کد | jr-44307 |
---|---|
عنوان اول | فرانسه |
عنوان دوم | وضعیت ناشنوایی و ناشنوایان در این کشور |
نویسنده | آلن سوسمن |
نویسنده | برنارد موتز |
مترجم | محبوبه مرشدیان |
مترجم | صدیقه شجاعیان |
عنوان مجموعه | دانشنامه ناشنوایان (دانا) ـ جلد دوم |
نوع | کاغذی |
ناشر | موسسه فرهنگی هنری فرجام جام جم |
سال چاپ | 1388شمسی |
شماره صفحه (از) | 858 |
شماره صفحه (تا) | 864 |
زبان | فارسی |
متن |
فرانسه، وضعیت ناشنوایی و ناشنوایان در این کشور. از جمعیت ناشنوای فرانسه سرشماری نشده است، اما آمار غیررسمی, حاکی از وجود سه میلیون و پانصد هزار مبتلا به اختلال شنوایی در فرانسه است. این رقم, دربرگیرنده افراد سختشنوا و یا ناشنوا شده در سنین پیری نیز میگردد؛ و تقریباً از هشتصد هزار نفری که گفتار محاورهای عادی را نمیشنوند (تقریباً 60 دسیبل)، در حدود پنجاه تا صدهزار ناشنوا, زبان اشاره را به عنوان شیوه عمده ارتباطی به کار میبرند. آموزش: در اوایل دهه 1960، دغدغه اصلی مراکز پزشکی، تشخیص زودهنگام ناشنوایی بود. نتیجه و ایده اصلی این اقدام, این بود که توصیه شود در اسرع وقت از وسایل کمکشنوایی استفاده گردد. بعدها نیز ایده آموزش پیشدبستانی (صفر تا سه) پدیدار گردید. امروزه در برخی بیمارستانها، مراکز پزشکی آموزشی ، و مراکز گفتاردرمانی برنامههای آزمایش و معاینه در دست اجراست. به موجب قانون 1975 که رهنمودهایی ملی را درباره معلولان تبیین میکند، هر یک از 95 بخش فرانسه دارای یک کمیسیون بخش آموزش ویژه است. این کمیسیونها در برابر تصمیمات اخذ شده درباره جای دادن کودکان معلول در مدارس ویژه و اختصاص یارانه و یا کمکهای بلاعوض به آنان مسئولاند. بیشتر مدارس ویژه, زیر نظر وزارت بهداشت اداره میشوند، و چهار موسسه عمده آن بیش از هفتصد دانشآموز دارد که اکثراً شبانهروزیاند؛ دیگر مدارس نیز تحت نظارت آموزش ملی فعالیت میکنند. در میان مدارس ویژه تحت نظر وزارت بهداشت، چهار موسسه ملی، دولتی و بزرگ, دارای تاریخچهای طولانی هستند که عبارتاند از: موسسه پاریس (1970)، بوردو (1985)، چمبری (1841)، متز (1875). اَبه سیکار پیش از اینکه در1970، یعنی زمان تأسیس موسسه پاریس, به مدیریت آن برگزیده شود، مدیریت موسسه بوردو را برعهده داشت. تا زمان برگزاری مجمع میلان ، موسسه پاریس در زمره مدارسی بود که بسیار به زبان اشاره وابسته بودند. جِی. ام. ایتارد ، پزشک ساکن موسسه که به یک پسر وحشی از اهالی آوِیرون درون موسسه تدریس میکرد، در راستای برگزاری کلاسهای گفتاری برای کودکان ناشنوا مبارزه میکرد. وی خود را در درگیری و تضاد دایمی با معلمان یافت، که البته برخی از آنها ناشنوا بودند. از جمله این معلماناند: ببیان ، مبدع دستگاه علایم زبان اشاره و مدافع زبان اشاره فرانسوی؛ ژان ماسیو (ناشنوا)، لورنت کلرک (ناشنوا)، و فردیناند برتیر . تربیت معلم برای موسسات ملی دربردارنده برنامه آموزشی دو ساله است: یک سال دورههای نظری، و یک سال نیز آموزش ضمن خدمت. بخش خصوصی عمدتاً متشکل