کد | jr-44140 |
---|---|
عنوان اول | سازمانها |
عنوان دوم | مراکز و نهادهای آموزشی، پژوهشی، اطلاعرسانی، خدماتی، تجاری، مذهبی و تفریحی ویژه ناشنوایان |
نویسنده | جروم دی. شین |
مترجم | لقمان سرمدی |
عنوان مجموعه | دانشنامه ناشنوایان (دانا) ـ جلد دوم |
نوع | کاغذی |
ناشر | موسسه فرهنگی هنری فرجام جام جم |
سال چاپ | 1388شمسی |
شماره صفحه (از) | 712 |
شماره صفحه (تا) | 729 |
زبان | فارسی |
متن |
سازمانها ، مراکز و نهادهای آموزشی، پژوهشی، اطلاعرسانی، خدماتی، تجاری، مذهبی و تفریحی ویژه ناشنوایان. زندگی ناشنوایان، تا اندازه بسیاری متأثر از فعالیت سازمانهای گوناگون است. آن دسته از سازمانهایی که اعضایشان را ناشنوایان تشکیل میدهند، برای ناشنوایان بزرگسال، نسبت به سایر سازمانها اهمیت و ارزش بیشتری دارند. جامعه ناشنوایان، قلمرو وسیعی را در برمیگیرد؛ از این رو موسسات مربوط نیز دامنه فعالیت بسیار گستردهای دارند. در سازمانهایی که برای ناشنوایان فعالیت میکنند، ناشنوایان همچون کودکان، زیر نظر افرادی هستند که خودشان ناشنوا نیستند. اما آنان پس از رسیدن به سن بلوغ، چنین رویکردی را نمیپسندند. آنان دوست دارند سازمانهای مربوط به خودشان را با همکاری و حضور خویش اداره کنند. دورنما و چشمانداز تاریخی: محل رشد و نمو سازمانهای ناشنوایان، مدارس ویژه کودکان ناشنوا بوده است. کودکان ناشنوا به دلیل وجود علایق و منافع مشترک، و مشکلات و موانعی که در مسیر ارتباط با خانوادههای خود داشتهاند، به ایجاد پیوندهای قوی با یکدیگر گرایش یافتهاند. در واقع، این روابط و مناسبات، نتیجه برخوردها و ملاقاتهای کودکان ناشنوا در مدارس بوده است. در 1836، یعنی نوزده سال پس از تأسیس نخستین مدرسه ناشنوایان، برخی از ناشنوایان بزرگسال در نیوانگلند ، یکی از نخستین سازمانهای ناشنوایان را در ایالات متحده تأسیس کردند. مدت کوتاهی پس از آن، این قبیل سازمانها در سراسر ایالات متحده گسترش یافتند. در سراسر سده نوزدهم، مدارس ناشنوایان افتتاح شدند و دانشآموختگان آنها، شروع به پیریزی سازمانها و تشکیلاتی کردند تا از این راه، نیازهای اجتماعی خود را برآورده سازند. در سطح ملی نیز همین تمایلات، منشأ تشکیل انجمن ملی ناشنوایان در سال 1880 بود. این امر، کمتر از بیست سال پس از تأسیس نخستین دانشکده ناشنوایان در جهان بود. محققان و پژوهشگران، که مدارس را تنها عامل رشد و توسعه تشکیلاتی به شمار میآورند، با رویداد مشابهی درباره نابینایان رویارو میشوند. در میان نابینایان، ساختار تشکیلاتی مشابهی به چشم نمیخورد. هر چند سازمانهای فراوانی در این حوزه فعالیت میکنند و بسیاری از آنها چندین دهه پیش تأسیس شدهاند، اما هیچ یک از سازمانهای ویژه نابینایان، تا پیش از دهه 1950 تأسیس نشده بودند. حتی پس از آن هم، سازمانهای نابینایان از لحاظ تعداد یا توانایی، قابل مقایسه با سازمانهای ناشنوایان نبودند. هر چند این تفاوت دلایل پیچیدهای دارد، اما عامل اساسی، ارتباط است. ناشنوایی مانع ارتباط با عموم جامعه میشود و در حقیقت، ارتباط را مختل میکند، اما در نابینایی چنین اتفاقی روی نمیدهد. نابینایی موجب همدردی دیگران میشود، اما ناشنوایی موجبات نفرت و احساس عجز و درماندگی را فراهم میآورد. بنابراین، مدتهاست که نابینایان حامیان و مدافعانی داشتهاند که مشکلاتشان را رفع و نیازهایشان را برآورده میساختند. از سوی دیگر، ناشنوایان مورد بیتوجهی و بیمهری جامعه قرار گرفتهاند. از آنجا که تعاملات و برخوردهای اجتماعی با ناشنوایان سخت و دشوار بوده است، مردم ترجیح دادهاند از آنها فاصله بگیرند. شاید نابینایی مانع از آن شود که نابینا بتواند هدایت و سرپرستی نابینایان دیگر را برعهده بگیرد؛ نابینایی با تحرک و پویایی در تضاد است، و در واقع نابینایان برای غلبه بر مشکلات خود، نیاز به کمک و یاری دیگران دارند، اما ناشنوایی، تنها مانع ارتباط و مکالمه با کسانی میشود که نمیتوانند با کمک دست با دیگران ارتباط برقرار کنند. همین واقعیت، که نابینایی موجبات حمایت و پشتیبانی جامعه را فراهم میکند و ناشنوایی موجب شده که ناشنوایان درصدد کمک به همدیگر برآیند، در توجیه تفاوتهای موجود میان این دو معلولیت حسی، مهم است. سازمانهای دولتی: مواردی که در تلمود یافت میشوند، نخستین مداخلات دولتها را در امور ناشنوایان نشان میدهند. به موجب هلاخا ، شخص کرولال نمیتواند به انعقاد قرارداد بپردازد و نمیتواند از حقوق کامل شهروندی در چارچوب جامعه مذهبی برخوردار باشد. در قوانین، اشخاص کرولال، جزء افراد صغیر و عقبمانده ذهنی به شمار میآیند؛ افرادی که بایستی از آنها در برابر سوء استفاده دیگران پشتیبانی کرد. رومیان باستان، دیدگاه مشابهی نسبت به ناشنوایی داشتند. در آن دوران، چنانچه ثابت میشد کودکان برای دولت و کشور مسئولیت دارند، در سه سالگی کشته میشدند. به موجب قوانین رُم، اشخاص کرولال فاقد بینش و آگاهی بودند و از این رو هیچ گونه حق و امتیاز قانونی نداشتند. آنان همواره در معرض اتهامات قانونی بودند. امپراتور ژوستینیان در 530 میلادی، قوانین مربوط به تعیین قیم و سرپرست قانونی برای افراد کرولال را تغییر داد. در تمامی پژوهشهای تاریخی روم، چنین آمده است که عالی جناب بِد به جوان ناشنوایی آموزش داده است. در اندک دیدگاههای روشنفکرانه درباره ناشنوایی، رادولف آگریکولا ، پژوهشگر هلندی، و جیرولامو کاردانو ، فیزیکدان