کد jr-44343  
عنوان اول فیلم‌ صامت  
عنوان دوم نقش ناشنوایان در فیلمهای بدون صدا و بیان ناشنوایی در آنها  
نویسنده جان اس. اسکاچ‌من  
مترجم لقمان سرمدی  
عنوان مجموعه دانشنامه ناشنوایان (دانا) ـ جلد دوم  
نوع کاغذی  
ناشر موسسه فرهنگی هنری فرجام جام جم  
سال چاپ 1388شمسی  
شماره صفحه (از) 905  
شماره صفحه (تا) 911  
زبان فارسی  
متن فیلم‌ صامت ، نقش ناشنوایان در فیلمهای بدون صدا و بیان ناشنوایی در آنها.
دوران فیلمهای صامت (1893 تا 1929) معیاری برای ارائه تاریخ فرهنگی جامعه ناشنوایان امریکا بود. اگرچه محتوای این فیلمها اغلب بی‌توجّهی نسبت به ناشنوایان و ناشنوایی بود و همچنین بی‌توجّهی نسبت به اقلیتهایی مثل سیاه‌پوستان و سرخپوستان را منعکس می‌کرد، فیلمهای صامت از طریق محدودیت فناوری باعث شدند بینندگان شنوا و ناشنوا یکی شوند.
ناشنوایان بدون هیچ نیازی به رابط سوم شخص، بخشهای زیرنویس‌دار خاص، سیستمهای صوتی پیشرفته و یا وسایل اضافی دیگر برنامه‌ها را تماشا کرده و در سالن تئاتر حاضر می‌شدند. برای مدت زمان نسبتاً کوتاه, ناشنوایان در نمایشهای عمومی تقریباً با همتاهای شنوایشان شرکت می‌کردند.
از زمانی که صنعت فیلم به تصاویر متحرک گویا تبدیل شد، ناشنوایان نمی‌توانستند این شکل از برنامه را مانند گذشته و با همان کیفیت بفهمند. بنابراین اعضای پیشکسوت جامعه ناشنوایان, از آغاز قرن جدید تا 1929 را به عنوان دوران اصلی تساوی فرهنگی تلقی کردند. محتوای فیلمها نیز مهم بود. رهبران برجسته در جامعه ناشنوایان, علاقه اولیه خود را به فیلم بیان کردند و اهمیت بالقوه آموزش، حفظ فرهنگ، گسترش تصور عمومی و همچنین ارزش برنامه‌های عمومی را درک کردند. به علاوه برخی از ناشنوایان با رشد صنعت فیلم آن را وسیله اشتغال خود می‌پنداشتند.
تمام این قابلیتها, با پیدایش سینمای ناطق در 1929 از بین رفت و بسیاری از کسانی که دچار کاهش شنوایی بودند نیز از بین مخاطبان طرد شدند. از آن به بعد جامعه ناشنوایان درصدد جایگزین کردن برنامه‌ها و نمایشهای دیگری بودند و با کمک دولت, شکافی که به دلیل افول فیلمهای صامت ایجاد شده بود، از بین رفت.
ارزش آموزشی: معلمان و مدارس ویژه دانش‌آموزان ناشنوا به سرعت ارزش آموزش و پرورش رسانه‌های گروهی بصری را درک کردند و این چنین فرض شد که ارزش خاص فیلمهای صامت به دلیل زیرنویس بودن آنها بوده است؛ اما این مطلب درست نیست. از آنجا که فیلمهای صامت دارای زیرنویسهایی در سطح بالای ادبی بود, بینندگان ضعیف از آن کمتر استفاده می‌کردند.
