کد | jr-29217 |
---|---|
عنوان اول | دیدگاههای آموزشی و تلاش در عرصه آموزش و پرورش ناشنوایان |
نویسنده | روزبه قهرمان |
عنوان مجموعه | دانشنامه ناشنوایان (دانا) ـ جلد اول |
نوع | کاغذی |
ناشر | موسسه فرهنگی هنری فرجام جام جم |
محل چاپ مجموعه | تهران |
سال چاپ | 1388شمسی |
شماره صفحه (از) | 290 |
شماره صفحه (تا) | 294 |
زبان | فارسی |
متن |
دیدگاههای آموزشی و تلاش در عرصه آموزش و پرورش ناشنوایان ذبیح بهروز برای یافتن روشی مناسب برای خواندن و نوشتن به کودکان عادی, تلاش بسیار کرد و در آن، به گروههای ویژه, مانند سالمندان و کودکان استثنایی (کم هوش و ناشنوا) نیز توجه داشت. میتوان گفت نظریات کلی بهروز درباره آموزش کودکان عادی و نظریات اختصاصی او درباره آموزش کودکان ناشنوا ملازمه دارند, بنابراین هر چند او اثر مستقلی در زمینه آموزش ناشنوایان از خود باقی نگذاشت، اما دیدگاهش در بین جملات موجود در آثاری همانند رساله خط و فرهنگ (1325) و جزوه دبیره (1323)، نشریه ایران کوده شماره 2 و همچنین شماره 8 (1325) که جنبه زبانشناسی, ادبی و تاریخی دارد, دیده میشود و چنین برمیآید که او از آموزش ناشنوایان، در اروپا، به ویژه انگلستان، آگاهی داشته است و از این لحاظ, با جبار باغچهبان متفاوت است که در هنگام آموزش به سه کودک ناشنوا در تبریز به سال 1303 هیچ اطلاع و تجربهای از پیش نداشت. آموزش خواندن و نوشتن (سوادآموزی): بهروز معتقد بود الفبا, کلید فرهنگ است و دشواری یادگیری خواندن و نوشتن کودک، به یک عیب بزرگ در الفباهای قراردادی جهان بازمیگردد که شکل حرف یا صدا به وضع دهان بستگی ندارد؛ یعنی معلوم نیست به چه دلیل اَشکال حروف را برای صداها قرار دادهاند. بنابراین، چون اشکال حروف الفباهای جهان قراردادی و غیرمنطقی است, باید خواندن و نوشتن را فقط و فقط از راه تکرار یاد گرفت. به همین سبب, چندین سال از بهترین دوره زندگی کودک بیهوده تلف میشود و وقتی که رشد جسمانی او برای رفتن به دبستان مناسب شد, استعداد تمییز اصوات که کلید خواندن و نوشتن است, در او رو به نقصان میگذارد و به سختی و کندی پیش میرود. باید پیش از هر چیز، خط و زبان مادری به گونهای ساده و منطقی شود که هر کس حتی کرولال و کماستعداد هم بتواند مقدمات ضروری فرهنگ را که عبارت از خط، زبان و ریاضی باشد, پیش از چهارده سالگی به آسانی یاد بگیرد و یاد بدهد. بهروز برای این منظور, خط ویژهای با عنوان «کودک دبیره» که به معنای خط کودک است، پدید آورد و آن را الفبای نوبنیاد برای خط فارسی نامید که اساس آن, رسم مقطعها برای حروف است. به اعتقاد او، آسانترین راه برای یافتن حروف این الفبا, این است که ببینیم کدام یک از اعضا در تلفظ یک صدای معین, دخالت نمایان و قابل مشاهده دارد، تا شکل مقطع همان عضو در حالت تلفظ را برای آن حرف رسم کنیم. او برای این منظور, چند شکل مختلف ساده از لب, سوراخِ بینی, دندان, زبان، گلو و غیره را که مخارج و سازنده صداها هستند, به شرح زیر رسم کرده است: پنج مقطع مختلف از دو لب؛ سه مقطع از لب بالا؛ یک مقطع از سوراخِ بینی؛ پنج مقطع از دندانها؛ دو مقطع از لب و دندان؛ پنج مقطع از زبان؛ هفت مقطع از زبان و کام؛ یک مقطع از زبان و کام و خیشوم؛ یک مقطع از زبان و دندان؛ دو مقطع گلو از نیمرخ و روبهرو. سپس براساس اشکال این مقاطع 29 حرفِ زبان فارسی را به عنوان حروف الفبا ترسیم کرده و در پایان چنین نتیجهگیری کرده است که حروف این الفبا از روی خواب و خیال و یا اشکال وهمی حیوانات گرفته نشده، بلکه هر حرفی مستقلاً شکل مقطع صدایی است و پس از آزمایشهای عملی بسیار انتخاب شده است؛ به گونهای که تمام تغییرات یک صدایی