کد | jr-44166 |
---|---|
عنوان اول | شارپ |
عنوان دوم | جوزف هنری، نقاش ناشنوای آمریکایی |
مترجم | لقمان سرمدی |
عنوان مجموعه | دانشنامه ناشنوایان (دانا) ـ جلد دوم |
نوع | کاغذی |
ناشر | موسسه فرهنگی هنری فرجام جام جم |
سال چاپ | 1388شمسی |
شماره صفحه (از) | 764 |
شماره صفحه (تا) | 767 |
زبان | فارسی |
متن |
شارپ، جوزف هنری ، نقاش ناشنوای امریکایی. در 27 سپتامبر 1859 در بریج پورت واقع در اوهایو به دنیا آمد. پدربزرگ و مادربزرگ او، ویلیام شارپ و الیزابت گیلسپی، از مهاجران ایرلندی بودند که در 1792 مقیم امریکا شدند. در طول جنگ، جد پدری او در خدمت جورج واشنگتن بود. همسر جوزف از نسل جان آلدن و پریسیلا مالینز بود. در شش سالگی، زمانی که به تماشای تیراندازی تعدادی از اعضای خانواده بومیان امریکا بریج پورت مشغول بود، مجذوب امریکاییهای بومی شد. او عاشق ماهیگیری و شنا بود. سه بار نزدیک بود غرق شود. در آخرین مورد، مردی او را از رودخانه اوهایو بیرون کشید و به خانهاش برد. مادرش با خالی کردن ریههای پر از آبش، او را دوباره به زندگی بازگرداند. عفونتهای مکرر گوش منجر به ناشنوایی او شد. مشکلات بیشتری هم در راه بود. زمانی که دوازده سال داشت، پدرش را که از مشکل مالی پس از جنگ جهانی اول رنج میبرد، از دست داد. در اوهایو هیچ قانونی برای کودکان زحمتکش و هیچ دسترسی به مدارس دولتی وجود نداشت. شارپ برای کمک به مادر و حمایت مالی از خانواده مجبور به کار در آهنگری و... شد. در چهارده سالگی به سین سیناتی نزد عمهاش رفت و هشت سال در مدرسه طراحی مک میکن تحصیل کرد. او زبان اشاره را به خوبی یاد گرفت و با کسانی که آنها را میشناخت ارتباط برقرار میکرد. شارپ برای تحصیل به اروپا سفر کرد و زیر نظر استادانی چون چارلز ورلت در آکادمی هنرهای زیبای آنتورپ آموزش دید. همیشه با قلم و زیردستیای که همراهش بود به گفتوگو با دیگران میپرداخت. او با تشویق هنری فارنی ، نقاش بومی، برای مطالعه زندگی بومیان به غرب سانتافی در نیومکزیکو رفت و با قبایل مختلف، کلیکیتات ، نزپرس ، شوشون ، یوت و یوماتیلا ، آشنا شد. مطالعات دوره جوانی او درباره داستانهای فنیمورکوپر باعث شد به داستانها و رقصهای بومی علاقهمند شود. در بین افتخاراتی که به عنوان یک هنرمند جوان نصیب او شد، انتخاب او برای کشیدن چهره رئیسجمهوری، اولیس اس. گرانت بود. پس از فوت او، آن چهرهنگاری با ژنرال ویلیام تی. شرمن مطابقت داده شد تا از دقت و درستی آن اطمینان حاصل شود. شارپ هنوز از کارهایش رضایت نداشت؛ به همین دلیل بار دیگر در 1886 اروپا را ترک کرد. این بار به مطالعه دورنماها زیرنظر کارل مایر و پاستیلها، زیر نظر نیکلاس گیسیس ، نقاش آکادمی ملی مونیخ پرداخت. او هچنین در ایتالیا و اسپانیا، همراه با دوست امریکاییاش، فرانک دورنک ، به مطالعه و تحقیق پرداخت. وی از موزهها دیدن میکرد و با کپیبرداری از کار هنرمندانی نظیر: گویا ، ولاسکوئز و ال گرکو تکنیکهایش را گسترش میداد. بعضی