ایتالیایی، استدلال کرده بودند که اشخاصی که ناشنوا متولد میشدند نیز میتوانند آموزش ببینند. این دو، دیدگاههای خود را در کتابهایی که در سده شانزدهم منتشر شدند، مطرح کرده بودند؛ اما نتوانسته بودند روی دولتهای خود تأثیری مستقیم بگذارند. به همین ترتیب، موفقیتهای واقعی دو کشیش مسیحی اسپانیایی به نامهای پدرو پونس دو لئون و خوان پابلو بونت ، در زمینه تدریس به کودکان و فرزندان ناشنوا در خانوادههای اشرافی، هیچ گونه تأثیری بر سیاستهای دولتهایشان نسبت به ناشنوایان نداشت. مداخله دولت در حوزه اجتماعی و فعالیتهای اجتماعی ناشنوایان، در بسیاری از کشورهای خارجی تحقق یافته است. اینکه مدیر و سرپرست سازمان ملی ناشنوایان، شخصی شنوا باشد، امری غیرمعمول نیست. این موضوع، این گونه توجیه میشود که برای ایجاد ارتباط و همکاری با دولت و عموم جامعه، وجود اشخاص شنوا ضروری است. حتی در بیشتر مواردی که ناشنوایان، این سازمانها را سرپرستی و هدایت میکنند، صرفاً در حکم روسای پوشالی و فاقد قدرت هستند. با بررسی ساختار سازمانی، تشکیلاتی مشخص میشود که در واقع اشخاص غیرناشنوا کنترل امور را برعهده دارند. چنین وضعیتی عمدتاً در اواسط سده بیستم در کشورهای خارجی وجود داشته است؛ اما امروزه وضعیت در حال تغییر است. ناشنوایان در کشورهای خارجی تلاش فزایندهای را برای به دست گرفتن امور خود، آغاز کردهاند. در سازمانها و موسسات داوطلبانه نیز چنین وضعیتی وجود دارد. برای نمونه، مدیر کل اجرایی موسسه ملی سلطنتی ناشنوایان در 1985، هیچ گونه اختلال شنوایی نداشت، اما از سوی اکثریت ناشنوایان انگلستان پذیرفته شد. اما در امریکا تنها ناشنوایان بودند که سازمانهای ناشنوایان را هدایت و سرپرستی میکردند. چنین گزینشهایی، بیانگر نگرشها و برخوردهای نهادینه، در قبال ناشنوایان و ناشنوایی است. به طور کلی، استقلال، ارزش و منافع خاص خود را به دنبال دارد. هر چند موسسه ملی و سلطنتی ناشنوایان، تأثیر بسیاری بر زندگی ناشنوایان انگلستان دارد، اما سازمانهای دیگری وجود دارند که ناشنوایان میتوانند از حمایت آنان بهرهمند شوند؛ برای نمونه، انجمن ناشنوایان بریتانیا ، همانند انجمن ملی ناشنوایان امریکا است. این سازمان، متشکل از ناشنوایان است و از روابط دولتی موسسه ملی سلطنتی برخوردار نیست؛ خدمات خاصی ارائه نمیکند و برخلاف موسسه ملی سلطنتی، به تحقیق و پژوهش نمیپردازد. انجمن ناشنوایان بریتانیا، گزینه دیگری را در اختیار ناشنوایان قرار میدهد تا از این راه، به صورت سازمانیافته در روند سیاستگذاری مشارکت و مداخله کند. بر خلاف موسسه ملی که سازمانی تخصصی است، کارکنان و اعضای انجمن ناشنوایان بریتانیا، افراد معمولی هستند. دولت امریکا: در بررسی تشکیلات و ساختارهای سازمانی که زندگی ناشنوایان در امریکا را تحت شعاع قرار میدهند، باید سه حوزه متمایز دولت را در نظر گرفت: حوزه فدرال، حوزه ایالتی و حوزه محلی. در هر یک از این حوزهها، با مقوله ناشنوایی و ناشنوایان به صورتهای گوناگون برخورد میشود. این تفاوتها در بلندمدت بروز کردهاند. برای مثال، مفهوم مسئولیتپذیری فدرال در قبال رفاه و بهزیستی شهروندان، مقولهای است که به تدریج در ایالات متحده نمایان شد. رهبران و مدیران ناشنوا نیز تنها از دولت فدرال، انتظار همکاری دارند، نه از دولتهای ایالتی یا محلی. در واقع، مشکلات و مسائل جامعه ناشنوایان، در سطح ملی و با رویکرد ملی بهتر برطرف میشود. قدرت و توانمندی جامعه ناشنوایان در سطح ملی افزایش مییابد و به حداکثر میرسد و در عین حال، فعالیت جامعه ناشنوایان در سطح ایالتی و محلی ضعیفتر و محدودتر میشود. سازمانهای وابسته به دولت فدرال: دولت فدرال دارای دو اداره یا دفتر ویژه است که مسئولیت رفاه و بهزیستی ناشنوایان را برعهده دارند: اداره اختلالات ناشنوایی و گفتاری ؛ اداره خدمات رسانهای و تهیه فیلمهای زیرنویسدار ویژه ناشنوایان. این دو اداره وابسته به اداره آموزش و بهزیستی هستند. اداره اختلالات ناشنوایی و گفتاری در 1966 آغاز به کار کرد. این اداره، که در دفتر خدمات بازتوانی تشکیل شد، مرکز ارتباط و تماس سازمانهای دولت فدرال بوده است. بویس رابرت ویلیامز از بدو تأسیس اداره اختلالات تا بازنشستگی در 1983، ریاست آن را برعهده داشت. ویلیامز، در بزرگسالی ناشنوا شده بود و در ایندیانا به عنوان مشاور بازتوانی، فعالیت میکرد؛ اما در 1945 برای تصدی پست تازهتأسیسِ «مشاور ناشنوایان، سختشنوایان و معلولان گفتاری» به واشنگتن آمد. اداره اختلالات به رغم کوچکی، به تمامی تقاضاهای رسیده از جامعه و دولت پاسخ میدهد؛ در زمینه ارائه همکاریهای فنی فعال است و در صورت نیاز، نمایندگی ناشنوایان را برعهده میگیرد. بخش خدمات رسانهای و تهیه فیلمهای زیرنویسدار برای ناشنوایان وابسته به اداره آموزش و پرورش استثنایی است. این بخش، در 1985 تأسیس شد، اما در آن زمان تنها با عنوان «دفتر تهیه فیلمهای زیرنویسدار برای ناشنوایان» فعالیت میکرد و تلاش میکرد فیلمهایی که در رشد فرهنگی شنوایان و ناشنوایان نقش مهمی داشتند، برای آنان قابل فهم کند. به طور کلی، فعالیتهای این بخش عبارتاند از: نمایش تجربیات سازنده آموزشی و فرهنگی با فیلمهای زیرنویسدار، آشنا ساختن ناشنوایان با مفهوم نوینی از زندگی، ترغیب آنان به داشتن ارتباط بهتر با محیط اطرافشان. دفتر تهیه فیلمهای زیرنویسدار برای ناشنوایان، از یک موسسه غیرانتفاعی خصوصی