چکیده |
چکیده نوستالژی (غم غربت) یکی از اصطلاحات روانشناسی است که وارد حیطهی ادبیات شده است و ارتباط قوی با حافظه و خاطره دارد. اندوه ناشی از علاقه به سرزمینی خاص که انسان آرزوی رسیدن به آن را دارد؛ اوضاع و احوال سیاسی و اجتماعی و حوادثی که در زندگی شاعر بوجود میآید میتواند در ایجاد نوستالژی موثّر باشد. بعضی از شاعران، در آثار خود به نحوی غم غربت و دلتنگیهای حاصل از آن را در اشعار خود بیان کردهاند. ابوالعلا معری (363-449) از شاعران معروف عرب است که سراسر زندگی او درد و رنج بوده و به دلیل نابینایی و مصائب و مشکلات زندگی، نسبت به همه چیز و همه کس بدبین شده و بیشتر عمر خود را در تنهایی و عزلت سپری کرده است. در مقابل ناصرخسرو (394-481) نیز به دلیل فعالیتهای سیاسی و مذهبی متهم به بددینی شده و پس از تبعید، تا پایان عمر در تنهایی و غربت به سر برده است. پژوهش حاضر به بررسی نوستالژی (غم غربت) در دیوان دو شاعر پرداخته و در هشت فصل تنظیم شده است. در فصل اول، پس از ریشهشناسی و تعاریفی که از این واژه در فرهنگها آمده، نگاهی گذرا به نوستالژی در روانشناسی، ادبیات (فارسی، عربی) و ادبیات تطبیقی شده است. در فصل دوم زندگی و اوضاع سیاسی و اجتماعی دو شاعر و در فصلهای سوم، چهارم و پنجم سه نوع غربت (مکانی، سیاسی، اجتماعی و زمانی) بررسی شده و ذیل هر عنوان اشعاری مناسب از آنها ذکر گردیده است. در ادامه راههای غلبه بر غربت و مقایسهی تطبیقی افکار و اندیشههای دو شاعر و نیز میزان تأثیرگذاری و تأثیرپذیری از یکدیگر بررسی شده است. این پژوهش نشان میدهد که حوادثی که در زندگی دو شاعر بوجود آمده نقش مهمی در غربت و تنهایی آنها داشته بطوریکه هر کدام از آنها غم غربت را در زندگی احساس کردهاند.ابوالعلا برای رهایی از غربت، به زندگی زاهدانه روی آورده و ناصرخسرو نیز در دوران سخت تبعید زندگی زاهدانهای را پیش گرفته است. توصیفهایی که ناصرخسرو از غریبی و تنها خود دارد بسیار دلسوزانهتر و غمگینانهتر از اشعار ابوالعلا است و این امر نشان میدهد که ناصرخسرو در دوران تبعید زندگی سخت دشوارتری را داشته است. فضای سیاسی حاکم بر روزگار دو شاعر شبیه به هم بوده و فساد سیاسی و ستم حاکمان، موجب گردیده هر دو شاعر جسورانه و بدون هیچ ترسی به انتقاد از طبقات اجتماعی و حاکمان روزگار بپردازند به طوری که میتوان آنها را بزرگترین نمایندهی ادبیات اعتراض در زمان خود دانست.
|