کد | jr-22935 |
---|---|
عنوان اول | تعامل اجتماعی ـ نقش بینایی |
نویسنده | محمدرضا نامنی |
نویسنده | افسانه حیات روشنایی |
نویسنده | فریده ترابیمیلانی |
عنوان مجموعه | تحول روانی: آموزش و توانبخشی نابینایان |
نوع | کاغذی |
ناشر | سمت |
محل چاپ مجموعه | تهران |
سال چاپ | 1389شمسی |
شماره صفحه (از) | 167 |
شماره صفحه (تا) | 172 |
زبان | فارسی |
متن |
توانایی انطباق با محیط اجتماعی به عوامل گوناگون ارثی و تجربی بستگی دارد. این واقعیتی است که هر یک از ما جهان را به شیوه خود تجربه میکنیم؛ اما عواملی وجود دارد که زیربنای تشکیل ادراک ما را از جهان فراهم میکند. بینایی یکی از این عوامل است. بدون بینایی ادراک ما از خودمان و از افراد پیرامونمان بسیار متفاوت خواهد بود و این ادراک متفاوت، ممکن است در افراد مبتلا به اختلالهای بینایی، سبب بروز مشکلات عاطفی و اجتماعی شود. چندین دهه است که نقش بینایی در تسهیل مشارکت کودک در تعاملهای اجتماعی به طور گستردهای شناخته شده است. معلولیت بینایی اولین مانع ارتباط والدین با نوزاد است. نوزاد به طور طبیعی با تمرکز دیداری بر چشمهای والدین، لبخند زدن و تغییر تمرکز نگاه (به منظور بررسی اجمالی صورت والدین و محیط) به ارتباط اجتماعی حاکی از توجه والدین پاسخ میدهد. طی این فرایند، تبادل نگاه بین کودک و والدین به عنوان تجربه خوشایندی که وابستگی عاطفی را تسهیل میکند، در نظر گرفته شده است. فقدان بینایی بر یادگیری تقلیدی از حالات چهره، حرکات و اشارههای ضمنی نیز اثر میگذارد. کودک نابینا قادر نیست از حالتها و اطوار بدنی دیگران تقلید کند و در نتیجه یکی از اجزاء بسیار مهم نظام ارتباط اجتماعی، یعنی زبان بدنی در او ایجاد نمیشود. ظرافتهای ارتباط غیر کلامی ممکن است معنا و منظور کلمههای بیان شده را به طور چشمگیری تغییر دهد. ناتوانی فرد در توسعه نظام ارتباط غیر کلامی از طریق دریافت نشانههای دیداری (مانند تجلیات چهره یا حرکات دست) برای تعامل اجتماعی (نه تنها برای دریافت و تعبیر و تفسیر زبان کلامی بلکه همچنین برای آنچه او به دیگران ابراز میدارد) پیامدهای شدیدی را به دنبال دارد. لبخند زدن نیز علامت اجتماعی قوی دیگری است که برای انتقال معنا به بینایی وابسته است. به نظر میرسد لبخند زدن، رفتاری است که از طریق دیداری برانگیخته شده و بدون پسخوراند بصری، تضعیف میشود لبخند زدن (که والدین مشتاق دیدن آناند) در کودکان معلول بینایی دشوارتر است و اغلب مستلزم تحریک لمسی و جنبشی نیرومندی است. هنگامی که والدین لبخند میزنند کودک نابینا نمیتواند در پاسخ به آنان بخندد و این امر موجب میشود که وی از تجربههای اجتماعی نخستین محروم گردد. نگاه کودک کنش ارتباطی قدرتمندی دارد که میتواند معانی گوناگونی را انتقال دهد. کودکان اغلب به طرف آنچه برایشان جالب است برمیگردند و از آنچه به آن دسترسی ندارند و افرادی که رفتار عجیبی دارند و موقعیتهایی که با انتظارات آنان تفاوت دارد یا فراتر از توان ادراک آنهاست روی میگردانند. والدین با دنبال کردن نگاه کودک و رفتارهای وابسته به آن میتوانند بر توجه او نظارت کرده و با ارائه اطلاعات درباره آنچه در مرکز توجه کودک قرار دارد، برای وی تجربههای یادگیری ضمنی را بیافرینند، پیشبینی رفتار او را فراگرفته و درونشدها و برونشدهای وی را درک کنند. با نظارت بر رفتارهای دیداری و مسیر توجه کودک، والدین میتوانند اطلاعات ارزشمندی کسب کنند که در اتخاذ تصمیمهای مربوط به مراقبت از