پدید آمد که به واسطه کمکهای بلاعوض اتحادیه کوچک هارتفورد و حمایتهای مجمع مربیان ناشنوایان امریکا تشکیل شده بود. در دوران فیلمهای صامت، ناشنوایان نیز میتوانستند از دیدن فیلمها لذت ببرند، اما با پدید آمدن صنعت فیلمهای صدادار، فیلمهای صامت یا زیرنویسدار، از پرده سینماها حذف شدند و بدین ترتیب، ناشنوایان بدون سرگرمی رها گردیدند و ابزار اصلی اطلاعرسانی و تفریح خود را از دست دادند. به زودی، شرکتهای کوچک، مسئولیت به جریان انداختن این قبیل موسسات را برعهده گرفتند. مربیان و آموزشیاران برای تصویب لایحهای در این باره، کنگره را زیر فشار قرار دادند. سرانجام در 1958 قانون عمومی 85-905 به تصویب رسید و به موجب آن، دفتر تهیه فیلمهای زیرنویسدار برای ناشنوایان، به عنوان موسسهای دولتی، آغاز به کار کرد. بدین ترتیب موسسات خصوصی منحل شد و فیلمهای آنها به برنامه جدید فدرال واگذار گردید. معیار موفقیت این موسسه دولتی، حرکت در راستای گسترش فعالیتهایش، برای تحت پوشش قرار دادن سایر معلولان بوده است. کنگره در 1965، نام این موسسه را به «اداره خدمات رسانهای و تهیه فیلمهای زیرنویسدار برای ناشنوایان» تغییر داد. با این حال، محدوده فعالیت آن عملاً تغییر نیافت؛ زیرا کنگرههای بعدی، بودجه مناسبی را برای ارائه خدمات رسانهای به تمامی گروههای معلولان، در اختیار این موسسه قرار ندادند. اما همین تغییر، موجبات توسعه و گسترش فعالیتها را فراهم ساخت؛ تا جایی که سایر خدمات رسانهای نیز تحت پوشش آن قرار گرفتند. قانونگذاری: معمولاً نگرانیهای ناشنوایان در زمینه قانونگذاری، در کمیته فرعی معلولان ، وابسته به کمیته آموزش و نیروی انسانی مجلس نمایندگان ، و کمیته فرعی آموزش و توانبخشی معلولان، وابسته به کمیته کار و منابع انسانی مجلس سنا ، مطرح میشوند. این کمیتههای فرعی، وظیفه نظارت بر بودجه دانشکده گالودت و بودجه موسسه فنی ناشنوایان کشور را برعهده دارند. از سوی دیگر، در همین کمیتههاست که قوانین مناسب درباره نیازها و مقتضیات برنامههای تلویزیونی زیرنویسدار ناشنوایان مطرح و بررسی میشود. بنابراین، همین دو نهاد قانونگذاری، تأثیری مستقیم بر وضعیت زندگی بسیاری از ناشنوایان دارند و سازمانهایی که در پی وضع قوانینی در حمایت از جامعه ناشنوایان هستند، این دو نهاد را برای طرح دیدگاههای خود مناسب میبینند. دولتهای ایالتی: در امریکا، دولتهای ایالتی پیش از همه، نخست به مسائل و مشکلات ناشنوایان حساسیت نشان دادند. نهاد قانونگذاری کانتیکت ، در 1817 بودجهای را برای حمایت از نخستین مدرسه دایمی و عمومی ناشنوایان تعیین کرد. ایالتهای نیویورک در 1818، پنسیلوانیا در 1820 و کنتاکی در سال 1823، از این اقدام پیروی کردند. هنگامی که جنگهای داخلی پایان یافته بود، بیشتر ایالتها مدارسی را ویژه ناشنوایان دایر کرده بودند. تا سال 1857، دولت فدرال، دخالت و مشارکت مستقیمی در امر آموزش و تحصیل ناشنوایان نداشت؛ یعنی تا زمانی که موسسه آموزش ناشنوایان کلمبیا (مدرسه ناشنوایان کندال) در ناحیه کلمبیا آغاز به کار کرد. همین موسسه مبنای همان چیزی است که امروزه با عنوان دانشکده گالودت فعالیت میکند. سازمانهای ایالتی، هدایت نخستین اقدامات و تلاشها درباره مقررات مربوط به توانبخشی و بازپروری را برعهده گرفتند. برای مثال، ایالت مینهسوتا در 1915 دفتر ناشنوایان در اداره کار خود را تأسیس کرد. نخستین سرپرست و تنها کارمند این دفتر، زنی ناشنوا به نام پترا هوارد بود. ایالتهای کارولینای شمالی، میشیگان و ویسکانسین نیز دفاتر ویژهای در ادارات کار خود داشتند که تنها به مسائل و مشکلات ناشنوایان میپرداختند. با دخالت دولت فدرال و مقامات ایالتی در زمینه بازتوانی و توانبخشی، تلاشهای مربوط به تهیه و اجرای برنامههای مشابه در ادارات کار ایالتهای دیگر متوقف شدند. خط مشی ایالتها در پذیرش مراجعهکنندگان ناشنوا در برنامههای بازپروری مشاغل، تا اندازهای متفاوت بود. بیمیلی و عدم تمایل آنها از این شرایط قانونی نشئت میگرفت که مراجعهکنندگان ناشنوا پس از تکمیل دورههای مربوط، بایستی از فرصت شغلی مناسب بهرهمند شوند. با تمام این تفاسیر، تمامی ایالتها، برنامههای توانبخشی خود را درباره ناشنوایان به اجرا درآوردند. برنامه الگوی ایالتی در زمینه توانبخشی مراجعهکنندگان ناشنوا که برای نخستین بار در 1973 اعلام شد، مورد حمایت و پشتیبانی تمامی ایالتها قرار گرفته است. کمیسیونهای ناشنوایی: نهاد قانونگذاری ایالت تگزاس در 1971 نخستین کمیسیون دایمی ناشنوایی در ایالات متحده را تأسیس کرد. در همان دهه، شانزده ایالت از شیوه و خطمشی ایالت تگزاس پیروی کردند. با اینکه این نهادها و سازمانها، اهمیت فزایندهای داشتند، اما در مقایسه با سازمانهای مشابه خود، کمتر مورد توجه جامعه ناشنوایان قرار گرفتهاند. انجمن ملی ناشنوایان، از برگزاری نخستین کنفرانس ملی کمیسیونهای ایالتی ناشنوایان در 1977 پشتیبانی کرد. در آن تاریخ، تنها ده ایالت دارای چنین کمیسیونهایی بودند. اما نشستهای بعدی نمایندگان کمیسیون، غیررسمی و عمدتاً غیرعلنی بوده است. ظاهراً به نظر نمیرسد که یک شهروند معمولی ناشنوا، اهمیت و توانایی این کمیسیونها را در بهبود شرایط اقتصادی، اجتماعی و شغلی درک کرده باشد. حتی بیشتر کارشناسان و کارورزان، نظام ارائه خدمات ایالتهای خود را درک نکردهاند. برخی ایالتها افزون بر این کمیسیونها، در زمینه ارائه