کد | jr-40196 |
---|---|
عنوان اول | تیلدن، داگلاس |
عنوان دوم | مجسمهساز ناشنوای امریکایی |
نویسنده | میلدرد آلبروندا |
نویسنده | هری جی لانگ |
مترجم | لقمان سرمدی |
مترجم | آلاء السادات خلیق تهرانی |
عنوان مجموعه | دانشنامه ناشنوایان (دانا) ـ جلد اول |
نوع | کاغذی |
ناشر | موسسه فرهنگی هنری فرجام جام جم |
سال چاپ | 1388شمسی |
شماره صفحه (از) | 437 |
شماره صفحه (تا) | 440 |
زبان | فارسی |
متن |
تیلدن، داگلاس ، مجسمهساز ناشنوای امریکایی. در یکم می1860, در چیکو در کالیفرنیا متولد شد. پدرش، ویلیام پریگرین تیلدن ، که پزشک عمومی بود و مادرش کاترین تیلدن ، کمی زودتر از شش سالگی, او را در مدرسه ناشنوایان برکلی کالیفرنیا , ثبتنام کردند. وارینگ ویلکینسون ، مدیر آن موسسه, معتقد بود که آموزش هنر، وسیلهای است برای ایجاد ارتباطات گستردهتر در آموزش به دانشجویانی که از قدرت شنوایی کمی برخوردارند. تیلدن، دانشآموزی باهوش بود و همیشه به هنر علاقه داشت. او پس از دانشآموختگی، در امتحان ورودی دانشگاه کالیفرنیا پذیرفته شد. او تصمیم گرفت وارد دانشگاه نشود و حرفه معلمی را در مدرسه ناشنوایان برکلی کالیفرنیا، به مدت هشت سال پذیرفت. در طول این مدت، در موسسه طراحی کالیفرنیا، به طور فشرده به پژوهش درباره طراحی و نقاشی پرداخت و ماریان ولز ، یک ماه به صورت خصوصی به او آموزش داد. او استودیوی خود را در محوطه مدرسه ناشنوایان برکلی کالیفرنیا بر پا کرد. با پیشرفت و افزایش استعداد وی، هیئت مدیره مدرسه ناشنوایان برکلی, برای انجام تحقیقات او در پاریس و لندن، هر ساله پانصد دلار وام در اختیار وی قرار میدادند. تیلدن, هشت ماه در آکادمی ملی هنرهای زیبا و اتحادیه دانشجویان گاتوم در نیویورک شرکت کرد. در 1888 به پاریس رفت و کارش را در اثر به یاد ماندنی «بازیکن بیس بال» آغاز کرد. پل چاپین مجسمهساز نیز گاهی به صورت خصوصی به او آموزش میداد. در پنج سالی که وی در پاریس, کار میکرد، سالن پاریس، پنج مجسمه یادبود او را پذیرفت که از این مجسمهها، که روح واقعی امریکا را منعکس مینمود، قدردانی شد. او در سالهای 1892 و 1894, نمایشگاههای مهمی در انجمن هنرمندان فرانسه و انجمن ملی ناشنوایان, برگزار کرد. مجسمه مشتزن خسته او که بعداً در 1906, در زمینلرزه سانفرانسیسکو خراب شد و آتش گرفت، نشان افتخار را کسب کرد. موفقیت در اروپا، به ویژه در پاریس، ملاکی بود که هنرمندان در محافل هنری امریکا, با آن ارزیابی میشدند. در 1893، نفوذ دوره رنسانس اروپا در هنر در نمایشگاه شیکاگو، به نقطه اوج خود رسید. تیلدن, عضو هیئت مجسمهسازی اروپا بود و در آن سال، به انجمن مجسمهسازی ملی پیوست و چهار نمونه از آثار او، در معرض نمایش قرار گرفتند. انگیزه هنری و ناگهانی تجدید حیات امریکا، منجر به فعالیتهای بسیاری در سراسر امریکا شد. در 1894، هنگامی