کد jr-41232  
عنوان اول ردموند، سیمور گرانویل  
عنوان دوم هنرمند و نقاش ناشنوا در امریکا  
نویسنده میلدرد آلبرندا  
مترجم لقمان سرمدی  
مترجم فهیمه شیرازی  
عنوان مجموعه دانشنامه ناشنوایان (دانا) ـ جلد دوم  
نوع کاغذی  
ناشر موسسه فرهنگی هنری فرجام جام جم  
سال چاپ 1388شمسی  
شماره صفحه (از) 643  
شماره صفحه (تا) 646  
زبان فارسی  
متن ردموند، سیمور گرانویل ، هنرمند و نقاش ناشنوا در امریکا.
در نهم مارس 1871 در فیلادلفیای پنسیلوانیا متولد شد. در 1879 والدینش، چارلز کلاوسن ردموند و الیزابت (باک) ردموند ، او را در مدرسه ناشنوایان برکلی کالیفرنیا ثبت‌نام کردند.
او به دلیل روحیه شاد و خندانش، در مدرسه ناشنوایان برکلی کالیفرنیا ، بین همکلاسها و معلمانش محبوب بود. بیشتر اوقات، همکلاسهایش را با کاریکاتورهای بسیار بزرگ، مخصوصاً کاریکاتورهایی که نبردهای تاریخی را توصیف می‌کرد، سرگرم و هیجان‌زده می‌کرد. این نقاشیها به اضافه حرکات پانتومیم و زبان اشاره امریکایی، به طور طبیعی احساسات درونی ردموند را نشان می‌دادند. او تقریباً در سومین سال زندگی پس از ابتلا به مخملک، ناشنوا شد.
والدین و همکلاسهایش، او را سیمور صدا می‌زدند، اما در 1898 هنگامی که او اولین استودیو نقاشی‌اش را در لس‌آنجلس افتتاح کرد، اسم گرانویل را برای خود برگزید و پس از آن، در پایین امضاهای رسمی‌اش نیز همین نام را می‌نوشت. استعداد ردموند در نقاشی زود شناخته شد و نخستین معلم هنرش، تئوفیلوس هوپ دسترلا ، مشوقش بود. به هر حال، درسهای دیگر را فراموش کرد و پس از دانش‌آموختگی در 1890، اعضای هیئت اُمنا پولی را به او هدیه دادند تا در مدرسه طراحی کالیفرنیا که متعلق به انجمن هنر سانفرانسیسکو بود، ثبت‌نام کند. در سال دوم، ردموند در کلاس طراحی آرتور اف. ماتیو برای بهترین طراحی، جایزه دبلیو. ای. براون را دریافت کرد. ماتیو که مسئول مدرسه هنر بود، یکی از با نفوذترین هنرمندان ساحل غربی بود. اعضا هیئت اُمنا که به پیشرفت ردموند افتخار می‌کردند، برای بار دیگر پولی را به وی هدیه دادند تا به تحصیلاتش در پاریس ادامه دهد. هنگامی که ردموند در 1893 به پاریس رسید، با معلم سابق و دوستش، داگلاس تیلدن ، هم‌اتاق شد. او بلافاصله در آکادمی جولین ، که تحت نظارت بنجامین کانستنت و ژان پل لورنس بود، ثبت‌نام کرد. او نخست موضوعات اساطیری و مذهبی را به شیوه کلاسیک نقاشی می‌کرد و عنوانهای افتخاری نیز دریافت می‌کرد. به هر حال، نقاشی او با نام «ماتین دی هایور »، در 1895 در سالن رسمی پاریس پذیرفته شد و نشان از این بود که او با چرخش قلم و ترکیب‌بندی کامیل پیسار ، نقاش امپرسیونیست، آشنا بوده است. ردموند همچنین تحت تأثیر کیفیتهای سایه‌روشن و مهتابی آثار جیمز نک نیل ویسلر ، قرار گرفت.
گوتاردو پیازونی که با ردموند در مدرسه هنر سانفرانسیسکو حاضر شده بود، در پاریس به او پیوست. آنها هرگاه فرصتی به دست می‌آوردند در حوالی جنگل فانتنبلو طراحی و نقاشی می‌کردند. هر دوی آنها، از نقاشیهای باربیزونی تئودور روسو تعریف می‌کردند. ردموند به دلیل مشکلات مالی در 1898 پاریس را ترک کرد و اولین استودی خود را در لس‌آنجلس برپا کرد. او خیلی زود، نه تنها شیفته منظره کالیفرنیا شد، بلکه عاشق زن ناشنوای جوان و زیبایی نیز به نام کاری آن جین شد. در 1899 آنها با هم ازدواج کردند و حاصل ازدواج آنها سه کودک شنوا با نامهای جین ، هلن و هیرام بود.