خدمات، برنامههای گوناگونی دارند که در چارچوب تعریف کمیسیون نمیگنجد. آنچه که مهم است، ارائه خدمات بهتر به جامعه ناشنوایان است و وجود یا عدم وجود کمیسیون تخصصی در یک ایالت اهمیت چندانی ندارد. دامنه فعالیت کمیسیونها در هر یک از ایالتها متفاوت است. برخی کمیسیونها دامنه فعالیت نسبتاً محدودی دارند و برخی دیگر از محدوده فعالیت گستردهتری برخوردارند. هیچ گونه نقش و کارکرد منحصر به فردی به این کمیسیونها واگذار نشده است. با این حال، دولت، انجام وظیفه در این زمینه را حمایت و پشتیبانی میکند. بیشتر ایالتها از کمیسیونهای ناشنوایی خود هماهنگی در ارائه خدمات را مطالبه میکنند. بدین ترتیب، از هرگونه دوباره کاری و فعالیتهای موازی جلوگیری میشود و تمامی خدمات مربوط، به بهترین شکل ارائه میشوند. با این حال، در چهار ایالت نبراسکا، کارولینای شمالی، تگزاس و ویرجینیا، چنین نقشی برای کمیسیونها در نظر گرفته نشده است. با وجود این، ممکن است آنها به رغم عدم تصریح در قوانین، چنین وظیفهای را انجام دهند. قوانین ناظر بر تأسیس و تشکیل کمیسیونها به آنها اجازه میدهد که فعالیتهای خود را مشخص کنند و مطمئناً کمیسیونهای ایالتی، فراتر از آنچه در اساسنامههایشان آمده است، عمل میکنند. برای مثال، در اساسنامه کمیسیون یووا ، وظیفه برنامهریزی ایالتی قید نشده است، اما کمیسیون به تازگی دست به تهیه و تدوین برنامهای ایالتی درباره خدمات بهداشت روانی ناشنوایان زده است. تمامی کمیسیونهای مزبور، در ارائه خدمات تفسیری، مشارکت و فعالیت دارند و از جمعآوری و انتشار اطلاعات، پشتیبانی و حمایت میکنند و به عنوان بخشی از وظایف واقعی خود، در این امر مشارکت دارند. تنها کمیسیونهای ایالتی نیوجرسی و تگزاس در زمینه ارائه خدمات به سالمندان ناشنوا فعالیت ویژهای داشتهاند. با این حال، کمیسیون ایالت اوکلاهما، برنامههایی را در رابطه با ناشنوایان بزرگسال در دست تهیه دارد. ایالت تگزاس نیز در تأسیس مرکز ارائه خدمات به بزرگسالان ناشنواـ نابینا پیشگام بوده است. معمولاً کمیسیونهای ویژه نابینایان این مسئولیت را برعهده میگیرند. کمیسیونهای ایالتی زیر نظر هیئت مدیرهها، که معمولاً هفت تا نوزده عضو دارند، فعالیت میکنند. فرمانداران ایالتها، مسئول انتخاب اعضای هیئت مدیرهاند. به موجب قانون، حضور نمایندگانی از برخی گروههای خاص در هیئت مدیره الزامی است. در تمامی کمیسیونهای ایالتی، جز کمیسیون ویسکانسین، حضور ناشنوایان در هیئتهای مدیره الزامی است. نسبت اعضای ناشنوا، که بایستی در کمیسیون حضور داشته باشند، در ایالتهای مختلف، متغیر است. (از صفر درصد در ویسکانسین، تا 75 درصد در ماساچوسِت.) البته، شمار واقعی ناشنوایان بیشتر از آمار قانونی است و در این باره ممکن است فرمانداران از قوانین نانوشتهای پیروی کنند. با اینکه در ده ایالت، دولتهای ایالتی ملزم شدهاند که نمایندهای از خودشان در جلسات هیئت مدیره داشته باشد، اما در پنج ایالت دیگر، چنین مقرراتی وجود ندارد. اعضای هیئت مدیره در کمیسیونهای هشت ایالت، باید نمایندگی کل جامعه را داشته باشند و صرفاً از اقشار خاصی نباشند. در ایالتهای کانزاس و کنتاکی حضور یک نفر از سازمان ارائهدهنده خدمات به ناشنوایان الزامی است. در ویسکانسین، تعیین اعضای هیئت مدیره، به تشخیص و صلاحدید فرماندار ایالت بستگی دارد. در واقع، با بررسی و مطالعه ترکیب هر یک از هیئت مدیرهها، آمال و اهداف نهادهای قانونگذار درباره کمیسیونها و کارکرد آنها روشن میشود. کمیسیونها از لحاظ روشهای عملیاتی نیز با یکدیگر تفاوت دارند. برخی همچون کمیسیون ایالتی تگزاس در چارچوب انعقاد قراردادهایی خاص با سازمانها و نهادهای فعال ایالت، به فعالیت میپردازند. برخی دیگر همچون کمیسیون ایالت کانتیکت، با جذب کادر اجرایی به ارائه خدمات میپردازند. بیشتر کمیسیونها از ترکیبی از این روشها برای ارائه خدمات و اجرای وظایف بهره میگیرند. سبک و الگوی عملیاتی، به عوامل گوناگونی بستگی دارد؛ از جمله، منابع مالی، موقعیت جغرافیایی و معیارهای قانونی و اجرایی. با این حال، پرواضح است که هر کمیسیونی میتواند با بهرهگیری از انواع شیوهها، وظایف و مسئولیتهای خود را به نحو احسن انجام دهد. دولتهای محلی: در این سطح، هیچ گونه مقرراتی که منحصراً درباره رفاه و بهزیستی ناشنوایان باشد، وجود ندارد. شمار ناشنوایان در مناطق و محلات آن چنان انگشتشمار است که توجه مستمر و مداوم مقامات دولت محلی را به خود جلب نمیکند. در بسیاری از شهرها، اشخاصی هستند که از شهروندان و یا دولت تقاضای کمک و همکاری میکنند تا به مسئله ناشنوایان و یا معلولان، به نوعی سر و سامان داده شود. برای نمونه، در شهرداریها، دفاتر ویژه معلولان راهاندازی شدهاند که به ارائه خدمات به افراد معلول و ناتوان میپردازند، اما مقامات و کارکنان این دفاتر، نمیتوانند از منافع و مزایای این دفاتر بهرهمند شوند. این دفاتر از فضای اداری بسیار محدودی برخوردارند و غالباً با تلفن میتوان با آنها ارتباط برقرار کرد؛ از این رو، تشکیل نشستهای خصوصی در این مراکز و طرح مشکلات امکانپذیر نیست. هر چند بیشتر معلولان از عملکرد این دفاتر راضیاند، اما ناشنوایان به دلیل مشکلات و دشواریهایی که در استفاده از تلفن دارند، عملاً نمیتوانند دسترسی مناسبی به این مراکز داشته باشند. سازمانهای بین المللی: در زمینه ناشنوایان، سه جنبش تشکیلاتی فعالیت بینالمللی دارند. یکی