را بتوان با آن نشان داد. بهترین شاهد حسن انتخاب حروف, همانا کودکان سه سالهاند که در مدت زمان کمی, با بازی آنها را میآموزند. با آموزش حروف این الفبا میتوان افراد لال و گنگ و مخصوصاً کوران را در اندک مدتی, به آسانی با خواندن و نوشتن فارسی آشنا کرد. یعنی مصور کردن صدا که بهروز در سایه تحقیقات خویش به آن رسید, برای لالها نیز قابل استفاده است؛ زیرا به صورت مشاهده اَشکال مقاطع و مخرجهای هر صدا با کمک حواس بینایی و نیز لمس صدا یا کمک حواس لامسه خود، تقریباً همانند کودکان عادی, میتوانند ادای حروف و حرکات آن را به عنوان عناصر اصلی زبان یاد بگیرند. اطلاع و اشاره ذبیح بهروز به نظریه گفتار قابل رویت که آن را خط نمایان ترجمه کرده, نشان میدهد که بهروز به عنوان نخستین محقق ایرانی، با نظریه فوق که برای نخستین بار آلکساندر ملویل بل پدر الکساندر گراهام بِل آن را مطرح کرد, آشنا بوده و کم و بیش از آن الهام گرفته است. با این حال, استفاده اصولی از علم تجوید و ترسیم اشکال مقاطع و مخرجهای صداهای زبان فارسی و تدوین روش آموزش این صداها با دقت هر چه تمامتر, از ابداعات مسلم بهروز است؛ ابداعی مبتنی بر علم و آزمایشهای شخصی. آموزش سخنگویی (گفتاردرمانی): بهروز عقیده داشت علم صداشناسی از سختترین علوم عملی جهان است و بدون تمرین کافی نمیتوان به رموز آن پی برد و بدون تجربه سابق و آزموده شدن در تشخیص و تعلیم صداها, نباید آموزش لالها را آغاز کرد؛ زیرا که لال، نمیشنود و باید صداها را به وسیله حس دست تقلید کند و اگر آموزگار ورزیده نباشد, ممکن نیست که از عهده چنین کاری به آسانی برآید. نخستین قدم گویا کردن لال، این است که به او صداشناسی و خواندن کودک دبیره آموخته شود. هنگامی که فرد لال توانست با آن خط، کلمات را شمرده و با درنگ بخواند, دیگر انتقال معانی به او مشکل نخواهد بود. لالهایی که جز کری علت مزاجی دیگر ندارند, اگر پیش از بیکار شدن عضلات لب، زبان و گلو، آموزش آنها آغاز شود, میتوان آنها را سخنگو و هنرمند بار آورد. پس اگر عضلات زبان, گلو و همچنین سوراخهای بینی لال سالم باشد, میتواند سخنگویی را به آسانی یاد بگیرد و اگر در نتیجه بیماری, صدمهای به قوه حافظه او نرسیده باشد، پس از چند هفته خواندن را که مقدمه گویایی است, خواهد آموخت و پس از چند ماه تمرین میتواند مقاصد خود را با گفتن، بیان کند و هر چه دیگران میگویند از روی حرکات لب و زبان بفهمد. به این ترتیب, بهروز بدون اینکه اصطلاحات گفتاردرمانی و نیز لبخوانی را به کار برده باشد, آنها را از اهداف آموزش ویژه ناشنوایان دانسته است. کتابهای رنگی ویژه و اشارات: بهروز با توجه به اینکه لالها در یادگیری سخنگویی و لبخوانی از حواس بینایی و لامسه استفاده میکنند, در موارد مختلف به استفاده از تصاویر رنگی و آینه و لمس کردن به وسیله دست و در نهایت استفاده از اشارات تصریح و تأکید داشته است. به نظر بهروز, کتابهای ویژه لالها با تصاویر رنگی مناسب باید در دسترس آموزگار باشد تا پس از تعلیم خواندن, معانی کلمات را به لالها بیاموزد. این کتابها تا کنون در ایران چاپ و منتشر نشده است. بنابراین آموزگار باید تا هنگام انتشار آنها, کلمات و جملاتی را که مورد احتیاج لال است, از روی سلیقه و ذوق خود تهیه کند و در دفتری برای او بنویسد. همچنین باید کتابهای ساده را برای تمرین خواندن به لال بدهد و سعی کند معانی آنها را تا حد امکان برای او با اشاره مجسم کند. پس در مییابیم که بهروز استفاده از زبان اشاره, یعنی زبان طبیعی کودکان ناشنوا را در مواردی ضروری، مجاز میشمرده است. سن مناسب آغاز آموزش: بهروز معتقد بود که لال برای اینکه به تلفظ خوب دست