کودک به کار میرود. همچنین برقراری تماس چشمی از جانب کودک، اغلب، رفتار عاطفی محبتآمیز والدین را به دنبال دارد و با افزایش تولید صدای طفل همراه است. همان طور که اشاره شد، ارتباط چشمی در ایجاد وابستگی عاطفی بین کودکان و والدین نقش مهمی دارد. از آنجا که فقدان تماس چشمی، حاکی از رد کردن یا فقدان علاقه به تعامل اجتماعی فرض میشود، ممکن است سبب تعامل کمتر کودکان معلول بینایی با والدین گشته و تعامل برقرار شده نسبت به تعامل کودکان بینا با والدینشان از کیفیت متفاوتی برخوردار شود به عبارت دیگر، بدون وجود موقعیت ارتباط چشمی ـ که علامت عمومی سپاسگزاری و شناسایی است ـ ممکن است چنین به نظر رسد که کودکان معلول بینایی از نظر عاطفی از والدین خود و جهان اطراف کنارهگیری میکنند. والدین اغلب این سکوت توأم با دقت و عاطفه یکنواخت را به عنوان نشانهای مبنی بر بیعلاقگی و دور از دسترس بودن برای تعامل اجتماعی تعبیر میکنند. در حالی که در حقیقت از سکوت به عنوان راهبردی برای توجه بیشتر و موثرتر به محرکهای شنیداری استفاده میکنند. توجه مشترک بین کودکان و والدین با عواطف مشترک همراه میشود و در حالی که مهارتهای بین فردی کودکان را توسعه میدهد، وسیلهای را برای تکامل عاطفه و شناخت فراهم میآورد. پژوهشهای فرایبرگ (1970، 1977 و 1979) ـ که متخصص شناخته شدهای در زمینه تعامل بین کودکان معلول بینایی و والدین آنهاست ـ حاکی از آن است که کودکان مبتلا به معلولیت بینایی، مجموعه رفتارهای ارتباطی محدودی دارند که این خود بر وابستگی عاطفی آنان به والدین تأثیر میگذارد. در حالی که، رفتارهای مشتاقانه وابسته به بینایی کودکان بینا ـ برای اظهار علاقه به والدین و آغاز تبادل اجتماعی ـ دامنه وسیعی دارد، کودکان نابینا یا مبتلا به معلولیت شدید بینایی، یا فاقد چنین رفتارهایی هستند و یا تعداد اینگونه رفتارها در آنان بسیار اندک است. به طور معمول، والدین ترکیبی از این رفتارها را به عنوان نشانههای شناسایی و آمادگی برای تعامل اجتماعی تعبیر میکنند و این امر، فرایند ایجاد دلبستگی بین آنان و نوزادانشان را تقویت میکند. با توجه به اینکه رفتارهای ارتباطی که به سادگی توسط والدین قابل تعبیر و تفسیر باشد، در کودکان معلول بینایی نسبتاً کم است، محترم شمردن ضعیفترین نشانهها از سوی آنان برای والدین بسیار مهم است. با وجود این ممکن است برخی از والدین تا این حد حساس نباشند. برای مثال، با وجود اینکه فراوانی تولید صدا در کودکان معلول بینایی و کودکان بینا برابر است، رولند (1984) دریافت که پاسخ مادران کودکان معلول بینایی به این تولید صداها بسیار ضعیف بوده و استمرار نداشته است. البته، ممکن است تعبیر والدین از بیتوجهی کودکشان به مرور زمان سبب کاهش حساسیت در آنان شود. چنانکه اشاره شد، تعامل اجتماعی به توانایی کودک برای عمل فعال و موثر در خلال تماس اجتماعی بستگی دارد. این فرض که رابطه نزدیک اولیه عامل بسیار مهمی برای تحول عاطفی و اجتماعی کودکان است مدتهاست مطرح شده است. پژوهشگران عقیده دارند که ارتباطات، زمینه اجتماعی شدن، کسب مهارتهای ارتباطی و تعدیل عواطف را فراهم میکند و معتقدند که وجود رابطه ایمنی بخش بین کودک و مراقبت کننده اصلی او، نه تنها زیربنای احساس خود کارآمدی و مهارتهای اجتماعی کودک را تشکیل میدهد، بلکه در شکلگیری ارتباطهای صمیمانه بعدی او نیز از اهمیت کلیدی برخوردار است. بنابراین، به هنگام بررسی تجربه اولیه اجتماعی ـ عاطفی کودک لازم است که به رابطه