مربوط به سده پیش است که با برگزاری گردهمایی و همایش مربیان، به بررسی آموزش و تحصیل ناشنوایان؛ میپردازد و دیگری نسبتاً نوین است؛ یعنی فدراسیون جهانی ناشنوایان؛ سازمانی متشکل از ناشنوایان که با مدیریت خود آنها، برای ناشنوایان فعالیت میکند. سازمان سوم، کمیته بینالمللی ورزش ناشنوایان است که در سطح بینالمللی، کارکرد و وظیفهای خاص دارد. کنگرههای بینالمللی ویژه آموزش و تحصیل ناشنوایان : در 1878، گروهی از مربیان و آموزشیاران از کشورهای استرالیا، بلژیک، فرانسه، ایتالیا و سوئد برای بررسی مسائل و مشکلات مربوط به آموزش ناشنوایان در پاریس گرد هم آمدند. افزون بر 26 نفری که به نمایندگی از این پنج کشور حضور داشتند، جی. دی. فیلبریک از ایالات متحده، به عنوان ناظر شرکت کرده بود. از آنجا که او مربی ناشنوایان نبود، صرفاً میتوانست به عنوان ناظر در اجلاس شرکت کند. از ادوارد ماینر گالودت ، رئیس دانشکده ناشنوایان در واشنگتن، برای شرکت در نشست دعوت شد، اما دعوتنامه تا هفتهها پس از برگزاری نشست به دست او نرسید. شرکتکنندگان، عنوان «کنگره بینالمللی بهبود شرایط کرولالان» را برای همایش خود انتخاب کردند. نشستهای بعدی که از همین همایش تاریخی پدید آمد، با عنوان «کنگره بینالمللی آموزش ناشنوایان» به کار خود ادامه دادند. شرکتکنندگان در نخستین همایش، عمدتاً از مدارسی بودند که کاربرد روشهای آموزشی مبتنی بر گفتار را به روشهای ارتباطی دستی ترجیح میدادند. با وجود این پیشزمینه، شرکتکنندگان مدیر بازنشسته مدرسه ملی فرانسه را به ریاست خود برگزیدند. او تنها کسی بود که در زمینه روشهای آموزش و تدریسِ دستی، تجربیاتی داشت. هر چند همایش به مخالفت مستقیم با برقراری ارتباط با کمک دست نپرداخت و بر اهمیت و ارزش آن تأکید کرد، اما در قطعنامه خود، از کاربرد آموزش مبتنی بر گفتار و زبان حمایت نمود. نشست دوم، تأثیری بسیار طولانی بر روند آموزش ناشنوایان داشت. تقریباً یک سده بعد و پس از برگزاری نشست 1880 کنگره بینالمللی در شهر میلان، روش آموزش زبانی و گفتاری، جای خود را به روش ارتباط دستی داد. در واقع، نخستین رویارویی و برخورد شدید میان طرفداران شیوه شفاهی و حامیان شیوه دستی، در همین نشست روی داد. طرفداران شیوه ایجاد ارتباط و گفتوگوی دستی، آمیزهای از زبان اشاره، گفتار و لبخوانی را پیشنهاد میکردند. در حقیقت، بیشتر مباحثات حول همین مسائل و انتخاب شیوه برتر دور میزد. نمایندگان شرکتکننده، بیشتر فرصت و انرژی خود را به بررسی این مسائل اختصاص دادند؛ اما در بیانیه میلان، تصریح شد که شیوه شفاهی بر سایر شیوهها ارجحیت دارد. سومین نشست کنگره بینالمللی آموزش ناشنوایان، در 1883، در شهر بروکسل برگزار شد. آنچه مایه تعجب بود، قرار نگرفتن مباحثات مربوط به انتخاب روش برتر در دستور کار اجلاس بود. در پایان، اعلام شد که این موضوع در کمیته ویژهای مطرح شده و بحث و بررسی بیشتر درباره آن ضروری نیست. اینکه مباحثات تا چه اندازه ارزشمند بودهاند و اهمیت تصویب قطعنامههای خاص و درگیری راهکارهای ویژه تا چه اندازه است، پرسشها و موضوعاتی هستند که بیپاسخ ماندهاند. برخی مفسران و تحلیلگران، بر این باورند که «همایش بینالمللی آموزش و تحصیل ناشنوایان» بینتیجه بوده است و برخی دیگر، آن را مهم تلقی میکنند. با این حال، در بلند مدت مشخص شد که نشست بروکسل نتایج و تأثیرات چندان محسوسی در پی نداشته است. ظاهراً چنین به نظر میرسد که همایش بینالمللی از لحاظ گردهم آوردن مربیان و آموزشیاران کودکان ناشنوا از کشورهای مختلف، موفق بوده باشد؛ زیرا در همایشهایی که به تازگی برگزار شده، بیش از یکهزار نماینده حضور داشتهاند. فهرست اقدامات و برنامهها، از چند موضوع محدود و پرداختن به مشکلات انگشت شمار، به مجموعهای از موضوعات و مسائل افزایش یافته است؛ به گونهای که، تمامی جوانب زندگی ناشنوایان، مورد توجه قرار گرفته است. با این حال، همایشها، گاهی فراتر از حدود نمایندگی خود عمل کردهاند؛ زیرا در برخی موارد، اقدامات و فعالیتهای آنان، موجبات تحقیر ناشنوایان را فراهم آورده است. این رویکرد و برخورد اهانتآمیز امروزه وجود ندارد. آینده کنگره بینالمللی آموزش ناشنوایان، به عنوان نهاد اطلاعرسانی به ناشنوایان، اطمینانبخش و دلگرم کننده به نظر میرسد. گروههای مدافع: ناشنوایان برای حمایت و دفاع از حقوق خود، سازمانها و گروههای خاصی را تشکیل دادهاند. قدیمیترین سازمانی که در ایالات متحده نمایندگی ناشنوایان را برعهده دارد، انجمن ملی ناشنوایان است. از هنگامی که دفاتر مرکزی انجمن ملی ناشنوایان، در 1964 به واشنگتن منتقل شد، حضور فعالتری در کنگره ایالات متحده داشته است. این انجمن، بر وضع قوانین در راستای منافع و مصالح جامعه ناشنوایان تأکید کرده، مدیران و مجریان برنامههای فدرال را به ارائه و گسترش خدمات مورد نظر ناشنوایان ترغیب و تشویق نموده و در حوزه قضایی، از طریق دفتر حقوقی خود که در 1976 تأسیس شد، به دفاع حقوقی از ناشنوایان پرداخته است. انجمن ملی، در تمامی ایالتها، شعبهها و دفترهای فرعی دارد و از این راه، نفوذ خود را در تمامی سطوح ایالتی و محلی گسترش داده است. انجمن ملی نقش مهمی در ارائه دیدگاههای ناشنوایان و بسیج حمایتهای انجام شده از ناشنوایان دارد. این مسائل در مجمع دو سالانه ملی بحث و بررسی شده و در نشریات مختلف انجمن ملی همچون دف امریکن ، برودکَستر و اینتراِستیت