کد jr-44203  
عنوان اول شنوایی  
عنوان دوم یکی از حواس انسان و قوه درک و تشخیص صداها  
نویسنده آلن سوسمن  
نویسنده موریس آی. مندل  
نویسنده جونیر آرنولد ام. اسمال  
مترجم سیدطاهر احمدی  
مترجم هادی واعظی‌نژاد  
مترجم زهرا واعظی‌نژاد  
عنوان مجموعه دانشنامه ناشنوایان (دانا) ـ جلد دوم  
نوع کاغذی  
ناشر موسسه فرهنگی هنری فرجام جام جم  
سال چاپ 1388شمسی  
شماره صفحه (از) 793  
شماره صفحه (تا) 797  
زبان فارسی  
متن شنوایی، یکی از حواس انسان و قوه درک و تشخیص صداها.
شنوایی، راه مهم و خاصی است که با آن از جهان پیرامون خویش آگاه می‌شویم. در بیان دلایل این امر می‌‌توان گفت این توانایی نقش عمده‌ای در ارتباطات کلامی ما که یک فعالیت منحصراً بشری است، ایفا می‌کند. پس روشن است که توانایی ما در درک محیط و تعامل با آن، به لحاظ فیزیکی و زبانی یا مجرد، در مقیاس گسترده‌ای منوط به حس شنوایی است.
سیستم شنوایی را با بهره‌گیری از رشته‌های علمی مختلفی شامل: روان‌شناسی، فیزیک، مهندسی، ریاضیات، کالبد شکافی، فیزیولوژی و شیمی بررسی می‌کنند. این مقاله نخست به بُعد روان‌شناسی شنوایی می‌پردازد؛ اگرچه لازم است برای درک کامل‌تر برخی پدیده‌ها به زمینه‌های دیگری نیز رجوع شود. مکانیسم محیطی شنوایی را از دید کالبد شکافی، عمل هیدرومکانیک و فعالیت الکترونیکی مرور می‌کنیم. عمده پیوستگیهای درونی و تحریکات شنوایی را همراه با تحقیقات و نظریات اخیر مورد بحث قرار می‌دهیم. در تمامی این موارد با سیستم شنوایی عادی سر و کار خواهیم داشت، نه با بُعد آسیب‌شناسانه آن.
دستگاه شنوایی، جزء جدایی‌ناپذیر داده‌های حسی انسانی، کارکردی مهم را برای ارتباط و رهیافت به جهان پیرامونی برعهده دارد. شنوایی برخلاف تعریفهای عمومی که از «شنیدن» می‌شود، فرایندی منفعلانه نیست. حس شنوایی دارای مراحل پیچیده و هماهنگی است که شامل انتقال امواج صوتی از طریق مکانیسمهای گوش به مغز بوده که به تفسیر پیام می‌پردازد.
امواج صدا، نخست به گوش بیرونی که بخش قابل رویت گوش بوده و در دو طرف سر قرار دارد، برخورد می‌کند. گوش بیرونی برای کمک به جمع‌آوری این امواج صوتی و متمرکز کردن آنان بر روی پرده بسیار نازک گوش، که جدا کننده گوش بیرونی از گوش میانی است، طراحی شده است.
برخورد امواج به پرده گوش و لرزش آن، باعث حرکت زنجیره‌ای از سه استخوان کوچک به نام زنجیره استخوانچه‌ها شده که شامل استخوانهای چکشی ، سندانی و رکابی می‌باشند. این استخوانهای کوچک که کوچک‌ترین استخوانهای بدن هستند، در زمان تولد کامل بوده و در فضای گوش میانی قرار دارند. این سه استخوان، با کمک یکدیگر انرژی امواج صوتی را از گوش بیرونی و از راه گوش میانی به گوش داخلی انتقال می‌دهند.
با لرزش پرده گوش، استخوانچه‌ها نیز می‌لرزند و در پی آن، آخرین استخوان زنجیره استخوانچه‌ها یا استخوان رکابی نیز حرکت می‌کند که این استخوان نیز به پرده‌ای نازک به نام پنجره بیضوی چسبیده است. پنجره بیضوی، ورودی گوش داخلی است که شامل یک اندام شنوایی با عنوان بخش حلزونی گوش است. لرزش استخوان رکابی، باعث لرزش پنجره بیضوی و حرکت مایع درون مجرای حلزون در جهت دیگر پنجره بیضوی می‌شود. حرکت حلزون، باعث تحریک هزاران سلول مویی میکروسکوپی درون این اندام می‌شود که به ارسال تکانه‌های الکتریکی به مغز می‌پردازند.
