کد jr-44313  
عنوان اول فرهنگ عرب ناشنوایی در  
عنوان دوم بررسی واژگان، اصطلاحات و تعبیرهای مربوط به ناشنوایی در فرهنگ و ادبیات عرب  
نویسنده مصطفی شیرودی  
عنوان مجموعه دانشنامه ناشنوایان (دانا) ـ جلد دوم  
نوع کاغذی  
ناشر موسسه فرهنگی هنری فرجام جام جم  
سال چاپ 1388شمسی  
شماره صفحه (از) 873  
شماره صفحه (تا) 874  
زبان فارسی  
متن فرهنگ عرب، ناشنوایی در. بررسی واژگان، اصطلاحات و تعبیرهای مربوط به ناشنوایی در فرهنگ و ادبیات عرب.
متون لغت عرب از دوره جاهلیت تا کنون، مشتمل بر واژگان و تعبیراتی برای بیان ابعاد و انواع ناشنوایی و فقدان توانایی گفتار است. همچنین در برخی دانشهای تخصصی همچون علم صرف, این واژگان در مفاهیم خاصی کاربرد داشته است.
لغت‌شناسی: لغت‌شناسان عرب، واژه‌های بیانگر ناشنوایی را ضبط و ثبت و به تحلیل معانی آنها پرداخته‌اند. نیز دانشمندان فقه اللغه به بررسی و تحلیل تطبیقی آنها پرداخته‌اند. یکی از این واژه‌ها صَمُم است که معنای آن را گرفتگی گوش و سنگینی شنوایی دانسته‌اند. از نظر شکلی، لغت صَمَم گاهی بدون ادغام و تشدید و گاهی به صورت مشدد، صَمّ، کاربرد دارد. اَصَمّ به ناشنوا گفته می‌شود. کابرد جمع لغت اَصَمّ در این معنا صُمّ و صُمَّان است.
واژه‌های مزبور، کاربردهای مجازی هم دارند. گاه به انسداد قلب و عقل که منجر به عدم پذیرش حق و هدایت می‌شود، صَمَم گفته می‌شود و به کسی که این صفات را داشته باشد، اَصَمّ گویند. حتی گاه حِلم را منتصف به ناشنوا کرده و در آن فن استعاره به کار برده‌اند؛ چنان که ثعلب، یکی از شعرای عرب، چنین سروده است: قل ما بَدا لَک مِنْ زُوزٍ و مِن کَذِبٍ/ حلِمی اَصَمّ و اُذُنی غَیرُ صَمّاءِ.
لَیث، از ادیبان عرب، معتقد است کاربردهای واژه صَمُم و مشتقات آن نشان‌دهنده این مطلب است که هر چیزی که صفت ذاتی خود را از دست بدهد، در عرب اَصَمّ ‌نامیده می‌شود. مانند سنگی که سختی خود را از دست می‌دهد، آن را سنگ اَصَمّ و گوشی که شنیدن خود را از دست بدهد، آن را اَصَمّ نامند. حتی در حوادث هم استعمال می‌شود و مثلاً ترکیب فتنه صَماء در ادبیات عرب به کار رفته است. گاه اَصَمّ را صفت برای دهر (روزگار) نیز قرار داده و دهرِ اَصَمّ تعبیری است که در فرهنگ عرب کاربرد داشته است. منظور این است که زمان کر است و شکایتهای مردم را نمی‌شنود.
واژه‌های طَرِش و طَرُش فقدان شنوایی، و اُطْرْش و اُطْرْوش به معنای ناشنواست. این واژه و صَمّ هر دو مربوط به نشنیدن با گوش است. اما خَرَس مربوط به کلام و سخن نگفتن است و اَخْرُس را فرد ناتوان از سخن گویند.
در عرف عرب، تعبیر‌هایی به چشم می‌خورد که خَرَس و مشتقات آن, صفت موجوداتی مانند لبن (شیر), عین (چشمه) و سحاب (ابر) قرار گرفته است و در همه این موارد، منظور فقدان صوت و صداست. یعنی چشمه بدون سر و صدا، ابر ساکت و بدون خروش و شیر غلیظ که به هنگام ریختن، صدای چندانی ندارد، متصف به خَرَس است. همچنین معمولاً هر چیزی که فایده و خواص اصلی خود را از دست بدهد، آن را گنگ و اَخْرَس می‌نامند؛ مانند زمین اخرس، یعنی زمینی که غیر قابل زراعت است.
بَکَم، واژه دیگری است که در معنای گنگی و عجز از بیان به کار می‌رود و اَبْکَم به معنای گنگ نیز واژه‌ای است که به کر هم گفته می‌شود و تقریباً مترادف با خَرَس است. جمع اَبْکَم، بُکم و بُکمان است. عربها گاه کسی را که می‌تواند صحبت کند نیز مجازاً اَبْکَم گفته‌اند. این تعبیر در قرآن درباره کفار و مخالفان پیامبر‌اکرم(ص) چند بار تکرار شده است. منظور این است که اینان تکلم به اوامر الاهی ندارند و دستورات خداوند را بیان نمی‌کنند.
برخی لغت‌شناسان عرب بین اَبکَم و اَخْرَس تفاوت قائل شده و اَخرُس را کسی که قدرت نطق ندارد و همانند حیوانات است دانسته‌اند. ولی اَبْکَم کسی است که قدرت عقلانی سخن دارد، ولی زبانش باز نمی‌شود تا بتواند سخن گوید. یعنی موانعی همچون مشکلات در تارهای صوتی دارد که موجب از دست دادن قدرت بیان شده است.
کاربردهای تخصصی: دانشمندان علم صرف به کلمه مضاعف (کلمه سه حرفی که دو حرف آخر آن یکی باشد مانند مدّ و شذّ) اَصَمّ گویند. در ریاضیات به نوعی از جذر، اَصَمّ گفته می‌شود.
مورخان، ماه رجب را اَصَمّ نامیده‌اند؛ زیرا از ماههای حرام است و صدای جنگ در آن ماه به گوش نمی‌رسد. در این حدیث هم آمده است: شهر الله الاَصَمّ رجب. بعضی این کاربرد را مجازی و آن را در اصل صفت انسان دانسته‌اند؛ زیرا انسان در ماه رجب از شنیدن صدای جنگ محروم است.
در دانش جغرافیا دو شهر متعلق به بنی عامر را اَصَمّ الجلحاء و اَصَمّ السمره نامیده‌اند.
مآخذ:
ابن منظور، لسان العرب، قاهره، دارالمعارف، بی‌تا؛ المنجد، بیروت، دارالمشرق، 1986؛ البستانی، بطرس، دایره‌المعارف، بیروت، دارالمعرفه، 1987؛ سیاح، احمد، فرهنگ بزرگ جامع نوین، تهران، کتابفروشی اسلام، بی‌تا؛ طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، تهران، المکتبه المرتضویه، 1362، ج 6، 102-103.
مصطفی شیرودی  
تاریخ ثبت در بانک 7 دی 1399