از شبکهای از مدارس است که گروههای مذهبی، به ویژه برادران کشیش سن گابریل و خواهران راهبه ساگس , در طول قرن نوزدهم تأسیس کردهاند. این مدارس مدتی طولانی، فعالیتی مستقل داشتند و درباره تربیت معلم و تدوین برنامههای درسی خود تصمیم میگرفتند. در 1925، مدارس خصوصی که با تلاشهای موسسه پاریس برای کنترل تربیت معلم دانشآموزان ناشنوا و همچنین ترس از اینکه در مقابل وزارت آموزش عمومی پاسخگو باشند، مواجه شدند, فدراسیون موسسات نابینایان و ناشنوایان فرانسه را بنیان نهادند. این فدراسیون برنامهای برای تربیت معلم تدوین کرد که پس از جنگ به رسمیت شناخته شد. این برنامه شامل نظارت بر آموزش شغلی بود که برگزاری چندین کارگاه در طول سال, متشکل از دورههای نظری، آن را تکمیل میکرد. فدراسیون موسسات دارای چهل مدرسه برای شاگردان مبتلا به اختلال شنوایی است که دو مدرسه از این میان, ویژه دانشآموزان نابیناـ ناشنوا و دو مدرسه دیگر نیز ویژه دانشآموزان دارای چندین معلولیت است؛ و درباره دانشآموزان بزرگتر نیز بر آموزش حرفهای تأکید میشود. مدارس زیر نظر این فدراسیون, سالیانه نزدیک به پنج هزار دانشآموز را میپذیرند، که 75 درصد آنان در مدرسه ساکن هستند. در میان سایر مدارس خصوصی باقیمانده، مراکزی نیز در اواخر دهه 1960 تأسیس شدند که این مراکز غیرشبانهروزی پذیرای دانشآموزان اندکی هستند. آنها برنامههای آموزشی خود را در مقاطع پیشدبستانی آغاز میکنند و در مقایسه با مدارس قدیمیتر, از نوآوریهای کمّی و کیفی بیشتری در زمینههای فنی بهره میجویند و به آموزش ناشنوایان, رویکردی پزشکیتر دارند. دیگر برنامه تربیت معلم را وزارت آموزش ملی در 1963 سازماندهی کرد. این آموزشها به ابداع گواهینامه قابلیت برای آموزش کودکان و نوجوانان عقبمانده و یا ناسازگار انجامیده است. کارآموزان دبیر میتوانند یکی از ده موضوع تخصصی را برگزینند، که یکی از آنها اختلال شنوایی نام دارد. آموزگاران دارای گواهینامه مدرسه ابتدایی و دارای پنج سال تجربه میتوانند پس از یک سال آموزش, گواهینامه قابلیت را اخذ کنند. این گواهینامه, آموزگاران را برای تدریس در یکی از چهار مدرسه شبانهروزی بزرگ (کلرمونتـ فراند، روئن، آسنیرز، لیل) واجد شرایط میکند. این مدارس, تحت نظارت وزارت آموزش ملی فعالیت میکنند، یا اینکه آموزگاران میتوانند در یکی از کلاسهای همگن موجود و واقع در مدارس دولتی عادی مشغول به کار شوند. با قوت گرفتن ایده گنجاندن دانشآموزان ناشنوا در مدارس دولتی عادی در وزارت آموزش ملی، اقدامات انجام گرفته برای یکنواخت ساختن برنامههای تربیت معلم نیز افزایش مییابد. گنجاندن معلولان در مدارس عمومی نیز با مقیاس بسیار محدود در 1980 معرفی شده و تنها 346 ناشنوا و 1326 دانشآموز سختشنوا در مدارس عمومی شرکت کردند. روش شفاهی در آموزش, به دنبال کنگره میلان در 1880 در فرانسه پذیرفته شد و در اواخر دهه 1970 در تمام مدارس به کار گرفته شد. زبان اشاره فرانسه با فعال شدن کنگره فدراسیون جهانی ناشنوایان در واشنگتن