کد | jr-29069 |
---|---|
عنوان اول | بتهوون، لودویگ وَن |
عنوان دوم | آهنگساز برجسته و ناشنوای آلمانی |
نویسنده | محبوبه مرشدیان |
نویسنده | محمدهادی سهرابی |
عنوان مجموعه | دانشنامه ناشنوایان (دانا) ـ جلد اول |
نوع | کاغذی |
ناشر | موسسه فرهنگی هنری فرجام جام جم |
محل چاپ مجموعه | تهران |
سال چاپ | 1388شمسی |
شماره صفحه (از) | 225 |
شماره صفحه (تا) | 227 |
زبان | فارسی |
متن |
بتهوون، لودویگ وَن ، آهنگساز برجسته و ناشنوای آلمانی. به احتمال، در شانزدهم دسامبر 1770، در خانوادهای دوستدار موسیقی و دارای اصلیتی فلاندری متولد شد. در هفدهم دسامبر، او را در بن در بخش کولون ، غسل تعمید دادند. بتهوون از همان اوان کودکی، علاقه و توانایی بسیاری در پیانو از خود نشان داد. در اوایل دوازده سالگی بود که همانند پدر و پدربزرگش موسیقیدان دربار بن شد. او صرفنظر از موسیقی, که با پشتکار بسیار، آن را تمرین میکرد, آموزش چندانی ندید و اگرچه در سالهای بعد با مطالعه سیریناپذیر, به فراگیری پرداخت, همواره در املای صحیح کلمات و نقطهگذاری با مشکل مواجه میشد و نمیتوانست یک ضرب ساده را انجام دهد. او نانآور خانوادهاش بود و مادرش در 1787 و پدرش در 1792 درگذشتند و دو برادر کوچکترش او را بزرگتر خانواده میدانستند. بتهوون، حدوداً در 1798 نخستین بار، متوجه ضعف ناشنواییاش شد که احتمالاً به دلیل اسهالخونی به وجود آمده بود. هر چند در این مورد، هیچ توافقی میان کارشناسان وجود ندارد. برخی بر این باورند که ناشنوایی بتهوون، ممکن است به سبب بیماری سل مادرش، که برادرش نیز در اثر آن درگذشت، به وجود آمده باشد. برخی نیز آن را به بیماریهای آمیزشی نسبت دادهاند. خود بتهوون، یک بار منشأ آن را نتیجه تیفوس وحشتناک، عنوان کرده و زمان دیگری، آن را مربوط به بیماریهای مربوط به شکم دانسته است. بتهوون، در 1972, با حمایت مالی ماکسی میلیان فرانز ، از شاهزادگان کولون, بتهوون از بن، راهی وین شد. او بقیه عمر خود را در وین ماند و کار کرد و از حمایت و دوستی اشرافزادگان کارشناس موسیقی و موسیقیدان، بهرهمند گردید. برای نمونه, آرک دوک رودولف ، برادر امپراتور فرانسیس دوم (فرانسیس اول اتریش ، پس از 1804)، یکی از دوستان او بود و وفادارترین حامی و شاگرد او در موسیقی. هنگامی که او اسقف اعظم شد, بتهوون، اثر «بانوی باوقار » خود را به وی تقدیم کرد. بتهوون، در وین، موفقیت سرشاری در موسیقی کسب کرد و به استثنای چند مورد ناچیز, از امنیت مالی نیز برخوردار بود. موسیقیشناسان، تفسیرهای گوناگونی درباره چگونگی تأثیر ناشنوایی بتهوون بر کارهایش ارائه دادند. برخی واقعاً بر این باورند که فقدان شنوایی، او را از نوشتن با این تصور که آهنگساز، تنها مفسر اثرش است، دور کرد. از این نظر، تاریخ موسیقی از ناشنوایی بتهوون، سود برده است. به طور کلی، زندگی او، یک مبارزه دایمی بود. او به یک سری بیماریها مبتلا بود که اکنون، آنها را آسیب ایمنی بافت همبندی مینامند. وی همچنین، به دلیل ابتلا به اتوسکلروز ، از بیست سالگی دچار ضعف شنوایی رو به ازدیاد گردید. او که اخلاقی خشن داشت, هم درباره تولد خود