کد jr-29076  
عنوان اول برنارد، فردریک آگوستوس پورتر برنارد  
عنوان دوم دانشمند و پژوهشگر ناشنوای امریکایی  
مترجم محمدهادی سهرابی  
عنوان مجموعه دانشنامه ناشنوایان (دانا) ـ جلد اول  
نوع کاغذی  
ناشر موسسه فرهنگی هنری فرجام جام جم  
محل چاپ مجموعه تهران  
سال چاپ 1388شمسی  
شماره صفحه (از) 242  
شماره صفحه (تا) 244  
زبان فارسی  
متن برنارد، فردریک آگوستوس پورتر برنارد ، دانشمند و پژوهشگر ناشنوای امریکایی.
در پنجم مِی 1809 در شفیلد ایالت ماساچوسِت به دنیا آمد. تحصیلات رسمی خود را در فرهنگستان ساراتوگا در نیویورک و در حالی که با پدربزرگش زندگی می‌کرد، آغاز کرد. تحصیل در مقاطع عالی را در فرهنگستان استوک بریج ادامه داد. نخستین علاقه برنارد به علم، در یکی از دو نامه باقی‌مانده از او در دوران کودکی‌اش مشخص است. او در سیزده سالگی از یکی از پسر عموهایش درخواست خرید یک میکروسکوپ می‌کند. در سرتاسر زندگی او، سخت‌کوشی‌اش نه تنها در فعالیتهای علمی، بلکه در رویکردش به زمینه‌های مطالعاتی دیگر، واضح بود.
وقتی در ییل ساکن بود، ناشنوایی او آغاز شد. وضعیت جدید ناشنوایی او را جذب تدریس ناشنوایان به عنوان یک حرفه، کرد. او در ییل دوران سختی را گذراند. دوستان مراقبش متوجه می‌شدند که او با حالت دلسردی برای نیم ساعت، در حالی که سرش روی میز تحریر خم شده بود، می‌نشیند. سایر اوقات روز، همان گونه که دوستش، فولتون، نوشته: خوش خُلقی و لاف‌زنی او، بسیار و ظاهراً از روی اجبار بود.
در چنین شرایطی، آموزش به کودکان ناشنوا، برای برنارد، شغل مناسبی به نظر می‌رسید؛ چرا که او می‌توانست با آن، تجربه کسب کند و یک زندگی بدون اجبار به مشغله بیش از اندازه و با چالش ارتباط با کسانی که عادت به کار کردن با ناشنوایان را ندارند، به دست آورد. برنارد، یک معلم علاقه‌مند شد و زبان اشاره امریکایی را با فصاحت آموخت. او علاقه‌اش را به ستاره‌شناسی نیز به گونه‌ای استعاری با نوشتن رساله‌اش درباره آموزش کودکان ناشنوا در یک کتاب درباره وضعیت فعلی آموزش کرولالها در نقد ادبی و مذهبی (1835) به کناری نهاد. او این مورد را برای منحصر به فرد بودن آداب فردی، لازم و مناسب می‌دید. دلبستگی برنارد در آموزش به کودکان ناشنوا، علاقه او به علم و ریاضیات را در حالی که عضو هیئت علمی موسسه‌های ایالت کانتیکت و نیویورک بود، کاهش نداد. او در 1830، کتابی با عنوان رساله‌ای در علم حساب ، در 1831، رساله دیگری درباره ویژگیهای مقاطع مخروطی، به چاپ رساند. او در حالی که در موسسه نیویورک بود، گزارشی را با عنوان «شفق شمالی » در چهاردهم نوامبر 1837، برای مجله علمی امریکا آماده کرد. گزارش، در 1838 منتشر شد. او در 1837، سمتی را به عنوان استاد ریاضیات و فلسفه طبیعی در دانشگاه آلاباما پذیرفت و شش سال از هفده سال تدریس در آنجا را به تدریس شیمی مشغول بود. برنارد، یک رصدخانه ستاره‌شناسی را در آلاباما ساخت و ابتکارات دیگری در عکسبرداری سه‌بعدی و ساخت پیانو از خود به یادگار گذاشته است.
