کد jr-29066  
عنوان اول بالین، آلبرت  
عنوان دوم نقاش و بازیگر ناشنوای امریکایی در فیلمهای صامت  
مترجم محمدهادی سهرابی  
عنوان مجموعه دانشنامه ناشنوایان (دانا) ـ جلد اول  
نوع کاغذی  
ناشر موسسه فرهنگی هنری فرجام جام جم  
محل چاپ مجموعه تهران  
سال چاپ 1388شمسی  
شماره صفحه (از) 220  
شماره صفحه (تا) 222  
زبان فارسی  
متن بالین، آلبرت ، نقاش و بازیگر ناشنوای امریکایی در فیلمهای صامت.
در دوازدهم مارس 1861 در نیویورک به دنیا آمد. پدرش که چون او ناشنوا بود، به حکاکی روی سنگ اشتغال داشت. بالین، در ابتدای کودکی ناشنوا شد و به موسسه‌ای که اینک، مدرسه ناشنوایان نیویورک نامیده می‌شود، وارد شد و سالها به عنوان یک دانش‌آموز بانشاط و باهوش، شناخته شد. او پس از اینکه متوجه استعدادهایش در هنر شد، مدرسه را برای مطالعه تحت نظر هنرمند ناشنوا، اچ. هامفری مور ترک کرد. مور در آن زمان، برای نقاشیهایش از مناظر و پرتره انسان، آوازه بین‌المللی فراگیری به دست آورده بود. سپس، بر پایه نصیحت مور، به پاریس و رم، سفر کرد. وی در سه سال مطالعه، استعدادهایش در تالار پاریس ، جایی که او چندین نقاشی را به نمایش گذاشت، شناخته شد. او در پاریس، زیر نظر جوزی ویلِگاس ، که نفوذ او در کار بالین دیده می‌شود، به مطالعه پرداخت. او در 1882، یک مدال نقره برای «چشم‌اندازی از ونیز » دریافت کرد. سال بعد، او برای اثر «زندگی عربی» که در مونیخ نمایش داده شد، مورد ستایش قرار گرفت. بالین، همکار نزدیک جوآن لونا شد؛ یک فیلیپینی که جوایز بسیاری را در تالارهای پاریس و مادرید برده بود. او در ادامه کارهایش، سفارش کار برای ایتالیاییها و فرانسو‌یها را گرفت و در حالی که مشغول کشیدن طرحهای واقعی‌مانند از: جین لوئیس مسیونر ، بنیامین کنستانت ، کارلوس ، دیوران ، ریستوری و دیگران بود، در دانشگاهها به مطالعه می‌پرداخت.
بالین، پس از بازگشت به امریکا، تصاویری از سر و گردن انسانها، مناظر و عکسهای مختلفی را عرضه کرد. تمثال رنگ روغنی او از توماس گالودت ستایش بسیاری را به خود جلب کرد. بالین، همچنین تمثالهایی از دیگر کسانی که خود را در پرورش ناشنوایان برجسته نشان داده بودند، از جمله: ایساک لوییز پیت از موسسه نیویورک را کشید. این اثر رنگ روغن که به اندازه واقعی لوییزپیت بود، در مجمع انجمن ملی ناشنوایان در 1895، به موسسه نیویورک اهدا شد.
او همچنین به طور رو به رشدی، درگیر پشتیبانی از مبارزات سیاسی رئیس جمهوری کلولَند شد. بالین، با کمک مالی جوزیا کویینسی ، شروع به مبارزه برای کلولند در اجتماع ناشنوایان کرد. او با خدمت به عنوان نماینده امریکا در کنگره جهانی ناشنوایان در 1889 در پاریس، روابطش را با انجمن ناشنوایان امریکا، مستحکم‌تر کرد. بالین، پس از بازگشت از کنگره جهانی ناشنوایان، با همسرش پرل ریور در نیویورک، سکنا گزید و سالها روی نقاشیهای مینیاتور بر روی عاج، کار کرد. او همواره به دلیل کیفیت و دقت در کارهایش مورد ستایش قرار می‌گرفت. آثار مینیاتور او برای انجمن ناشنوایان، شامل کارهایی برای توماس هاپکینز گالودت و جیمز دنیسون از واشنگتن می‌شد. چاپ تمثالهایی از زنان با عناوینی نظیر گوش دادن ، تفکر ، به رویا رفتن و مناظری همچون: در یونان و باغ میوه در نشریات انجمن ناشنوایان، مورد توجه بسیار، قرار گرفت.