خیالپردازی میکند، هم درباره سن واقعیاش, و هم درباره اینکه فرزند نامشروع پادشاه پروس است. وی به مالیخولیا مبتلا بود و عقده اُدیپ نیز داشت. همچنین، در ایجاد رابطه عاشقانه با زنان نیز دچار مشکل بود. احتمالاً قصد ازدواج نداشت. به نظر میرسید که در ظاهر، بتهوون تنها به یک زن توانست کاملاً و صادقانه عشق بورزد و او, آنتونی برنتانو بود که منیارد سولومون ، نام او را معشوقه جاودانه نهاد؛ اصطلاحی که بتهوون، در نامههایش برای او به کار میبرد. او که یک زن اشرافزاده بود, ازدواج کرده بود و حاضر بود به خاطر بتهوون، خانوادهاش را ترک کند؛ اما بتهوون، خود را کنار کشید. در بین سالهای 1815 تا 1820, بتهوون، درگیر پرونده حقوقی طولانی حضانت کارل ، برادرزادهاش بود. او پسر برادر مرحومش کاسپرکارل و جوانا ون بتهوون بود. او در مدت مبارزه برای حضانت, در دادگاه اقرار کرد که در اصل، اشرافزاده نیست و کلمه «وَن » معادل کلمه آلمانی «وان »، به معنای اشرافزاده نیست. او معتقد بود به هیچ وجه به حق ثبت اشرافیت نیاز ندارد؛ زیرا اندیشه و دل او اصیل و شریف بود؛ چرا که دارای نبوغ موسیقیایی بود. این تلاشها و منازعات, راز موفقیت او بود؛ اما درباره ناشنواییاش نمیتوان چنین گفت. هنگامی که بتهوون، دریافت که ناشنواییاش قابل درمان نیست, به فکر خودکشی افتاد. در وصیتنامه هیلیجنستاد (1802) که پس از مرگ بتهوون در میان وسایلش پیدا شد، او بابت ناشنوایی و موسیقیدانی تأسف میخورده که بنابر نوشتههای خودش در غایت کمال، از قریحه موسیقیایی برخوردار بوده و کمتر کسی در این زمینه از قریحه او برخوردار است. اما در عین حال، وابستگی او به هنرش, که میتوانست تأثیر عمیقی بر آن بگذارد, او را از پایان دادن به زندگیاش برحذر داشت. بتهوون، در 1806، توانست با واقعیت ناشنواییاش کنار بیاید, اما شاید به دلیل شنوایی رو به ضعفش نتوانست بر تأثیر سوء آن بر روابط اجتماعیاش غلبه کند؛ ولی مردم، او را متخاصم, خودرأی و مردمگریز میدانستند. در بزرگترین اثر او, سمفونی نهم (1824) که بر مبنای قصیده مسرت, اثر جِی. سی. اف. وُن شیلر ساخته شده بود, کلمات از برادری بشر سخن میگویند. زبان این سمفونی، زبان مسائل جهانی, برادری و الوهیتی عاشقانه است, که به هیچ مذهب خاصی اختصاص نداشت. بتهوون، با همه افراد بشر، بهتر و آسانتر میتوانست همدلی کند, تا با افراد. او دوستان بسیاری داشت, اما همه این روابط دوستانه، دوام نیاوردند. بتهوون، در اواخر عمرش برخی از دوستیهایش با دیگران را دوباره احیا کرد. وی در 26 مارس 1827 در وین درگذشت. جِی. دبلیو. ون گوته ، درباره بتهوون گفته است که او، خشن و تا اندازهای نیز بینزاکت بود. با این همه، او یک نابغه بود. حاصل این نبوغ چه بود؟ سمفونیها ، سوناتها ، اپرا و هارمونیکها ، که همگی نشانگر حساسیت بسیار در قبال مردم و طبیعت بودند. بتهوون، آرامش را در طبیعت و انزوا یافت و بر اساس آنچه در درون خود احساس میکرد و صرفاً از طریق موسیقی میتوانست آن را ابراز نماید, با شکسپیر و امثال او، رقابت میکرد. ناشنوایی، عامل مهمی در زندگی هنری و شخصی بتهوون بود. در ماه مِی 1814, او آخرین اجرای عمومی خود را به عنوان تکنواز پیانو ارائه داد و در ژانویه سال بعد، آخرین بار، نوازنده همراه بود. در 1817, آغاز دهه آخر عمر وی, گوش راستش کاملاً ناشنوا و گوش چپش نیز تقریباً ناشنوا بود. ناشنوایی وی, جستوجوی درونی او و ابراز احساساتش از طریق موسیقی را شدت بخشید و به موفقیتهای عظیمتر او انجامید و اگرچه از لحاظ اجتماعی ناشنواییاش نوعی محدودیت به شمار میرفت، اما او خود را کاملاً منزوی نمیکرد. جوآن نپوموک مائلزل ، دوست او، که یک مخترع بود, در 1814، یک شیپور گوش برای بتهوون ساخت. او برای اینکه روابط و معاشرتهای اجتماعی خود را از دست ندهد, سعی میکرد با دیگران گفتوگو داشته باشد. به رغم همه این محدودیتها, بتهوون، هنوز میتوانست از آواز دو میهمان خود، لذت ببرد. شنوایی او از بین رفته بود, اما موسیقی در نهاد وی بود. حتی پرترههای کشیده شده او نیز این مسئله را نشان میدهد. در آنها، نگاه او همواره رو به بالاست. برخی این را نگاه خاص ناشنوایان مینامند که اغلب، برای برقراری ارتباط با دیگران از طریق صورت به بالا نگاه میکنند. بتهوون، در واقع با داشتن قدی در حدود 170 سانتیمتر, اغلب به بالا نگاه میکرد. اما او این نوع نگاه کردن را به عادتی ذهنی نسبت میداد و از آنجا که موسیقی، زندگی او بود, باید بپذیریم که با گوش باطن خود میشنید. بتهوون، شیفته آزادی و برادری انسانها بود و به انقلاب کبیر فرانسه، علاقه بسیار داشت. او با تأثیر پذیرفتن از این انقلاب، سمفونی سوم خود را اِرویکا (قهرمانی) نامید و اپرای فیدِلیو را درباره یکی از رویدادهای انقلاب فرانسه ساخت. او برای بسیاری از اشعار گوته (1749-1832) شاعر و نویسنده آلمانی، نیز آهنگ ساخت. بتهوون، در سالهای آخر عمر، که بیشتر وقت خود را صرف ساختن سمفونی نهم کرد، کاملاً ناشنوا بود. او در قسمت آخر این سمفونی، بر اساس شعری از شیلر (1759-1805)، شاعر نامدار آلمانی، قطعهای به نام، در ستایش برادری و شادمانی ساخت. از بتهوون، نُه سمفونی، پنج کنسرتوی پیانو، شانزده کوارتت (قطعهای برای چهار نوازنده)، اپرای فیدلیو، بسیاری آهنگ موسیقی مجلسی، سی و دو سونات برای پیانوی تنها و ده سونات برای پیانوـ ویولون (سونات، آهنگی است برای یک یا دو نوازنده)، یک کنسرتو برای ویولن و چند اوورتور (پیشدرآمد) باقی مانده است. معروفترین سوناتهای او مهتاب، آپاسیوناتا، وداع برای پیانو، سوناتهای بهار, و کرویتزر برای پیانو و ویولن است. بتهوون، از آهنگسازان موفق زمان خود بود. او بیش از هر آهنگساز دیگری، شیوههای نو و انقلابی در موسیقی پدید آورد. وی تا پیش از ناشنوایی، بهترین پیانیست زمان خود نیز به شمار میآمد؛ اما ناشنوایی، او را از نوازندگی باز داشت. بتهوون، تأثیر بسیاری بر آهنگسازان قرن نوزدهم اروپا, مانند شوبرت، آهنگساز اتریشی؛ برامس، آهنگساز آلمانی؛ و برلیوز، آهنگساز فرانسوی داشته است. مآخذ: فرهنگنامه کودکان و نوجوانان، ج 6، ص 137؛ لغتنامه دهخدا، ص 3774؛ نوابغ و مشاهیر معلول جهان، ص 66-70؛ DPAS, P. 29-33; GEDPD, Vol. 1, P. 131-133. محبوبه مرشدیان؛ محمدهادی سهرابی |
تاریخ ثبت در بانک | 29 اردیبهشت 1399 |