دی. سی. در 1975، دوباره به شهرت رسید. با مخالفت گروهی از سازمانها برای استفاده از زبان اشاره فرانسه, تقاضا برای کلاسها و خدمات رابط به طور جدی افزایش یافت. انجمن ملی رابطان فرانسه ویژه ناشنوایان در 1976 ایجاد شد. مقطع دبیرستان و آموزش حرفهای: تقریباً همواره در تمامی مدارس شبانهروزی برنامه آموزش حرفهای نیز دایر بوده است. در ابتدا این برنامه شامل آموزشهای عملی در حرفههای مفید برای عملکرد روزمره مدرسه بود؛ از قبیل آشپزی، باغبانی، خیاطی، کفاشی، نجاری و چاپ، که تحت نظر استادکارانی واجد شرایط برای ارائه تجارب خود اداره میگردید؛ البته آنان درباره محدودیتهای ناشی از برنامههای آموزشی چندان چنان نگران نبودند. پس از جنگ جهانی دوم، طیف این برنامههای آموزشی گسترده شد و از تنوع بیشتری برخوردار گردید. همچنین دانشآموزان ناشنوا بیش از پیش در آزمونهایی همانند آزمونهای دانشآموزان شنوا شرکت میکردند. همچنین همواره موارد کودکان ناشنوای پیشزبانی ، در مقطع متوسطه , برنامههای آموزشی علوم انسانی را دنبال کرده و یا سعی بر انجام این کار داشتهاند. هزینه این تلاشها بسیار بوده است؛ چرا که این کار مستلزم حمایت مستمر خانواده و آموزش خصوصی است. در دهه 1960، مدرسهای خصوصی با شمار دانشآموزان اندک افتتاح گردید تا دانشآموزان ناشنوا را برای اخذ دیپلم مقطع متوسطه آماده سازد؛ آزمونی که هجده سالهها برای دست یافتن به موقعیتهای شغلی بسیار و ورود به دانشگاه به قبولی در آن نیاز داشتند. با این همه، هنوز هم شماری از دانشآموزان ناشنوا در این آزمون قبول میشوند، و شمار دانشآموزان ناشنوایی که به دانشگاه راه مییابند، از این هم کمتر است. همراه بودن دانشآموزان شنوا و ناشنوا نیز تا حدودی انجام میگیرد. در ابتدای دهه 1980، چندین مدرسه راهنمایی و دبیرستان به پذیرش دانشآموزان همراه نوعی سرویس حمایتی و یا حتی رابط زبان اشاره اقدام کردند؛ و یا اینکه آموزگاران مدارس شبانهروزی, برخی دانشآموزان ناشنوا را همراه حمایت فردی از جانب خود، برای همکلاس بودن با دیگر دانشآموزان برمیگزینند. آمارها نشان میدهد که در 1980، 346 دانشآموز ناشنوا، و 1326 دانشآموز کمشنوا به طور فردی در مدارس دولتی عادی پذیرفته و گنجانده شدهاند. روشهای آموزشی: از لحاظ نظری، مجمع میلان به مباحث مرتبط به روشهای آموزشی، که به ویژه در فرانسه چشمگیر بود، پایان داد. تا پایان دهه 1970 مدارس ناشنوایان رسماً شفاهیگرا بودند. با این همه، میان مدارس شبانهروزی کوچک که استفاده از زبان اشاره را ممنوع کرده بودند، و مدارس شبانهروزی بزرگ که در آنها امکان نداشت کاربرد اشاره را جز در کلاس درس ممنوع کنند، تفاوتهایی به چشم میخورد. در آن زمان آموزگاران همراه دانشآموزان در امکانات اسکانی مدرسه زندگی میکردند، و به رغم عدم استفاده از زبان اشاره در کلاس درس، منظور آنها را میفهمیدند. همچنین کاربرد اشاره از سوی دانشآموزان ناشنوای عقبمانده ذهنی و یا آنان که در کارگاههای آموزشی حرفهای بودند، مجاز بود، و صرفاً در