بینندگان شنوای فیلمهای صامت, همواره درباره بازی خوب یا فقدان هنرپیشه‌های زن و مرد خاص اظهار نظر می‌کردند. اما برعکس, بینندگان ناشنوای تصاویر متحرک, گویا اغلب درباره فقدان حرکات و گیروگرفت اظهار نظر می‌کردند و معتقد بودند در این فیلمها بیش از اندازه بر گفت‌وگو تأکید می‌شود. بینندگان فیلمهای صامت درباره کاربرد حالتهای معمول بدن و صورت, برای برقراری ارتباط اظهار نظر می‌کردند؛ اما این جنبه به طور گسترده‌ای به سود گفت‌وگو در فیلمهای امروزی حذف شده است.
امروزه بینندگان ناشنوا, حرکات را که شامل تحرک بسیار مثل جنگها، شکارها و نمایش کمدی است، پذیرفته‌اند. ارزش واقعی فیلمهای صامت این بود که آنها سعی می‌کردند مطالب خود را به صورت بصری و بدون استفاده از کلمات بیان کنند. هنگامی که از طریق فیلمی خاص این میزان از ارتباط با بیننده برقرار می‌شد، اطلاعات اساسی را به وجود می‌آورد که از طریق آن, معلم می‌توانست این اطلاعات را به زبان انگلیسی تبدیل کرده و با کودکان ناشنوا ارتباط برقرار کند و علت اینکه فیلمهای خارجی زیرنویس شده با فیلمهای صامت قدیمی برابر نیستند، همین مطلب است. به طور ساده، فیلمهای خارجی، فیلمهای گویا به زبان دیگر هستند. در طول دوران شکوفایی فیلمهای صامت، اغلب کودکان ناشنوا در مدارس شبانه‌روزی در ایالتهای محل زندگیشان شرکت می‌کردند. براساس گزارشهای روزنامه‌های مدارس، این مدارس, فیلمها و برنامه‌های ضروری را تهیه می‌کردند. طرحهای به چاپ رسیده این فیلمها شامل فیلمهای سرگرم کننده و آموزشی بود.
دانش‌آموزان دو تا سه بار در هفته این فیلمها را می‌دیدند که به نوعی با مشاغل تولیدی و صنعت ارتباط داشت. اگرچه فیلمهای خبری مثل «اخبار پث » شامل تبلیغات بسیاری, به ویژه در طی جنگ جهانی اول بود، فرصت مناسبی را نیز برای بحثهای کلاسی درباره وقایع جدید فراهم می‌کردند. فیلمهای نمایشی مناسب, عصرها یا آخر هفته نمایش داده می‌شدند. برای معلمان این امر عادی بود که دانش‌آموزان مجله‌هایی را درباره فیلمهایی که دیده بودند، نگه می‌داشتند. روزنامه‌های مدارس اغلب شامل برنامه‌های دانش‌آموزان و مقاله‌هایی بودند که فیلمها و محتوای آنها را معرفی می‌کرد. با افول فیلمهای صامت در 1929، فیلمها برای بار دیگر و به طور گسترده در برنامه‌های آموزشی کودکان ناشنوا از طریق حمایتهای مالی از فیلمهای زیرنویس شده تا دهه 1960 استفاده می‌شدند.
حفظ فرهنگ: سالهای اولیه گسترش تصاویر متحرک با مناظرات شدید زبان‌شناسی و آموزشی همزمان بود و توجه اغلب شهروندان ناشنوا را جلب کرد. بسیاری از مربیان شنوا که گفتارگرا نامیده می‌شدند، معتقد بودند زبان اشاره باید به سود استفاده اختصاصی از گفتار و گفتارخوانی از مدارس حذف شود. با وجود این, تمایل و استفاده از زبان اشاره امریکا آزمون اصلی برای عضویت در جامعه ناشنوایان امریکا بود.
جامعه ناشنوایان جوان که به دلیل توهین به زبانشان خشمگین شده بودند، دریافتند که این مربیان گفتارگرا در جبهه متخاصم, سرپرستی مدارس ناشنوایان را در امریکا به عهده گرفته‌اند. تصاویر متحرک وسیله‌ای برای حفظ زبان اشاره امریکا از دست گفتارگرایان بود که همواره به مردم و والدین کودکان ناشنوا توصیه می‌کردند استفاده از زبان اشاره موجب لال شدن کودکان می‌شود و آنها نمی‌توانند در شرایط واقعی گفت و شنود کنند.