که تیلدن به سانفرانسیسکو بازگشت، به اوج شهرت خود رسید. تیلدن, به ریاست نخستین سازمان نمونهسازی در موسسه طراحی کالیفرنیا در ساحل اقیانوس آرام و موسسه هنری مارک هاپکینز (که موسسه هنری سانفرانسیسکو فعلی است و بعدها به دانشکده برکلی کالیفرنیا وابسته شد)، منصوب شد. استادان دانشگاه، به خاطر مقام استادی تیلدن در مجسمهسازی، به او افتخار میکردند. برای نخستین بار، مردی ناشنوا به دانشجویانی که میتوانستند بشنوند و صحبت کنند، هنر میآموخت. کلاسهای وی، به دلیل شیوههای نامتعارف و برقراری ارتباط از طریق نوشتن بر روی کاغذ و پانتومیم، منحصر به فرد بود. تیلدن, همیشه به سبب طرز لباس پوشیدن، کلاه براق و کفشهای چرمیاش، جلب توجه میکرد. وی به مدت هفت سال، تأثیرات بسیاری بر نسل جوان مجسمهساز در ناحیه خلیج گذاشت. کارهای او در نمایشگاه جهانی پاریس در 1900، نمایشگاه پان امریکن، در بوفالوی نیویورک به سال 1901، نمایشگاه خرید لوئیزیانا در سنلوئیز, واقع در میزوری در 1904، و نمایشگاه آلاسکا, یوکان, اقیانوسیه سیاتل , واقع در واشنگتن دی. سی. در 1909، به نمایش گذاشته شدند. جیمز دوال فلان ، بر این عقیده بود که بزرگترین کار، فتح جهان هنر بوده است. او اوقات فراغتش را در راه هنر صرف کرد و دستور داد چندین مجسمه یادبود در زمینه وقایع تاریخی مهم در شهر برپا کنند. بنابراین به تیلدن, چندین کار, سفارش داده شد. ساختن مجسمههای یادبود بزرگ, چندین ماه و گاهی چندین سال طول میکشید. اگر چه مجسمههای تیلدن, در کل کوچک بودند، بسیاری از مجسمههای یادبود وی به دلیل مفهوم و مضمون تحلیلگونه، به عنوان جالبترین و اصلیترین مجسمهها شناخته شدهاند و البته این مجسمهها در کالیفرنیا ساخته شدهاند. آنها نمونههایی از هنر تجدید حیات در آستانه قرن جدید در سانفرانسیسکو هستند. داگلاس, با وجود اینکه در موسسه ناشنوایان برکلی کالیفرنیا, حرفه معلمی را برعهده داشت، چندین مقاله درباره آموزش به ناشنوایان در سالنامه ناشنوایان امریکا منتشر کرد. در مدت اقامت وی در پاریس، ماهنامه اوورلند ، درباره آثار هنری وی و آنچه را که سانفرانسیسکو باید درباره او انجام میداد، مطالبی را منتشر میکرد. در این ماهنامه، تیلدن, از ساختمان یک موزه هنری در پارک دروازه طلایی طرفداری کرد. سانفرانسیسکو در آن زمان, هیچ موزه دایمیای نداشت. چند سال بعد، او برای اثر فقر اقبال ، که سرگذشت خیالی مجسمهسازی جوان در سانفرانسیسکو بود، جایزه گرفت. تیلدن, افزون بر دلمشغولی به هنر و علاقه به نویسندگی، بیشتر انرژیاش را برای درک بهتر تفاوت بین شنوایان و ناشنوایان, صرف میکرد. او فکر میکرد اگر این دو گروه را در یک جا جمع کند، بهتر میتواند آنها را درک کند. تیلدن, درباره این عقیده که هنر میتواند اختلافات بشر را متعالی ساخته، آنها را متحد سازد، بسیار و با جدیت, کار کرد. تیلدن, احساس