این کارگاهها آموزگاران ناشنوا به چشم میخوردند. پس از جنگ جهانیدوم، حمله جدیدی بر زبان اشاره آغاز شد؛ چرا که وسایل کمکشنوایی به امیدی جدید برای رهایی از ناشنوایی بدل شده بودند. بنابراین، هنگامی که نهضت به رسمیتشناسی زبان اشاره ظهور کرد، آموزگاران اندکی بودند که میتوانستند اشارهها را دریابند. به سختی میتوان پیشبینی کرد در آینده چه روش ارتباطی در فرانسه حکمفرما و غالب خواهد بود. یک نشانه مهم مبنی بر تغییر در سطح رسمی, این است که امروزه سه برنامه تربیت معلم، دربردارنده دانشافزایی در زبان اشاره وجود دارد؛ و به تدریج اشاره را میتوان در کلاسهای درس دید. البته معمولاً این کلاسهای آزمایشی محدود, با حضور یک ناشنوای دارای زبان مادری اشاره فرانسوی آغاز میشود که در کنار یک آموزگار شنوای واجد شرایط فعالیت میکنند. بازار کار و اشتغال: شمار اندکی از کسانی که پیش از زبان باز کردن ناشنوا شدهاند، اکنون متخصصانی دارای تحصیلاتاند و برای نمونه دندانپزشک، معمار، داروساز شدهاند؛ اما این موارد نادر است. همچنین اندک ناشنوایانی یافت میشوند که مدیریت شرکتهای کوچک را برعهده داشته باشند. اغلب زنان ناشنوای دارای تحصیلات بالا به عنوان دستیار آزمایشگاه فعالیت دارند، در حالی که مردان در زمینه رایانه و یا طراحی صنعتی فعال هستند. اگرچه آماری در این باره در دست نیست؛ اما با صراحت میتوان گفت بیشتر ناشنوایان در مشاغلی که با آموزش آنان متناسب نیست، به طرز اسفانگیزی نیمه بیکار هستند. بیکاری بیشتر بر ناشنوایان تأثیرگذار است تا بر شنوایان. رسمیت زبان اشاره فرانسوی: نهضت به رسمیتشناسی زبان اشاره فرانسوی، که پس از برگزاری گنگره فدراسیون جهانی ناشنوایان در 1975 و در واشنگتن دی. سی. آغاز شد، فرصتها و امکانات جدیدی را در زمینههای حرفهای برای ناشنوایان فراهم میآورد. از جمله به دلیل ابداع سرویسهای تفسیر به زبان اشاره، کارگران ناشنوا میتوانند از آموزشهای حرفهای و کارگاههای تحصیلات عالی غیردانشگاهی که پیشتر در دسترس آنان نبود، بهره ببرند. آموزگاران و سرپرستان خوابگاههای دانشآموزان ناشنوا، و آموزگاران زبان اشاره نیز در بخشهای جدید بازار کار که برای ناشنوایان فراهم شده است، به خوبی به چشم میخورند. همچنین فرانسویانی که در 1975 در مجمع فدراسیون جهانی شرکت کردند، تحت تأثیر این واقعیت قرار گرفتند که زبان اشاره امریکایی به عنوان یک زبان به رسمیت شناخته شده است و این زبان, تأثیرات و معانی ضمنی بسیاری برای موقعیتها و جوامع ناشنوایان امریکایی داشته است. آنان در بازگشت به فرانسه مصمم به ایجاد تغییراتی در آن کشور بودند. چند ماه بعد، و از طریق اقدامات واحد ملی اختلاط اجتماعی معلولان از نظر شنوایی ، اشارهها هر هفته در تلویزیون به نمایش در میآمد، و کاربرد زیرنویس نیز در تلویزیون رایجتر گردید. اقدامات نظاممند برای به رسمیتشناختن حق ناشنوایان مبنی بر داشتن زبانی برای خود، نتیجه همکاریهای تنگاتنگ گروهی کوچک از شنوایان و ناشنوایان فرانسوی و امریکایی