از این اثرهای هنری را با خود به خانه آورد و آنها را در اتاق کارش آویزان کرد. این کارهای هنری بر روی تکنیکهای او اثر گذاشت. تونالتیه تیره را در بسیاری از نقاشیهای بعدی او میتوان دید. در 1890 موسسه اسمیت سونیان ، یازده پرتره او را از کانون کاسموس خریداری کرد. شارپ در سالهای بین 1892 تا 1902 معلم نقاشی و پرتره در آکادمی هنر سین سیناتی بود. در همین دوران بود که برای نخستین بار پرترههای او از امریکاییان بومی، مورد توجه قرار گرفت. پس از بازگشت به تائوس در 1893 در مأموریتی از جانب مجله هفتگی هارپرز ویکلی ، نقاشی «رقص برداشت محصول سرخپوستهای نیومکزیکو » را به همراه توضیحات منتشر کرد که مورد توجه فراوان قرار گرفت. پس از این، او «حفار فیروزه پابلو » را در هارپرز ویلکی و کمی بعد مقالهای در براش اَند پنسل به چاپ رساند. در 1895 شارپ به همراه همسرش ادی به پاریس مسافرت کرد و زیر نظر بنجامین کنستانت ، استاد آکادمی جولیان و استاد فرانسوی ژان پل لورنس به مطالعه و تحقیق پرداخت. شارپ همچنین در کلاسهای شبانه مدرسه کلارُسی زیرنظر گوستاو کورتیس و لوئیس آگوست گراردوت شرکت کرد. او به همراه ادی و دوونک به اسپانیا رفت. در آنجا نقاشی معروف «اِلحمبرا در مهتاب »، را کشید. شارپ برای ارنست. ال. بلومن شین و برت فیلیپس شاگردان امریکاییاش در آکادمی، داستانهای بسیاری از مناظر بدیع و آداب و رسوم بومیها که سیصد سال قوانین اسپانیای مکزیکی و انگلیسی را زنده نگه داشتند، نقل میکرد و آنها را به تأسیس یک مجموعه هنری در تائوس تشویق میکرد. در 1899 در میدان جنگ لیتل بگهورن در مونتانا، شارپ نقاشی «سگ صحرا » را کشید. در 1900 زمانی که آثارش در نمایشگاه پاریس به نمایش گذاشته شد، بیشتر شهرت یافت. کانون کاسموس در واشنگتن، برگزیدهای از پرترههایش را به نمایش گذاشت و سال بعد به دستور رئیسجمهوری، تئودور روزولت، دولت امریکا موظف شد برای شارپ یک استودیو در جنوب منطقه جنگی ایجاد کند. در آنجا او در میان بسیاری از مردان بومی امریکا کار میکرد. در 1902 خانم هورست، مادر ویلیام رندلف هرست ، 79 عدد از نقاشیهای او را برای دانشگاه کالیفرنیا خرید و شارپ را وادار کرد که تا پنج سال آینده به همان تعداد نقاشی بکشد. شارپ دیگر غرب را ترک نکرد. او همراه همسرش در تائوس مقیم شد و نقاشی «سرخپوستان پابلو » را رسم کرد و در سفر به مونتانا با سرخپوستان منطقه پلین کار کرد. شارپ تا سرد شدن هوا در بیرون منزل کار میکرد و سپس کار را در استودیو ادامه میداد. در 1913 ادی درگذشت. دو سال بعد، شارپ با خواهر کوچکتر ادی ازدواج کرد. ساکنان تائوس، شارپ را مردی کوتاه قد با ریش خاص و کلاه لبهدار و عینک دسته استیل و زیردستی و قلمی که همیشه همراهش بود، به یاد میآورند. رهبر مذهبی تائوس، دیر برد ، او را پیرمرد ناشنوا مینامید. بعضی از نویسندگان معتقدند ناشنوایی شارپ باعث شد که او با بومیان ارتباط برقرار کند. ناشنوایی او در میان آنان، نوعی وابستگی در