پیش از جنگ جهانی اول، انجمن ملی ناشنوایان تنها و اصلی‌ترین سازمان مصرف‌کننده این فیلمها, صندوقی را برای حمایت از تولید یک سری فیلمها با هدف خاص و با استفاده از زبان اشاره امریکا، تأسیس کرد. این فیلمها را که نخستین آنها به تاریخ 1913 برمی‌گردد, استادان زبان اشاره برای حفظ مهارتها در آینده، اجرا می‌کردند و با پرداخت مبلغی در انجمنهای محلی ناشنوایان در سراسر امریکا نمایش می‌دادند.
امروزه این فیلمها هم در کتابخانه کنگره (کتابخانه ملی امریکا در واشنگتن) و هم در دانشگاه گالودت در واشنگتن دی. سی. حفظ شده‌اند. ناشنوایان همچنین از فیلمهای جدید استفاده می‌کنند تا تصورات زندگی و وقایع جامعه ناشنوایان را حفظ کنند. روزنامه‌های جامعه ناشنوایان همیشه برنامه‌های خاصی را گزارش می‌کنند که فیلمهایی درباره رقابتهای ورزشی بین مدارس ناشنوایان است و یا نشستهای سازمانهای ملی و ایالتی ناشنوایان را گزارش می‌کنند. پس از افول فیلمهای صامت, برخی از ناشنوایان فیلمهای آماتور را که برای بینندگان ناشنوا طراحی شده بودند، تهیه کردند. تنها شمار اندکی از این فیلمها هنوز وجود دارد، اما منبع با ارزشی از تاریخ فرهنگی ناشنوایی را نشان می‌دهند.
تصور عمومی: ناشنوایان اهمیت فرهنگی و ارزش خبرهای جامعه و فیلمهای آماتور خود را درک می‌کردند، اما آنها می‌خواستند در ‌هالیوود بازی کنند. آنها فیلمهای صامت را که به لحاظ تجاری تولید شده بود، با دقت بررسی می‌کردند و اهمیت آگاهی عمومی درباره ناشنوایی را شناخته و هنگامی که شخصیتهای ناشنوا در فیلمها ظاهر می‌شدند، چهره ترسیم شده را بررسی می‌کردند. اغلب فیلمهایی که ناشنوایی را توصیف می‌کنند, از یک معلولیت به عنوان ترفند استفاده می‌کنند. مثلاً شخصی تظاهر به ناشنوایی می‌کرد, و شخصیت اصلی فیلم را از این راه یاری می‌رساند.
ناشنوایان واکنشهای گوناگونی نسبت به این حالتهای کلیشه‌ای داشتند. بسیاری, از اینکه شخصیتهای ناشنوا را بر روی صحنه می‌دیدند خوشحال می‌شدند؛ اما اغلب مردم به دلیل خطاهای فاحش ناراحت می‌شدند. به ویژه از نظر آنها مسئله ارتباط با ترس در حال افزایش بود. گاهی با نامه‌هایی که به سردبیر روزنامه‌های محلی فرستاده می‌شد، نویسندگان ناشنوا به فیلمسازان هشدار می‌دادند تا بین انواع ناشنوایی تبعیض قائل شوند.
افراد ظاهراً ناشنوا، که پس از ناشنوایی لال می‌شدند یا کسانی که مشکل شنوایی دارند، سعی می‌کنند مردم را متقاعد کنند، که مشکلات گروههایی که دچار کاهش شنوایی هستند یکی نیست. آنها نسبت به مباحثات گفتارگرایان که معتقدند ناشنوایان می‌توانند به وضوح صحبت کرده و لب‌خوانی کنند، با دید منفی می‌نگرند.
