کد jr-22862  
عنوان اول کاردرمانی  
نویسنده محمد حسینی  
نوع کاغذی  
زبان فارسی  
comment کار درمانی
محمد حسینی

معلولین، نابینایان، ناشنوایان و دیگر افراد دارای معلولیت هر چه در فعالیت‌های روزانه فردی و اجتماعی مستقل‌تر و غیر متکی‌تر باشند، موفق‌تر هستند. کار درمانی که در انگلیسی Occupational Therapy و در عربی اصلاح اشغال (شَغْل) استعمال می‌گردد، کار به معنای فقط شغل و حرفه نیست هر چند آن را هم در بردارد، بلکه به معنای فعالیت است و درمان هم به معنای طبی و پزشکی آن منظور نیست بلکه به معنای تلاش و به کار بستن تجارب برای استقلال داشتن در فعالیت‌های فردی و اجتماعی و خانوادگی است. به نظر می‌رسد در ترجمه Occupational therapy به کار درمانی یا کار درمانگری اشتباه صورت گرفته است چون ترجمه دقیقی نیست و بهتر است به «خود اتکایی»؛ «استقلال افزایی»؛ «استقلال گرایی» و امثال اینها ترجمه گردد.
بعضی نابینایان یا معلولین جسمی ـ حرکتی را مشاهده می‌کنیم که در محیط کار از صفر تا صد و در تمام امور بر توانایی‌های خود متکی هستند ولی برخی نابینایان را می‌بینیم که با هر مشکلی مواجه شوند به سراغ همکارشان می‌روند و از او مساعدت و کمک می‌خواهند، بدون اینکه تلاش کنند خودشان مشکل را مرتفع و حلّ کنند. این‌گونه افراد با گذشت از هجده سالگی کم کم عادت می‌کنند که متکی به دیگران باشند و در کار و حرفه و حتی در امور شخصی خود رشد نمی‌کنند و همواره عقب‌مانده هستند. اما افراد دارای معلولیت را می‌بینیم که به تنهایی سفر می‌روند و در محیط کار و اداره متکی بر تجارب و توانمندی‌های خود هستند و اگر چیزی را نمی‌دانند، سعی می‌کنند آن را فرا بگیرند، این افراد موفق هستند.
حتی افراد عادی و سالم هم اگر از خردسالی متکی بر والدین، خانواده دیگران باشند و این مسئله به صورت یک عادت در زندگی آنان باشد و به آن معتاد شوند، زندگی موفقیت‌آمیزی نخواهند داشت.
راه کار درست این است که معلولین از خردسالی حتی قبل از رفتن به مدرسه، توسط والدین و اعضاء خانواده و نیز مربی و معلمین روی استقلال و اتکا بر خود داشتن آنان کار شود. به آنها آموزش داده شود، مهارت‌های مختلف به آنان یاد داده شود و تجارب آنان افزایش پیدا کند.
به هر حال در تعریف کار درمانی گفته‌اند: آموزش معلولین از طفولیت تا اینکه در تمام جنبه‌های زندگی روزمره فردی و نیز اقدامات اجتماعی مثل دستشویی رفتن، غذا خوردن، لباس پوشیدن، نظافت روزانه، استحمام، آشپزی، طرز و روش غذا خوردن، استفاده از اوقات فراغت، ورزش، ارتباط و تعامل با همکاران، بازی با همسالان، آب نوشیدن، خرید از مغازه‌داران، راه رفتن، خندیدن، گریه کردن، تکلم و حرف زدن، نگاه کردن، احترام نمودن، سخن گفتن با والدین، همسرداری، خوابیدن و ده‌ها فعالیت دیگر مستقل و خودکفا شوند.