مطرح میشود. افزون بر این، انجمن ملی، سازمانی اجتماعی و خدماتی است، اما مبنا و منطق تأسیس آن، حمایت از ناشنوایان بوده است؛ از این رو هم جامعه ناشنوایان و هم عامه مردم، آن را سرپرست و هدایتگر موضوعات و مسائلی میدانند که بیشترین سود را برای ناشنوایان دارد. البته انجمن ملی و دفاتر ایالتی آن، در انجام اقدامات حمایتی تنها نیست. در 1901، یعنی 21 سال پس از تشکیل این انجمن ملی، انجمن برادری ناشنوایان کشور تأسیس شد. سیزده مرد ناشنوا که به مسائل و مشکلات ناشنوایان علاقهمند بودند، دست به تشکیل انجمن برادری زدند و فعالیت در زمینه پرداخت حق بیمه عمر را آغاز کردند. در 1907، گستره فعالیت آن بیشتر شد و برنامههایش تغییر یافت؛ تا جایی که امروزه، انجمن برادری، یک موسسه بیمه است و از تمام توان و انرژی خود برای گسترش رفاه عمومی ناشنوایان بهره میگیرد. انجمن برادری، با توجه به وجود شعبات متعدد در سراسر کشور و از طریق اعضای خود، میتواند به سرعت با قانونگذاران و مجریان دولتی تماس مستقیم برقرار کند. مقامات و به ویژه رئیس کل آن، در بسیاری از هیئت مدیرهها و کمیتههای مشورتی سازمانهای معتبر حضور فعال دارند. در این راستا، توانمندی انجمن برادری در زمینه سیاستگذاری، افزایش چشمگیری یافته است. هر چند سایر سازمانهای ناشنوایان، نقش بارز و برجستهای در زمینه دفاع و حمایت از ناشنوایان ندارند، اما حضورشان موثر و مناسب بوده است. شرکت مخابرات ناشنوایان، به مسائل و مشکلات مربوط به ارائه خدمات تلفنی به ناشنوایان توجه داشته است؛ با این حال، در اعطای کمکهای مالی نیز فعال بوده و در ارتباط با برنامههای تلویزیونی زیرنویسدار هم از جایگاه محکمی برخوردار بوده است. انجمن ورزشی ناشنوایان امریکا با وجود پرهیز از منازعات و گرایشهای سیاسی، در برخی موارد به همکاری با سایر سازمانها پرداخته است. این سازمان، در اطلاعرسانی عمومی و آگاهی دادن به جامعه درباره موفقیتهای جوانان ناشنوا، نقش مهمی داشته است. انجمن پیشرفت ناشنوایان پنسیلوانیا و انجمن ناشنوایان ویسکانسین از جمله فعالترین انجمنهای ایالتیاند. انجمن پنسیلوانیا، پیشینهای طولانی در زمینه انجام گفتوگوها و مذاکرات موثر با دولت ایالتی دارد. انجمن ویسکانسین نیز نقش خود را در این زمینه به بهترین شکل انجام داده است و نزدیک به نیم قرن است که درباره ارائه خدمات به ناشنوایان، به هر اقدامی، از جمله تماس با مقامات ایالتی دست زده است. در 1964، انجمن ناشنوایان الکساندر گراهام بل، با هدف مشارکت و حضور هر چه بیشتر ناشنوایان در مسائل و امور مربوط به خود تشکیل شد. با این حال، سیاستهای انجمن بل را هیئت مدیرهای که تمامی اعضایش را شنوایان تشکیل میدهند، تعیین میکنند. از این رو، سیاستهای انجمن بل درباره شیوههای برقراری ارتباط با دیگران، در تعارض مستقیم با دیدگاههای دیگر سازمانهای ناشنوایان است. برای نمونه، زمانی که شرکت رسانه ملی در 1976 اعلام کرد که به توزیع گسترده یکی از تولیدات تئاتر ملی ناشنوایان با زبان اشاره اقدام خواهد کرد، مدیریت انجمن بل طی نامهای اعتراض خود را نسبت به تولید هر گونه برنامهای با استفاده از زبان اشاره یا زبان خارجی اعلام کرد. همین مخالفت، موجب شگفتی و حیرت شرکت رسانه ملی شد، اما مداخله جامعه ناشنوایان و انجام اقدامات متقابل در حمایت از این برنامه، بار دیگر توازن را برقرار کرد و برنامه مزبور، طبق زمانبندی پیشین در موعد مقرر پخش شد. در بیانیه میلان به این امر اشاره شده است. سایر گروههای مدافع که ممکن است اقداماتشان هماهنگ با دیدگاههای جامعه ناشنوایان باشد، عبارتاند از: همایش مدیران آموزشی ناشنوایان که نام پیشین آن، همایش مدیران مدارس ناشنوایان امریکا بوده است، و مجمع مربیان ناشنوایان امریکا. این دو سازمان، ارتباط تنگاتنگی با یکدیگر دارند تا جایی که دارای مدیر اجرایی واحدی هستند و سالنامه ناشنوایان امریکا نشریه مشترک هر دو میباشد. از آنجا که مربیان و آموزشیاران حرفهای، در این دو سازمان عضویت دارند، تأثیرگذاری آنها بسیار قابل توجه بوده است. انجمن توانبخشی و ناشنوایی امریکا، گروه نسبتاً نوپایی است که در زمینه تهیه و تصویب قوانین تأثیرگذار بر زندگی ناشنوایان، نقش مهمی داشته است. البته این گروه، هیچ گونه وابستگیای به انجمن ملی آموزش یا انجمن ملی توانبخشی و ندارد، اما هر سه سازمان، صرفاً به مسائل و موضوعات مرتبط با ناشنوایی توجه دارند. با اینکه هر سه گروه تخصصی و حرفهای اعضای ناشنوا دارند، اما در هیچ یک از آنها ناشنوایان، اکثریت اعضا را تشکیل نمیدهند. وقتی این حقیقت شرایط را برای نمایندگی دیدگاههایشان فراهم میکند، پس به نظر نمیرسد که از تأثیرگذاری شهادتهایشان درباره موضوعات قابل تأثیر در ناشنوایان کاسته شود. کنگره علاقهمند است قضاوتهای موجود درباره عکسالعملهای جامعه ناشنوایی را همچون قضاوتهای انجمن ملی ناشنوایی بپذیرد. مقامات فدرال و رهبران ناشنوایان، در رویارویی با صداهای رقیب که تمامی آنها مدعیاند به نمایندگی از ناشنوایان سخن میگویند، دچار سردرگمی شدهاند. این موضوع، در موسسه تاریخی که در 1961، با نام «کارگاه رشد و توسعه جامعه از طریق سازمانهای ناشنوایان » در فورت مونرو ویرجینیا برگزار شد، مطرح گردید. شرکتکنندگان در کارگاه فورت مونرو، برای رفع معضل موجود، پیشنهاد تأسیس سازمان نظارتی را مطرح کردند که محفلی برای مباحث موجود در