برنارد، در 1854، به دانشگاه می‌سی‌سی‌پی در آکسفورد، نقل مکان کرد. او به عنوان مسئول بخش اخترشناسی و ریاضیات، مسئولان بالاتر را تحت تأثیر قرار داد و در طی چند سال، به سمت ریاست دانشگاه، منصوب شد. رصدخانه‌های اخترشناسی و مغناطیسی تحت رهبری او در دانشگاه ساخته شدند. برنارد، شیفته پدیده‌های نوری باقی ماند و مقاله‌ای درباره نور در مجله ذُدیاکال ، منتشر کرد. ولی درخواست عدسی نوزده اینچی‌اش از ابزا‌رساز معروف، آلوان کلارک ، هرگز از کمبریج، ارسال نشد. همان ‌گونه که کشمکش جنگ داخلی افزایش می‌یافت، برنارد، ادامه جست‌وجوی علمی‌اش را سخت‌تر می‌یافت. با این همه، در 1860، به ای. دی. باچ ، نوه ‌بزرگ بنجامین فرانکلین ، در یک سفر تحقیقاتی برای دیدن کسوف در لابرادور پیوست و گزارشی از این پدیده را در شماره‌ای از نشریه علمی امریکا در آن سال به چاپ رساند. او در بازگشت از لابرادو، سمت ریاست انجمن امریکایی توسعه علوم را به عهده گرفت.
هنگامی که شعله‌های جنگ، شعله‌ورتر شد، اوضاع برای برنارد، که یک شمالی بود، نه تنها برای کار در نقش خود به عنوان یک دانشمند، نامناسب گردید، بلکه وقتی در 1861، دانشجویان دانشگاه می‌سی‌سی‌پی، خاکستریهای دانشگاه را سازماندهی کردند، برای او به عنوان رئیس دانشگاه بدتر نیز شد.
وفاداری برنارد به این اتحادیه، ماندن در آن دانشگاه را برای او سخت می‌کرد. جفرسون دیویس ، مصرانه از وی تقاضا کرد که آنجا بماند و به عنوان محقق منابع طبیعی امریکا به آنها کمک کند، اما برنارد همراه همسرش به نورفولک در ویرجینیا رفت. آن شهر بعدها به محاصره سربازان فدرال در آمد و او به واشنگتن رفت و در آنجا مدیریت اداره‌ای را به عهده گرفت که نقشه‌های جنگی تهیه می‌کرد. وقتی برنارد و همسرش برای بازدید به کاخ سفید رفتند، آبراهام لینکلن، رئیس جمهوری وقت امریکا، جلسه را قطع کرد تا با او احوالپرسی کند و به برنارد گفت که با کار این دانشمند ناشنوا، آشناست. آن‌گاه، لینکلن، میهمانانش را بدون تشریفات به اعضای کابینه، معرفی کرد.
برنارد، برده‌داری را در نامه 32 صفحه‌ای «نامه‌ای به رئیس‌جمهوری امریکا از یک مهاجر» که در 1863 منتشر شد، به باد انتقاد گرفت. این نامه پر سر و صدا بر ضد ایالات کنفدراتیو و در حمایت از لینکلن بود. آن نامه، محبوبیت عمومی بسیاری را برای برنارد ایجاد کرد و به سرعت, توجه اعضای هیئت امنای دانشکده کلمبیا را برای ارزش برنارد به عنوان یک استاد، به خود جلب کرد.
موضوع سخنرانی او در مراسم معارفه‌اش به عنوان مدیر دانشکده کلمبیا، عدم تعارض علم و دین بود. او علاقه بسیار خود به آموزش ناشنوایان را ادامه داد و به طور شخصی به تربیت دانش‌آموزان ناشنوایی که به دنبال گذراندن دوره‌های تحصیلی در دانشکده کلمبیا بودند، پرداخت.