یابد و صداها را کاملاً از هم تشخیص دهد, باید از پنج سالگی درس دادن به او را آغاز کرد تا اینکه از همین سن, گلو، زبان و لبهای او به کار بیفتد و دستش برای حس کردن صداها به جای گوش, طوری حساس گردد که در تاریکی هم بتواند مقاصد دیگران را با گرفتن دست نزدیک دهان گوینده درک کند. بنابراین هر چه در آموزش لالها اهمال شود و سن آنها بالا رود, لب و زبان و گلوی آنها بیکارهتر میشود و احتمال دارد پس از سی سالگی دیگر نتوانند با تلفظ صحیح، مقاصد خود را برای هر کس بیان کنند. بسیاری از لالهای سالمند، کارگر هستند و کف دست آنها زبر و سخت است؛ بنابراین باید همیشه پشت دست یا مچ آنان را که نسبتاً حساستر است, به کار انداخت. همچنین سالمندانی که دندانهای مصنوعی دارند, از ادا کردن بسیاری از صداها عاجز هستند و باید با آنان با کمال مراعات و حوصله رفتار کرد. ارزیابی و جمعبندی: بهروز صاحب ذوقی عالی بود و برای اثبات این امر که به همه کودکان تا پنج سالگی بیهیچ زحمتی در محیط خانه میتوان خواندن و نوشتن را آموخت، با خط خود ساخته خود با عنوان کودک دبیره، در صدد تغییر دادن روش آموزش کودکان بود. او چند جزوه ادبی، اعم از نثر و نظم، از جمله موش و گربه را نیز با آن خط ساختگی چاپ کرد. به نظر میآید که بهروز نیروی ذهن و جوهر ذوق خود را در راههای بیفایده به کار میبرد؛ چون کودک دبیره موجب قطع ارتباط نسل جوان با آثار منتشر شده با خط کنونی زبان فارسی میشد و با توجه به پیشینه غنی فرهنگ و ادبِ فارسی, امکان کنار گذاشتن خط امروزی وجود نداشت. بهروز مدعی بود که با کودک دبیره در مدت دو هفته، هر کودک و برنایی باسواد میشود و آنگاه میافزاید که هیچ وقت نباید به کودک درس داد و او را مجبور به کاری کرد و یا او را چندین ساعت متوالی در دبستان یا کودکستان برای این کار نگاه داشت؛ بلکه باید به وسیله نمایش و موزیک و نقاشی و ادا کردن صداهای کشیده، غلیظ، با درنگ و خندهدار, بهگونهای استعداد تقلید کودک تحریک شود که خواندن و نوشتن را پیش از پنج سالگی در چند ساعت, با فهم و رغبت و بیخستگی, از اطرافیان خود به منزله یک بازی کودکانه یاد بگیرد و بتواند به کودکان دیگر بیاموزد. معلوم است اگر چنین راهی برای آموزش پیش گرفته شود, دیگر کودکان برای با سواد شدن چندان احتیاجی به کودکستان و دبستان ندارند. از گفته بهروز درمییابیم که با کودکستان و دبستان میانه خوبی نداشته و از این لحاظ, با دیدگاه آموزشی جبار باغچهبان در تقابل است. در واقع, باغچهبان بیشتر عملگرا بود، ولی بهروز بیشتر نظریهپرداز بود؛ کسی که همواره کتاب میخواند و تئوریها را میشناسد، اما تئوریهایش هرگز به مرحله عمل نمیرسد و کارکرد اجتماعی ندارد, در واقع، داناییاش انباشت اطلاعات غیر کاربردی است. محمدرضا بیگدلی، ذبیح بهروز را پایهگذار آموزش ناشنوایان در ایران میداند که به نظر نمیرسد صحیح باشد؛ زیرا هنگامی که او در 1304 از انگلستان به ایران بازگشت, یک سال از آغاز آموزش جبار باغچهبان به سه کودک ناشنوا در تبریز میگذشت و ضمناً دیدگاههای بهروز بیشتر جنبه صداشناسی و زبانشناسی بوده است که امروزه گفتاردرمانی نامیده میشود و جنبه آموزشی ندارد. او با اینکه چند کرولال را به طور خصوصی آموزش داد, از فعالیتش در مدرسه کرولالها هیچ یادی نمیشود. به هر صورت, بهروز در گسترش آموزش و پرورش ناشنوایان ایران سهیم بوده است، نه در پایهگذار آن. محمود پاکزاد که دوره یک ساله تربیت معلم را در دبستان کرولالهای باغچهبان گذرانده بود, در کتاب کودکان استثنایی آورده است که آنچه مسلّم است، مطالب نوشته شده به دست بهروز، نخستین مطالب مکتوب درباره ناشنوایان است. شباهت بسیاری نیز