جامعه ناشنوایان باشد. سازمانهای ناشنوایان میتوانستند به طرح موضوعات مهم و مورد علاقه خود بپردازند و پس از دستیابی به توافق و مصالحه، موضع واحدی را به دولت ارائه کنند. این نظر مورد استقبال گستردهای قرار گرفت و نه تنها اعضای جامعه ناشنوایان، بلکه مقامات مسئول فدرال نیز از آن پشتیبانی کردند. در 1967، شورای سازمانهای ویژه ناشنوایان با کمک بلاعوض اداره مددکاری اجتماعی و توانبخشی فدرال تشکیل شد. در این شورا، انجمن ملی ناشنوایان، انجمن برادری ناشنوایان کشور، انجمن بل، شورای مدیران آموزشی ناشنوایان، مجمع آموزشیاران و مربیان ناشنوایان امریکا و انجمن ناشنوایی و توانبخشی امریکا، حضور داشتند. نوعی هماهنگی و انسجام برای مدت کوتاهی ایجاد شد، اما این شورا پس از پایان یافتن کمکهای مالی فدرال منحل گردید. فردریک سی. شرایبر ، دبیر اجرایی انجمن ملی ناشنوایان، پیشنهاد کرد که سازمان جدید بدون مداخله دولت تأسیس شود و عنوان برنامه اتحاد متقابل را به عنوان نام پیشنهادی خود مطرح نمود. در شورای آموزش و تحصیل ناشنوایان ، نمایندگانی از انجمن بل، شورای مدیران اجرایی، و مجمع آموزشیاران و مربیان ناشنوایان امریکا حضور دارند. این شورا، محلی برای طرح دیدگاهها و مسائل آموزشی است و شرایبر امید داشت چنین شورایی درباره تمامی مسائل و موضوعات مربوط به ناشنوایان تشکیل شود. انجمن اولیا : والدین نقش مهمی در مسائل مربوط به کودکان خود دارند، اما والدین کودکان ناشنوا، به خوبی سازماندهی نشدهاند. انجمن بل، بسیاری از والدین را به عضویت در انجمن تشویق کرده و اطلاعات و خدمات حمایتی در اختیار آنان قرار میدهد. با این حال، توجه یکپارچه و همه جانبه به تکلم، با استقبال تمامی والدین روبهرو نشده است. افرادی که در پی پاسخگویی بهتر به مشکل ناشنوایی هستند، به انجمن بینالمللی اولیای ناشنوایان میپیوندند. این انجمن، سازمانی متشکل از اولیای کودکان ناشنواست که ارتباط نزدیکی با انجمن ملی ناشنوایان دارد. با شیوع بیماریهای خاص، همچون اپیدمی 1964-1965 سرخجه و یا وقوع بحرانهای خاص، همچون خطر تعطیلی مدارس، انجمنهای کوچکتری در مناطق و ایالتها شکل گرفتند. معمولاً این گروهها و انجمنهای محلی به سازمانهای ملی ملحق میشوند، اما در اغلب موارد مستقل باقی میمانند و هیچ گونه وابستگی خاصی ندارند. انجمنها و سازمانهای اولیا، وظیفهای فراتر از دفاع و حمایت از ناشنوایان دارند. کارکرد اصلی آنها حمایت عاطفی و معنوی از اعضاست. ملاقات افرادی که از مسائل و مشکلات خاص رنج میبرند، به خودی خود میتواند موجبات توانمندی و انسجام افراد مزبور را فراهم سازد. از آنجا که والدین کودکان ناشنوا، از نظر شنوایی سالم هستند و هیچ گونه تجربه مستقیمی درباره ناشنوایی نداشتهاند، برخوردشان با والدین دیگری که بچههای ناشنوا دارند، تا اندازهای میتواند مرهمی بر آلام و دردهایشان باشد. افزون بر این، پدران و مادران درباره تربیت فرزندان خود که شرایط ویژهای دارند، نیاز به مشاوره خواهند داشت. بیشتر والدین با نوعی تناقض در دیدگاهها و عقاید کارشناسان رویارو میشوند. از این رو، تماس و ارتباط مداوم با دیگر والدین و بهرهمندی از تجربیات آنان در زمینه تربیت فرزندان، تا اندازهای آنان را از سردرگمی نجات خواهد داد و موجبات دلگرمی و تسلی خاطرشان را فراهم خواهد آورد. سایر سازمانهای تخصصی ـ حرفهای: متخصصان گوش و متخصصان آسیبشناسی گفتار، متخصصان گوش و حلق و بینی و روانشناسان، در دورههایی از زندگی ناشنوایان وظایف مهمی را انجام میدهند. انجمن گفتار، زبان، شنوایی امریکا ، نمایندگی متخصصان گوش و حلق و بینی و متخصصان آسیبشناسی اختلالات زبانی گفتاری را، برعهده دارد که نام اختصاری آن، «آشا» است. تا همین اواخر، ناشنوایان از متخصصان گوش و حلق و بینی بیزار بودند و تمایلی به مراجعه به آنها نداشتند. این بیزاری و رنجش عمدتاً به دلیل اخبار بد و ناخوشایندی بود که این متخصصان به آنها ارائه میکردند. متخصصان گوش و حلق و بینی، کمتر با ناشنوایانی که در کودکی ناشنوا شدهاند سروکار دارند؛ زیرا احساس میکنند هیچ کاری بیش از تشخیص ناشنوایی نمیتوانند برای این گروه انجام دهند. اما با اختراع سمعکهای قویتر و مناسبتر، رویکرد متخصصان گوش و حلق و بینی نیز دچار تغییر و تحول شده است. افزون بر این، در گذشته، برخورد بزرگسالانی که در کودکی ناشنوا شده بودند، با متخصصان آسیبشناسی اختلالات گفتاری، عمدتاً منفی بود؛ تا جایی که مراجعه به این متخصصان، امری بیهوده و بیفایده تلقی میشد. آشا، با بهرهگیری از شیوههای خاص و با همکاری دانشکده گالودت، دست به انتشار فصلنامهای با عنوان دی. اس. اچ. ابسترکتس زد تا از این راه، به رفع این معضل و تغییر وضعیت یاری کند. مطالعات انجام شده از سوی اعضای آشا، موجبات بهبودی روابط و مناسبات آن را با جامعه ناشنوایان فراهم آورده است. ناشنوایان برخورد و تعامل چندانی با پزشکان متخصص نیز نداشتهاند و معمولاً برای ناشنوایی خود، به آنان مراجعه نمیکنند. آکادمی گوششناسی امریکا وابسته به انجمن پزشکی امریکا ، سازمانی است که نمایندگی متخصصان گوش و حلق و بینی را برعهده دارد. پزشکان متخصص، از دیرباز حامی روشهای مبتنی بر گفتار در امر آموزش به کودکان ناشنوا بودهاند؛ رویکردی که مورد حمایت جامعه ناشنوایان نبوده است. در سالهای اخیر، روانشناسان نیز در این حوزه حضور یافتهاند و فعالیت خود را به