کد | jr-44342 |
---|---|
عنوان اول | فیشر، دوروتی کانفیلد |
عنوان دوم | خانم نویسنده و آموزگار ناشنوای امریکایی |
نویسنده | حجتالله نیکویی |
عنوان مجموعه | دانشنامه ناشنوایان (دانا) ـ جلد دوم |
نوع | کاغذی |
ناشر | موسسه فرهنگی هنری فرجام جام جم |
سال چاپ | 1388شمسی |
شماره صفحه (از) | 903 |
شماره صفحه (تا) | 905 |
زبان | فارسی |
متن |
فیشر، دوروتی کانفیلد ، خانم نویسنده و آموزگار ناشنوای امریکایی. در هفدهم فوریه 1879 در لارنس واقع در کانزاس متولد شد و در خانوادهای رشد کرد که به طور استثنایی فرهیخته و البته گاهی آشفته و نابسامان بود. پدرش, جیمز هولم کانفیلد ، استاد دانشگاه کانزاس بود. وی بعدها به ریاست دانشگاه ایالت اوهایو منصوب شد, ولی در اوایل، امنیت شغلی پدر و فرصتهای پیشرفت در مسیر این حرفه گاهی مورد تردید او بود. وی مدافع صریح حقوق زنان بود و با انواع آرمانهای بحثانگیز به جدل میپرداخت. مادرش, فلاویا کمپ یک آموزگار مترقی بود که دختر ده ساله خود کانفیلد را مدت یک سال به پاریس برد. پدر بزرگ پدری او در دانشگاه کانزاس زبان فرانسه تدریس کرده بود و در مدتی که او دوران نوجوانی خود را میگذراند, خانوادهاش برای یک سفر تحقیقاتی به فرانسه رفت. در هیاهوی زندگی خانوادگی, کانفیلد از تابستانهای آرامی که همراه با خویشاوندان در ورمونت میگذراند و زمینه برخی داستانهایش را نیز تشکیل دادند, قدردانی میکرد. در چهارده سالگی بنا به دلایلی که وی با عزمی راسخ از نوشتن و بحث کردن در آن باره امتناع میکرد, ناشنوا شد. او درسهای لبخوانی را آموخت و توجه خود را به آمادگی برای ورود به دانشگاه نبراسکا در سال آینده معطوف ساخت. او آرزو داشت موسیقی بیاموزد. ناشنوایی وی موجب تجدید نظر در این رشته شد و ادبیات را انتخاب کرد. در این هنگام نام خود را نیز به دوروتی تغییر داد. پس از یک سال به دانشگاه ایالت اوهایو انتقال یافت و در آنجا در 1899 دوره کارشناسی خود را به پایان رساند. با تمایل به ادامه دوره استادی در زبان, تحصیلات خود را در سوربون ادامه داد؛ و پس از یک سال تحصیل در این دانشگاه و چهار سال تحصیل در نیویورک, نخستین زنی بود که در زبانهای رومیایی از دانشگاه کولومبیا مدرک دکتری گرفت. او مدت یک سال در مدرسه هوراس من که قبلاً در آنجا سمت دفتردار را داشت, به تدریس پرداخت. در نیویورک با جان ردوود فیشر ملاقات کرد که از دانشکده حقوق اخراج شده و پس از ازدواج با او در 1970, به ویراستاری اشتغال یافت. این زوج در آرلینگتون واقع در ورمونت اقامت کرده، صاحب دو فرزند شدند. تولد پسر و دختر وی شور طولانی مدت فیشر در پرورش کودک را از نو برانگیخت. در 1911 به مدت یک سال به رم سفر کرد تا با ماریا مونتسوری به تحصیل پردازد. از 1912 تا 1916, فیشر چهار کتاب درباره پرورش کودک نوشت که بر پایه مطالعات تئوری منتسوری و مشاهدات موشکافانه خود وی بر روی دو فرزند خودش استوار بود. او برای خدمت در هیئت آموزش ایالت ورمونت در 1912 و نیز در بسیاری کمیسیونهای دیگر برگزیده شد. جنگ جهانی اول دورنمای تغییرات عمیق در زندگی دوروتی کانفیلد فیشر را پدید آورد. او یک صلح دوست بود، ولی هراس از امپریالیسم او را ناچار به شرکت در جنگ کرد. در 1916, خانواده فیشر به مدت دو سال به فرانسه عزیمت کردند. جان فیشر داوطلب خدمات آمبولانس شد. دوروتی با خدمات الفبای نابینایان برای سربازان نابینا همکاری کرد و فروشگاه مرکز آموزش سویسونز را اداره کرد. او همچنین مسئولیت کانون کودکان پناهنده در پیرنیز را در اواخر جنگ به عهده داشت. این کار به تدریج او را به عمل نزدیک میکرد. این تجربه ناگهانی, شدید, پریشان کننده و هیجانزا شد. فیشر به خانه بازگشت و مدتی به شدت افسرده بود، ولی عمق بشریت را در ظلمتی که تجربه کرده بود شناخت. او پس از جنگ, به طور چشمگیری در نوشتههایش خلاق و عملی بود. در مدت جنگ, فیشر دو جلد داستان کوتاه درباره فرانسه منتشر ساخت. داستان او در 1921, فنجان لبریز درباره زنی که بین عشق شوهرش و عشق مرد دیگر درمانده بود, بهترین فروش را داشت. در 1923 او زندگی مسیح اثر پاپینی را ترجمه کرد و این چاپ در 350 هزار نسخه به فروش رسید. در حالی که منتقدان از طولانی بودن غیرضروری کتابهای او افسوس میخوردند, آثار او: سخت ضربه خورده (1922), خانهساز (1924), و عروس او (1926), به شدت محبوب واقع شدند. این داستانها همه درباره رابطه ظریف بین افراد خانواده و حاصل مطالعات وی درباره روانشناسی انسان بودند. جریان ژرفکننده (1930) مسیر بلوغ یک زن در زندگی خود, از یک دختر اهل ایالات میانی امریکا به یک زن در فرانسه را ترسیم میکرد. فشار زندگی فرهنگی و اثر اختلافات زناشویی بر فرزندان, مضامین مسلط این داستان را تشکیل میدهند و در بسیاری از آثار دیگر وی نیز به چشم میخوردند. برخلاف درونمایههای زندگینامهای, او معمولاً در علایق عموماً پذیرفته شده در آثار داستانی و غیرداستانیاش خانوادههای قدرتمند, زندگی ایالات میانی امریکا, فرانسه, سربازان کور, محافل فرهنگی و پیشرفت بشر را نشان میداد؛ اما فیشر هرگز از ناشنوایی چیزی ننوشت. وقتی از او در این باره پرسش شد, پاسخ داد که از نظر او ناشنوایی از هر لحاظ بازدارنده است. از 1926 تا 1950, فیشر عضو کمیته انتخاب کانون کتاب ماه بود. در دهه 1950, علایق وی به نوشتن در درجه اول و سپس به سوی آموزش تغییر مسیر داد که به اعتقاد او رستگاری آینده بود. او در نهم نوامبر 1958 در آرلینگتون واقع در ورمونت درگذشت. جوایز سالانهای به یاد او از سوی کانون کتاب ماه به کتابخانههای عمومی جوامع کوچک اهدا میگردد. مآخذ: DPAS, P. 118-120. حجتالله نیکویی |
تاریخ ثبت در بانک | 9 دی 1399 |