کد | jr-40947 |
---|---|
عنوان اول | دسلاگز، پییر |
عنوان دوم | نویسنده ناشنوا و فعال در مسائل ناشنوایان |
نویسنده | ویلیام مودی |
مترجم | هادی واعظی نژاد |
عنوان مجموعه | دانشنامه ناشنوایان (دانا) ـ جلد دوم |
نوع | کاغذی |
ناشر | موسسه فرهنگی هنری فرجام جام جم |
سال چاپ | 1388شمسی |
شماره صفحه (از) | 610 |
شماره صفحه (تا) | 611 |
زبان | فارسی |
متن |
دسلاگز، پییر ، نویسنده ناشنوا و فعال در مسائل ناشنوایان. شغل او صحافی و چسبکاری بود و به عنوان نخستین نویسنده ناشنوا مشهور است. اولین کتابش در 1977 و بر اساس زندگی وی و جامعه ناشنوایان، با عنوان مشاهدات یک کر و لال در فرانسه انتشار یافت. از این کتاب چنین بر میآید که در قرن هجدهم و در شهر پاریس، جامعهای از ناشنوایان صنعتگر و کارگر غیرماهر وجود داشت که از طریق زبان اشاره بسیار سازمان یافته، با یکدیگر در ارتباط بودهاند. بنابراین، پیش از این و یقیناً پیش از پیدایش موسسه کرولالهای پاریس و اختراع علامتهای اسلوب دار اَبه دو لپه ، زبان اشاره، وسیله عمده ارتباطی بین جامعه ناشنوایان بوده است. بسیاری از نویسندگانِ شنوا، قبلاً اشاره کرده بودند که ناشنوایان، به وسیله ایما و اشاره با یکدیگر صحبت میکنند و حتی فیلسوف و مقالهنویس قرن شانزدهم، مایل اسیمیوم دِ مُنتاین مشاهده کرده بود که در ارتباط آنان، باید دستور زبان اشاره وجود داشته باشد. اما کتاب دسلاگز برای اولین بار نشان داد یک ناشنوا که در جامعه ناشنوایان زندگی کرده و زبان اشاره را میداند، به ارائه یک داستان درونی پرداخته است. ناشر کتاب وی، بی. مورین ، در مقدمهای طولانی تأکید کرده است که نسخه دستنویس وی صرفاً از نظر اشتباهات دستوری و نقطهگذاری ویرایش شده و نوشتار کتاب، به قلم دسلاگز است. مطابق نوشته وی، او در 32 سالگی متوجه تلفظ و نوشتار ناقص خود شده است. او پیش از ملاقات با هر فرد دیگری، ایما و اشارههای خود را با عناوین منفصل، منزوی، ناقص و بدون استمرار توصیف کرده بود. نخستین برخورد با زبان اشاره، زمانی بود که او، خدمتکارِ ناشنوای یک هنرپیشه ایتالیایی را در یک تور مسافرتی ملاقات کرد. طبق گفته دسلاگز، آن ایتالیایی ناشنوا، هنر قرار دادن علامتها در کنار هم و بیان تصورات متمایز برای بیان عقاید گوناگون خود را به او آموخت و نیز انتقال دادن آنها را به دیگر همنوعان، و صحبت با آنان را در گفتوگویی منظم، به وی آموزش داد. درسِ دوست ایتالیایی وی، خواندنی و نوشتنی نبود، بلکه او به دسلاگز چگونگی ایجاد ارتباط با ایما و اشاره را یاد داد. دسلاگز پی برد که مشکل وی، همانند مردمی است که فقط در روستای خود زندگی میکنند، و یا شبیه خانوادههایی است که منزوی بوده، برای نخستین بار، سفر یا مهاجرت به شهر را آغاز کردهاند و دریافتهاند که اشارات خانگی آنان، به هیچ وجه کافی نیست. وی احساس کرد ناشنوایان، به همکاری با همنوعان خود نیازمندند. از اینرو، در ملاقات با کرولالها، آنان را بسیار آگاهتر از خود میدانست و سعی میکرد به ترکیب و کامل نمودن علامتهای خود بپردازد و هر چه زودتر، ارتباط کامل با دوستان ناشنوایش را فرا گیرد. هنرِ بسیار مشکل، بیان و ترسیم افکار خود ناشنواست؛ حتی به صورت بسیار خلاصه، و به وسیله ابزارهایی همانند اشارات طبیعی، آن هم به همان نظم و دقتی که در قواعد دستوری وجود دارد. او تا بدان جا پیش رفت که بگوید: «ناشنوایان در میان خودشان قادرند درباره هر چیزی، به گونهای فصیح صحبت کنند». دسلاگز هرگز در موسسه پاریس شرکت نکرد. او بیست ساله بود که با اَبه دو لپه آزمایش با اشارات را آغاز کرد و حال