از آنجا که لس‌آنجلس امکانات محدودی برای برگزاری نمایشگاه داشت، ردموند نقاشیهایش را در موسسه هنری مارک هاپکینز در سانفرانسیسکو به نمایش گذاشت. این موسسه، مرکز هنری غرب تلقی می‌شد. بین سالهای 1900 تا 1906، روزنامه لس‌آنجلس، به دلیل آنکه ردموند در نقاشیهایش از رنگهای بدیع استفاده می‌کرد، همواره او را می‌ستود. وی در ترسیم تصاویری از صبح زود، هوای مه‌آلود، تأثیرات جوی آرام و تنهایی غروبهای مهتابی با رنگهای معدود، متخصص بود.
زیبایی طبیعی در سکوت و تنهایی، ظاهراً خلاقیت وی را شکل می‌داد و اساس زندگی‌اش بود. بدون شک، موفقیت وی زمانی بود که در 1904، نقاشی منظره کالیفرنیای او در نمایشگاه اصلی کاخ گالری هنرهای زیبا، در نمایشگاه جهانی در سن‌لوئیز واقع در ایالت میزوری پذیرفته شد. لس‌آنجلس اگزمیز او را به عنوان بهترین و برجسته‌ترین کسی که با رنگ کار می‌کرد و در غرب مشهور بود، معرفی کرد. اساساً ردموند استاد رنگ در جنوب کالیفرنیا بود.
بحران اقتصادی 1907، باعث شد ردموند سریعاً از شهر خارج شود. او خانواده‌اش را به سمت شمال منطقه روستایی پورک فیلد در جنوب شرقی ناحیه مانتری منتقل کرد. به گفته خود او، تعداد نقاشیهایش در این منطقه افزایش یافت. ویلیام نیکلز و همسرش که از طرفداران ردموند بودند، شصت تابلو از نقاشیهای ردموند را در مجموعه گسترده مناظر کالیفرنیا پذیرفتند. با اصرار نیکلز و همسرش، ردموند برای نقاشی از درختان بلوط معروف پورک فیلد، به سمت شمال حرکت کرد و به شیوه امپرسیونیسم و با رنگهای روشن‌تری نقاشی ‌کشید. او نقاشیهایش را، هم در لس‌آنجلس و هم در سانفرانسیسکو به معرض نمایش عموم گذاشت.
در 1913، اورت سی. ماکسول ، منتقد هنری و مسئول موزه، از نقاشی رنگ و روغن جدید ردموند، که آن را در روز افتتاحیه موزه تاریخ علم و هنر در لس‌آنجلس به نمایش گذاشته بود، متعجب شد. نمایشگاه قبلی، آثار هنرمندان امریکایی، مثل جرج بلوز ، چایلد هاسام ، توماس موران و ای. دبلیو. ردفیلد را به نمایش گذاشته بود.
به دنبال افتتاح موزه، ردموند به عنوان نخستین هنرمند برجسته، برای مجموعه نمایشگاههایی که تنها یک هنرمند داشتند، در موزه جدید انتخاب شد. در 1915، ردموند همچنین در بیشتر نمایشگاههای مهم، و در آغاز دوره نمایشگاه بین‌المللی پان‌پسفیک در سانفرانسیسکو شرکت کرد. نقاشیهای امپرسیونیسم امریکا، بیشتر درباره مناظر بودند. با آغاز جنگ جهانی اول، فروش نقاشیها کم شد و ردموند که استاد پانتومیم بود، تصمیم گرفت شانس خود را در سینما امتحان کند. گوتاردو پیازونی، دوست قدیمی وی که رابط زبان اشاره بود، او را تا هالیوود همراهی کرد. ردموند خیلی زود نظر چارلی چاپلین را به خود جلب کرد و چاپلین نه تنها در برخی فیلمهایش، مثل «زندگی یک سگ» و «کوچولو»، نقشهای کوتاهی را هم را برای او در نظر گرفت، بلکه مکان آفتاب‌گیری را برای نقاشی در استودیوی فیلم برای او تهیه کرد. این دو مرد ساکت، از بسیاری جهات شبیه به هم بودند و خیلی زود دوستانی صمیمی شدند. جامعه ناشنوایان معتقدند چاپلین پانتومیم و زبان حرکات طبیعی را از ردموند فراگرفت.