در درون گوش، ساختارهای دیگری نیز وجود دارد که در شنوایی مشارکت ندارند، ولی با وجود این، باعث حفظ بسیاری از مسائل مهم می‌گردند. مجرای استاش که در درون گوش ‌میانی قرار دارد، به حفظ تعادل فشار هوا در دو طرف پرده گوش کمک کرده و گوش ‌میانی را به حفره هوای پشت بینی و بالای نرم‌کامه متصل می‌سازد. انتهای بالایی این مجرا به وسیله استخوانی احاطه شده و باز است. انتهای پایینی آن نیز معمولاً به هم جمع شده و به وسیله بافت نرمی پوشیده شده است. با هر سه بار عمل بلع و یا خمیازه کشیدن، این مجرا باز شده و اجازه ورود هوا به گوش ‌میانی را داده و باعث متعادل شدن فشار هوای گوش میانی و داخلی می‌شود. احساس گرفتگی گوش در صورت انجام سریع و گسترده این تعدیل در جریان حملات هوایی رخ می‌دهد که باعث وارد شدن فشار به یک طرف پرده گوش و فشار دادن آن به طرف درون و بیرون می‌شود.
در درون گوش داخلی، سه حلقه کوچک مجاری نیم‌دایره به حلزون گوش متصل می‌شود و به حفظ تعادل کمک می‌کند. وقوع هر نوع مشکل در این مجاری نیم‌دایره کوچک، باعث بروز سرگیجه، عدم تعادل و دیگر مشکلات تعادلی می‌شود.
از میان بسیاری از علایم صوتی که دریافت می‌گردد، جهان سازماندهی شده‌ای از اصوات معنا‌دار و کارا همواره در حال شکل گرفتن است. بنابراین، یک دستگاه شنیداری معنادار و کارا باید بیش از یک دریافتگر فعال و سودمند علایم صوتی باشد. این دستگاه شنیداری باید منابع صدا، روند و تأثیرگذاری آن بر شنونده را شناسایی کند. این دستگاه، ما را از رخدادهایی که به دلیل وجود دیوارها و دیگر موانع، و یا به دلیل اینکه منبع صدا در زاویه دید ما قرار ندارد، قابل دیدن نیستند، هشیار می‌سازد. این هشیارسازی می‌تواند به طور ویژه‌ای معتبر باشد؛ زیرا بلافاصله ادراکی از منبع صدا که لزوماً در میدان دید نیست، به دست می‌دهد، و این در بیشتر موارد بدین معناست که توان حرکت مقتضی و ضروری را برای پرهیز از خطر ایجاد می‌کند. بر اساس نظریات زیست‌شناسان، ارگانیسمها یا یاختگانی که توان دریافت علایم جنبش‌زا را نداشتند، در مسیر تکامل جای می‌ماندند و حذف می‌گشتند. مزیت یک داده حسی که می‌تواند اطلاعاتی را درباره رخدادهایی فراهم کند که در میدان دید نیستند، برای همه مردمی که از حس شنوایی کاملی برخوردار نیستند، روشن است.
دسته‌بندی بلافاصله و سریع بسیاری از صداهای آشنا، مانند: بوقهای اتومبیل، تلفنها، سوتها، و توانایی شناخت تغییرات کوچک و ظریف صوتی هر روزه، همه و همه از مزایای شنیداری است که البته بدیهی و عادی شمرده می‌شود.
گوش فرادادن به موسیقی، برای بسیاری از مردم فعالیت لذت‌بخش شنیداری به شمار می‌آید و این، تناقضات و تضادهای فرایند شنوایی را به نمایش می‌گذارد.
شنیداران حرفه‌ای می‌توانند رنگ و لحن‌‌سازی را تشخیص دهند که در میان شماری از دیگر سازها در حال نواخته شدن است؛ همانگونه که شنیدن یک صدای آواز سولو یا تک‌خوان و نیز صدای ساز تکنواز از میان همنوازان پر سر و صدای همراه، کار چندان دشواری نیست. چنین فرایند هم‌ساخت علایم صوتی، از لحاظ فیزیکی بسیار دشوارتر از شنیدن منفعلانه و بی‌سعی و کوشش است. اقتضای بیان ذهنی این است که علایمی که از منابع گوناگون دریافت می‌گردد و کاملاً و دقیقاً از هم مجزا شده، باز شناخته گردند.