برای مثال نابینایانی را مشاهده می‌کنیم که به هنگام غذا خوردن محیط سفره را آشفته، دست و صورت خود را کثیف می‌کنند و کسانی که در نزدیک آنها نشسته‌اند، اغلب تحمل طرز غذا خوردن آنها را ندارند. نیز ناشنوایانی را می‌بینیم که سر سفره در جمع شخصیت‌های فرهیخته، صداهای بسیار از خود منتشر می‌کنند، به هنگام خوردن غذا، جویدن، بلع لقمه صداهایی مشمئز و ناراحت کننده از دهان و بینی در می‌آورند. این‌گونه اقدامات ممکن است برای عده‌ای مهم نباشد ولی افراد حساس بسیار ناراحت می‌شوند و فراوان دیده‌ایم که حاضر نیستند سر یک سفره با معلولین بنشینند.
اینها نمونه‌های کوچکی بود و در همه امور فردی و اجتماعی، لازم است معلولین تحت آموزش و مهارت‌آموزی قرار گیرند.
برخی کشورها، برای والدین و نیز برای اطرافیان و معلمین معلولین کلاس‌های ویژه می‌گذارند و شیوه‌های زندگی صحیح و مستقل را به آنان یاد می‌دهند تا آنان هم به معلولین یاد بدهند.
نیز فیلم‌ها، CDهای آموزشی، کتب آموزشی، تصاویر آموزشی تولید و در اختیار آنان قرار می‌دهند.
این‌گونه مهارت‌آموزی‌ها و آموزش‌ها مقدمه و پیش درآمد برای اشتغال معلولان است. سرگذشت و ماجرا اغلب معلولین این‌گونه است که فقط یک نمونه آن را می‌آورم: نابینایی اکنون به سن و سال 25 یا 30 سالگی رسیده است. در منزل و در دوره خردسالی والدین و نزدیکانش تجربه خاصی نداشتند تا او را فرهیخته و خودکفا تربیت کنند و گاه به دلیل دلسوزی‌های بی‌مورد، روش‌های غلط هم مزید بر علت شده است. در مدرسه و دبیرستان و دانشگاه هم فقط مطالبی را حفظ کرده و تربیت و مهارت‌آموزی خاصی وجود نداشته است. اکنون ازدواج کرده، بچه دارد و شغلی هم در اختیارش گذاشته‌اند مثلاً معلم آموزش و پرورش شده است. به دلیل فقدان جریان کار درمانی و مهارت‌آموزی طی 20 تا 30 سال او در خانه با همسر و بچه‌اش مشکل دارد، در محیط اداره با همکارانش مشکلات جدی دارد و در کلاس با دانش‌آموزان نمی‌تواند رابطه صمیمی برقرار نماید و موجب واگرایی و دور شدن دانش‌آموزان از او شده است.
با ملچ و ملوچ کردن سر سفره و ناراحت شدن اعضاء خانواده تا مطرح کردن درخواست‌های غیر واقعی و تکدی‌گرایانه و ناراحتی همکارانش و ده‌ها رفتار منفی و آزاردهنده دیگر موجب شده زندگی سختی را تجربه کند. از طرف دیگر سنش هم بالا رفته و رفتارها و اخلاقیات در وجودش نهادینه شده و قابل عوض شدن و برگشت هم نیست. از این‌رو زندگی غیر موفق و سختی را باید تحمل کند.
این یک نمونه است و گویای زندگی‌های بسیاری می‌باشد. البته منظور این نیست که همه معلولین این‌گونه‌اند، برعکس افراد فرهیخته، با تربیت و مودب به آداب و دارای اخلاق نیک و رفتاری حَسَن و تعامل اجتماعی مقبول هم در بین آنها هست. ولی وضعیت معلولین ایران به دلیل فقدان سامانه‌ها و شیوه‌های تربیتی درست و فراگیر و کار نکردن در کار درمانی و استقلال آنان، مشکلات بسیاری را در دوران جوانی به بعد خواهند داشت.

منابع
تحول روانی: آموزش و توانبخشی نابینایان، محمدرضا نامنی و دیگران، تهران، 1389، ص 294-295؛ توانبخشی نابینایان و افراد مبتلا به اختلال بینایی، ص 15-18.
 
تاریخ ثبت در بانک 1 دی 1397