ریاست برنارد در دانشکده کلمبیا 25 سال ادامه یافت و در 1888، از سمت خود، استعفا داد. نوشته‌های او دوره زمانی 58 ساله‌ای را شامل می‌شود. گونه‌گونی مهارتهای او به خوبی در تواناییهای علمی او چون ادبیات و تاریخ, نمایان بود؛ به علاوه، او در علم حساب و گرامر تحلیلی، شیوه نمادینی برای استفاده کودکان ناشنوا طراحی کرد. برنارد، در موضوعات گسترده‌ای، مخصوصاً در فیزیک، می‌نوشت که شامل مصرف گرما در موتور، حرکت پاندولی، مدارهای ولتایک ، نور، هیدرولیک، مواد منفجره، سیستم متریک، شیمی، فلزات، هواشناسی و مطالعات مختلف او در اخترشناسی می‌شد.
برنارد، درجات افتخاری بسیاری کسب کرد. او جانشین پروفسور آگاسیز ، به عنوان دبیر آکادمی ملی علوم شد و یکی از اعضای فعال فرهنگستان هنر و علوم امریکا و انجمن سلطنتی ارباب در بلژیک بود. او همچنین به عنوان رئیس انجمن میکروسکوپی و هیئت متخصصان ادارات معادن امریکا خدمت کرد. دولت فرانسه، در 1867 افتخار عنوان «شایسته لژیون افتخار » را به دلیل خدمات او به عنوان رئیس کمیته‌های ماشین‌آلات و تجهیزات علوم دقیق، در نمایشگاه پاریس، به او اهدا کرد.
برنارد, با وجود نقص شنوایی‌اش, زندگی کامل و پرثمری داشت. کارهای سخت انجام شده به دست او، به عنوان رئیس دانشکده، در دوره‌ای که فناوری و دیگر وسایل برقراری ارتباط (مثل رابطان زبان اشاره) هنوز موجود نبودند، خیلی مهم است. با وجود این، او برای یافتن راههایی برای قابل استفاده کردن مقدار جزئی باقی‌مانده از شنوایی‌اش تلاش می‌کرد. البته، این تلاش بسیار ناچیز بود.
در اتاق او، روی میز، یک گیرنده صدای خیلی بزرگ چوبی (شاید در هفتاد سانتیمتر) داشت که هر کس هنگام صحبت کردن با او از درون آن حرف می‌زد. وقتی خودش در حال صحبت بود، صدای او به طور طبیعی متأثر از ناشنوایی‌اش بود که نه واضح بود و نه خوشایند. به عبارت دیگر، او شخصیت بسیار جذابی داشت که با حالت صورت، ویژگیهای شخصیتی‌اش و قابلیت سخنرانی‌اش و با علاقه مهربانانه و سخاوتمندانه‌اش نسبت به کسانی که او با آنها همکاری می‌کرد، نشان داده می‌شد.
او دوره کاری ممتازی را در مدت بیش از 51 سال (از 1837 تا 1888) به عنوان رئیس دانشکده برای خود، دست و پا کرد. او افزون بر کارهای علمی، درباره مسئولان آموزش و پرورش نیز مطالبی می‌نوشت. برنارد، در 27 آوریل 1889 درگذشت.
یکصد سال بعد، در 1988، در دانشگاهی که در اصل، ویژه ناشنوایان تأسیس شده بود (دانشگاه گالودت)، مشاجرات بر سر ریاست یک ناشنوا بر دانشگاه, به گسترش آمادگی جهانی برای آن انجامید. برنارد، این مشاجره را یک قرن پیش، حل کرده بود.
مأخذ:
DPAS, P. 26-29.
ترجمه محمدهادی سهرابی
 
تاریخ ثبت در بانک 29 اردیبهشت 1399