کد | jr-40118 |
---|---|
عنوان اول | تامسون، آلفرد رجینالد |
عنوان دوم | هنرمند و نقاش ناشنوای انگلیسی |
نویسنده | اِی. اِف دیموک |
نویسنده | و هری جی لانگ |
نویسنده | بونی میث لانگ |
مترجم | لقمان سرمدی |
مترجم | آلاء السادات خلیق تهرانی |
عنوان مجموعه | دانشنامه ناشنوایان (دانا) ـ جلد اول |
نوع | کاغذی |
ناشر | موسسه فرهنگی هنری فرجام جام جم |
سال چاپ | 1388شمسی |
شماره صفحه (از) | 378 |
شماره صفحه (تا) | 380 |
زبان | فارسی |
متن |
تامسون، آلفرد رجینالد ، هنرمند و نقاش ناشنوای انگلیسی. در 1894 در بنگالور ، در مایسور هند به دنیا آمد. پدر وی جورج تامسون , که کارمند ارتش بریتانیا بود، در آنجا مستقر بود و درجه سرگردی داشت. پس از آنکه آلفرد نتوانست به صدای پدرش واکنش نشان دهد، دکتر ارتش اعلام کرد که آلفرد, ناشنواست. در کودکی, آلفرد به طراحی اشکال و تصاویر, به ویژه تصویر حیوانات بر روی دیوارهای سفید, علاقهمند شد. پدر آلفرد برای انتخاب مدرسهای برای فرزندش به انگلستان رفت. در 1901، آلفرد و پدر و مادرش با کشتی به سوی انگلستان حرکت کردند. در آنجا آلفرد به مدرسه مارگیت , ویژه ناشنوایان, سپرده شد. او دیگر هرگز مادرش را ندید؛ زیرا مادرش پس از بازگشت به هند درگذشت. آلفرد, بلند قد و در ضمن, همواره بیمار بود. نمرات مدرسه او معمولی بود، اما آینده هنری او نویدبخش به نظر میآمد. زمانی که مدرسه را ترک کرد، معلمش از وی پرسید میخواهد چه شغلی را برگزیند، او پاسخ داد: میخواهد هنرمند شود. پدرش که در مرخصی بود, به خاطر موفقیت ناچیز او در مدرسه و صحبت نکردن وی, نگران بود؛ به همین دلیل, فرزندش را به مدرسه شفاهی در شمال لندن فرستاد. در آن مدرسه، او هیچ چیزی جز سخن گفتن نامفهوم نیاموخت. با سفارش معلم هنرش در مارگیت، او توانست در مدرسه هنر در مرکز لندن, ثبتنام کند. معلم خصوصی او پسر ویلیام اُرچاردسون ، هنرمندی برجسته در آن زمان بود. جورج تامسون, با شنیدن خبر شرکت فرزندش در مدرسه هنر, عصبانی شد. از هند بازگشت و آلفرد را مجبور کرد به عنوان دانشجوی رشته کشاورزی که ملزم به پرداخت شهریه است, در مزرعهای در کنت کار کند. آلفرد، به جای آموزش، مجبور بود مثل یک برده, کار کند و حق نداشت که از وسایل هنری, چون: کاغذ، مداد و یا حتی جعبه رنگ, استفاده کند. او دو سال این شرایط را تحمل کرد و سپس به چلسی در لندن، گریخت او در 1916، به عنوان هنرمند ردفرن رود معروف به جاده امید، رفت. در نتیجه, پدرش او را طرد کرد. او در امتحان ورودی موسسه علمی سلطنتی هنر, شرکت کرد، اما رد شد. او که کشاورزی را پیشه خود قرار داده بود، در مزرعه زنی کشاورز در بدفورد شایر , کار میکرد. علاقه او نسبت به هنر, شدت یافت و شتابان به چلسی رفت. از راه نقاشی, پول کمی نصیب او میشد و خیلی زود فقیر شد و اغلب, چندین روز را گرسنه میگذراند و در زیرزمینی در کلیسای فیلدز که به عنوان سرپناه بیخانمانان استفاده میشد، میخوابید. آلفرد با زنی ثروتمند در کلوپ شبانه دوست شد. این زن برای مدتی او را سروسامان داد و از آنجا که اسم کوچک تامسون برای او ناخوشایند بود, او را تامی نامید؛ نامی که همعصرانش نیز آن را برگزیدند. نفوذ وی باعث شد که تامسون به عنوان هنرمند, کاری پیدا کند. نقاشیهای او که ماشینهای دایملر را تبلیغ میکرد, مشهور شد. معماری