بین آنچه بهروز نوشته و آنچه در مدرسه باغچهبان از نظر آموزش انجام میگیرد وجود دارد و این شباهت در برخی موارد، از جمله روش و تصاویر کودک دبیره بهروز در علایمِ به کار رفته در مدرسه باغچهبان کاملاً چشمگیر و نمایان است و تأثیر یکی را بر دیگری به خوبی آشکار میسازد. باید تلاشِ پاکزاد در کمرنگ ساختن اهمیت خلاقیت و ابتکارات باغچهبان را که واقعاً بینظیر بود، نادیده گرفت. پاکزاد بایستی سندی تاریخی مبنی بر تقدم آثار بهروز بر اولین تألیف باغچهبان درباره ناشنوایان را ارائه میداد. ناگفته پیداست که اثبات چنین نظریهای ممکن نیست. باغچهبان افزون بر پایهگذاری آموزش ناشنوایان در ایران, اولین تألیف مکتوب درباره ناشنوایان را با عنوان الفبای دستی ویژه ناشنوایان در 1313, یعنی یک سال پس از آغاز آموزش به ناشنوایان در تهران, به سروسامان رساند؛ همچنین دستور الفبا را نیز در 1314 نوشت که در تغییر روش تدریس الفبا در ایران تأثیر مهمی گذاشت. در حالی که اولین مطالب مکتوب درباره ناشنوایان به قلم بهروز, ده سال بعد (1323) به وجود آمد، که البته با توجه به آن روزگار قابل تحسین است و او را پشت سر باغچهبان قرار میدهد. به طور کلی, هر چیزی را میبایست در ظرف زمانی خودش سنجید. یعنی اگر باغچهبان و بهروز را از زمان تاریخی خودشان جدا کنیم, اصلاً قادر نیستیم از آنان و فعالیتهایشان تحلیلی صحیح ارائه دهیم. در مجموع, در مقاطع تاریخی، کسانی میآیند و تأثیراتی از خود به جا میگذارند؛ مثل ذبیح بهروز که راه آموزش زبان به کرولالها را در قالب گفتاردرمانی و به زبان علمی نوشت، اما این تأثیر به نوعی در جای خودش میایستد و امتداد نمییابد. در حالی که باغچهبان در همان قدمِ اول میگوید: میخواهم آموزش به ناشنوایان را در عرصه ملی مملکتم رواج بدهم و مدارس مخصوص ناشنوایان بسازم. این گونه نگاه، نه تنها کودکمحور, بلکه ملینگر نیز هست. جهش بلند باغچهبان کجا, قدم کوتاه بهروز کجا؟! شواهد نشان میدهد که کار باغچهبان در جا دادن سه کودک کرولال در باغچه اطفال تبریز در 1303 به طور اتفاقی و تصادفی و بدون برنامه از پیش تعیین شده صورت گرفته است. اهمیت کار باغچهبان در این است که با اینکه در زمینه آموزش و پرورش کودکان ناشنوا هیچ تجربهای نداشت و هیچ گونه دورهای را طی نکرده بود، در سایه اندیشه و تلاش و پشتکار بیمانند، موفق به کشف اسرار صداهای زبان شد و آن را به دو گروه صداهای تنفسی و حنجرهای و هر یک از آنها را به دو دسته صداهای امتداد پذیر و غیر امتداد پذیر تقسیم کرد. این کشف عظیم و همچنین پی بردن به وجود صداهای مشترک المخرج, معمای آموزش و اصلاح تلفظ، و آموزشِ گفتار به کودکان ناشنوا را برای باغچهبان حل کرد. باغچهبان از 1303 در تبریز و سپس از 1312 در تهران، تا زمان فوتش در چهارم آذر 1345 همیشه رو به تکامل بود و از پتانسیل بالای نوگرایی و روشمندی برخوردار بوده است؛ به گونهای که توانست به تنهایی سیستمی ایجاد کند و عدهای را در جریان این سیستم هدایت کند و حرکت دهد. ذکر این نکته بجاست که ذبیح بهروز در دهه سی و چهل شمسی، بارها والدین کودکان ناشنوا را که به امید آموزش به نزدش میآمدند, به باغچهبان معرفی میکرد؛ زیرا دیگر به آموزش کودکان ناشنوا اشتغال نداشت. مآخذ: بیگدلی، محمدرضا، «ذبیح بهروز آغاز کرد یا جبار باغچهبان؟»، مجله استثنایی، شماره 8، زمستان 1375)؛ همو، زندگینامه, احوال و افکار ذبیح الله بهروز و نقش او در آموزش و پرورش ناشنوایان، پژوهشکده کودکان استثنایی، آذر 1378؛ حصوری، علی، «ذبیح بهروز و خط کودکان»، مجله رودکی، شماره 3 و 4 (دی و بهمن 1350). روزبه قهرمان |
تاریخ ثبت در بانک | 30 اردیبهشت 1399 |