بود. چندین امریکایی به فرانسه رفته و چند سال در آنجا اقامت گزیدند؛ و تبادلات میان دو کشور افزایش یافت؛ به ویژه در نتیجه به دست آمده در کارگاههای تابستانی گروهی فرانسوی که در دانشکده گالودت دایر گردید. افزون بر این، برای انجام تغییرات نهادینه در جهت اهداف این نهضت جدید، انجمنهایی غیرانتفاعی شکل گرفت. یکی از مهمترین انجمنها «دو زبان برای آموزش » بود که هجده دفتر محلی و هفت دفتر منطقهای داشت. دو زبان برای آموزش با جهتگیری مشابه با مرکز سرفرازی ناشنوایان امریکا ، به متحد ساختن ناشنوایان، والدین، و متخصصانی پرداخت که ایده آموزش دو زبانه واقعی را برای کودکان ناشنوا ترویج کنند. اگرچه این انجمن نتوانست فوراً موسساتی جدید را ایجاد کند، به عنوان یک گروه فشار و مرکز تبادل نظریات فعالیت کرده است. این انجمن کارگاههایی برای والدین سازماندهی میکند و در دایر ساختن کلاسهای زبان اشاره فرانسه با سایر انجمنها همکاری دارد؛ به ویژه با تئاتر بصری بینالمللی و آکادمی زبان اشاره فرانسه، تا بدین ترتیب، معلمان جدیدی در زمینه زبان اشاره تربیت کند. دو انجمن مزبور عمدتاً مسئولیت سازماندهی کلاسهای زبان اشاره فرانسه را برعهده داشتهاند. این کلاسها اغلب در خارج از مدارس دایر میگردند؛ و آموزگاران آنها تقریباً ناشنوایان مسلط به زبان اشاره هستند که در تلاشاند حق انحصاری خود را حفظ کنند. اطلاعات به دست آمده از زبانشناسان، کُندی روند پذیرش اشارهها از سوی مدارس، و شاید بتوان گفت موفقیت گفتار نشانهدار ، همه و همه توجیهی است بر اینکه چرا در جهت تدوین یک کتاب به زبان اشاره فرانسوی، هیچگونه اقدام هماهنگی صورت نگرفته است. آموزگاران ناشنوا میکوشند زبان اشاره فرانسه را به عنوان یک زبان کامل آموزش دهند، نه صرفاً به مثابه فهرستی از لغات. تقاضا برای برخورداری از خدمات رابطان و تفسیر به زبان اشاره, رشد چشمگیری داشته است، و ناشنوایان خواستار رابطان بیشتر و با کیفیت بهتر هستند. حضور رابط در گردهماییهای مرتبط با امور اجتماعی، سیاسی و فرهنگی، و در کارگاههای آموزش حرفهای به ضرورتی متداول تبدیل شده است. انجمن ملی رابطان برای ناشنوایان فرانسه در 1979 تأسیس گردید، و نخستین گواهینامه خود را در 1980 اعطا کرد. در 1982 نیز در منطقه پاریس اجلاس رسمیتری برای آموزش رابطان آغاز به کار کرد. با این همه، ارائه خدمات رابطی هنوز هم برعهده داوطلبانی است که از آموزش رسمی برخوردار نگشتهاند؛ برای نمونه اعضای خانواده، آموزگارانی که در اوقات فراغت خود به عنوان مددکار اجتماعی فعالیت میکنند و غیره. انجمنها: واحد ملی اختلاط اجتماعی معلولان شنوایی, یک سازمان حمایتی است که در 1973 تأسیس گردید. این سازمان در 1971، برای برگزاری ششمین مجمع فدراسیون جهانی ناشنوایان در پاریس ، یک سری اقدامات جمعی و گروهی را سازماندهی کرد. انجمنهای ناشنوایان، والدین کودکان ناشنوا، کسانی که در بزرگسالی ناشنوا شدهاند، و بزرگسالان ناشنوای قادر به گفتار، این سازمان را تأسیس کردند تا مرکزی