گوش دارای اجزایی است که هر کدام در شنوایی موثر است؛ مثلاً نوعی ناشنوایی به ناشنوایی انتقالی مشهور است و افراد مبتلا به این نوع از فقدان شنوایی که با معالجات پزشکی قابل درمان است، معمولاً دارای گوش داخلی طبیعی هستند، اما بخش خارجی گوش میانی آنان آسیب دیده است و این امر باعث جلوگیری از ورود طبیعی صدا، به گوش داخلی می‌گردد.
عملکرد دستگاه شنوایی: وقتی از گوش صحبت به میان می‌آید، نخستین تصویری که در ذهن ظاهر می‌شود، زبانه بافت غضروفی یا لاله گوش است که در دو طرف سر قرار می‌گیرد. عملکرد فرضی لاله گوش، هدایت انرژی صدا به مجرای گوش یا روزنه خارجی شنوایی است.
در حیواناتی چون گربه، جهت لاله گوش مستقل از سر است، اما انسان فاقد این توانایی است. ثابت شده است که شکل خاص لاله گوش انسان باعث می‌شود که صدای برخورد کننده با سر، منوط به جهت ورود، تغییر متمایزی بیابد.
روزنه خارجی، مجرای پر پیچ و خمی به طول تقریبی54/2 سانتیمتر است که در ابتدای گوش داخلی یا پرده گوش یا غشای صماخی بسته می‌شود. روزنه گوش راهرویی را می‌سازد که انرژی صدا از آن به راههای درونی منتقل می‌شود. سوراخ گوش به طور کلی به شکل لوله‌ای است که از یک سو مسدود است و معمولاً در فرکانس حدود سه‌هزار دور در ثانیه مرتعش می‌شود. به دلیل این ارتعاش، فشار امواج صدا در پرده گوش، برای فرکانسهای موجود در این مجاورت، بیست برابر بیشتر از فشار این امواج در لاله گوش است. بنابراین، سوراخ گوشها همانند ابزار تقویت‌کننده انتخاب‌گر عمل می‌کند و جالب اینجاست که عمدتاً بیشترین حساسیت ما در این محدوده فرکانس رخ می‌دهد.
پرده گوش، مرز میان گوش بیرونی و گوش میانی است. در این نقطه است که نوسانهای فشار صدا به حرکت مکانیکی تبدیل می‌شود و انتقال حرکت مکانیکی به گوش درونی که احتمالاً عصب شنوایی را تحریک می‌کند، نوعی عملکرد گوش میانی است. این انتقال را سه استخوان کوچک گوش یا استخوانچه‌های شنوایی که پلی را در عرض گوش میانی به وجود می‌آورند، انجام می‌دهند. این استخوانچه‌ها بر اساس شکلشان نامگذاری شده‌اند: استخوان چکشی، که به پرده گوش متصل است؛ استخوان سندانی، که بر روی چکشی نصب شده است؛ استخوان رکابی، که با استخوان سندانی، متصل می‌شود و در عین حال، در ورودی بیضی شکل گوش درونی جای گرفته است. استخوانچه‌ها افزون بر اینکه انتقال ساده انرژی ارتعاشی را انجام می‌دهند، در واقع شرایط افزایش مطلوب فشار را نیز به وجود می‌آورند. استخوانچه‌ها با رباطهایی نگه داشته شده‌اند. با دو ماهیچه کوچک به نامهای طبلگی کشنده و رکابی عمل می‌کنند. شیوه عملکرد این ماهیچه‌ها چندان روشن نیست، اما گفته شده است که انقباض آنها همراه با تغییر حالت حرکت در سطوح بالای تحریک به گونه‌ای عمل می‌کند که ورودی موثر به گوش درونی را کاهش می‌دهد.
قاعده رکابی استخوان رکابی، مشخصه پایان گوش میانی و آغاز محدوده گوش درونی است. در حقیقت، گوش درونی مشتمل بر دو تکه است که به رغم مرتبط بودن به جهت کالبدشکافی، نقشهای اساساً مستقلی را اجرا می‌کنند. در این بخش صرفاً به حلزون گوش می‌پردازیم که شامل اندامهای حسی انتهایی شنوایی است. حلزون گوش، که شکل فنر مانندی دارد، با استخوان پوشیده شده است و شامل سه مجرای پر مایع و تقریباً موازی است که جریان طولی دارند. در انتهای وسط این سه استخوان، غشای نسبتاً محکمی که پایه نام دارد، قرار گرفته است. بر روی این غشا، اندام کورتی قرار دارد که درون آن را سلولهای مو یا گیرنده‌های حسی شنوایی پوشانده‌اند. موهای سلولهای مویین تا مسیر کوتاهی به درون یک قاعده ژلاتینی به نام غشای سقفی امتداد دارند. هنگامی که غشای پایه در جهت عرضی جابه‌جا می‌شود، موها با حرکت پشم چینی به یک سمت حرکت می‌کنند و سلولهای مویین تحریک می‌شوند.