او ایجاد کرده بود. او از طریق قلممویش درک و احساسش را به روی بوم منتقل میکرد. او برای ثبت بخشهایی از واقعیات، که به سرعت از بین میروند، احساس مسئولیت میکرد و وجدانش اجازه سودجویی به او نمیداد. او موضوع نقاشیهایش را برای اعضای قبیله توضیح میداد و با آنها ارتباط برقرار میکرد. دقت نظر او در آثارش و دیدگاههای او که در پایین نقاشیهایش مینوشت، سند ارزشمندی در مردمشناسی به شمار میآمد. ارزش تاریخی آثارش به اندازه ارزش هنری آنها برای او مهم بود. به او لقب انسانشناس داده شد. او به نقاشی آبرنگ و رنگ روغن، حکاکی روی سنگ، تصاویر چاپی و عکس را اضافه کرد. بعضی از پرترههای او درباره مراسم سنتی، جشنها و سوگواری است که عناوین آنها: «خواب عظیم »، «سوگواری برای مرده »، «سوگواران » و... است. نقاشی دیگر آثار او مثل «منتظر و مراقب » و «تعقیب » منظره شکار را ترسیم کرده است. پرترههای دیگر را با عناوین: «شنل زیبای بانو »، «دو ماه اصلی »، «سردسته شیلانها»، «در نبرد کاسترو »، «گوزن خالدار»، «رئیس مردان بومی » ترسیم کرده است. ارتباط نزدیک او با بومیان امریکا منجر به ترسیم خاطرات خوشایند بسیاری شده است؛ لحظاتی که شارپ آنها را در بومهایش به تصویر کشیده و کسی جز خودش قادر به تغییر آنها نیست. شارپ همچنین پرترههای «بازماندگان مصدوم » و «رقص روح » را نقاشی کرد. یکی از پرترههای شارپ به نام قوی سفید است. افزون بر گروه انسانشناسی دانشگاه کالیفرنیا، اداره مردمشناسی در موسسه اسمیت سونین نیز خریدار اصلی آثار او بود. علاقه شارپ به سرخپوستان امریکا، بیش از هشت دهه ادامه داشت. افزون بر اینکه او موسس و پدر روحانی جامعه هنرمندان تائوس بود، عضو کانون سالموگاندی ، جامعه هنرمندان غربی، اتحادیه هنرمندان شیکاگو ، جامعه دوونک سین سیناتی ، کانون نقاشان لُس آنجلس و کانون هنری کالیفرنیا بود. در 1901 او برنده مدالهایی از نمایشگاه پان امریکن در بوفالو و در 1915 از نمایشگاه پاناما- کالیفرنیا در ساندیگو شد. آثار او در بیشتر شهرها، موزه هنر سین سیناتی ، موسسه هنر توماس گیل کریز در تولسا واقع در اوکلاهما و دانشگاه کالیفرنیا در برکلی و نزد خریداران خصوصی او، مثل اَندرو کارنگی موجود است. شارپ، بیشتر از چهار دهه از زندگیاش را همراه همسرش، در مسافرت به اسپانیا، افریقا، کوههای آند و کشورهای شرق گذراند. آخرین نقاشی مهم او، «رقص غلات سبز » در 1949 تکمیل شد. موضوع نقاشی درباره جشن چرخه زندگی است. سبک این نقاشی مانند نقاشیهای اولیه شارپ از جامعه پابلو است. وی با اعلام اینکه هرگز صدای طبل و غوغای رقص را نشنیده است، درک شاعرانه خود ار از زندگی هنری به صورت یک تجربه خوشایند بیان کرده است. شارپ، در 29 آگوست 1953 در پاسادنای کالیفرنیا درگذشت. دوستان سرخپوست امریکایی و هنرمندان همدورهاش، برای ادای احترام به او، در مراسم خاکسپاریاش در تائوس حضور یافتند. مأخذ: DPAS, P. 324-328. ترجمه لقمان سرمدی |
تاریخ ثبت در بانک | 3 دی 1399 |