روشنگر در زمینه ارائه اطلاعات، مستندسازی، و پروژههای تحقیقاتی مشترک باشد. انجمن مرکزی آموزش و یاری کرولالان فرانسه ، که در 1850 تأسیس گردید، در واقع تداومبخش فعالیتهای انجمن مرکزی است که برتیر در 1838 آن را بنیان نهاد. این انجمن، دیرینهترین سازمان در زمینه ناشنوایی در جهان است. اگرچه اهداف آن به خوبی تبیین نگشته است، اقداماتش پراکنده است و اعضای آن محدود هستند؛ اما به مدت چندین سال خبرنامهای منتشر میکرد که ایدههایی نوین را منتشر میساخت و در شکلگیری واحد ملی اختلاط اجتماعی معلولان شنوایی، نقش بسزایی ایفا میکرد. در دو دهه پس از جنگ جهانی دوم، دو فدراسیون انجمنهای ناشنوایان, خود را در رقابت با یکدیگر یافتند: فدراسیون قدیمی انجمنهای کرولالان ، که پیش از جنگ شکل گرفته بود، و واحد ملی انجمن سنتهای والای موسسات ناشنوای فرانسه (دانشآموختگان مدارس شبانهروزی ناشنوایان) که در 1948 تأسیس گردید. به طور کلی، نخستین فدراسیون, به نمایندگی از دانشآموختگان مدارس مذهبی فدراسیون موسسات و دومین فدراسیون, به نمایندگی از دانشآموختگان مدارس دولتی فعالیت داشت. وجود فدراسیون گواهی است بر اهمیت مدارس و تحصیلات در دنیای ناشنوایان, حتی در بزرگسالی؛ همچنین نمایانگر اهمیت مداوم تضاد و اختلاف میان سنت مذهبی و به اصطلاح, محافظهکار و سنت غیرمتخصص فراگیر در جمهوری سوم است؛ (اگرچه این اختلاف پس از جنگ جهانیدوم رو به کاهش نهاد). نخستین تلاش برای اتحاد دو فدراسیون چندی به طول نینجامید. در 1955، کمیته هماهنگی ملی انجمنهای ناشنوایان شکل گرفت، اما در 1961، اتحادیه ملی دانشآموختگان و فدراسیون انجمنها ، که بعدها به فدراسیون ملی ناشنوایان فرانسه تغییرنام داد، به استقلال رسیدند. در 1966، دو سازمان به رفع اختلافات خود پایان دادند و ادغام شدند؛ بدین ترتیب کنفدراسیون ملی ناشنوایان فرانسه شکل گرفت. فدراسیون ورزشی ناشنوایان فرانسه نیز که در 1917 شکل گرفته بود، در شکلگیری کنفدراسیون شرکت کرد. با این همه, استقلال خود را حفظ کرد. در تلاش برای پایان بخشیدن به این سنت انجمنها که بر مبنای وابستگیها و ارتباطهای دانشآموختگان قرار داشت، کنفدراسیون ملی ناشنوایان فرانسه بر طبق مناطق جغرافیایی به هشت فدراسیون منطقهای تقسیم شد، که نمایندگی 55 انجمن مجزا را برعهده داشتند. این کنفدراسیون رسماً نمایندگی جمعیت ناشنوای پیشزبانی در دولت و اخذ تصمیمات اداری را برعهده دارد و به عنوان یک گروه ذینفوذ ناشنوایان در ابعاد مختلف فعالیت میکند؛ از جمله در زمینه مسائل رفاه اجتماعی از ناشنوایان دفاع میکند؛ فعالیتهای فرهنگی و تفریحی را برای ناشنوایان سازماندهی و از آنها حمایت میکند و در نهایت اطلاعاتی در اختیار عموم مردم قرار میدهد. پیش از شروع نهضت به رسمیتشناسی زبان اشاره فرانسوی، برخی اعضای کنفدراسیون ملی خواستار کاربرد زبان اشاره در مدارس ناشنوایان شدند؛ اما مباحث شدید میان شفاهیون, حامیان زبان اشاره و میان محققان در زمینههای آموزش، زبانشناسی، و جامعهشناسی