بالین در دهه 1920، به نقش ناشنوایان و زبان اشاره‌ای که در فیلمهای صامت بازی می‌شد، علاقه‌مند شد. او در 1924، به لس‌آنجلس سفر کرد تا در تولید فیلمی که خود آن را نوشته بود، نظارت کند. دوستش جی. پارکر رید کوچک ، زبان اشاره و بیان مفاهیم با انگشتان را آموخت و مدیر تجاری بالین شد. در این زمان، او در شرکت پالمر فتوپلی ، جایی که او در آنجا فیلمنامه‌نویسی را فرا گرفت، نام‌نویسی کرد. مجسّمه‌ساز بزرگ، داگلاس تیلدن ، معتقد بود که یکی از فیلمنامه‌های او «سارداناپولوس » قابلیت تبدیل شدن به فیلم را دارد؛ اما بالین، از آن پس، به بازی در فیلم، علاقه‌مند شد. ولی پس از جست‌وجوی ناموفق او برای استخدام در استودیوی اینس، دوباره به حرفه نقاشی بازگشت. او در آن زمان نیم‌رخ توماسینا فوکس ، دختر سه ساله بازیگر در استودیوی ویلیام فاکس را نقاشی می‌کرد که توجهات بیشتری را به استعدادهای هنری‌اش جلب کرد. در میان کسانی که پس از آن، سفارش نقاشی سر و گردن به او دادند، کارگردان بزرگ، جان فورد و بازیگران زن و مردی نظیر: آلیس کالهون ، جاکولین لوگان و کولن لندیز بودند. او در استودیو، همچنین با ستارگان سینمایی، مثل لورا لاپلانته، جی. مک. آووی، جرج اوبراین، ادموند لاو و نیل ‌هامیلتون، دوست شد. او به نفر اخیر، زبان اشاره را آموخت. توماس اینس، یک بار به دلیل انتقاد بالین، یکی از داستانها را که پنجاه هزار دلار برای آن خرج کرده بود، کنار گذاشت.
بالین، همچنین به نشریات تجاری، مانند فیلم‌گراف هالیوود کمک کرد. او در مقاله «ساخت تصاویر متحرک، آن چنان که از نگاه یک مرد ناشنوا دیده می‌شود»، استفاده از زبان اشاره را به عنوان یک راه حل مناسب برای برقراری ارتباط میان ارتفاعات و فواصل سکوهای نمایش و سالنهای شلوغ، پیشنهاد کرد. این نوع ارتباط، همچنین برای همکاران ناشنوا نیز قابل استفاده بود. هرچند تمایل قلبی اعلام شده او برای بازیگر اصلی بودن، نسبت به یک بازیگر سیاهی لشکر بودن، مخالفت برخی تصویرِ متحرک‌سازان را برانگیخت. بالین، در مقاله «زندگی یک سیاهی لشکر کم‌ارزش » که در سایلنت وورکر چاپ شد, تجارب خود را از تلاشهایش برای بازی در فیلمهایی همچون: «جوراب زنانه »، «مردی که می‌خندد »، «کودک میشیگان » و «مشاجره‌های زنانه » توصیف کرد. پس از او، دیگر ستاره‌های ناشنوا، در نقشهای عمده‌تری ظاهر شدند که از جمله آنها گرانویل ردموند ، تامی آلبرت ، امرسون رومرو و پل وادل بوده‌اند. بالین، وقتی از مشکلات موجود در برابر تحقق رویایش آگاه شد، از اینکه می‌توانست در صورت لزوم به کار نقاشی باز گردد، احساس خوش‌شانسی کرد. او در 1930، کتاب فریادهای کر‌و‌لالها را منتشر ساخت که در آن، شرح کاملاً جزئی از این عقیده‌اش بود که ناشنوایان می‌توانند به عنوان هنرپیشه به عرصه فرهنگ، کمک کنند و زبان اشاره، می‌تواند برقراری ارتباط در صنعت فیلم‌سازی را آسان کند. متأسفانه، مهم‌ترین فرصت بالین در فیلم «ساعت شلوغ او » که در آن، در نقش یک زاهد گوشه‌نشین ظاهر شده بود، هرگز پخش نشد. این فیلم، در نهایت، در اثر تجزیه شیمیایی از دست رفت. این فیلم در بین تلاشهای او، کار ارزشمندی بود که با حمایت سردبیر بخش فیلم نیویورک تایمز، جیمز اُ. اسپرینگ ، که در پی تأسیس یک شرکت فیلم‌سازی ناشنوایان و با حضور ناشنوایان و سهامداران بود، تهیه شده بود. بالین، انتقادهای سختی به جهل مدیران خودخواه و معلمان متعصب موسسات آموزشی کودکان ناشنوا وارد می‌کرد.
او در دوم نوامبر 1932، در اثر عارضه قلبی در لس‌آنجلس درگذشت. در آخرین سالهای عمرش از مدارس بازدید می‌کرد و لذت می‌برد و در آنجا از اینکه دانش‌آموزان را با تعریف خاطرات و داستانهایش درباره ملاقاتهایش با بازیگران مشهور سینما، مثل ماری پِیک فورد و داگلاس فیربنکس ، شیفته خود کرده ‌بود، لذت می‌برد.
مأخذ:
DPAS, P. 24-26.
ترجمه محمدهادی سهرابی  
تاریخ ثبت در بانک 29 اردیبهشت 1399