جابه‌جایی غشای پایه با حرکت مایع انجام می‌شود که این حرکت را نیز عمل پیستون‌مانند استخوان رکابی در پنجره بیضوی به وجود می‌آورد. از آنجا که این مایع اساساً غیر قابل تراکم است، جابه‌جایی آن با حضور شکاف دوم و گوش میانی، یعنی پنجره مدور، امکان‌پذیر است. هنگامی که استخوان به درون حرکت می‌کند، برجستگی‌ای در غشای پایه ایجاد می‌شود و غشای پنجره مدور به سمت بیرون حرکت می‌کند. این برجستگی یا جابه‌جایی داخل غشای پایه ثابت نیست، بلکه غشا را به طرف پایین حرکت می‌دهد و از پنجره‌ها دور می‌کند. چنانچه حرکت استخوان رکابی‌مانند در پاسخ به یک طنین خالص، تناوبی باشد، پایه به طور متناوب به بالا و پایین حرکت می‌کند. بنابراین، هنگامی که یک طنین خالص به گوش می‌رسد، موجی دایماً از غشای پایه به پایین حرکت می‌کند. دامنه این موج یکپارچه نیست، اما در یک نقطه خاص بر روی طول غشا که فرکانس تحریک آن را تعیین می‌کند، به حداکثر می‌رسد. فرکانسهای بالا در نزدیکی استخوان رکابی و فرکانسهای پایین در سمت پایین غشا، حداکثر تولید را دارند.
بسیاری از این رخدادهای مکانیکی یک قرینه الکتریکی دارند. میکروفوتی حلزونی یا پتانسیل الکترونیکی که از حلزون حاصل می‌شود، جابه‌جایی غشا و پایه را ایجاد می‌کند. پتانسیل درون حلزونی ولتاژهای جاری، مستقیم و ساکن در بخشهای مختلف حلزون را نشان می‌دهد و حال اینکه پتانسیل برآیندی ، یک ولتاژ جاری، مستقیم و دارای تغییرات آرام است که در پاسخ به یک محرک بسیار شدید اتفاق می‌افتد. پتانسیل مشهود دیگر، پتانسیل عمل است که نورونهای شنوایی مجاور آن را به وجود می‌آورد. پتانسیل نورونی بازنمونی از فعالیت سلولهای مویین است، از طریق عصب هشتم به سیستم اعصاب مرکزی منتقل می‌شود.
شنیدن اصوات در فضا: میزان افزایش توان ردیابی اصوات، در نوع بشر، به اندازه آن عده از گونه‌های جانوران که بقا و کارکردشان وابسته به این قدرت حسی‌شان می‌باشد، نیست؛ اما انسانها با تکیه بر تجربه و آزمون، فضای شنیداری کارآمدی ساخته و به آسانی جای مربوط به بیشترین منبع اصوات دلخواه را در ذهن ضبط و نگهداری می‌کنند. از چند راه می‌توان به اهمیت این فضای شنیداری پی برد که یکی از آنها اهمیتی است که بسیاری از شنوندگان بر بازسازی صداهای قالبی و کلیشه‌ای می‌دهند. از دیگر شواهد اهمیت شنیدن اصوات در فضا، دشواری شنونده‌ای است که شنوایی یک گوش خویش را از دست داده و در تشخیص و گزینش علایم دلخواه در میان صداها از گفتارهای جانبی ناتوان است. مهارت بسیاری از شنیداران نابینا در احساس صداهای موانع، تشخیص و تمییز جاها و طبیعت گونه‌های مختلف صوتی، به درستی گویای این است که توان و گنجایش سیستم شنوایی می‌تواند بیش از این نیز گسترش یابد و نیروی شنیداری بهتری پدید آید.