میکرد که ناشنوایان, در اجتماع در رفاه کامل نیستند و به این دلیل انجمن ناشنوایان کالیفرنیا را بر پا کرد. اما اخلاق تند و بیحوصلگی در قبال همکارانش، مشکلاتی را برای او به وجود آورد که باعث شد از گروه، انصراف دهد و این, مشکل دیگری برای او در ادامه زندگیاش بود. در دو دهه نخست قرن بیستم، دوران حمایت از هنر اشرافی پایان یافت و درخواست عمومی برای مجسمههای تاریخی ارزشمند, از بین رفت. زاویه دید بسیاری از هنرمندان، شخصی شد؛ اما تیلدن, جزو این گروه نبود. او که به دلیل طولانی شدن جنگ جهانی اول, ناامید شده بود، به عنوان تعمیرکار و همچنین طراح دکور, در هالیوود, کار میکرد. او سرانجام با تلاشی ناموفق, به حرفه مجسمهسازی برگشت. در این زمان, الیزابت کل ، همسر ناشنوا و سی ساله وی که برای او دو فرزند به دنیا آورده بود، تقاضای طلاق کرد. او به نویسندگی ادامه داد و به عنوان ناظری در مسائل سیاسی مدرسه ناشنوایان برکلی, کار میکرد. شماری از مجسمههای برنزی تاریخی وی، به این ترتیباند: بازیکن بیسبال و پدر جونیپرو سرا در پارک گلدن گیت سانفرانسیسکو؛ روز اعتراف؛ مکانیکها، داوطلبان کالیفرنیا، در مارکت استریت سانفرانسیسکو؛ شکارخرس در موسسه ناشنوایان کالیفرنیا؛ بازیکن فوتبال در دانشگاه برکلی کالیفرنیا؛ سناتورآمریکا، در لس آنجلس؛ دوازده گام انسان؛ تابلوهای برنزی درباره فواره به یاد ماندنی، در اکلند ؛ سوگواری، در مجلس یادبود والنتین ، در گورستان سایپرس لون ، واقع در کلما ؛ داوطلبان اورگان در پرتلند واقع در اورگان. تیلدن, پس از جدایی از همسرش از سال 1926، در دو دهه آخر زندگیاش تکاپو و فعالیتهای بسیاری داشت و برای به دست آوردن مقام تدریس در مدرسه ناشنوایان کالیفرنیا, ناموفق بود. پس از دوره کوتاه همکاری با کلاسهای نمونهسازی به عنوان استاد میهمان در درس مجسمهسازی در دانشکده سنمری در اُکلند, به عنوان یک مکانیک, مشغول به کار شد. سپس به هالیوود رفت و در آنجا مجسمههای جانوران منقرض شده را برای فیلمهای آموزشی میساخت. هنگامی که برق و آب خانه او به دلیل نپرداختن صورتحساب قطع شد, با یک چراغ نفتی کار میکرد و با سطل آبی که از همسایهاش قرض میگرفت, گذران زندگی میکرد. این مجسمهساز مغرور, مشکلات و نیازهایش را برای دوستانش نیز مطرح نمیکرد. با وجود این، در این محیط سرد و ناخوشایند، او با تحقق آرزوهایش همواره شاد بود. از آن جمله آرزوی ساختن مجسمه نیمتنه بزرگ از نقاش ویلیام کیت و تکمیل آن با خاطرهای بود که از 1980, به یاد داشت که قسمتی از نمایشگاه آثارش در موزه یادبود ام. اچ. دو یانگ محسوب میشد. تیلدن, در پنجم اوت 1935، بر اثر سکته قلبی درگذشت. مآخذ: DPAS, P. 348-351; GEDPD, Vol. 3, P. 292-294. میلدرد آلبروندا ؛ هری جی. لانگ ترجمه لقمان سرمدی؛ آلاءالسادات خلیق تهرانی |
تاریخ ثبت در بانک | 1 مهر 1399 |