کسانی که مشکل شنوایی دارند یا آنهایی که بعداً در زندگی ناشنوا می‌شوند, می‌توانند صحبت کرده و لب‌خوانی کنند؛ اما بزرگسالان ظاهراً ناشنوا این موضوع را می‌دانند که تنها شمار اندکی از آنها می‌توانند با موفقیت صحبت کرده یا لب‌خوانی کنند. اغلب ناشنوایان ترجیح می‌دهند با استفاده از دفتر یادداشت و مداد با شنوایان ارتباط برقرار کنند.
مجموعه فیلمهای بلند موسسه فیلم امریکا از 1921 تا1930، دوازده فیلم بود، که در این فیلمها کرولالان یا ناشنوایان بازی می‌کردند. پنج مورد از این فیلمها شامل شخصیتهایی بودند که تظاهر به ناشنوایی می‌کردند یا ناشنوایی بودند که با ضربه ناگهانی به سر شنوایی‌شان را بازیافتند. دو مورد از این فیلمها و یک فیلم قدیمی‌تر، نمونه‌های خوبی از تصور عمومی درباره ناشنوایی هستند که در فیلمهای صامت و استثناهای آن نمایش داده شده‌اند.
فیلم «آوای بی‌صدا »(1915)، فرانسیس ایکس بوشمن ، مردی راهنما و برجسته را به عنوان ستاره معرفی کرد و با الهام از زندگی بتهوون ، موسیقیدان قهرمان، نه تنها با کاهش شنوایی کنار می‌آید، بلکه فراتر رفته و برخلاف بتهوون, سعی می‌کند در لب‌خوانی ماهر ‌شود. از آنجا که بازیگر, معجزه‌های خارق‌العاده‌ای از لب‌خوانی را اجرا می‌کند که تحت شرایطی اشخاص واقعاً ناشنوایان نمی‌توانند مثل آن را اجرا کنند، این فیلم در نشریات جامعه ناشنوایان مورد انتقاد قرار گرفت.
الکساندر پاچ ، منتقد هنری برجسته در مجله معروف جامعه ناشنوایان، سایلنت وورکر, فیلم را به دلیل مسخره‌آمیز و مضحک بودن آن رد کرد. متأسفانه، عامل هرزگی, لب‌خوانی را تیره و تار کرد. در اوایل دوره فیلمهای صامت، برخی از هنرپیشگان به شوخی، با فرض اینکه تماشاچیان حرفهای آنها را نمی‌فهمند، حرفهای رکیک را بر زبان می‌آوردند؛ اما برخی از کسانی که دچار کاهش شنوایی بودند، می‌توانستند آنها را تفسیر کرده و این حرفها را به روزنامه‌ها گزارش کنند.
این موضوع شگفت‌انگیز است که ناشنوایانی که می‌توانند لب‌خوانی کنند، در ادای کلمات رکیک موفق هستند. متأسفانه صحنه‌های تکراری حرفهای رکیک که لب‌خوانی شد، این عقیده عمومی را که اغلب ناشنوایان لب‌خوانهایی ماهر هستند تحکیم بخشید. کمی پیش از جنگ جهانی اول، هیئت ملی ممیزان فیلمهای تصویر متحرک با انتخاب لب‌خوانی ماهر که فیلمها را همواره کنترل می‌کرد، به مباحثه حرفهای رکیک پاسخ داد و عجیب‌تر اینکه این لب‌خوان ماهر، آیرین لانگفورد ، زنی شنوا و خواننده اپرا بود. هنگامی که صنعت فیلم در سالهای 1920 تا 1930 به تصاویر گویا تبدیل شد، جامعه ناشنوایان اعلام کردند که نمی‌توانند لب‌خوانی کنند و خواستار تداوم فیلمهای زیرنویس‌دار شدند. حتی کسانی که با استفاده از زبان اشاره مخالف بودند، در این باره به کمک ناشنوایان آمدند. کنفرانس ملی مدیران مدارس ناشنوایان ، کمیته‌ای را برای تهیه فیلمهای زیرنویس‌دار تشکیل دادند. بزرگسالان ناشنوای گویا که با زبان اشاره امریکا مخالف بودند، وارد نبرد شدند.