چارلی چاپلین، پانتومیم پیشرفته را با ردموند تمرین می‌کرد و بعضی علایم را از او آموخت و شخصاً او را برای اجرای بعضی از نقشهای کوچک به کار می‌گرفت. متأسفانه بسیاری از این فیلمهای قدیمی صامت ساخته شده با نیترات، از بین رفته‌اند. تعداد معدودی که باقی مانده‌اند و بازی ردموند را در خود دارند، شامل «زن پاریس» و «تو شگفت زده خواهی‌شد » در 1926 همراه ریموند گریفیس است. به یاد ماندنی‌ترین نقش او، نقش یک مجسمه‌ساز در فیلم «روشناییهای شهر» در 1929 بود. او در حالی که هنوز با سبکی خلاقانه نقاشی می‌کشید، نمایشگاههایی را در گالری هری لیندنر در لانگ بیچ در 1930، گالری بورلی هیلز هتل در بلوار سانست در 1931، و گالری ایلسلی در هتل آمباسدور در 1933 برپا کرد.
ردموند سالهای بسیاری را صرف نقاشی در آتلیه استودیوهای چاپلین کرد. ردموند بقیه عمرش را در این استودیو نقاشی کرد. فیلم‌سازی نیز کمی از وقت او را می‌گرفت. او معمولاً در حوالی لانگ بیچ ، لاگونا بیچ و کاتالینا آیلند نقاشی می‌کرد.
وی در آنجا نقاشی مناظر و نقاشیهای سه‌پایه‌ای را برای فیلمها نقاشی می‌کرد. بسیاری از بهترین آثار او را چاپلین برای مجموعه شخصی‌اش خریداری کرد. چاپلین گفته بود که فکر می‌‌کنم سکوتی که ردموند در آن زندگی می‌کند، نوعی ظرفیتی بزرگ را برای شادی، در او به وجود آورده است؛ چیزهایی که کمتر کسی به آن دست می‌یابد. او در انزوایی نقاشی می‌کند که هیچ کس دیگری نمی‌تواند آن را درک کند، و با وجود این تضاد عجیب، انزوای او هرگز تنهایی نیست. این، گونه‌ای پیوند با طبیعت است.
پیشنهادهای شغلی، به ویژه از مناظر مزرعه خشخاش، باعث شد که او برای چندین سال در نمایشگاههای محلی حاضر نشود. بیماری او نیز باعث کاهش نقاشیهایش گردید؛ اما در 1930، دوباره به نقاشی روی آورد. در 1933، آخرین نمایشگاه اصلی‌اش را برگزار کرد و آرتور میلر ، منتقد هنری لس‌آنجلس تایمز، درباره وی نوشت: ردموند در ترسیم واقع‌گرایانه منظره کالیفرنیا، بی‌همتاست. در دهه 1980، با احیای علاقه به نقاشی مناظر کالیفرنیا، ردموند دوباره به عنوان یکی از شاخص‌ترین نقاشان منظره کالیفرنیای شمالی و جنوبی، در اوایل قرن بیستم شناخته شد. نقاشیهای وی در کتابخانه بنکرافت دانشگاه کالیفرنیا در برکلی، مدرسه ناشنوایان برکلی کالیفرنیا در فرمونت، موزه هنر لاگونا بیچ، موزه هنر لس‌آنجلس، گالری هنر دانشکده میلز ، مرکز ملی ناشنوایی دانشگاه ایالت کالیفرنیا در نورتریج ، موزه اوکلند ، موزه هنر دانشگاه استنفورد ، موزه هنر شهر نیویورک و موزه هنر اسپرینگ ویل در یوتا موجود است.
این هنرمند در 24 می 1935 در لس‌آنجلس درگذشت.
مآخذ:
DPAS, P. 299-302; GEDPD, Vol. 2, P. 364-366.
میلدرد آلبرندا
ترجمه لقمان سرمدی؛ فهیمه شیرازی  
تاریخ ثبت در بانک 8 مهر 1399