فرد مراقبت کننده با کودک توجه شود. در برخی از بررسیها پژوهشگران گزارش کردهاند که تعامل مادران با کودکان بینایشان با تعامل مادرانی که کودکان مبتلا به معلولیت شدید بینایی دارند، متفاوت است. کودکان نابینا از همان نخستین روزهای زندگی، نسبت به همتایان بینای خود، برای تحرک و تماس اجتماعی به مادر خود وابستگی بیشتری دارند، اما نمیتوانند از طریق ارتباط چشمی و تجلیات چهره، توجه والدین را به خود جلب کنند. والدین کودکان مبتلا به معلولیت بینایی ناچارند برای درگیر کردن کودکان خود در تعامل اجتماعی تلاش بیشتری کنند و ممکن است به این دلیل که نمیدانند کودکشان چه میخواهد، احساس سردرگمی نمایند. از سوی دیگر، ممکن است به دلیل احساس گناه یا ناخرسندی و یا عدم دریافت پاسخ از جانب کودک از پذیرش او سر باز زنند. اندوه والدین از فقدان بینایی کودکشان ممکن است با درد روانی ناشی از احساس عدم سازگاری عاطفی با آنها درهم بیامیزد. ککلیس و آندرسون (1984) در بررسی الگوهای ارتباطی به شواهدی دال بر وجود ناهماهنگی زمانی بین خردسالان معلول بینایی و مادرانشان دست یافتند. راجرز و پاچالسکی (1984) نیز متوجه شدند که مادران این کودکان از نظر صدایی پاسخ کمتری داده و به طور کلی بیشتر آغازگر اصوات کلامی خنثی هستند تا مثبت و نسبت به مادران کودکان بینا به مقاصد ارتباطی کودکانشان با تولید صدای مثبت کمتری پاسخ میدهند. رولند (1984) نیز به الگوهای صدایی نامتناسب بین مادران و کودکان نابینای آنان اشاره کرده و میافزاید که این مادران در واکنش به تولید صداهای کودکانشان یا پاسخِ صدایی نمیدادند یا تحریک صوتی ثابتی ایجاد میکردند که این امر با الگوهای مکالمهای طبیعی در تعارض است. وی همچنین دریافت که نوزادان نابینا، در مقایسه با نوزادان بینا، نسبت به صداهایی که مادرانشان تولید میکردند، عواطف مثبت کمتری نشان میدادند (برای مثال، کمتر لبخند میزدند). افزون بر این، راجرز و پاچالسکی (1984) متذکر شدند که خردسالان نابینا اغلب شروع تعامل از سوی مادرانشان را نادیده گرفته و در مقایسه با کودکان بینا پاسخهای مثبت کمتری نشان میدادند و کمتر آغازگر تعامل اجتماعی با مادرانشان بودند. پژوهشگران همچنین دریافتند که کودکان نابینا، در مقایسه با کودکان بینا، در قبال مادرانشان کمتر پاسخ دهنده و بیشتر وابستهاند. (فرایبرگ، 1974 و 1977؛ راجرز و پاچالسکی، 1984؛ رولند، 1984). ایمامورا (1965) نیز اظهار داشت که بیشتر تعاملهای کودکان نابینا با مادرانشان بوده و ماهیتی حاکی از وابستگی دارد. وی همچنین به این نتیجه رسید که مادران کودکان معلول بینایی دو برابرِ مادران کودکان بینای گروه مقایسه، آغازگر تعامل بودند. نتایج بررسیهای خانم فرایبرگ (1974) نشان میدهد که رفتارهای پذیرفته شده اجتماعی کودکان نابینا (مانند حرکاتی مبنی بر درخواست «منو بلند کن» یا «منو بغل کن») انواع محدودی دارد و تجلیات چهرهای آنان ـ که اغلب از سوی مادرانشان «بیعاطفگی» تعبیر میشود ـ اندکند. گروهی از پژوهشگران نیز ادعا کردهاند که دلیل احتمالی یا تشدید کننده مشکلات زبان و سازگاری اجتماعی کودکان معلول بینایی در بازی، رفتار مادرانشان است. در مقابل پژوهشگران دیگری رفتارهای این مادران را رفتارهایی منطبق با تواناییها و فقدان حسی کودکانشان میدانند. تحول روانی: آموزش و توانبخشی نابینایان، محمدرضا نامنی و افسانه حیات روشنایی و فریده ترابیمیلانی، تهران، سمت، 1389، ص 167-172. |
تاریخ ثبت در بانک | 9 دی 1397 |