صورت سازماندهی شده آغاز کردهاند. انجمن روانشناسی امریکا سازمان اصلی روانشناسان است که چندین نشست را در بررسی و بازنگری چارچوبها و اصول ارزیابی گروههای ناسازگار، همچون ناشنوایان، برگزار کرده است. از آنجا که روانشناسی با رفتار انسانی ارتباط تنگاتنگی دارد، روابط انجمن روانشناسی امریکا و جامعه ناشنوایان میتواند مهم باشد. همزمان با توجه روانشناسان به نارساییها و کمبودهای خود، انجمن روانشناسی امریکا در میان ناشنوایان جایگاه محوریتر و مهمتری یافته است. خدمات: سازمانهایی که به ناشنوایان خدمات مستقیم و بدون واسطه ارائه میدهند، از جایگاه مهمی در جامعه ناشنوایان برخوردارند و نقش مهمی در زندگی ناشنوایان دارند. افرادی که در کودکی ناشنوا شدهاند، به آموزشهای تخصصی و خدمات توانبخشی و بازپروری نیاز دارند و باید مناسب با شرایط آنها، تغییراتی در محیط کار و خانه ایجاد شوند. آموزش: دانشکده گالودت، تنها موسسه آموزش عالی در جهان است که تنها به ناشنوایان اختصاص دارد. این موسسه در جریان جنگهای داخلی امریکا تأسیس شد. امروزه دانشکده گالودت، نه تنها در زمینه تحصیل و آموزش دانشجویان ناشنوا تأثیرگذار است، بلکه سایر جوانب و وجوه زندگی ناشنوایان را نیز تحتالشعاع قرار داده است. دانشکده گالودت، افزون بر ارائه تسهیلات و امکانات تحصیلی، از برنامه جامع پژوهشی، برای بررسی همه جانبه مسائل و مشکلات ناشنوایان پشتیبانی میکند. دانشآموختگان دانشکده گالودت، بخش عمدهای از فعالیتهای مربوط به ناشنوایان را سرپرستی میکنند. بیش از یکصد سال است که دانشکده گالودت تنها امکان برای تحصیلات عالی ناشنوایان بوده است. کنگره امریکا در 1967، قانونی را برای تأسیس موسسه ملی فنی ناشنوایان کشور تصویب کرد. یک سال بعد، موسسه فناوری روچستر به عنوان محل استقرار موسسه فنی برگزیده شد و بدین ترتیب، امکان حضور دانشجویان ناشنوا و اعضای هیئت علمی در این موسسه فراهم گردید. بخش ویژه و مختص این موسسه، که در محوطه موسسه فناوری روچستر قرار داشت، در 1974 تکمیل شد. موسسه فنی ناشنوایان موفقیتهایی در زمینه آموزش داشته و به تدریج اهمیت و تأثیر خود را گسترش داده است. افزون بر اینها، در دهه 1960، چندین برنامه و دوره آموزشی دیگر شکل گرفتند و بدین ترتیب، گستره انتخاب دانشآموزان ناشنوا، که در پی ادامه تحصیل پس از اتمام مقطع متوسطه بودند، بیشتر شد. دانشگاه ایالتی کالیفرنیا، در نورتریج برنامه آموزش مدیریت خود را آغاز کرد. در چارچوب این برنامه، کلاسهای آمادگی برای مدیران آموزشی در سطح کارشناسی ارشد برگزار میشد. پس از هفت سال نخست، از دانشآموزان و دانشجویان ناشنوا پذیرش شد. این برنامه، موفقیتهای چشمگیری داشت؛ تا جایی که دانشآموختگان این دوره به سرعت به مناصب و پستهای مهمی در جامعه ناشنوایان دست یافتند. دانشکده منطقهای دلاگو در نیو اورلینز ، موسسه فنی سن پل و دانشکده عمومی سیاتل ، موفق به دریافت کمکهای بلاعوض دولت فدرال شدند و بدین وسیله، برنامههای تحصیلی خود را برای دانشجویان و دانشآموزان ناشنوا تکمیل کردند. این سه موسسه، به دلیل موقعیت جغرافیایی خود، به مدارس مثلثی معروف شدند. این مدارس، الگوهای خاصی را برای جذب دانشآموزان ناشنوا در دورههای تحصیلی بالاتر از متوسطه ایجاد کردهاند که کمترین هزینه را برای موسسه و بیشترین بهره را برای دانشآموزان و دانشجویان درپی دارد. ناشنوایان، هیچ یک از دورهها و برنامههای تحصیلی بالاتر از متوسطه را به اجرا درنیاوردهاند. این برنامهها، زیر نظر نهادهای نظارتی خاصی تهیه و تدوین شدهاند. در این برنامهها، ترتیبات خاصی برای ایجاد ارتباط با دانشآموزان و دانشجویان ناشنوا در نظر گرفته شده است و زندگی اجتماعی آنان نیز مدنظر است. با این حال، سیاستها و برنامهریزی آموزشیـ تحصیلی ناشنوایان در اختیار نمایندگانی از کل جامعه است که در این میان، جامعه ناشنوایان نیز میتوانند دیدگاهها و پیشنهادهای خود را مطرح کنند، اما هیچ گونه نفوذ و اقتداری در تغییر مسیرهای مورد نظر این موسسات ندارند. توانبخشی: نهادها و سازمانهای خیریه، یکی از سه الگوی زیر را برای ارائه خدمات بازپروری و توانبخشی انتخاب و اِعمال میکنند: 1. مراکز خدماتی جامع ؛ در این مراکز، بخش اعظم خدمات اجتماعی، توانبخشی و بازپروری، به ناشنوایان و مراجعهکنندگان ناشنوا ارائه میشوند؛ 2. ارائه شمار بسیار محدودی از خدمات مرتبط با توانبخشی و بازپروری (مراکز خدماتی محدود )؛ 3. مراکز اطلاعرسانی و اِرجاع ؛ این مراکز، به جای ارائه خدمات گسترده به ناشنوایان، به شناسایی نیازهای مراجعهکنندگان میپردازند و سپس با نهاد یا سازمان مربوط تماس میگیرند. قدیمیترین سازمان خیریه و داوطلبانه در امریکا، که هنوز هم ویژه ناشنوایان است، جامعه ناشنوایان نیویورک است که به موجب اساسنامه خود، که در 1913 به تصویب رسید، میتواند به ناشنوایان خدمات اجتماعی و شغلی ارائه کند. جامعه ناشنوایان نیویورک، نخست جامعه یهودیان ناشنوا نام داشت و همین امر بیانگر نشانه مذهبی و دینی آن است. این سازمان را رابی فیلیکس نش تأسیس کرد. پس از مرگ رابی، همسرش، تانیا نَش سرپرستی آن را برعهده گرفت. در 1968، نام این سازمان به صورت فعلی تغییر یافت که بیانگر این واقعیت بود که ارائه خدمات، فارغ از تمایلات مذهبی خواهد بود. با این حال، سازمان مزبور کمکهای قابل توجهی را از فدراسیو |
تاریخ ثبت در بانک | 2 دی 1399 |