ادراک گفتار و صدا: برای بیشتر شنیداران، سیستم شنیداری به بالاترین حد خویش در فهم نواهای در حال بیان گفتاری، رسیده است. شاید گویاترین گواه امتیاز شگفت‌انگیز ادراک گفتار این باشد که کاراترین رایانه‌ها و آزموده‌ترین و ورزیده‌ترین مهندسان رایانه نیز توان بازسازی و نتیجه‌برداری از فنون ادراک گفتاری سیستم طبیعی شنیداری را ندارند. همین گونه است که توانایی تشخیص و گزینش نوای گفتاری از میان دیگر صداها، اهمیت موثری دارد. مردم می‌خواهند با ایجاد موقعیتهای ارتباطی، که امکان تمرکز بر روی هر یک چندین پیامهای همزمان را می‌دهد، یا گهگاه با توجه به پیامهای گوناگون و همزمان در یک کنش ارتباطی، این مزیت را حفظ کنند. افزون بر این، ممکن است نوای موسیقی یا دیگر نوای پس زمینه هم افزون گردد؛ چه برای تفریح، چه بنا بر مقاصد خصوصی به اندازه‌ای که برای رایانه‌ها و یا دیگر وسایل و ابزار الکترونیک نیز، فهم و گزینش نوای گفتاری دشوار می‌گردد. این توانایی تمرکز همزمان بر پیامها، دست کم تا اندازه‌ای، به حس هشداردهنده، حتی زمانی که فرد در حال گوش دادن به پیامهای صوتی دیگری است، امکان فعالیت می‌دهد. با وجود این، چنین توانایی‌ای همواره مزیت نیست؛ چرا که با افزایش سن، به تدریج شماری از فرکانسهای بالا دیگر دریافت نمی‌گردد. و احتمالاً دلیل آن بودن مداوم در معرض صداهای جانبی است. در یک پژوهش صداسنجی، انجام شده در یک دبستان، میزان صدای پس زمینه در خلال 24 ساعت مورد بررسی قرار گرفته و روشن شده که حتی برای این تعداد افراد، میزان صدای پس زمینه، برای از دست دادن قدرت شنوایی کافی است. اگر سیستم شنیداری به آن اندازه مهارت نداشت که بتواند صدای دلخواه را از میان صداهای پشت‌زمینه گزینش کند، حتماً صداهای پشت زمینه‌ای حاکم می‌شدند.
مسئله دیگر که فرایند شنیداری را مشکل می‌سازد، این واقعیت است که بسیاری از فعالیتها در گرو برقراری ارتباط بوده و در محیطی روی می‌‌دهد که صداها را باز می‌تاباند، بنابراین مردم، معمولاً در معرض پژواک با هم ارتباط برقرار می‌سازند. سیستم شنوایی طبیعی، به ویژه سیستم شنیداری دو جانبه، در این‌گونه شرایط برای فعالیت به خوبی مجهز گشته و یا دست کم به نظر می‌رسد در فضاهای نسبتاً پژواک‌زا، به خوبی برای شنیدن انطباق حاصل می‌کند. توانایی سیستم در پاسخ سریع به پژواکها، این نظر را ثابت می‌کند. حتی تحت شرایط پژواکی شدید، سیستم دریافت علایم، بی‌هیچ عیب و نقصی کار می‌کند، اما در شرایطی دیگر، با توجه به قدرت بالا و گستردگی شگفت‌انگیز سیستم، گهگاه پدیده شبه پژواکی در اطاقهایی به اندازه یک کلاس درس و یا هنگامی که شنونده از سطح بازتاب دهنده بیش از 5/1 تا 3 متر دور باشد، شنیده می‌شود. با وجود این هنگامی که شنیدن طبیعی دوسویه ممکن نباشد، حتی اندازه متعادلی از بازتابها و برگشت صوت نیز نمی‌توانند از ایجاد اشکال در فرایند دریافت و ادراک گفتار جلوگیری کنند.
چون مردم، هم در معرض صداهای بلند پشت زمینه‌ای قرار دارند و هم گاهی نسبت ارسال علایم به صداهای جانبی همراهشان ضعیف است، افرادی که سیستم شنیداریشان طبیعی کار نمی‌کند، از لحاظ شنوایی با بی‌نظمی رویارو می‌شوند. کسانی که از ابزار کمک شنیداری بهره می‌گیرند و یا کسانی که آزمونهای شنوایی‌سنجی آنان را کم‌توان‌تر از اندازه معمول تشخیص داده، ولی نیازی به تشدیدکننده‌های صوتی در فرایندهای ساده شنوایی ندارند، احساس می‌کنند که بسیاری از کنشهای ارتباطی صوتی‌شان پر از خش‌خش و یا همراه با انواع پیامهای مزاحم است. آنان کمابیش ترجیح می‌دهند در این گونه شرایط اصلاً اقدام به برقراری ارتباط نکنند.
مأخذ:
EDHD, P. 98, 56; IESS Vol. 5, P. 338-339; GEDPD, Vol. 2, P. 3-6.
آلن سوسمن ؛ موریس آی. مندل ؛ جونیر آرنولد ام. اسمال
ترجمه سیدطاهر احمدی؛ هادی واعظی‌نژاد؛ زهرا واعظی‌نژاد  
تاریخ ثبت در بانک 4 دی 1399