کد jr-44199  
عنوان اول شعر فارسی، ناشنوایی در  
عنوان دوم موضوعات اجتماعی ناشنوایان در منظومه‌‌های شعری فارسی  
نویسنده روزبه قهرمان  
عنوان مجموعه دانشنامه ناشنوایان (دانا) ـ جلد دوم  
نوع کاغذی  
ناشر موسسه فرهنگی هنری فرجام جام جم  
سال چاپ 1388شمسی  
شماره صفحه (از) 790  
شماره صفحه (تا) 792  
زبان فارسی  
متن شعر فارسی، ناشنوایی در. موضوعات اجتماعی ناشنوایان در منظومه‌‌های شعری فارسی.
برخی از شاعران پارسی‌سرا به مسائل ناشنوایان نیز توجه کرده‌اند. انوری، از جمله شاعرانی است که به زبان توده مردم معاصر خویش آشنایی داشته است. وی تعمد داشته از زبان قشرهای مختلف جامعه، مانند ناشنوایان، در شعر خویش بهره‌مند شود. او در شعر «گفت‌وگوی پیرزن لال تهیدست با شاگرد حصیری هنگام خریدن حصیر در تابستان»، ارزشهای تاریخی و اجتماعی ناشنوایان را مطرح کرده است. این شعر با این بیت آغاز می‌شود:
گویند که در طوس، گه شدت گرما/ از خانه به بازار همی شد زنکی زال.
چهارمین و پنجمین بیت آن این گونه است:
بنشست و یکی کاغذکی چکه برون کرد/ حاصل شده از کدیه، به جوجو، نه به مثقال/ گفتا: ددده گز حصصیری سره را چند/ نی از لُلُلُخ و ز کَکَنَب و زنَنَنَنال؟
شرح داستان آن است که: در شهر توس، هنگام شدت گرما، پیرزنی از خانه به بازار می‌رفت. از در دکان حصیرفروشی پیر عبور کرد و در دلش گذشت که اگر پول ندارم تا برای آسایش خود فرشی چرمی بخرم، لااقل مرا حصیری لازم است. نشست و کاغذی را که پولهای خردش در آن بود، بیرون آورد. این پولها را اندک اندک از گدایی به دست آورده بود. به مرد حصیر فروش گفت: ده گز حصیر خوب به چند؟ حصیری که نه از لُخ باشد و نه از کنف و نه از نی.
چون شاگرد حصیر فروش طرز سخن گفتن او را دید، گفت: ای بدکاره که این گونه در حرف زدن لال هستی، برو به فکر تهیه نمد باش و پیش نمدفروش برو، چون تا هنگامی که قیمت جنس را بپرسی، سال به دی ماه و هنگام سرما می‌رسد.
توجه به ساختار همین قطعه و نحوه طبیعی زبان و واژگان عادی کوچه و بازار از قبیل «چکه» و «لوخ» و جمله معترضه «حاصل شده از کدیه، به جوجو، نه به مثقال» (جو کوچک‌ترین واحد سنجش بوده و هر مثقال برابر چندین جو بوده است) و گفت‌وگوی بسیار طبیعی به زبان لالها و ناشنوایان، که کلمات را با تکرار هجاهای سازنده، ادا می‌کنند، مثلاً به جای ده «ددده»، و به جای لوخ یا لُخ (نوعی نی که در خراسان از آن حصیر می‌بافند) «لُلُلُخ»، و به جای نال «ننننال» نهایت تسلط انوری را بر زبان طبیعی گفتار نشان می‌دهد که استادانه لحن زبان گوینده را که زنی لال است، تقلید کرده است.
قاآنی، شاعر مدیحه‌سرای قرن سیزدهم هجری، در قطعه «گفت‌وگوی پیرمرد با طفل»، از زبان آنها که الکن و لال هستند، این گونه سروده است:
پیرکی لال، سحرگاه، به طفل اَلکَن/ می‌شنیدم که بدین نوع همی راند سخن/ کای ز زلفت صصصبحم شاشاشام تاریک/ وی ز چهرت شاشاشامم صصصبح روشن/ تتتریاکیم و پیش ششهد للبت/ صصصبر و تاتاتابم رررفت از تتتن/ طفل گفتا: مُمُمُن را تتو تقلید مکن/ گُگُگُم شو ز برم ای کَکَکَمتر از زن.
گزارش ابیات این قطعه این‌گونه است: پیرمردی لال به طفلی که زبانش در سخن گفتن می‌گرفت، چنین می‌گفت: ای از زلف تو صبح من چون شب تاریک، و ای از روی تو شب من همچون صبح روشن، تریاکی هستم و در پیش عسل لب تو، صبر و طاقتم از تن رفته است (چون تریاکیها به شیرینی علاقه‌مند می‌شوند). کودک گفت: از من تقلید مکن، ای کمتر از زن! از پیش من گم شو! می‌خواهی مشتی به کله‌ات بزنم که مغزت در میان دهن بیفتد؟ پیر گفت: به خدا قسم، معلوم است که من بیچاره، از مادر، الکن زاده شده‌ام. قسم به آفریننده زمان، که من از کودکی گنگ و لالم. کودگ گفت: خدا را صد بار شکر، که در جهان از ملال و رنج رهایی یافتم. من هم گنگ هستم مثل تو و تو هم گنگ هستی مثل من!
