بنجامین تامسون، ورنورگود، لندن، 1902؛ اِی. جی. لیویت و اچ. دبلیو. ایگان: «پیک ناشنوا »، نیویورک، ؟187؛ مارک مدوف: «فرزندان خدای کوچک‌تر »، در دو پرده. جیمز تی. وایت، کلیفتن، نیوجرسی، 1980؛ مارک مدوف: «در دستان دشمن »، لس‌آنجلس، کالیفرنیا، 1984؛ درسی مایلز: «بازیها » هارتفورد، کانتیکت ، 1973؛ تئاتر ملی ناشنوایان: «چشم سوم من »، ویدیویی، دانشکده گالودت، 1973؛ یوجین اُنیل: «هشدارها »، در ده نمایش گم شده، در یک پرده، 1913؛ راندم هاس، نیویورک، 1973؛ سلوین آمر ناتانیل اُکسلی: «سن جان بورلی»، بازنگری دوم؛ سلوین آمر ناتانیل اُکسلی: «ناشنوایان روزهای دیگر »، در دوازده مجموعه، لندن، 1928؛ فردریک پیلون: «ناشنوای عاشق »، در دو پرده، لندن، 1780؛ چارلز ویلی، نیویورک، 1825؛ وانی پیتروس: «دولپه »، شش صحنه و پایان، یک تأیید، روگان، 1923؛ جان پول: «پیک ناشنوا »، در یک پرده، تی. اچ. لسی، لندن، نامشخص؛ آمی اسکات: «مردان ناشنوا »، دفتر نمایشنامه بین‌المللی باکر، بوستن، 1935؛ لورا کاترین سیرینگ: «یک نمایشنامه حسب حال گونه »، سانفرانسیسکو، 1921.
فهرست فیلمهای مهم ناشنوایی: «داستان الکساندر گراهام بل» (1939)؛ «دوست بسیار خوبم آلبرت » (1954)؛ «جانی بلیندا» (1955)؛ «عشق بی‌صدای من »؛ «نیازی به فریاد نیست » (1955)؛ «شماره پنج بررسی شد » (1956)؛ «گاتای خوش‌شانس » (1956)؛ «دستهای شنوا » (1956)؛ «معجزه‌گر » فیلمی از ویلیام گیبسون و به کارگردانی آرتور پِن (1957)؛ «ترانه‌ای از سکوت » (مجموعه‌های مرزهای ایمان) (1958)؛ «جنون سکوت » (1963)؛ «جنگل اسرارآمیز » (1964)؛ «قلب به منزله یک شکارچی » این مجموعه براساس رمانی از کارسون کالِرز است (1968)؛ «دستهای رو به عشق » (1971)؛ «دیوار سکوت » مجموعه‌‌هایی از مرکز پزشکی (1973)؛ «قتل مرموز » (مجموعه‌هایی از هَری آُو. ) (1975)؛ «بچه‌های سکوت » از مارکوس ولبی (1975)؛ «بچه‌های سر راهی » از والتن (1975)؛ «اوقات خوش » (1975)؛ «کفش » از بارتا (1976)؛ «ماری هارتمن » (1976)؛ «صدای نور خورشید » از مرکز پزشکی غربی (1977)؛ «پسران سختکوش » (1977)؛ نمایشنامه «لالها » اثر رانست تیدیمن و بر اساس کتابی از هاروی اُو. هیگینز (1978)؛ «دوست ناشنوا » مجموعه‌ای از جیمز پانزده ساله (1978)؛ «دختران امریکا » (1978)؛ «پدر و مادرم صدایم را نمی‌شنوند » (1978)؛ «صدای سکوت » (1979)؛ «معجزه‌گر » (1979)؛ «لوگرانت » (1979)؛ «اسم شما جان است » (1979)؛ «پیروزی خاموش (بی‌صدا) » داستان کیتی اُنیل (1979)؛ «وعده‌های بی عمل » (1980)؛ «بارنی میلر » (1980)؛ «اِمی » از استودیوی سینی (1980)؛ «جزیره خیالی » (1981)؛ «پرستار » (1981)؛ «رفقای صمیمی » (1982)؛ «خانه‌ای کوچک در چمنزار » (1982).
مأخذ:
GEDPD, Vol. 2, P. 167-170.
کاترین المز ـ کالباچر
ترجمه لقمان سرمدی  
تاریخ ثبت در بانک 9 دی 1399