که در پایان دهه 1970 درگرفت، باعث شد کنفدراسیون در اعلام موضع رسمی خود تردید و تأمل کند. دفتر هماهنگی اقدامات انجمن کسانی که در بزرگسالی ناشنوا شدهاند ، در 1972 دایر گردید، و به اتحاد انجمنهایی میپردازد که اکثراً در دهه 1960 تأسیس شدهاند و همچنین متشکل از ناشنوایان شده پس از زبان باز کردن و سختشنوایان است. اقدامات و پروژههای این دفتر بر این مسئله تأکید دارد که ناشنوایان پسزبانی بازکردن با ناشنوایان پیشزبانی متفاوت هستند و به مراتب بیشتر از آنها هستند. همچنین این دفتر یک سری دورههای لبخوانی برگزار میکند، که هزینه آن را سیستم تأمین اجتماعی میپذیرد. افزون بر این, برای پیشگیری از ناشنوایی, با موسسات و مراکز پزشکی همکاری میکند. و سعی دارد از طریق تأمین اجتماعی, هزینه کل وسایل کمک شنوایی را فراهم آورد. شمار ناشنوایان فرانسوی که از وسایل کمکشنوایی استفاده میکنند، نزدیک به هشتاد هزار نفر برآورد میشود، که یکی از پایینترین درصدهای کاربرد این وسایل, در اروپاست. انجمنهای ناشنوایان پسزبانی در زمینه اقدامات نصب باندهای مداربسته القای صوت در اماکن عمومی، و تولید تلفنهای تلکس مانند برای ناشنوایان، و همچنین تولید رمزگشا برای زیرنویسهای تلویزیون، پیشگام هستند. انجمن ملی والدین مبتلایان به اختلال شنوایی در 1965 بنیان نهاده شد؛ چرا که والدین مایل نبودند فرزندان خود را در دوران کودکی به مدارس شبانهروزی بفرستند؛ و همچنین درصدد بودند نتایج ضعیف نظام آموزشی را زیر سوال ببرند که باعث شده بود فرزندانشان در آینده در کارهای کمارزش بازار کار به فعالیت مشغول شدند. ستیزهجویی و سرسختی آنان با خصومت موسسات آموزشی روبهرو شد؛ اما والدین به این نتیجه رسیده بودند که توانایی فرزندانشان در صحبت کردن و آمیختن با جامعه شنوایان به تشخیص زودهنگام، پیشرفتهای فنی در زمینه وسایل کمکشنوایی، و روشهای آموزشی نوین بستگی دارد. اقدامات آنان متوجه تأسیس مراکز پزشکی و پیراپزشکی شده بود. برخلاف انجمنهای والدین کودکان مبتلا به سایر معلولیتها، آنان نه مدرسهای برای کودکان خود تأسیس کردند و نه در این امر مشارکت کردند. این انجمن, خود را مرکز تبادل نظریات، تحلیل و بررسی، مستندسازی و ارائه خدمات به خانوادهها به شمار میآورد؛ کارگاههای آموزشی ترتیب میدهد و همواره مجمعهایی را با کیفیت بالا در سطح ملی و بینالمللی سازماندهی میکرد. چهل انجمن منطقهای، 34 گروه وزارتی و اداری، و بیست دفتر محلی در این انجمن شرکت و عضویت دارند. فدراسیون ملی انجمنهای والدین دانشآموزان موسسات ناشنوایی ، به متحد ساختن انجمنهای والدینی میپردازد که فرزندانشان به مدارس فدراسیون موسسات میروند، و در رقابت با انجمن ملی والدین تأسیس گردیده است؛ با این همه در طول سالیان آشکار شده که هر دو گروه منافع مشترکی دارند و مواضع مشابهی نیز برمیگیرند. مآخذ: EDHD, P. 84; GEDPD, Vol. 1, P. 431-434. آلن سوسمن ؛ برنارد موتز ترجمه محبوبه مرشدیان؛ صدیقه شجاعیان |
تاریخ ثبت در بانک | 7 دی 1399 |