در 1929 انجمن گفتاری فیلادلفیا با انجمن کسانی که مشکل شنوایی داشته و با سینمای ناطق مخالفت می‌کردند، دست به اقدامات محدودی زد. درخواست دهندگان، خواستار استفاده از فیلمهای زیرنویس‌دار بودند؛ اما متخصصان گفتار اعلام کردند که تنها شمار اندکی از ناشنوایان نمی‌توانند فیلمهای ناطق جدید را بشنوند و یا از آنها استفاده کنند. اگرچه دامنه صدا از طریق استفاده از گوشیهای شخصی هرگز گسترش نیافت، در شماری از فیلمهای گویای جدید از آنها استفاده کردند. اینان نابینایان و سخت‌شنوایان را دعوت می‌کردند که در جریانهای بسیار عمومی و همگانی حاضر شوند. از این رو، به دلایل اقتصادی و تکنولوژیکی، هالیوود اعتراضات را جدی نگرفت و تقاضای تهیه‌کنندگان فیلم به نتیجه نرسید. تصاویر گویای بعدی همچنین به ترسیم مهارتهای جالب لب‌خوانی، به وضوح اما به غلط، ادامه دادند که در «آوای بی‌صدا» توصیف شده است.
فیلم دوم، با عنوان «ذره‌هایی از زندگی » در میان بیشتر فیلمهایی که در فهرست موسسه فیلم امریکا آمده، کم‌نظیر بود. هیچ کپی سالمی از این فیلم در فهرست نیست، اما خلاصه متن آن موجود است. به علاوه، عکسهای معروفی از فیلم در قسمت بایگانی خانه ایستمن در روچستر نیویورک موجود است.
در متن فیلم که مضمون آدم نیکوکار خطا رفته را بسط داده بود، و شامل چندین صحنه جداگانه با گروه بازیگران خاص بود، یکی از صحنه‌ها شامل شخصیتی ناشنوا بود که آدمی نیکوکار با وسیله‌ای کمکی باعث شد که او بشنود. ناشنوا آرایشگری خویش‌فرما بود که با خوشحالی ازدواج کرد و دوستان خوبی نیز داشت. هنگامی که شنوایی‌اش بهبود یافت و توانست بشنود، فهمید که همسرش جنایتکار و دوستانش همگی تبهکارند. او با عصبانیت وسیله کمکی را دور انداخت و دوباره ناشنوا شد و ظاهراً نیز خوشحال بود.
هنگامی که کسی بفهمد بیشتر ناشنوایان با ناشنوایی خود کنار آمده و نمی‌خواهند معالجه شوند و استفاده از سمعکهای اولیه برای کسانی که مشکل شنوایی داشتند پر دردسر بود, چشم‌انداز واقع‌گرایانه ناشنوایان به فیلم، آشکار می‌شود. حضور لون چنی ستاره مشهور هالیوود، این فیلم را ارزشی چند برابر بخشیده است.
فیلم سوم، با عنوان «به شگفت خواهی آمد » (1926) نیز یک استثنا بود. ریموند گریفیث ، ستاره مشهور کمدی, نقش مأمور پزشکی قانونی را بازی کرد و توانست دزد گردنبند الماس و دو نفر از جنایتکاران همدست را بشناسد. طرح کلی, حضور خدمتکاری کرولال است که شاهد جنایت بود. بازیگر این نقش در اصل کرولال است، اما در فیلم معاون شنوای مأمور پزشک قانونی شد، و برای دستگیر کردن جنایتکار تظاهر به ناشنوایی می‌کرد, و از شخصیتهای اصلی فیلم است. این فیلم در نیویورک تایمز مورد نقد و بررسی مثبت قرار گرفت. این فیلم در بخشی از مجموعه موسسه فیلم امریکا در کتابخانه کنگره نگهداری می‌شود.