مهربان, او را برگزید تا نقاشیهای دیوارهای دونکنون که اغذیهفروشی معروفی در مرکز لندن بود، انجام دهد. چهار دیوار این اغذیهفروشی شخصیتهای داستان دیکنزی تامسون را در طبیعت نشان میدادند. این نقاشیها بر دنیای هنر تأثیر گذاشت و در مطبوعات, ثبت شد. او به عنوان یکی از نخبگان انجمن هنرهای چلسی, البته با کمی اکراه به خاطر ناشنواییاش, پذیرفته شد. او با اعضای میهمان, از قبیل آگوستوس جان و ویلیام اُرپن , که هنرمندان بلندآوازهای بودند، روابط دوستانهای داشت. جان, شغل معلمی را در شرق لندن برای او پیدا کرد. او در ویلای جان در مارتیگیوز ، در جنوب فرانسه از او استقبال شد و کار نقاشیهای دیواری خانوادهای ثروتمند را به عهده گرفت. در 1938، شورای منطقه اسکس , رقابتهای آزاد را در زمینه نقاشیهای مربوط به کشیشان زائر که اغلب آنها از نسل اسکس بودند، اعلام کرد. پس از گذراندن چندین روز در پلایموث ، محلی که کشیشان زائر به قصد سفر به امریکا سوار هواپیما میشدند و پس از مطالعه اسناد تاریخی در موزه بریتانیا، تامسون, در مسابقه شرکت کرد و برنده شد. نقاشی او صحنه سوار هواپیما شدن کشیشان زائر را نشان میداد که بر روی دیوار رویال نمایشگاه تابستانه آکادمی سلطنتی آویزان شده بود. مطبوعات و منتقدان, از آن استقبال شگفتانگیزی کردند و تامسون, خیلی زود به انجمن علمی سلطنتی پیوست. پدرش که بازنشسته شده بود, برای قدردانی از موفقیت بزرگ پسرش هیچ تلاشی نکرد. با وجود این، آینده تامسون, روشن و اطمینانبخش بود و آرزوی او تحقق یافت. افراد مشهور, همگی منتظر بودند که چهره آنها به قلم او کشیده شود. در طول جنگ جهانی دوم, او به عنوان هنرمندی رسمی در نیروی هوایی سلطنتی انجاموظیفه میکرد و از آنجا که نتواست صدای نگهبان را در فرودگاه نظامی بشنود، نگهبان به شانه او تیراندازی کرد. گلوله در آنجا مانده بود و با بیرون آوردن آن, امکان داشت که بازوی وی از کار بیفتد. پس از جنگ، او عضو ارشد فرهنگستان بود و به مدت شش سال در کمیته اعدام کار کرد, اما کارش را دوست نداشت. تامسون, نخستین نقاش در تاریخ است که به او اجازه داده شد درون مجلس عوام و مجلس اعیان, نقاشی بکشد. او از این دو مجلس, نقاشی کشید و افراد مشهوری، چون: وینستون چرچیل ، کلمنت آتلی و هرولد مک میلان , در این مجالس شرکت داشتند. این دو نقاشی بزرگ، تامسون را به عنوان یکی از بزرگترین متخصصان در هنر مشکل و سخت گروههای تلفیقی معرفی کرد. در 1948، او برای اثر بوکسر نشسته , در بخش هنری مسابقات المپیک, مدال طلا جایزه گرفت. با وجود بیماری، تا پیش از مرگش در 27 اکتبر 1979، یعنی تا 84 سالگی، به کارش ادامه داد. نقاشیهای تامسون در اغلب گالریهای نقاشی در اطراف جهان به نمایش گذاشته شده است. در حدود دوازده مورد از تصاویر ملکه الیزابت از آثار وی است. او در 1927, با مارجوری هورن ازدواج کرد، اما زندگیشان به شکست انجامید. در 1940، او گرترود پارکر را به عنوان همسر دوم خود برگزید. آنها با هم زندگی شاد و خوشی داشتند و حاصل این ازدواج, دو فرزند بود. هر دو همسران وی, به عنوان مدیر، منشی و رابط وی, خدمت میکردند. مآخذ: DPAS, P. 346-347; GEDPD, Vol. 3, P. 291-292. اِی. اِف. دیموک و هری جی. لانگ ؛ بونی میث لانگ ترجمه لقمان سرمدی؛ آلاءالسادات خلیق تهرانی |
تاریخ ثبت در بانک | 31 شهریور 1399 |