آن که هیچ مدرکی از ملاقات این دو نفر با یکدیگر در دست نیست. دسلاگز از اختلاف نظر فزاینده بین اَبه دو لپه در پاریس، که مدافع استفاده از اشارات منظم برای تحصیل دانشآموزان ناشنوا بود، و دس چامپس در اورلئان که معتقد به عملی نبودن استفاده از ایما و اشاره به عنوان ابزار کمک آموزشی بود، آگاهی داشت. در این باره، او خود را مانند یک شهروند فرانسوی میدانست که نظارهگر تحقیر زبانش به وسیله یک آلمانی است که فقط چند واژه از زبان فرانسه را میداند و از این رو، خود را ملزم کرد تا در مقابل اتهامات دروغین این نویسنده (دس چامپس) از زبان خود دفاع کند. دسلاگز تحصیلات رسمی نداشت، اما از زبان خویش به سادهترین کلمات دفاع کرد. او صرفاً خواهان اثبات مفید بودن و کارایی زبان خود بدون تشریح جزئیات آن بود. به گفته وی، تحلیل جزئیات میتواند کار جسورانهای باشد که نیازمند چندین جلد کتاب است. وی هر چند از ضعیف انگاشته شدن این زبان فعال و نیرومند به وسیله یک نویسنده مبتدی نگران بود، با بیان مثالهایی، به توصیف آنچه زبانشناسان امروز از آن به عنوان تصریحکننده شکل و اندازه یاد میکنند، پرداخت. مثلاً پس از ساختن علامتی برای نان شیرینی، میتوان به وسیله علامتی که نشان دهنده اندازه و شکل آن باشد، آن را بیان کرد. دسلاگز، تلاشی برای توصیف هیچ یک از علامتهای واژگان زبان اشاره فرانسوی هم عصر خود نکرد و تنها خاطر نشان کرد که حداقل، تعدادی از علامتهای با قاعده توصیف شده در اولین کتاب اَبه دو لپه، همانند علامتهای مورد استفاده در جامعه ناشنوایان بزرگسال است. این امر ممکن است به تضادهایی که قبلاً بین دانشآموزان مدارس و بزرگسالان ناشنوای جامعه وجود داشته است، معطوف باشد. اگرچه اشارات دستوری مورد استفاده در کلاس را اَبه دو لپه اختراع کرد، دسلاگز آشکارا بسیاری از علایم زبان اشاره فرانسه را پذیرفت. با این حال، میان اشارات روشمند و اشارات طبیعی تا نسل بعد هیچ گونه تمایزی مشخص نگردید. دسلاگز، هیچگاه مشکلات پدید آمده در زمان پیدایش زبان اشاره را در فرانسه بیان نکرد. هدف او صرفاً اثبات این مطلب بود که خود ناشنوایان شیوههایی را کشف کردهاند که بتوانند مانند سایر مردم عادی در جامعه به ایفای نقش بپردازند. با این حال از نوشتههای وی چنین برمیآید که ناشنوایان در جامعه، با تبعیضهای شدیدی مواجه بودهاند. یکی از دفاعیات او این بود که کلیسای فرانسه، سرانجام استفاده از ایما و اشاره به دست کرولالان را در جریان آیین ازدواج و مراسم عشاء ربانی به رسمیت شناخت. دسلاگز رهبر جامعه ناشنوایان در قرن هجدهم نبود، بلکه صرفاً کارگر ناشنوایی در میان بسیاری از ناشنوایان دیگر در پاریس بود، که در شبکهای از همکاریهای متقابل و در زمانی که هیچ کانون و یا کنفدراسیون شناخته شدهای برای حمایت از آنان وجود نداشت، زندگی میکرد. ناشنوایان به دنبال تشکیل گروه بوده و به دیگر ناشنوایان، در تبادل اطلاعات و بقا و همزیستی با یکدیگر، کمک میکردند و به اصلاح زبانشان مبادرت مینمودند. جامعه ناشنوایان فرانسه، این انجمنها را تا قرن نوزدهم به رسمیت نمیشناخت. از این رو، تأسیس مدارس شبانهروزی بزرگ، که مخالف با آموزش خصوصی شفاهی بود که صرفاً ثروتمندان از آن بهره میبردند، به تکامل جامعه ناشنوایان و زبان آنها سرعت بخشید. با وجود این، کتاب دسلاگز به اثبات این امر پرداخت که پیش از توجه جدی افراد عادی به این جامعه، آنان شخصاً باید به مراقبت از خود به عنوان یک جامعه اقدام کنند. مأخذ: GEDPD, Vol. 1, P. 301-302. ویلیام مودی ترجمه هادی واعظی نژاد |
تاریخ ثبت در بانک | 6 مهر 1399 |