چنان که می‌بینیم، قاآنی، تنها دست به اغراق در گنگی زده است؛ در صورتی که در شعر انوری، خواننده با آن پیرزن لال و فقیر احساس نوعی همدلی و تأثر عاطفی می‌کند و از بی‌رحمی شاگرد حصیر باف، که با محرومی از صنف و طبقه خودش، این گونه ظالمانه برخورد می‌کند، دلش می‌سوزد. البته نکته بارزی که در شعر قاآنی دیده می‌شود و شعر انوری از آن محروم است، بازنمون احساس درونی کودک لال است که می‌گوید: خدا را صد بار شکر می‌کنم که از رنج تنهایی ناشی از بی‌زبانی و نقص‌شنوایی رهایی یافتم؛ چون همزبان و همانند خودم، یعنی پیرمرد لال را یافتم!
مولوی، حکایت بلند «به عیادت رفتن کر بر همسایه رنجور خویش» را آورده که از بیت 3360 دفتر اول مثنوی معنوی آغاز می‌شود. تفاوت شعر مولوی با اشعار انوری و قاآنی در نداشتن قالب طنز است؛ در عوض، او از زبان پند بهره برده و در پایان، نتیجه‌گیری کرده است: آن کری را گفت افزون مایه‌ای/ که تو را رنجور شد همسایه‌ای/ گفت با خود کر که با گوش گران/ من چه دریابم ز گفت آن جوان/ خاصه رنجور و ضعیف آواز شد/ لیک باید رفت آنجا نیست بد/ چون ببینم کآن لبش جنبان شود/ من قیاسی گیرم آن را هم ز خود.
این شعر مولوی، از بلندترین اشعار اجتماعی در زبان فارسی است که با ناشنوایان ارتباط می‌یابد. در حکایت فوق، مولوی از مرد کری یاد می‌کند که به عیادت همسایه رنجور می‌رود و چون می‌خواهد نقص جسمانی خود را پنهان دارد، پاسخهای خطاآمیز، به بیمار می‌دهد و موجب رنجش او و مایه رسوایی خویش می‌گردد. با این همه، می‌پندارد که حق همسایگی را به جای آورده است. در واقع با سعی بیهوده‌ای که در پنهان داشتن عیب خویش می‌کند، دوستی چندین ساله را بر باد می‌دهد و پیداست که آنچه در این پرسش و پاسخ ناموفق مایه طنز و ملامت می‌شود، نقص جسمانی نیست، بلکه نقص نفسانی است که مرد کر را به مخفی کردن عیب خویش وامی‌دارد؛ به گونه‌ای که مورد نفرت و استهزای همسایه قرار می‌گیرد. ناشنوا از نگاه مولوی، ساده‌دل و خوش باوری است که در گمان خود به خطا می‌رود. به طور کلی، مولوی ناقص جسمانی را شایسته رحم و شفقت انسانی می‌داند. حتی حدیث رسول خدا (ص) را که فرمود: «الناقصُ ملعون»، اشاره به نقصان عقل، یعنی نقص غیرجسمانی، تأویل می‌کند.
ادیبان و شاعران، گاه با بهره‌گیری از صنایع لفظی و ارائه‌های معنایی، به موضوعاتی پرداخته‌اند که مرتبط با ناشنوایان است. برای نمونه، خاموشی را به معنای سکوت و عدم تکلم گرفته و محسنات چنین سکوتی را به کرولال انتقال داده‌اند. در واقع، انسان خاموشی را که همچون کرولالهاست، ستوده‌اند. حافظ در بیتی می‌گوید:
من که از آتش دل چون خم می در جوشم/ مهر بر لب زده خون می‌خورم و خاموشم.
سعدی در عبارت «گفت خاموش هر آن کس که جمالی دارد»، جمال و خاموشی را پیوند می‌دهد.
مآخذ:
بهاءالدین، خرمشاهی، دیوان حافظ، تهران، انتشارات نیلوفر،1373؛ احمد بلخی، مولانا جلال‌الدین، کلیات مثنوی معنوی، تهران، انتشارات پگاه، 1361؛ خطیب رهبر، خلیل، دیوان غزلیات سعدی شیرازی، تهران، انتشارات مهتاب، ج هشتم، 1374؛ دیوان انوری، با مقدمه سعید نفیسی، تهران، موسسه انتشارات نگاه، 1376؛ دیوان خواجه حافظ شیرازی، به کوشش سید ابوالقاسم انجوی، با کشف الابیات و کشف الغات، تهران، مکتبه الادبیه المخصصه با سرمایه انتشارات جاویدان، 1346؛ قاآنی شیرازی، حکیم، دیوان حکیم قاآنی شیرازی، تهران، انتشارات ارسطو، 1363؛ کلیات دیوان شمس، تهران، نشر راد، 1374.
روزبه قهرمان  
تاریخ ثبت در بانک 4 دی 1399