فیلم «شما غافلگیر شده‌اید» به دلیل بازی گرانویل ردموند که شخصی ناشنواست, در نقش فردی که ظاهراً کرولال بود نیز، منحصر به فرد است. نوشته این فیلم نیز به دلیل اینکه ردموند و گریفیث با هجی با انگشت و علایم موقتی ارتباط برقرار می‌کردند، منحصر به فرد است. برخی از علایم بسیار مناسب استفاده شده‌اند و هنگامی که انتظار می‌رفت ردموند که فردی ناشنوا بود، خیلی خوب با انگشت هجی کند، گریفیث که هنرپیشه‌ای شنوا بود نیز این کار را به خوبی انجام می‌داد. در حقیقت، چندین صحنه هجی با انگشت در این فیلم بود، آن هم بدون هیچ بخش زیرنویس‌دار, که تنها تماشاچیان ناشنوا آن را می‌فهمیدند.
متأسفانه فیلم چندین صحنه کلیشه‌ای را نیز به تصویر کشید. برای نمونه، گریفیث پشت سر ردموند به هوا شلیک کرد تا ناشنوایی او را امتحان کند. ردموند واکنشی از خود نشان نداد و بنابراین همه متقاعد شدند که او ناشنواست.
چندین نمایش کمدی ساخته شده که از مضمون ناشنوایی بهره گرفته‌اند. در یکی از آنها ردموند با انگشت هجی می‌کند که: «من آن را دیدم», اما در زیرنویس نوشته شده که او از طریق نورگیر سقف همه چیز را می‌بیند و با سه انگشت تقاضای کمک می‌کند. در فیلم دیگر، گریفیث خلاصه جنایتش را با انگشت در حضور هیئت منصفه هجی می‌کند و در همان حال هات داگ را همراه خردل و ترشی کلم و یک شیشه شیر می‌خورد. در فیلمی دیگر نیز، هنگامی که قاتل با ردموند شنوا که تظاهر به ناشنوایی می‌کرد، در صحنه روبه رو شد, اعتراف کرد.
اینکه ردموند می‌توانست در فیلم اطلاعات دقیقی را از طریق هجی با انگشت و علایم درک کند دستاورد بسیار مهم برای این دوران به شمار می‌رفت. به جز دو فیلمی که لون چنی یا گرانویل در آن بازی کردند، حضور شخصیتهای ناشنوا در فیلمها به دلیل ناآشنایی یا بی‌توجهی شنوایان به جامعه ناشنوایان بود.
هنرپیشگان ناشنوا: گرانویل ردموند، تنها ناشنوایی نبود که در فیلمهای صامت حضور یافت. گزارشهای کوتاهی از موفقیتهای هنرپیشگان ناشنوای دیگر از اجتماع ناشنوایان در دهه 1920 در روزنامه‌ها و مجله‌ها چاپ شده که این آثار شامل نشریه کرولالها ، سایلنت ووکر و کالیفرنیا نیوز است. جز ردموند، این افراد شامل: امرسون رومرو ، لوئیس وینبرگ ، کارمن دو آرکوس و آلبرت بالین هستند.
گرانویل ردموند نقشهای کمی را در فیلمهای زیر بازی کرد: «زندگی سگ »(1918)، «لذت یک روز »(1919)، «کوچولو »(1921)، «زن پاریسی »(1923)، که در این سه فیلم او به اتفاق چارلز چاپلین بازی کرده است. در فیلم «سه تفنگچی »(1921) او با داگلاس فربنکس بازی کرده است و در فیلم «او یک شاهزاده است »(1925) و «به شگفت خواهی آمد» (1926) همراه ریموند گریفیث ایفای نقش کرده است.
ردموند که ظاهراً ناشنوا بود، از مدرسه شبانه‌روزی برکلی کالیفرنیا, که در آنجا هنر را مطالعه می‌کرد، دانش‌آموخته شد. سپس به عنوان هنرمند منظره شهرت یافت و در جامعه هنری کالیفرنیا معروف بود. برخی گزارشهای کنونی، ردموند را کرولال و استاد زبان اشاره معرفی می‌کنند. نخست او در چندین فیلم آماتور که کانون بوهمیان در سانفرانسیسکو تهیه کرده بود، شرکت کرد و در آنجا مورد توجه چاپلین قرار گرفت. چاپلین سپس او را استخدام کرد که در استودیویی در ‌هالیوود کار کند. اما دلیل روشنی مبنی بر اینکه چرا چاپلین, ردموند را در استودیو نگه داشته بود، وجود ندارد.
از میان فیلمهای ردموند، «به شگفت خواهی آمد» از نظر جامعه ناشنوایان جالب‌ترین است. از آنجا که او نقشهای اصلی را در فیلمهای هالیوود بازی می‌کرد، فیلمهای وی هنوز در قسمت بایگانی باقی مانده‌اند و تنها فیلم او با عنوان «او یک شاهزاده است» از بین رفته است. به ‌رغم ارتباطی که با هنرپیشه‌های معروف داشت، ردموند کمتر بازی می‌کرد و در نتیجه، تهیه‌کنندگان او را نمی‌شناختند و در تاریخ فیلمها نیز، رسمیت نداشت.
نام امرسون رومرو در فیلم, تامی آلبرت بود، او در کوبا متولد شد در مدرسه شفاهی رایت در نیویورک تحصیل کرد. برادر وی، دورین , فیلمهای صامت زیرنویس‌دار اسپانیایی را برای شرکت تصاویر پان امریکن پیکچر تهیه کرد. رومرو در چندین فیلم کمدی برای این موسسه به عنوان ستاره معرفی شد و در آنجا مورد توجه ریچارد ‌هارلان ، کارگردان امریکایی قرار گرفت. هارلان او را متقاعد کرد که به کالیفرنیا برود. رومرو در هالیوود تقریباً یک سال در چندین فیلم کوتاه مثل «میوی گربه »، «روزهای پر جنب و جوش »، «تفنگهای بزرگ » و «زن‌ذلیلی در مراکش »، به عنوان ستاره معرفی شد.
رومرو به دلیل سینمای ناطق بیکار بود و به این دلیل به نیویورک بازگشت و در آنجا به آموزش و کسب تجربه پرداخت. او بسیار کار کرد تا گروه نمایش کوتاه حرفه‌ای ناشنوایان را تشکیل دهد و فیلمهای گویای غیر قابل فهم را زیرنویسی کرد. سزار رومرو ستاره سینما خویشاوند رومرو بود. بسیاری در جامعه ناشنوایان می‌دانستند که رومرو خویشاوند ناشنوایی دارد، اما نمی‌دانستند که این خویشاوند ناشنوا در فیلمها نیز بازی می‌کند.
لوئیس وینبرگ که از نیویورک آمد، در مدرسه ناشنوایان لگزینگتون شرکت کرد. وینبرگ پیش از بازیگری در کار تجارت فیلم بود. او که رقاص روی پنجه پا بود، در گروه شو, با نام دیوید مارول بازی کرد. هالیوود سعی می‌کرد باعث شهرت جرالدین فارار ستاره اپرا شود و چندین فیلم را برای وی تهیه کرد. وینبرگ نقش شاهزاده‌ای هندی را در یکی از فیلمها با عنوان «زنی که خدا او را فراموش کرده است» بازی کرد.
دو ناشنوای دیگر در فیلمهای صامت بازی کردند که یکی از آنها خانمی کوبایی با نام کارمن دو آرکوس بود که به گفته امرسون رومرو، او لال بود و به اتفاق او در موسسه پان امریکن پیکچر کار می‌کرد.
هنرپیشه ناشنوای دیگر، آلبرت بالین بود. بالین نخست عنوان سیاهی لشکر فیلمها بود. او در 1924 جذب هالیوود شد. بالین در کالیفرنیا ماند و به نقاشی و نویسندگی پرداخت و چندین مقاله را درباره انتشارات جامعه ناشنوایان نوشت و سرانجام کتابی را با عنوان فریاد کرولال(1930) نوشت که یک بخش این کتاب در این باره بود که چگونه صنعت فیلم با استفاده از زبان اشاره سود می‌برد.
مشهورترین فیلم با نام «زمان پرمشغله او », که بالین را فردی گوشه‌نشین معرفی کرد، به دلیل بازی طبیعی ناشنوایان و به دلیل مهارت بیان و ادا درآوردن آنها معروف است. در 1918، جیمز اُ. اسپیرینگ ، مسئول بخش فیلم در نیویورک تایمز، گروهی از هنرپیشگان ناشنوا را جمع کرد تا فیلم «زمان پر مشغله او» را که خود نوشته بود، بسازد. اگرچه بعداً به عنوان نویسنده متن فیلمها در استودیو پارامونت در لانگ آیلند نیویورک کار می‌کرد، به دلیل سرمایه‌گذاری مالی بر روی فیلم و پخش آن به جامعه ناشنوایان بازگشت. اسپیرینگ که این فیلم را به تماشاچیان ناشنوا در مدرسه ناشنوایان لکزینگتون در 1926 نشان داد، گفت که هدف وی از این کار، تأسیس شرکت سهامی عام با همکاری ناشنوایان و برای آنان بود.
این فیلم که برای عموم مخاطبان ساخته شده بود، از زبان اشاره استفاده نکرد و از آنجا که جامعه ناشنوایان روی این فیلم سرمایه‌گذاری نکرد، این فیلم هرگز توزیع تجاری نشد و از بین رفت. بیشتر فیلمهای صامت از بین رفتند. از این رو کمتر می‌توان این هنر پیشه‌های ناشنوا را در فیلمهایشان دید. صنعت اولیه فیلم هیچ انگیزه‌ای نداشت تا محصولات ثبت و بایگانی شده‌اش را حفظ کند؛ زیرا این کار هم پرهزینه و هم خطرناک بود؛ چرا که فیلمهایی نیتراتی، از لحاظ شیمیایی فاسد شده و منجر به احتراق خود به خود می‌شوند.
شرکت فیلم امریکا تخمین زد که تنها پنجاه درصد از بیش از 21 هزار فیلم بلند تولید شده بین سالهای 1900 تا 1951 در امریکا، امروز وجود دارند. فیلمهای باقی مانده که به ذخیره فیلم استات تبدیل شده‌اند، در بایگانی امریکا یا افراد و موسسات دیگر نگه داشته شده و به طور کلی برای محدودیت در دسترس دارند.
خلاصه: با آغاز قرن بیستم، فعالان عرصه تجارت، فناوری و هنر را با هم ترکیب کرده و صنعت فیلم را پدید آوردند که در هالیوود تثبیت شد. فیلمهای صامت، منجر به پیدایش تماشاچیان بسیاری در نمایشنامه‌های عمومی در تاریخ ملت شد و برای مدت زمان کوتاهی، جامعه ناشنوایان کاملاً در روند کلی این شکل فرهنگی معروف، حضور یافتند.
فیلمها برای ناشنوایان, هم از لحاظ آموزشی و هم از لحاظ تفریحی، ارزشمند بودند. فیلمها همچنین موجب اشتغال گروه کوچکی از هنرپیشگان ناشنوا شدند و اگرچه تصور عمومی از ناشنوایی در صحنه فیلمها معمولاً غلط توصیف می‌شد، فناوری فیلم، حفظ زبان اشاره امریکا را آسان کرد. جامعه ناشنوایان دوران فیلم صامت را به عنوان نقطه برجسته فرهنگ تلقی می‌کردند و در آن زمان، دسترس یکسانی به نمایشنامه‌های عمومی داشتند.
مأخذ:
GEDPD, Vol. 3, P. 275-276.
جان اس. اسکاچ‌من
ترجمه لقمان سرمدی  
تاریخ ثبت در بانک 9 دی 1399